تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، كليد هر نوشته‏اى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833181715




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حکایاتی از شیخ محمد حسین زاهد (رحمت الله علیه)(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حکایاتی از شیخ محمد حسین زاهد (رحمت الله علیه)(2)
حکایاتی از شیخ محمد حسین زاهد (رحمت الله علیه)(2) نويسنده: حمید رضا جعفری پرهيز از غذای لذیذیکی از شاگردان ایشان نقل می کند :مادرم برای ناهار ماهی پلو درست کرده بود به مادرم گفتم: یک بشقاب هم ببرم محضر آقا، مادر هم یک بشقاب آماده کرد و برای راحتی آقا تیغ های ماهی را جدا کرد. وقتی غذا را خدمت آقا بردم، آقا تشکر کرد و مشغول خوردن شد در حین خوردن گفت: داداشی چقدر مرغش خوشمزه است ! .خیلی تعجب کردم که چگونه متوجه نشده که ماهی است، معلوم بود که مزه مرغ را فراموش کرده است! . از منظر آیت الله شاه آبادی فرزند آیت الله شاه آبادی نقل می کند :بین ایشان و والد مرحوم ما ( آیت الله شاه آبادی- ره ) رابطه و علاقه خاصی وجود داشت و غالبا" مشکلات خود را با پدرم مطرح می کرد.روزی ایشان به من گفت: یک سؤالی دارم، می روی از پدرت می پرسی، بگو چشمانم خیلی ضعیف است و خوب نمی بینم لذا وقتی به بازار می آیم با مردم یا حتی زنان برخورد می کنم و متوجه نمی شوم، آیا صلاح می دانید از خانه بیرون نیایم تا این مشکل پیش نیاید؟وقتی من پیغام آقا را رساندم پدرم فرمود:می روی پیش شیخ محمد حسین زاهد و از جانب من می گویی، بیرون آمدن شما امر به معروف و نهی از منکر است ولو اینکه اتفاقا" با کسی برخورد کنید و اصلا" وجود شما در بیرون تبلیغ و ترویج دین و معرفی روحانیت است. از منظر مرحوم شريف رازی مرحوم حاج شیخ محمد شریف رازی نویسنده کتب شرح حال علما در کتاب تذکره المقابر، ص 371، درباره ایشان این چنین می گوید:شیخ محمد حسین زاهد یکی از ائمه جماعت تهران بود که به تقوی و زهد و پارسایی شهرت تام داشت و سال ها در مسجد امین الدوله درس اخلاق برای جوانان و طلاب می گفت و آنها را به اخلاق حسنه و اوصاف جمیله ارشاد و هدایت نموده و پرورش می داد و از این رو یادگاری های بسیار در میان بازاریان و ورحانیون به جا گذاشته که به دیانت، تقوا و راستی و درستی مشهور می باشند. وی معلومات فقهی یا اصولی زیادی نداشت ولی آنچه می دانست به آن عمل می کرد، سالک جاهل نبود. عالمی عامل بود و در کمال قناعت و متانت، زندگی می کرد. منظر و منطقش مردم را به یاد خدا و اولیای خدا می انداخت.در کلام استاد بهترین سخن درباره شناخت افراد، کلام استاد درباره شاگرد است. استادش آیت الله سید علی حائری معروف به مفسر می فرمود: اگر در عمرم هیچ کاری جز تربیت این جوان نکرده باشم، مرا کفایت می کند.در آن زمان در منطقه بازار و مولوی غیر از آقا، بزرگان دیگر هم بودند؛ مثل شیخ مرتضی زاهد، آیت الله سید علی حائری و آیت الله سید احمد خوانساری و آیت الله شاه آبادی و شیخ آقا بزرگ هفت تنی و ... مرحوم آیت الله سید علی مفسر - ره بهره معنوی از قول یکی از شاگردان نقل شده است :در یکی از سفرهای امامزاده داوود وقت بازگشت، به باغ مستوفی رسیدیم. عده ای دیگر از جمله شهید نواب صفوی و یارانش در آن باغ بودند. وقتی شهید نواب متوجه شد که آقا به باغ تشریف آورده اند، به اتفاق یارانش خدمت آقا رسیدند، خیلی به آقا احترام می گذاشت، متواضعانه می خواست که آقا آنها را موعظه کند. ایشان هم چند جمله ای صحبت کرد، در هنگام موعظه مطلبی مرا به خود جلب کرد، دیدم مرحوم نواب طوری خودش را به ایشان نزدیک کرده مثل این که می خواست از نور وجود شیخ بهره معنوی بیشتری ببرد.بصیرت در کار فرهنگییکی از افرادی که آن موقع کودک بود نقل می کند :محل بازی ما معمولا" جلوی مسجد بود طبق معمول هم سر و صدا داشت.روزی هنگام بازی، کسی از طرف آقا آمد و گفت: آقا فرموده اند: بزرگتر بچه ها نزد من بیاید، بعد از مشورت، بچه ها مرا انتخاب کردند. رفتم خدمت ایشان. وقتی خدمت ایشان رسیدم، خیلی احترام گذاشت، بعد فرمود: داداشی نمی خواهی با من رفیق بشوی، با این کلام خیلی در دلم ذوق کردم و مجذوب ایشان شدم.فردا شب تمام بچه های محل را به مسجد بردم، یادم نمی رود صحنه خیلی جالبی اتفاق افتاد، همه صف اول ایستاده بودیم و در همان حال بازیگوشی می کردیم و همدیگر را هل می دادیم.بالاخره صبر یکی از نمازگزاران تمام شد و فریاد زد مسجد جای بازی نیست و ما خیلی ترسیدیم، آقا ابتدا آن شخص را آرام کرد . بعد از آرام شدنش برای اینکه اهمیت کار را به او بفهماند فرمود: اگر من و شما را سر خیابان لاله زار رها کنند، مستقیم به مسجد امین الدوله می آییم، اما این بچه ها در طول مسیر ممکن است ده جا گیر کنند، دام های شیطان گسترده است، با این وضعیت باید این بچه ها را جذب مسجد کنیم.تاثیر کلام مسجد امین الدوله چند بار مرمت و بازسازی شد. قبل از اینکه به این صورت در بیاید و بازسازی شود، به خاطر قدیمی بودن مسجد، جیرجیرک هایی داخل حیاط مسجد بودند، که سر و صدای زیادی داشتند، تا آن حد که اگر دو نفر در کنار هم مشغول صحبت بودند صدای هم را خوب متوجه نمی شدند. همین جیرجیرک ها وقتی شیخ محمد حسین مشغول صحبت می شد، صدایی از آنها بلند نمی شد، مثل اینکه آنجا نبودند.احترام به سادات زمانی پسر آقای سید علی نقی امام جماعت مسجد دروازه را خدمت آقا بردند که در خدمت آقا تحصیل کند. آن زمان شهریه 3 یا 4 تومان بود. سر ماه وقتی برای پرداخت شهریه رفتند ، ایشان فرمود: داداشی تو حاضری من پسر حضرت زهرا ( علیها السلام) را درس بدهم و پول بگیرم، حیف نیست. هر چه اصرار شد که آقا، شما خرجتان فقط از این راه تأمین می شود، این پسر هم یک از آن بچه هاست.ایشان قبول نکرد و فرمود: راضی نباش برای درس دادن به پسر حضرت زهرا ( علیه السلام) پول بگیرم.اینجا نیستمشخصی گرفتار شده بود و حاجتی داشت، به یاد شیخ محمد حسین زاهد می افتد. به خاطر همین، شب جمعه می رود به ابن بابویه در مقبره مرحوم آقا و به ایشان متوسل می شود. بعد از ساعتی خوابش می برد. در عالم خواب می بیند که شیخ محمد حسین زاهد از در اصلی قبرستان ابن بابویه وارد می شود و به سمت مقبره می آید، وقتی که می رسند، آقا می فرماید: داداش جون، بلند شو برو، حاجتت برآورده شده، ولی داداشی، من اینجا نیستم، بلکه در کربلا هستم.چنین شاگردی نداشتمآقا روزی به یک مناسبتی نقل کردند:آخر ماه بود و پولی دیگر نداشتم. در راه منزل سرم را بالا کردم و به خدا گفتم: خدا پولم تمام شده، اگر پول نیاز داشتم چه کار کنم ؟نزدیک منزل رسیده بودم که یک دفعه جوانی آمد و بعد از سلام گفت: آقا، حسین هستم، 3 تومان از ماه پیش بدهکار هستم. پول را داد و رفت.وقتی منزل رسیدم هر چه فکر کردم، دیدم چنان شاگردی با آن مشخصات نداشتم.مرقد جناب شيخ حسين زاهد - رهابن بابويه سیراب از آب کوثر یکی از شاگردان نقل می کند :یک سال بعد از وفات ، شبی در خواب ایشان را دیدم.در جاده ای در حرکت بودم که یک دفعه آقا از مقابل ظاهر شد، با اینکه در آخرین دیدار بر اثر بیماری، ضعیف و ناتوان شده بودند ولی الان ایشان را مردی 30 یا 40 ساله با صورتی سرخ و شکفته مشاهده می کردم .با تعجب نزدیک ایشان شدم و سلام کردم. بعد از جواب سلام، فرمود: داداشی! « کیف صنعت». یعنی: چه انجام داده ای؟شرمنده گفتم : توشه ای جمع نکردم ! .با عتاب فرمود: چرا جمع نکردی؟ بعد فرمود: دیروز از دست مبارک صاحب الزمان « ارواحنا له الفدا» از آب کوثر سیراب شدم. تصوير جناب شيخ حسين زاهد که بر سر مزار ايشان نصب شده است .حسابرسی دقیق !یکی دیگر از شاگردان نقل می کند : در یکی از روزهای آخر وقتی بر سر بالین ایشان نشسته بودم، آقا فرمود:داداشی، این وضع زندگی و خانه و رفتار من است ولی دارند مرا می چلانند.در جواب به شوخی گفتم: آقا برای این است که دیگر چیزی باقی نماند و پاک پاک باشید.وفات روز به روز حال آقا بدتر می شد تا اینکه حالشان خیلی بد شد ، یک دفعه چشمشان را باز کرد و فرمود: مرا از جایم بلند کنید، آقا تشریف آورده اند.همان طور که زیر بغل ایشان را گرفته بودیم گفتند:« السلام علیک یا ابا عبدالله» بعد ازگفتن این جمله در حالی که تکیه بر دستان ما داده بود، دار فانی را وداع گفت و پس از تجلیل و تکریم در ابن بابویه به خاک سپرده شد .مزار جناب شیخ رجبعلی خیاط نیز در نزديکی مزار ایشان قرار دارد . مرقد جناب شيخ حسين زاهد - ره - ابن بابويه روایت جناب شیخ رجبعلی خیاط از وفات ایشان یکی از شاگردان نقل می کند :بعد از وفات آقا یکی از مقبره های ابن بابویه که مربوط به ارادتمندان ایشان بود برای دفن آماده شد. با جمعیت تا کنار مقبره آمدیم در میان جمعیت چشمم به شیخ رجبعلی خیاط افتاد که بالا سر قبر آقا بلند بلند گریه می کرد. ولی بعد از چند دقیقه چیزی دیدم که خیلی تعجب کردم، دیگر شیخ رجبعلی خیاط گریه نمی کرد، بلکه لبخندی بر لب داشت. روزی از خود ایشان علت را پرسیدم.جناب شیخ در جواب گفت: وقتی بالا سر قبر شیخ زاهد بودم؛ عالم برزخ به من مکاشفه شد، دیدم شیخ محمد حسین بالا سر قبرش ایستاده و مضطرب است و می ترسد داخل قبر شود. ناگهان وجود مقدس و مبارک سیدالشهدا ( علیه السلام) تشریف فرما شدند و به شیخ محمد حسین اشاره کردند و فرمودند: نترس من با تو هستم.گریه برای ترس و اضطراب شیخ محمد حسین زاهد بود و لبخند برای تشریف فرمایی امام حسین ( علیه السلام). منبع:شیخ محمد حسین زاهد
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 675]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن