واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عنایتی به مرحوم فشارکی حضرت آیت الله العظمی سید محمد فشارکی قدس سره از علمای بزرگ شیعه و استاد فقیهان بزرگی چون حاج شیخ عبدالکریم حائری بوده است .وی در یکی از موضوعات علمی دچار شبهه ای شد و هر چه بیشتر اندیشید ، کمتر راه حلی یافت . مطلب را با علما در میان گذارد و هر کدام برای او پاسخی دادند ، ولی هیچ یک جواب قانع کننده ای که مشکل او را برطرف کند ، ندادند و در نتیجه اشکال به قوت خود باقی بود . آیت الله فشارکی می فرماید : به ناچار جهت حل اشکالم در بامدادی تصمیم گرفتم که از شهر سامرا خارج شوم و دور از غوغای اجتماع و نقل و نقد محیط مدرسه درباره آن مساله بیاندیشم ، لذا به سوی رودخانه پهناوری که از کنار شهر می گذشت روان شدم .امواج نشاط افزای شط که همراه با نسیم ملایم ، در حرکت بود ، افکار خمود و خسته هر انسانی را به جنبش می آورد .من در ساحل شط ولی در جای گودی که آب هنگام طغیان بوجود آورده بود ، و در اعمال اندیشه فرو شدم .اما هنوز چندان در ژرفای اندیشه غوطه نزده بودم که جوان عربی به گونه شبانان در برابرم پیدا شد و پرسید : سید محمد اینجا چه می کنی ؟من که از این مزاحمت برآشفته بودم ، گفتم : شما به ما چکار ؟ دنبال کار خود برو ، من می خواهم در مساله ای فکر کنم ! جوان پرسید : مساله چیست ؟ بیان کن تا بشنوم !و چون می خواستم هرچه زودتر این جوان عرب را از خود دور کنم ، مساله مورد گفتگو را از اول دقیقاً بیان نمودم و آن جوان سراپا گوش بود و همه را درک می کرد ، اری از قیافه او فهمیدم که مطالب را خوب می فهمد ! من مشغول بیان مساله و مقدمه چینی بودم که آن جوان فرمود : « سید محمد ؛ در این مقدمه اشتباه کردی که به نتیجه غلط و شبهه زا رسیدی » !و چون ایراد آن مقدمه را تذکر داد ، یک مرتبه تمام شبهاتم برطرف شد و کوچکترین اشکالی در ذهنم نماند . جوان عرب رفت و سپس به این فکر افتادم که این عرب بیابانی کی بود ؟ از کجا آمد ؟ و به کجا رفت ؟ خوبست از او سوال کنم .اما همین که از گودی بیرون آمدم و به اطراف نگریستم اثری حتی از رد پای مبارکش هم نیافتم و آنگاه دانستم مورد عنایت خاص حضرت مهدی علیه السلام قرار گرفتم و متاسفانه وقت حضور ، او را نشناختم .1 زعشقت واله و حیران منــــــم من چو مجنون زار و سرگردان منم من گهی در جستجویت سوی گـــــلزار گـــهی چون جغد در ویران منم من دل آراما ، دل آرامی نـــــــــــدارد زهجــرت بی سر و سامان منم من طبیبانــــه بیـــا انـــدر کنـــــــــارم دچار درد بی درمــــــــــان منم من به شهر و کوچه و دشت و بیـــابان سراسیمه زنـــــــــان گریان منم من الا ای یوسف زهرا چو « ناصر » زهجرت در غم و حرمــــن منم من پی نوشت1 . حبیب الله ، مرزوقی ، چهره هایی که در جستجوی قائم پیروز شدند ، ص 90 به نقل از آیة الله فرید محسنی اراکی ( ره ) .
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]