تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816699263




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پاداش مهر


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پاداش مهر
پاداش مهر نويسنده: محمد علي کريمي نيا «مدين»، نام شهري است كه شعيب پيامبر و قبيله او در آن زندگي مي‌كردند. پس از آن كه فرعون در صدد كشتن موسي برآمد، او از مصر به مدين هجرت كرد. يكي از دختران شعيب كه نيرومندي و پاكدامني موسي را در كنار چاه مدين مشاهده كرده بود، به پدرش گفت: اي پدر! اين جوان را استخدام كن، زيرا بهترين كسي كه مي‌تواني استخدام كني، كسي است كه قوي و امين باشد». و اين جوان، امتحان نيرومندي و درستكاري خود را داده است. شعيب به آن جوان امين گفت: اگر هشت سال براي من كار كني، يكي از دخترانم را به همسري تو درمي‌آورم. موسي نيز آن پيشنهاد را پذيرفت و مدتي براي شعيب كار مي‌كرد.[1] داستان زير، در يكي از آن سال ها اتفاق افتاده است: «در آن هنگام كه موسي پيش شعيب بود و هنوز به پيامبري نرسيده بود، گوسفند چراني مي‌كرد. روزي ميشي از گلّه جدا افتاد و موسي خواست كه او را به گلّه باز گرداند. ميش برميد و در صحرا افتاد و گوسفندان را نمي‌ديد و از ترس، همچنان مي‌گريخت. موسي به مقدار دو فرسنگ، در پي او دويد، چندان كه ميش خسته شد و از ماندگي بيفتاد. موسي به آن حيوان نگاه كرد و رحمش آمد و گفت: اي بيچاره! براي چه مي‌دويدي؟ و سپس آن حيوان را برگرفت و بر دوش نهاد و دو فرسنگ او را آورد تا به گوسفندان رسانيد. چون ميش گلّه را ديد، دلش آرام يافت و به سوي گوسفندان دويد. خداي تعالي، فرشتگان را ندا كرد كه: ديديد آن بنده من، با آن ميش دهان بسته چه خوشخويي كرد و با آن رنجي كه كشيد، آن حيوان را نيازرد و بر او ببخشود؟! به عزّت خود كه او را بركشم و همسخن خود گردانم و به پيامبريش رسانم و بر او كتاب فرستم و تا جهان باشد، از او گويند!‌ و به سبب مهرباني آن جوان، اين همه كرامت ها به او ارزاني داشت».[2] پی نوشت:[1] . سوره قصص، آيات 22 تا 28. [2] . خواندنيهاي ادب پارسي، 89، از «سياست نامه نظام الملك»، با اندكي تغيير.منبع: داستانهاي جوانان
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن