تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که خوش نیت باشد روزیش زیاد می شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826125158




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كرامتهاى امام صادق (علیه السلام)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
كرامتهاى امام صادق (علیه السلام)
كرامتهاى امام صادق (علیه السلام) نويسنده: محمد حسين مظفر هدف خداوند از آفرينش انسان آن است كه او شناخته شود و مقصود از شناخته شدنش آن است كه او مورد پرستش قرار گيرد: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. 1و من جن و انس را نيافريدم مگر كه مرا به يكتائى پرستش كنند.آفريده‏هاى خدا نشانه‏هاى هستى اويند و زيبائيهاى آفرينش و وجود عقل و تدبير، دليل واحدنيت و يگانگى اوست و در نهاد انسان عقل را رهنمونى براى اين مقصد قرار داده است. اما عقل به تنهائى به چگونگى پرستش خدا راه ندارد و طريق بندگى او را نمى‏شناسد و اين خود خداست كه بايد چگونگى بندگى و عبادت را بيان دارد و لذا انبياء را براى اين هدف فرستاده است تا آنان راه بندگى و چگونگى فرمانبرى را به بشر ياد دهند.از سوى ديگر، آيا عقل مى‏تواند ادعاى هر صاحب دعوى را در زمينه پيامبرى بپذيرد بى آنكه از او معجزه و دليل بطلبد؟ بنابراين انبياء و رسولان الهى بايد به هنگام ادعاى پيامبرى، برهان و دليل بياورند و ما كسى را پيامبر و رسول مى‏شناسيم كه حجت و دليلى قاطع دارد. مگر نه آن است كه بيشتر مردم با وجود دلايل و معجزات، پيامبران خدا را انكار كردند وايشان را تصديق ننمودند؟! تا چه رسد كه اينان دليل و برهانى اقامه نكنند و ناگفته پيداست كه دعوى نبوت بدون اقامه دليل و وجود معجزه، قابل تصديق نيست، بلكه نبودن حجت و دليل، خود گواه نادرستى دعوى خواهد بود.معجزه چيست؟ اين سؤال، شايسته دقت و توجه است؛ زيرا تصديق نبوت موقوف بر وجود معجزه مى‏باشد.به نظر نگارنده پاسخ اين سؤال با ملاحظه آنچه كه در اين باره در قرآن آمده است، چندان دشوار نيست. شما وقتى در مورد آياتى كه قرآن به موسى (علیه السلام) نسبت داده - يد بيضا و عصا - و آنچه به عيسى (علیه السلام) نسبت داده - بهبود بخشيدن كورى و برص، زنده كردن مردگان و آفريدن پرندگان - و در معجزه حضرت محمد صلى الله عليه و آله - يعنى قرآن - دقت كنيد، خواهيد دانست كه معجزات انبياء چيزهائى بودند كه بشر با وجود علم و نيروئى كه داشته، از آوردن مانند آنها عاجز و ناتوان بوده است .كدام انسان دانشمند و نيرومندى است كه بتواند آتش سوزان را سرد و سلامت كند؟ يا پرنده‏اى را قطعه قطعه نمايد و هر قسمت آن را روى قله كوهى قرار دهد و سپس آنها را فرا خواند و اجزاء به سوى او حركت كرده، دوباره به هم بپيوندند و پرنده اولى شود؟ يا كف دستش همچون نورافكنى نور دهد، بى آنكه صدمه‏اى داشته باشد؟ يا عصايش به صورت مارى درآيد و همه بازيهاى دروغين جادوگران را ببلعد؟ يا كور و بيمار مبتلا به برص را سلامت بخشد؟ يا مرده را زنده كند؟ يا از گِل، شكل پرنده‏اى بسازد و سپس در او بدمد و به صورت پرنده‏اى حقيقى درآيد؟ و يا كيست كه بتواند در همه خصوصيات قرآن با آن برابرى كند؟ و معجزات ديگرى كه در قرآن حكيم آمده ناطق است.با اين بيان، فرق ميان معجزه و جادو آشكار مى گردد و نيز فرق بين معجزه و صنعت و تكنيك عصر حضار نيز معلوم مى شود ؛ زيرا معجزه آن عمل خارق العاده و خارج از نظام طبيعى است كه در حد ذات خود عملى ممكن و شدنى است (زيرا امر محال اصولاً نشدنى است) و اينگونه اعمال و معجزات جز به دست افراد معينى از بشر كه صاحبان دعوت به سوى خداوند تعالى هستند، تحقق نمى يابد. چون فرض بر اين است كه آن كارها خارج از سطح نيروى بشرى قرار دارد؛ پس جز با موهبتى از سوى خدا امكان تحقق آنها نيست و او اين موهبت را به هر كه از بندگان مقرب خود كه بخواهد، مى بخشد. اما جادو كه فن و شيوه‏اى است، هر كس آن را ياد بگيرد مى تواند انجامش دهد؛ زيرا نوعى تردستى و خيالپردازى و گمراهى است و از حقيقت و واقعيت به دور. و صنعت و تكنيك هم دانشى است بر پايه قوانين طبيعت كه هر كس آن دانش را فرا گيرد و بياموزد و طبيعت پديده‏ها و تركيب عناصر را بشناسد ، قادر به انجام آن خواهد بود.سؤال: دانش روز معجزه را رد مى‏كند، زيرا آن را امرى مى‏داند برخلاف قوانين طبيعى و اسباب و علل عادى و هيچ امرى بر خلاف علل و اسباب عادى، امكان تحقق ندارد! پاسخ به اين سؤال و اشكال به ترتيب زير است : اولاً : قرآن با صراحت تمام بيان مى كند كه پيامبران، آن كارهاى خارق‏العاده و امور غير طبيعى را انجام داده‏اند، مثل سلامت و خنكى آتش براى ابراهيم و حركت پرندگان تكه تكه شده به سوى او، يد بيضاى موسى بدون كوچكترين ناراحتى و صدمه ومار شدن عصاى او، بهبودى بيماريهائى توسط عيسى كه علم پزشكى از درمان آنها ناتوان بوده است،مانند كورى مادرزاد و بيمارى برص و بزرگتر از همه زنده كردن مردگان وآفرينش پرندگان و غير آن. و ارزش دانشى كه مخالف قرآن است ،چه مى تواند باشد؟! بلكه چنين دانشى، دانش نيست و مسلماً اشتباه است، چون در برخى مقدماتش خطا وجود دارد.ثانياً : اين معجزات و كارها، در حد ذات. خود ممكن هستند. پس چرا ما منكر آنها شويم؟ در صورتيكه همه آنها ممكن مى باشند و احتياج به آنها نيز وجود دارد و قدرت خداوند متعال نيز شامل و عام است و هرگز نقص و عجز به او راه ندارد، كه او بر همه چيز قادر و توانا است .البته ما كارهائى را كه اصولاً محال و ناممكن هستند - ذاتاً يا عرضاً - مثل ايجاد شريك بارى، جمع بين دو ضد و دو نقيض و قرار دادن دنيا با همين بزرگى در ميان تخم مرغى با وصف خرديش ، نشدنى مى‏دانيم ، چون محل صالح نيست . پس نقص از سوى مقدور است نه از جانب قدرت. امام سخن گفتن سنگريزه و پاره شدن ماه و راه رفتن درخت و امثال آن كه هم محل قابل است و هم قدرت خدا شامل آن مى‏شود، هيچ منعى از تحقق آنها نيست.ثالثاً : اگر معجزات و نشانه‏هاى انبيا غير ممكن و نشدنى باشند ، پس به چه وسيله مى توان صدق ادعاى انبيا را فهميد؟ و اگر دعوى نبوت بدون ارائه دليل و معجزه باشد، پس همه مى‏توانند چنين ادعائى بكنند. پس چه امتيازى است براى پيامبر صادق ؟! و فرق ميان صادق و كاذب چيست؟بديهى است كه نبوغ ، زيركى، فصاحت، دانش، امانت و صداقت هر چند كه موجب آن مى شوند كه فرد آراسته به آنها ، فردى ممتاز و برجسته باشد، اما كافى نيستند كه به خاطر وجود آن صفات در پيامبر، مردم او را تصديق كنند؛ زيرا بيشتر مردم براى صفات مزبور وزنه‏اى قائل نبوده ، بلكه قادر به تشخيص آنها نيستند، تا چه رسد كه به وجود آنها در شخص پيامبرى بطور كامل پى ببرند.پس ناگزير بايد علامت و چيزى محسوس به دست انبيا رخ دهد و پديد آيد كه ديگر انسانها از انجام آن عاجزند، تا بدين وسيله عذر و بهانه مردم تمام شود و همه مردم اعم از دانايان و جاهلان و عاقلان و هوشياران ، همگى در برابر آن كار، خاضع و خاشع باشند.رابعاً: چرا دانش و علم از تحقق امور غير طبيعى مانع است؟ آيا آفريدگار امور عادى و غير عادى يكى نيست؟ پس آن خداوندى كه مى‏تواند پديده‏ها را براساس علل و اسباب عادى تحقق بخشد، مى‏تواند آنها را به علل و اسبابى ديگر برتر از فكر و سطح قدرت ما جامه وجود بپوشاند. و اصولاً ما وقتى برخى پديده‏هاى الهى را مورد نظر قرار دهيم مى‏بينيم كه آنها جز براساس و علل عادى تحقق يافته‏اند، مثل آغاز خلقت.به نظر شما قوانين طبيعى در آفرينش آدم و حوا و آغاز خلقت آسمانها و زمين، درختان، جويبارها، معادن، فلزات و امثال آنها چه بوده است؟ خداوند آنها را بدون وجود ماده قبلى آفريده و بدون الگو و نقشه خلقت فرموده و اگر قانون طبيعى در آفرينش ابتدائى اشياء مذكور همان عناصر و مواد تركيبى آنهاست، پس قانون طبيعى و عادى در خلقت و آفرينش خود اين مواد و عناصر چه بوده است ؟آرى، ما در مورد آفريده‏ها به دنبال قوانين طبيعى هستيم، زيرا عادتاً در آفرينش پديده‏ها، آن قوانين و نواميس طبيعى را حاكم مى‏بينيم؛ اما به هر حال كليت اين قوانين را در مورد همه پديده‏ها قبول نداريم، چون آفريدگار قوانين طبيعى و غير طبيعى را يكى مى‏دانيم ؛ بويژه كه خداوند در اقدام به آفرينش از طريق غير عادى و بر خلاف قوانين طبيعى هدف و غرضى دارد و آن اتمام حجت بر بندگان و ارشاد آنها و راهنمائيشان به سوى الوهيت و قدرت خود و صدق دعوى انبياى خويش است .پس ما در تصديق اين نشانه‏ها و معجزات كه بطور غير عادى و بر خلاف قوانين طبيعى رخ مى‏دهد، اگر حضور داريم، بايد مشاهده و احساس كنيم و اگر در آن زمان نبوده‏ايم، بايد از طريق نقل و روايت صحيح و معتبر در جريان آنها قرار بگيريم.اين معجزات و كرامات همچنانكه به دست پيامبران صورت مى‏گيرد، به همان دليل و به همان هدف و غرض توسط اوصياى آنان نيز انجام مى‏پذيرد ؛ زيرا مگر نه آن است كه بعثت انبياء براى ارشاد مردم به شناخت خداوند و عبادت اوست؟ تعيين اوصياء و امامان نيز به همين هدف صورت مى‏پذيرد. پس همانگونه كه طرح رسالت نياز به ارائه معجزه دارد، در دعوى وصايت نيز احتياج به آوردن معجزه است. بنابراين، پس از آنكه به معجزه نياز افتاد - كه در حد ذات خود يك كار عملى و ممكن است - فرقى ميان مصاديق مختلف آن مانند احياى مردگان، آفرينش پرندگان، به سخن آوردن سنگ و درخت و غير آنها نخواهد بود؛ زيرا عموم و شمول قدرت خداوند در همه موارد يكسان است و نزد خداوند آفريدن يك ذرّه با ايجاد يك تل و خلقت آسمان با آفرينش حشرات هيچ فرقى نمى‏كند. پس هيچ انسان بينا و با بصيرتى صدور كارهائى مثل احياى مردگان، طلاسازى خاك و اخبار از غيب را از پيامبران و اوصياى ايشان بعيد نمى‏شمارد، همچنانكه كارهاى نسبتاً آسانترى چون جارى ساختن آب، فرود آوردن باران، حاضر كردن انگور در غير فصل و امثال آن را بعيد نمى‏شمرد؛ زيرا همه اين كارها و اعمال، در تحت پوشش قدرت خداوند قرار دارند و در امكان تحقق و مورد نياز بودن يكسانند.بنابراين، امام صادق (علیه السلام) نيز پس از آنكه امام معصومى است كه از سوى خدا تعيين شده و براى پيشبرد رسالت اسلام منصوب گشته است، ناگزير بايد براى اثبات امامتش معجزه ارائه كند آنگاه كه نياز است و از خطر ايمن مى‏باشد، آنگونه كه بر پيامبر به هنگام دعوت به اسلام ارائه معجزه لازم و واجب بود و اين نظريه و اعتقاد شيعه اماميه است .اما به نظر اهل سنت! امام صادق (علیه السلام) نزد آنان از عترت پاك پيامبر است، كه همه فضائل وكمالات را يكجا حايزند، چنانكه سخنان بزرگان علماى اهل سنت بر اين معنى دلالت دارد وما در يكى از فصول همين نوشته پاره‏اى از اظهارات و كلمات دانشمندان سنى را درباره امام صادق (علیه السلام) آورده‏ايم. 2 پس به عقيده آنان نيز صدور نشانه‏ها و كرامات برجسته از امام صادق (علیه السلام) غرابتى ندارد، چنانكه خود، نقل و روايت كرده‏اند و ما اينك به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم و ناگفته نماند كه صاحب كتاب «مدينة المعاجز» در حدود سيصد كرامت و منقبت راجع به امام صادق (علیه السلام) روايت و نقل كرده و ما برخى از آن كرامات را كه دركتابهاى ارزنده و تأليفات ارزشمند علما آمده و مورد اتفاق هر دو مذهب تشيع و تسنن مى‏باشد، مى‏آوريم .استجابت دعاى امام صادق (علیه السلام)در «اسعاف الراغبين» مى‏نويسد: امام صادق (علیه السلام) مستجاب الدعوه بود. هرگاه چيزى از خداوند مى‏طلبيد تا سخنش به پايان نرسيده و از جاى دعا بلند نشده بود، خواسته‏اش بر آورده مى‏شد.در «لواقح الانوار» مى‏نويسد: او (امام صادق) سلام الله عليه اگر به چيزى احتياج پيدا مى‏كرد عرض مى‏كرد: اى پروردگار من! من به چنين و چنان نيازمندم و هنوز كلامش تمام نمى‏شده خواسته‏اش را در كنار خود مى‏ديد.و اين (و گواهى از دو نويسنده و دانشمند، نه تنها دليل آن است كه امام مستجاب الدعوه بوده، بلكه به سرعت استجابت دعاى امام نيز دلالت دارد كه حتى مثل اينكه مسؤولٌ عنه در كنار و در پيشاپيش او حضور داشته است. و اين دانشمند كه مطلب را به اين قاطعيت و به اين صورت مطرح كرده‏اند جز براى اين نيست كه نزد آنان روايات و دلايل فراوان در اين زمينه وجود داشته و در سينه‏ها مطالب فراوان در آن مورد، فراهم بوده است به حدى كه استجابت دعاى امام و سرعت آن نزد اين نويسندگان دانشمند در رديف مطالب مسلم و محسوس و قطعى قرار گرفته است .1- از جمله دعاهاى مستجاب امام، دعائى است كه به هنگام قصد شوم منصور درباره آن حضرت رخ داده است. او كه بيش از يك بار تصميم به قتل امام گرفت ، خداوند به بركت دعاى امام، ميان او و امام مانع شد بلكه حالش دگرگون گشت و بر خلاف تصميم و آهنگ ناميمونش به استقبال امام شتافت و بيش از حد در احترام و بزرگداشت او كوشيد. 3حكم بن عباس كلبى ضمن دو بيت شعر گفته بود: ما زيد را بر چوبه دار زديم و هرگز ديده نشده است كه مهدى به دار آويخته شود. و شما از روى سفاهت و بى خردى عثمان را با على قياس كرديد، در حاليكه عثمان از على پاكتر و پاكيزه‏تر است !وقتى امام صادق (علیه السلام) اين شعر كلبى را شنيد، دست به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا! درنده‏اى از درندگانت را بر او مسلط گردان كه او را از هم بدَرَد و بخورد.از قضا بنى اميه او را براى مأموريتى به كوفه اعزام كردند، و در راه، شيرى او را از هم دريد و خورد.42- داود بن على عباسى كه از سوى منصور والى مدينه بود، معلى بن خنيس پيشكار و كارگزار امام صادق (علیه السلام) را دستگير كرد و او را به شهادت رسانيد و به اين اكتفا نكرد، مى‏خواست به امام هم سوء قصد كند، كه امام صادق (علیه السلام) به خشم آمد و داود را نفرين فرمود و شنيده شد كه امام فرمود: «هم اكنون، هم اكنون».هنوز نيازيش امام به پايان نرسيده بود كه سر و صدا از خانه داود بلند شد و گفتند كه او در جا و دفعتاً مرده است. 53- آرى، مردم با استفاده از دعاهاى مستجاب امام صادق (علیه السلام) شفا پيدا مى‏كردند كه از آن جمله است حبابه والبيه كه از زنان بافضيلت بوده است. او حضور امام مى‏رسيد و مسائلى در زمينه حلال و حرام مى‏پرسيد و مردم حاضر از طرح اينهمه مسائل توسط يك بانو در شگفت مى‏ماندند؛ زيرا آنان كمتر ديده بودند كه آنگونه زيبا سؤال طرح شود. پس از تمام شدن سؤال و جواب، امام احساس مى‏كند كه حبابه مى‏گريد و سرشك ازديدگانش سرازير مى‏شود.امام: چرا گريه مى‏كنى؟حبابه: اى فرزند رسول خدا! درد بدى دارم؛از آن دردها و ابتلاهائى كه به انبيا و اوليا عليهم السلام عارض مى‏شده است. خانوداه و خويشاوندان نزديك من مى‏گويند حبابه به بيمارى بدن گرفتار شده و اگر رهبر و امام او آنگونه كه او مى‏گويد امام مفترض الطاعه‏اى است، چرا دعا نمى‏كند تا بيماريش بهتر شود؟ اما من از اين بيمارى و مرض ناراضى نيستم و مى‏دانم كه وسيله آزمايش من و كفاره گناهانم است و مى‏دانم كه اين بيمارى، بيمارى صالحان است.امام: درد بدى دارى؟حبابه: آرى، اى فرزند رسول خدا!آنگاه امام لبهايش را تكان داد و معلوم نبود كه آيا دعا مى‏خواند يا چه مى‏گويد. بعد به حبابه فرمود: بلند شو و به اندرونى و ميان بانوان برو و به بدن خود نگاه كن كه آيا اثرى از آن مرض و بيمارى مى‏بينى؟حبابه مى‏گويد: وارد اندرونى امام شدم و لباسهايم را كنار زدم و در سينه و بدنم اثرى از آن بيمارى زجرآور نديدم. امام فرمود: حالا برو به آنان بگو اينگونه بوسيله امام خويش به خدا تقرب مى‏جويم.و اين حبابه همان دختر جعفر اسدى است و «والبيه» نسبت به «بنى والبه» است كه شاخه‏اى از قبيله اسدند و اين همان بانوى صاحب سنگريزه‏هائى است كه اميرالمؤمنين (علیه السلام) نشان امامت بر روى آنها زد و همان زنى است كه زياد عمر كرد تا امام رضا (علیه السلام) را هم ديد و به روزگار او درگذشت و در ميان پيراهن امام پيچيده شد و دفن گرديد. او تنها يك كرامت از امام نديده است. قبلاً هم نزد امام حسين (علیه السلام) آمده و بيمارى برص گرفته بوده و به دعاى آن حضرت بيمارى برص او بهتر شده است و در يكصد و سيزده سالگى نزد امام سجاد (علیه السلام) حضار شده كه از شدت پيرى مى‏لزيده است. امام را در حال نماز ديده و مى‏خواسته برگردد كه امام با اشاره انگشت جوانى او را به وى باز گردانيده است و هنگامى كه نزد امام رضا (علیه السلام) شرفياب شد آن حضرت هم جوانى او را دوباره به وى برگردانيد و به روايتى او مرگ را برگزيد و در خانه امام از دنيا رفت .4- بانوئى ديگر حضور امام صادق (علیه السلام) آمد و عرض كرد: جانم به قربان شما! پدر و مادر و خانواده‏ام همگى شما را دوست مى‏داريم .امام: راست مى‏گوئى! حالا چه مى‏خواهى؟بانو:قربانت گردم! اى فرزند رسول خدا! برص دربازوى من پيدا شده دعا كنيد كه بر طرف شود.امام: اللَهّم انّك تُبرء الأكمة و الأبرصَ و تحيى العظامَ و هى رميمّ اَلبِسها عَفْوك و عافيتَك.خدايا! تو كور مادرزاد و بيمار پيسى گرفته را بهبود مى‏بخشى و استخوانهاى پوسيده را زنده مى‏كنى؛ اين زن را ببخش و لباس عافيت بر وى بپوشان.از او سؤال شد كه اثر دعا چه شد؟بانو:به خدا سوگند ازجاى خود برخاستم در حاليكه كوچكترين اثرى از آن مرض در من نبود.75- بكربن محمد ازدى مى‏گويد: در راه مكه به يكى ازخويشاوندان من جنون عارض شد و ديوانه گرديد. وقتى به حضور امام صادق (علیه السلام) رسيديم عرض كرديم كه او را دعا بفرمايد و امام دعا فرمود و من ديدم در همانجا كه آن مرد ديوانه شده بود در همانجا بهبودى حاصل كرد و شفا يافت. 86- هنگامى كه امام صادق (علیه السلام) همراه عده‏اى از يارانش در كنار كعبه و زير ناودان بيت قرار داشت پيرمردى جلو آمد و سلام گفت و سپس عرض كرد: اى فرزند رسول الله! من شما اهل بيت را دوست مى‏دارم و از دشمنانتان بيزارم. و من گرفتار بيمارى شده‏ام و به خانه خدا پناه آورده‏ام، بلكه اين مرض من بهتر شود.آنگاه به گريه افتاد و خم شد سروپاهاى امام را مى‏بوسيد و امام خود را كنار مى‏كشيد، به حدى كه امام خود به گريه افتاد و دلش به حال آن بيمار سوخت. بعد به يارانش فرمود: اين برادر دينى شما به شما پناه آورده دست به دعا برداريد!و خود امام هم دستهايش را بلند كرد و عرض كرد: خدايا! تو انسانها را از طينت و سرشتى خالص آفريده‏اى و اولياى خود و دوستان اولياى خود را هم از آن طينت خالص خلق كرده‏اى؛ اگر بخواهى مى‏توانى آفتها و مرض‏ها را از ايشان دوربفرمائى. خدايا! ما به بيت محترم تو پناهنده شده‏ايم كه همه چيز به آن پناه مى‏آورد و اين مرد هم به ما پناه آورده است و من از تو مى‏خواهم - اى خدائى كه با نور خود از آفريده‏هايش پوشيده مانده - از تو مى‏خواهم به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين - اى آرزوى غصه‏مندان، درماندگان و گرفتاران! - اينكه به اين مرد شفا دهى و گرفتارى و بلا را از او دور سازى و نارحتى را از او برطرف فرمائى، اى ارحم الرحمين!وقتى دعاى امام تمام شد مرد راه افتاد و به در مسجد نرسيده بود كه برگشت و گريه سر داد و گفت: «خدا مى‏داند كه رسالت خود را كجا قرار دهد». به خدا سوگند، اثرى از بيمارى در تن من نيست .97- در صورت يونس بن عمار برص پيدا شد امام كه نظرش به روى او افتاد دو ركعت نماز گزارد و بعضى دعاها خواند و در اثر دعاى امام آثار برص كاملاً رفع شد و وقتى از مدينه بيرون مى‏رفت بهبودى حاصل كرده بود. 108- طرخان نخاس مى‏گويد: در حيره حضور امام صادق (علیه السلام) شرفياب شدم. امام پرسيد: كار شما چيست؟عرض كردم: چهار پا معامله مى‏كنم.فرمود: براى ما يك قاطرى بخر سياهرنگ كه زير شكمش سفيد و رانهايش نيز سفيد و پوزه‏اش هم سفيد باشد.گفتم: من قاطرى با اين ويژگيها نديده‏ام.به هر حال از حضور امام بيرون آمدم و به ميدان مالفروشان رفتم. جوانى را ديدم كه قاطر و استرى را آب مى‏دهد كه درست همان خصوصياتى را داشت كه امام فرموده بود. پرسيدم: اى جوان! اين استرمال كيست؟گفت: مال سرور و آقاى من است .پرسيدم : آيا آن را مى‏فروشد؟گفت: نمى‏دانم.با او راه افتادم تا نزد صاحب استر رسيديم و آن را از او خريدم و برگشتم و گفتم: قربانت گردم! اين همان استرى است كه شما مى‏خواستيد. پس مرا دعا بفرمائيد.امام فرمود: خداوند مال و ثروت و فرزند و اولادت را زياد گرداند.آن مرد مى‏گويد: من در ميان مردم كوفه، ثروتمندترين و فرزنددارترين آنان بودم. 119- حمادبن عيسى از امام صادق (علیه السلام) خواست كه در حق او دعا بفرمايد و از خدا بخواهد كه زيارت خانه خدا را فراوان به او قسمت كند و ملك و خانه زيبا و همسرى صالح و شايسته از بهترين خانواده‏ها و فرزندانى نيكوكار به او روزى فرمايد. امام صادق (علیه السلام) نيز او را دعا فرمود و اين خواسته‏هايش را مطرح ساخت و ضمن دعا، پنجاه بار زيارت خانه خدا را براى او خواست. خداوند نيز همه خواسته‏هاى او را داد و پنجاه بار به زيارت خانه خدا توفيق پيدا كرد. وقتى نوبت پنجاه و يكمين رسيد و به سرزمين جحفه آمد (جائى ميان مكه و مدينه) سيلى به راه افتاد و او غرق شد و به همين سبب غريق جحفه لقب گرفت.1210- زيد شحام مى‏گويد: به اطراف كعبه طواف مى‏كردم و دستم در دست ابوعبدالله (علیه السلام) بود. امام در حاليكه سرشك از ديدگانش سرازير بود فرمود: اى شحام! مى‏دانى خداى من براى من چه كارى كرد؟باز به گريه افتاد و بعد فرمود: اى شحام! من از خدا خواستم كه سدير و عبدالسلام را كه زندانى سياست هستند، آزاد فرمايد و خداوند لطف كرد و دعاى مرا اجابت فرمود و آنان را آزاد نمود. 1311- منصور عباسى، عبدالحميد 14 را زندانى كرده بود اين خبر را عصر روز عرفه به امام اطلاع دادند. پس ام دست به دعا برداشت و ساعتى به نيايش پرداخت. بعد نگاهى به محمد بن عبدالله انداخت و فرمود: به خدا سوگند دوست تو (عبدالحميد) از زندان آزاد شد.محمد مى‏گويد: بعدها از عبدالحميد پرسيدم تو كى آزاد شدى؟ گفت عصر روز عرفه. 15اين دو كرامت اخير علاوه بر اشعار بر مستجاب الدعوه بودن امام، اخبار از غيب را نيز در بردارد.اينها برخى از دعاهاى مستجاب امام بود كه در كتابها آمده است و راويان آنها را در سينه‏ها نگاه داشته‏اند و ملاحظه مى‏شود كه امام غالباً در اين دعاها خير مردم را خواسته است، فقط گاهى كه صلاح ديده نفرينى هم كرده است؛ ولى بطور كلى امام بسيار مهربان و نرمخو بوده كه حتى در برابر رفتار بد دشمنان كه احياناً كوهها از تحمل آن نوع رفتارها ناتوانند، صبر پيشه كرده و كسى را نفرين نفرموده است جز داود بن على و حكم كلبى و يكى از مأموران چاه زمزم را. 12- روزى امام صادق (علیه السلام) همراه يارانش غذا مى‏خوردند. به خدمتكارش فرمود: برو از زمزم براى ما آب بياور!خادم راه افتاد، اما بدون آب برگشت و گفت: يكى از مأموران چاه، مرا از برداشتن آب منع كرد و گفت: آيا براى خداوند عراق آب مى‏برى؟!رنگ رخسار امام ابوعبدالله (علیه السلام) از شنيدن اين كلام دگرگون شد و دست از طعام كشيد و لبهايش را تكان مى‏داد. بعد به خادم فرمود: برو براى ما آب بياور!و شروع كرد به تناول كردن غذا. اندكى نگذشت كه خادم برگشت در حاليكه رنگش پريده بود. امام سؤال فرمود: جريان چه بود؟گفت: آن مأمور چاه در چاه افتاد و تكه تكه شد و مردم او را بيرون مى‏آورند.امام خدا را سپاس گفت .روزى ديگر امام، غلام و خدمتكارش را فرستاد تا از چاه زمزم آب بياورد. حاضران شنيدند كه امام مى‏گفت: اللهم اعم بصره اللهم اخرس لسانه اللهم اصم سمعه.خدايا! چشم او را كور كن؛ زبانش را لال، و گوشش را كرو ناشنوا قرار بده!خدمتكار آمد در حاليكه مى‏گريست. امام پرسيد: چه شده است؟ عرض كردم: فلان كس مرا زد و مانع از برداشتن آب گرديد.امام فرمود: برگرد كه من او را از سر راه برداشتم.خدمتكار برگشت ديد كه مأمور چاه كور، كرد و لال شده و مردم در اطرافش گرد آمده‏اند. 16پى نوشت: 1- الذاريات /56.2- نگاه كنيد به فصل «امام از ديدگاه برخى مورخان و محدثان» از همين نوشته.3- نگاه كنيد به «نورالابصار» از شبلنجى، «مطالب السؤل از ابن طلحه شافعى، «صواعق محرقه» از ابن حجر، «تذكرة الخواص» از سبط بن جوزى، «فصول مهمه» از ابن صباغ مالكى، «ينابيع المودة» از شيخ سليمان قندوزى و جز اينها. و ما بخشى از اين مطالب را در فصل «گرفتاريهاى امام» آورديم. مراجعه شود.4- نگاه كنيد به «نورابصار»، «صواعق محرقه» و «فصول مهمة».5- همان كتابها.6- نگاه كنيد به اسعاف الراغبين، مطالب السؤل، صواعق محرقه، كشف الغمه و صفوة الصفوه.7- امالى شيخ طوسى، مجلس چهارده.8- بحارالانوار، ج 47، ص 63.9- بحارالانوار ، ج 47، /122.10- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 232.11- بحارالانوار، ج 47، ص 152.12- خرائج و جرائح.13- رجال كشى، ص 183.14- در «كشف الغمه» تصريح مى‏كند كه او محمد بن عبدالله بن ابى العلاء ازدى سمين كوفى بوده است كه از اصحاب و ياران امام مى‏باشد.15- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 234 و بحارالانوار، ج 47، ص 143.16- خرائج و جرائح.
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 462]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن