تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز دژ محكم خداوند رحمان و وسيله راندن شيطان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828708262




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تشرّف مشهدى محمّد على نسّاج دزفولى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تشرّف مشهدى محمّد على نسّاج دزفولى
تشرّف مشهدى محمّد على نسّاج دزفولى صاحب كتاب عبقرىّ الحسان گويد : اين قضيّه را جناب مستطاب ثقة المسلمين و الاسلام آقاى ميرزا محمّد باقر اصفهانى براى من نوشت تا در كتاب بنويسم ، ( و خود او نيز از بعضى از بزرگان و موثّقين اين حكايت را نقل كرده كه يكى از تجّار مورد عتماد به نام خواجه طاهر شوشترى از قول تاجر ديگرى به نام حاج محمّد على نقل كرده كه ) :من روزى در بين بازار اصفهان راه مى‏رفتم كه تاجرى به نام محمّد حسين با من روبرو شد و از من سؤال كرد اهل كجائى؟ من گفتم : اهل دزفول مى‏باشم ، وقتى فهميد من از اهالى دزفول هستم شروع كرد با من روبوسى كردن ، و بسيار به من اظهار محبّت نمود ، و گفت : امشب براى شام به منزل ما بياييد ، من مقدارى ترسيدم و با خود گفتم من بدون سابقه آشنائى با اين شخص چگونه به منزل او بروم ، وقتى ديد من تأمّل كردم از حال من دريافت كه نگران هستم ، گفت : اگر خوف داريد كسى را هم همراه خود بياوريد ، من به او وعده دادم و او نشانى خانه را به من داد و شب به خانه او رفتم ، ديدم تشريفات و تدارك فراوان به جاى آورده ، و پس از سلام و احوالپرسى به من گفت : علّت اظهار محبّت من به شما براى اين است كه من از شهر شما دزفول فيض عظيمى برده‏ام ، و چون شنيدم شما اهل دزفول هستيد خواستم قدرى تلافى آن فيض را به شما كرده باشم .و آن فيض اين است كه من تاجر ثروتمندى مى‏باشم، امّا فرزند نداشتم و به اين سبب بسيار محزون و غمگين بودم ، تا اينكه مشرّف شدم به كربلا و نجف‏اشرف ، و از اهل علم در آنجا سؤال كردم براى حاجت مهمّ چه توسّلى در اينجا مؤثّر است؟ گفتند : شب چهارشنبه به مسجد سهله برو و اعمال آن مكان مقدّس را به جاى آور تا انشاء اللّه از طرف امام عصر « صلوات اللّه عليه » به تو توجّهى شود ، من در مدّتى كه آنجا بودم شبهاى چهارشنبه به مسجد سهله مى‏رفتم ، و اعمال آن مسجد مقدّس را به جاى مى‏آوردم ، تا اينكه شبى در خواب كسى به من فرمود : حاجت تو به دست مشهدى محمّد على نسّاج در شهر دزفول بر آورده مى‏شود ، و من تا آن شب اسم دزفول را نشنيده بودم ، از چند نفر سؤال كردم دزفول كجاست؟ گفتند : يكى از شهرهاى ايران است ، پس من به طرف دزفول حركت كردم، و چون به آن شهر رسيدم به نوكر خود گفتم : من در اين شهر به دنبال كسى هستم و بايد او را پيدا كنم ، تو در منزل بمان و اگر هم من دير كردم از منزل بيرون ميا تا من خودم برگردم ، و سپس در جستجوى مشهدى محمّد على نسّاج از خانه بيرون آمدم و تا عصر به دنبال او بودم ولى كسى او را نمى‏شناخت ، تا اينكه بالاخره به كوچه‏اى رسيدم و از شخصى سراغ او را گرفتم ، او گفت : سر همين كوچه مغازه او است ، چون به مغازه رسيدم ديدم دكّان بسيار كوچكى بود و او داخل مغازه نشسته بود ، وقتى مرا ديد قبل از آنكه من سخنى بگويم گفت : حاج محمّد حسين سلامٌ عليك! خداوند چند اولاد پسر به تو مرحمت مى‏فرمايد ( و حتّى تعداد آنها را نيز به من گفت و من به همان تعدادى كه گفته بود فرزند پيدا كردم ) من تعجّب كردم كه با اينكه او قبلاً هيچ شناختى از من نداشت چگونه اسم مرا گفت و حتّى از حاجت من نيز خبر داد ، پس من نشستم درب دكّان او و چون فهميد كه من غذا نخورده‏ام يك سينى چوبى با كاسه چوبى آورد كه در آن مقدارى ماست و دو گرده نان جو بود ، بعد از صرف غذا نماز خواندم و گفتم : اگر ممكن است من امشب مهمان شما باشم ، گفت : حاجى! منزل من همين دكّان است و هيچ رو اندازى ندارم ، گفتم : من به همين عباى خودم اكتفا مى‏كنم ، او به من اجازه داد و من شب را نزد او ماندم ، چون مغرب شد ديدم اذان گفت و نماز مغرب و عشاء را خواند و سپس همان سينى چوبى و كاسه را آورد با ماست و چهار گرده نان جو ، و بعد از صرف غذا خوابيد ، من هم خوابيدم، اوّل اذان صبح برخاست و اذان گفت و نماز خواند ، و سپس نشست سر كار خود ، من سؤال كردم : شما مرا از كجا شناختيد و چگونه از حاجت من مطّلع شديد؟ گفت : حاجى تو به مقصد خود رسيدى ديگر چه كار به اين كارها دارى؟ من اصرار كردم ،گفت : اين خانه بسيار عالى را مى‏بينى؟ ( نگاه كردم ديدم از دور منزلى بسيار زيبا نمايان است )، گفتم : آرى آن را ديدم ، گفت : اين منزل يكى از لُرهاى ثروتمند مى‏باشد ، هرسال پنج شش ماه مى‏آيد اينجا و چند سرباز نيز براى حفاظت از او با او هستند ، در يكى از سالهائى كه آمدند بين آن سربازان يك سربازى لاغر اندام بود ، او روزى نزد من آمد و گفت : تو براى تهيّه نانت چه مى‏كنى؟ گفتم : اوّل هر سال به اندازه روزى چهار دانه نان جو كه لازم دارم جو مى‏خرم و آنها را آرد مى‏كنم و روزى چهار عدد از آنها را مى‏دهم برايم طبخ كنند ، گفت آيا ممكن است من هم به تو پول بدهم تا همانقدر هم براى من تهيّه كنى؟ من قبول كردم ، او هر روز مى‏آمد چهار دانه نان جو از من مى‏گرفت و مى‏رفت ، تا اينكه يك روز ظهر شد ديدم نيامد ، رفتم از رفقاى او سراغش را گرفتم گفتند : امروز كسالت پيدا كرده و در مسجد خوابيده ، من به مسجد رفتم و او را ديدم ، چون از حالش پرسيدم گفت : من امروز فلان ساعت از دنيا مى‏روم ، و سپس گفت : كَفَن من در فلان مكان است ، تو در دكّان خود بمان و مواظب باش هركس شب هنگام آمد و تو را طلبيد از او اطاعت كن ، و هرچه جو از من نزد تو مانده براى خودت بردار ، من آمدم در دكّان نشستم ، چند ساعتى كه از شب گذشت شخصى آمد و مرا صدا زد ، من برخاستم و با او آمدم تا داخل مسجد شديم ، ديدم آن سرباز از دنيا رفته ، آن شخصى كه به دنبال من آمده بود به من امر كرد تا با كمك يكديگر او را برداشتيم و آورديم بيرون شهر نزد چشمه آبى ، سپس با آن مرد مشغول غسل و كفن و دفن سرباز شديم ، و چون فارغ شديم بدون اينكه من از او سؤالى كنم آن مرد رفت و من نيز آمدم به طرف مغازه‏ام ، تقريباً يك ماهى از اين قضيّه گذشته بود ، يك شب كسى آمد درب مغازه و مرا صدا زد ، وقتى درب را گشودم آن شخص به من گفت : تو را طلبيده‏اند ، من برخاستم و همراه آن مرد از شهر خارج شديم ، تا اينكه به صحرايى رسيديم ، ديدم جمعيّت زيادى از آقايان دور يكديگر نشسته‏اند ، و به قدرى آن صحرا در آن موقع شب روشن و با صفا بود كه نمى‏توان آن را توصيف نمود ،يكى از آن آقايان از همه محترم‏تر و با عظمت‏تر بود ، ايشان به من توجّه فرموده و گفتند : مى‏خواهم تو را به جاى آن سرباز منصوب كنم ، به خاطر آن خدمتى كه به او كردى در امر تهيّه نانش ، من چون ملتفت حقيقت مطلب نبودم عرض كردم : من چگونه از عهده سربازى برآيم؟ و اين چه كارى است ، خيلى انسان در اين امر ( سربازى ) ترقّى كند منصب سلطانى پيدا مى‏كند ، فرمود : مطلب چنان نيست كه تو گمان مى‏كنى ، ( چون صحبت به اينجا رسيد همان شخصى كه به دنبال من آمده بود گفت : ) اين بزرگوار حضرت صاحب الامر« صلوات اللّه عليه » مى‏باشند ، پس من عرض كردم : سمعاً و طاعتاً ، فرمودند : تو را به جاى او گماشتم تا اينكه هر موقع فرمانى به تو داديم انجام دهى .سپس مشهدى محمّد على نسّاج به من گفت : يكى از آن فرمانهايى كه از طرف امام زمان‏عليه السلام به من رسيد اين پيغامى بود كه در مورد فرزند دار شدن تو به تو دادم .
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن