تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816409985




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شيخ بهايي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شيخ بهايي
شيخ بهايي منبع:رجال و مشاهير اصفهان شيخ بهاء الدّين محمد بن حسين بن عبدالصمد حارثي منصوب به جدّش حارث همداني،از اصحاب اميرمؤمنان (عليه السلام) در بعلبك در سنه ي نهصد و پنجاه و سه متولّد مي شود. پس از هفت سال شيخ حسين والد او،او را به ايران مي آورد و نزد پدر تحصيل مي كند،حتي بعضي دعوي مي كنند كه آنچه تفحّص كرديم در كتب اجازات،اجازه ي روايت احاديث اماميه ي شيخ را از غير شيخ حسين نيافتيم،ليكن صحيح بخاري را به سلسله اي روايت مي كند كه همه آن ها با خود محمد بن مسلم بخاري صاحب كتاب،دوازده محمد هستند.نظر به اين كه وسايل تحصيل از كتاب و غيره در قديم (1) سخت بوده است،غالباً مي بايست يك نفر معلّم بخواند و جماعت شاگرد گوش كنند يا بنويسند،ضمناً اگر اختلاف عبارتي جايي احتمال مي رفته است،طوري كه استاد نقل كند قبول كنند.بعد هم كه بالنسنبه وسايل تحصيل بيشتر شده بوده است،اين كار را محض تيمّن مي كرده اند،و اين نوع تحصيل اخذ و روايه بوده است. هرگاه شاگرد خوب مي فهميده است اذن و اجازه به او مي دادند كه او هم جهت ديگران بخواند،و اين كار نسبت به همه ي علوم نقليه و عقليه مجري بوده است،ليكن وسعت اسباب تحصيل امروز و بسياري دانايان و دانش اين ترتيب را از ميان برداشت.خانواده ي شيخ در جبل عامل شام سكونت داشته اند و مردم متعبّد و فقير بوده اند،بر خلاف خانواده ي رفيق او (مير) كه از اعيان و اشراف بودند در استرآباد.شيخ بهايي حكومت خانواده ي خود را از عبادت و فقر ذكر مي كرده است. صاحب (حدايق المقربين) با اظهار تأسف از اين كه چون والدش او را به بلاد عجم آورد تمام ملكات و صفاتي كه خانواده ي او دارا بوده اند از او سلب شد،و شعر حافظ را مي خوانده است: من ملك بودم و ... زمان طهماسب والدش با جميع اتباع او را به اصفهان مي آورد و قزوين دارالسلطنه و محلّ شاه بوده است.شيخ زين الدّين علي عاملي معروف به منشاري كه از شاگردان علي كركي بود و از هندوستان كتابخانه بسيار مهمي به اصفهان آورده بود و داشت،شخصاً هم صاحب اهميت شده بود- در آن وقت شيخ الاسلام اصفهان بوده،و شيخ حسين،همشهري خود را اولاً از شام به اصفهان مي كشد بعد ترتيب وسايل مي كند،تا اين كه شاه طهماسب او را به قزوين مي طلبد و منصب شيخ الاسلامي آن جا را هم واگذار به او مي كند،بعد هم شيخ منشار دختر خود را به شيخ بهايي تزويج مي كند،و به اين مناسبت هم پس از فوت شيخ منشار،منصب شيخ الاسلامي او به شيخ بهايي مي رسد به طور ارث با واسطه و هفت سال در آن جا با داشتن والد او منصب شيخ الاسلامي را مي مانند،بعد از آن به شيخ الاسلامي مشهد خراسان منصوب مي شود آن جا هم چندي توقّف مي كنند.و چون اهل شام بوده اند و معاشر و مأنوس با اهل سنّت و جماعت بوده اند،هرات هم آن وقت داراي اهميّت بوده است و اهل آن جا اهل سنّت بوده اند و سياست،وجود يك نفر شيخ الاسلام كه واقعاً با شيعه باشد و ظاهراً با اهالي سنّت مأنوس باشد در آن جا لازم داشته اند،والد شيخ را ارسال به هرات مي كنند و چند قريه از هرات به طور تيول به او واگذار مي كنند،تا پس از هشت سال مراجعت به قزوين مي كنند و اذن مي خواهند از شاه جهت رفتن حج،شاه شيخ بهايي را اجازه نمي دهد و در قزوين به شغل پدر مشغولش مي- دارد،و والدش مي رود به حج و در مراجعت به بحرين توقّف مي كند و همانجا فوت مي شود و مكتوبي جهت شيخ بهايي مي نويسد.خلاصه آن كه: اگر طالب دنيا هستي در هندوستان توقف كن،و اگر آخرت را مي طلبي بيا نزد من،واگر نه دنيا و نه آخرت را مي- خواهي همان جا متوقف باش. اين وقت (2) شيخ بهايي را قريب بيست و چند سال مي بود،چه هفت سالگي به عجم آمد،سه سال اصفهان مانده،هفت سال قزوين و هشت سال هرات،كه مرتبه افاضت مي نشيند. (3)اين حالت،طولي نداشته چه گويند بعد از رياست داشتن در قزوين مايل به حج و سياحت و گردش مي شود و سي سال مدّت مسافرت او بوده است،در حجاز و شام و عراق و هرات و غيره.پس از آن در اصفهان متوطّن مي شود كه زمان سلطنت شاه عباس بوده است،و معروف است منزل او نزديك طوقچي و شهشهان بوده،و هنوز در مدرسه ي باباقاسم- واقعه در جنب مقبره ي باباقاسم- حجره اي است معروف به توحيد خانه ي شيخ بهايي،كه مواقع مخصوصه فكر و ذكر خود را آن جا بجا مي آورده است،و در تكيه ي بابا ركن الدّين هنوز گنبدي است معروف به چله خانه ي شيخ بهايي،كه گويند در آن جا اعمال رياضيات و اربعين به سر مي آورده است. (4) و هم در مجلس شاه عباس،كرسي مخصوصي داشته است كه روي كرسي مي نشسته و كارهاي مهم شرعيه را از قبيل موقوفات و فتاوي انجام مي داده است.در سفر و حضر ملازم مجلس بوده است. درسفري كه شاه،پياده از اصفهان به مشهد رفته است،شيخ نيز همراه او بوده است و مشغول تدريس.و از مشهد بازبه هرات مي رود و مراجعت به اصفهان مي كند و همه جا تدريس را مشغول بوده است،خصوص كتب مؤلفه ي خود را به موجب نقل صاحب روضات از سيد حسين كركي.تأليفات شيخخلاصه الحساب ، حبل المتين ، مشرق الشمسين ، فوايد صمديه ، تهذيب البيان ، زبده ، شروح ادعيه ، صباح ، رؤيت هلال ، رساله ي استجاب سوره ، اثناء عشريات در طهارت ، صلوه ، صوم ، زكوه ، حج ، جامع عباسي ، قصر صلوه در اماكن متبركه ، شرح اثناعشريه ، مفتاح الفلاح ، كشكول ، شرح اربعين حديث ، سوانح ، سفر حجاز – معروف به نان و حلوا- تشريح الافلاك ، اسطلاب ، دو رساله ي فارسي و عربي و غيره.كليه ي رسايل شيخ به طور اختصار است و از اين جهت محصلين مبتدي آن ها را مي خوانند،تا نزديك به اين زمان هم اغلب آن ها معمول بوده و حاليه،متروك شده است.در خصوص بعضي از كتب شيخ بهايي كلماتي است،مثلاً كتاب كشكول چون غير از سوانح سفر حجاز،و اشعار فارسيه و چند لغز،طوري حاوي مطالب شرح صفدي بر لاميه العجم است،كه گويا اوراق صفد برابر هم ريخته و كشكول ناميده است.و ديگر كتاب خلاصه الحساب،علاوه بر مشابهت تامّه كه با حساب فاضل اعرج نيشابوري دارد،در مساحت كره و استخراج جذر،سهوي دارد كه گويا نويسنده ي عبارت،ملتفت معني نبوده است. ديگر بحرالحساب كه شيخ جواد شارح خلاصه و زبده نوشته خارج نشده است،ليكن چون شيخ مصمّم نوشتن او بوده است،مطلب را به او احاله داده. و ديگر مجلّدات را كه نيز مي گويند از قوّه به فعل خارج نگشته؛و كتاب شرح اربعين كه شمسه القلاده كتب اوست،سيّد عزّالدين كركي شاگردش نوشته،به امداد من تأليف شد. در غايت جوده و هايت حسن است،و در نظر سيّد كركي ممتازترين كتب شيخ است. و هم مي نويسد كه بسيار مايل به تصوّف بود و در مباحثه منصف بود،خود شيخ مي گويد وقتي در شام بودم اظهار مي كردم كه داراي طريقه ي شافعيه هستم.شيخ بهاء الدين در عرفان و تصوّف كلمات نظم و نثر بسياري دارد كه معلوم مي شود اهل آن ها بوده (5) در سلسله ي نوربخشيه هم شجره ي او را صاحب (طرايق الحقايق) ذكر كرده كه نثر صريح است بر تصوّف او. سيّد جزايري و صاحب (حدايق) با آن كه مدعي برائت او هستند ولي تبرء آن ها به خوبي،تصوّف او را ثابت مي كند. ملا محمد باقر مجلسي به همين سبب به او نظر تحقير داشته [است].مدت چندين سال شيخ به سياحت گذرانيد،كه صاحب سلامه مدت آن را سي سال نوشته،به اين مضمون كه پس از حصول رياست و شيخ الاسلامي براي او رغبت در فقر و سياحت پيدا كرده مناصب را ترك كرده به سياحت پرداخت.طالوي ابوالمعالي در حالات او نوشته در بلاد گردش نمود تا به مصر رسيد،و در مدت اقامت در مصر با استاد ومحمد بكري ملاقات مي نمود و از آن جا به قدس شريف رفته،و نقل نموده اند از مقدسي كه شخص با مهابتي به بيت المقدس وارد شد،در فناي حرم منزل كرد و لباس سياحين را در برداشت. از معاشرت اجتناب مي كرد،و پس از مدتي كه از حال او اطلاع يافتيم معلوم شد بهاء الدين همداني حارثي است.و از آن جا به قصد شام حركت كرد در دمشق به محله سراب منزل گزيد،و در مجلسي،با حسن بوريني كه از بزرگان علماي آن جا بود،مجتمع شده. بوريني در ورود به مجلس صاحب ترجمه را با هيأت سياحي در صدر مجلس نشسته ديد،به او اعتنا نكرد و پس از صحبت هاي دقيق مشكلي در تفسير،بوريني جلو او بر سر پا ايستاده و گفت: شناختم بهاء الدين حارثي هستي زيرا كسي غير از او لايق اين بيانات نيست.ديگري مي نويسد كه در حلب وارد شد و براي مخفي ساختن خود تغيير صورت داده در شكل مرد درويشي بود،و مذاكرات علميه- ي او را با شيخ عمر،بزرگ علما حلب نوشته،كه در آخر شيخ بهاء‌الدين گفته است من سنّي هستم و صحابه را دوست دارم ولكن چاره ندارم از اظهار تشيّع،زيرا سلطان ما شيعه است و عالم سنّي را هلاك مي سازد،غير از اين ها در طرايق نقل كرد.صاحب روضات نيز از شيخ حكايت كرده كه در شام بودم خود را شافعي مي نماياندم. از خلاصه جمله هاي مفرده سابق مكشوف مي گردد اولاً شيخ متصوّف و وارسته سال ها گذرانده،و ديگر آن كه در همه جا اظهار محبت و غلو نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) داشته،و با اين حال گاهي گفته است كه من شيعه هستم و به طور تقيّه اظهار تسنّن مي كنم،و گاهي گفته است سنّي هستم و از روي تقيّه و خوف پادشاه عجم اظهار تشيّع مي نمايم. و از طرفي اجازه ي روايت اخبار شيعه را بعضي نسبت مي دهند كه فقط از پدر خود داشته،در صورتي كه صاحب روضات استاد اجازه غير اماميّه او را به لفظ جماعه مي نويسد.از روي انصاف اگر دقت در حالت وارستگي اين شخص بشود،معلوم مي گردد كه واقعاً مبرّا از آلايش به تعصّب رفض و غلو مي بوده است.سيّد نعمت الله جزايري به مناسبت اين حكايت كه،سيّد مرتضي هر وقت از قبر ابي اسحق صابي عبور مي كرده است با اين كه ملحد بوده است،جهت تعظيم مراتب علم او پياده مي شده است و رد مي شده است،مي گويد شيخ بهايي هم بسيار صوفيه را در مؤلفاتش تعظيم مي كند،چنانچه نسبت به حلاج مي گويد:روا باشد انا الحق از درختيچرا نبود روا از نيك بختي؟و به اين سبب هر يك از طوايف مسلمين او را منصوب به خود مي دانستند،مانند ساير طوايف از صوفيه و غيره. حتي شيخ عمر كه از علماي بصره است،مي گفت شيخ،اهل مذهب ما است و از شاه عجم تقيّه مي كند كه خود را رافضي مي خواند. از شيخ عبدالله بن حاجي صالح نقل مي كنند كه بر شيخ بهايي طعنه مي زده است كه داراي عقايد ضعيفه بوده است،مثل اين كه وقتي مكلّف در پيدا كردن دليل،كوشش نمود هر چند خطا كند رستگار مي شود.اين ها همه از طرفي،و از طرف ديگر معاشرت با شاهي مقتدر كه اعدام اهل سنت را حيات سلطنت خود مي دانسته و همه ي مذاهب را محترم باقي گذارده است و تأليف و تدريس احكام مذهب اماميّه كدام را مي شود تقيه نام گذارد،بماند به نظر و قضاوت مطلّعين،و آيا مي شود مرتبه ي او را بالاتر از تعصب شيعه و سنّي دانست؟ليكن شخصي كه در ممالك مختلف با بزرگان مذاهب و ملل و السنه ي مختلفه معاشر و مأنوس شود و رسومات و عادت آن ها را بفهمد و هريك را سزاوار خود احترام كند و نسبت به همه نيك بين باشد،اگر در قرن بيستم مي بود بسيار از مفاسد تمدن و اجتماع را اصلاح مي توانست بنمايد و بزرگ مصلحي مي شد.در سنه ي هزار و سي در اصفهان فوت مي شود،(6) چنانچه ملا محمد تقي مجلسي نوشته است در مشيخه ي شرح اول من لا يحضر[ه الفقيه] ؛ و قبل از دفن،[نقل] به مشهد مي شود و آن جا در خانه ي خود شيخ كه اكنون مزار اوست مدفون مي شود،و هم مي نويسد شش ماه قبل از فوتش به اتّفاق در تكيه ي بابا ركن الدين بوديم،ناگهاني حالت شيخ متغيّر شد.از ماها پرسيد آنچه من شنيدم شماها شنيديد؟ گفتيم نه و او مشغول گريه و زاري شد. بعد از اصرار در سؤال كه چه شنيديد،گفت خبر دادند كه مهياي مرگ باش. پس از شش ماه فوت شد. و من مشرف شدم به نماز او با جميع طلبه و بسيار از مردم كه قريب پنجاه هزار بودند. معروف است درويشي كه منكر مبداء معاد بود،وقتي كنار زاينده رود منزل كرده بود.شيخ او را ملاقات و صحبت مي كند،درويش در اثناي صحبت خرقه خود را دور مي كند و بدني خيلي لاغر نشان مي دهد و مي گويد،من همه چيز را غير از مرگ منكر هستم و با اين حالت شما مي گوييد همه را معتقد هستيد و آن است حالتان،مستفاد مي شود كه همين بوده است. (7)اولاد و احفاد او در گلپايگان و اصفهان جماعتي هستند كه خود را منسوب به او مي دارند از آن جمله گلشن شاعر گلپايگاني و حاجي ملا علي گلپايگاني از علما و شعرا.آن جا مي باشند،در اصفهان طايفه اي به اسم شيخ ها مي باشند كه منسوب به شيخ بهايي هستند و در محله ي يزد آباد سكونت دارند غير از طايفه ي شيخ هاي بيدآباد كه منسوب به شيخ زاهد گيلاني مي باشند [هستند].**شيخ بهاء الدين محمد بن حسين عاملي،از مفاخر شيعه و اسلام. چون بيشتر مدت عمرش در اصفهان سپري شده،جهت تيمّن و تبرّك نام او ذكر شده.در 4 شنبه 27 ذي حجّه ي 953 در بعلبك متولّد،و در 4 شوّال 1030 در اصفهان (8) وفات يافته،در مشهد مقدس مدفون شد.پي نوشت ها:1. در اوايل اسلام به سبب كيميايي كتاب. (مؤلف)2. كه داراي رياست علميه دارالسلطنه مي گردد.(مؤلف)3. شيخ بهايي فرزند شيخ عبدالصمد جبل عاملي است. شيخ عبدالصمد از شاگردان شيخ زين الدّين شهيد ثاني است،پس از شهادت شيخ زين الدّين به جهت تشيّع به دست روميان،شيخ عبدالصمد به ايران مهاجرت مي كند و در ايران بعد از راه يافتن به دربار سلطنت نماز جمعه را كه علماي شيعه بنابر اختلافي كه داشتند سال ها متروك شده بود،او با جمعي از اصحاب خود اقامه مي نمايد. و شيخ بهايي علم تفسير و حديث و فقه را نزد پدر تحصيل كرده،و علم كلام را نزد ملا عبدالله مدرسي يزدي،و فنون رياضي را نزد ملا علي مذهب و ملا افضل غاييني،علم طب را از حكيم عماد الدين محمود فرا گرفته [است].(مؤلف)4. حمامي هم هنوز جنب مسجد جمعه مي باشد از او،كه عوام بر حسب عقايد سوفسطايي كه نسبت به شيخ داشته اند شهرت داده بودند در اوايل بناي آن حمّام،شيخ،شمعي از روي علم ... در زير خزينه ي آن روشن گذارده بوده است كه سال ها آب حمّام را گرم نگه داشته بود،و هنوز هم زن هاي اصفهان آب منجلاب آن را جهت رفع سحر و جادو،با شيشه مي برند و به خود مي زنند و نيز به خصوص مردهاي اصفهان در خزينه آن جا به ترتيب مخصوص با جام هاي منقّشي كه آن جا هست خود را شست و شو مي دهند،و عقايد ديگري نسبت به شيخ دارند. (مولف)5. از جمله اشعار شيخ بهاء الدين محمد:گوي دولت آن سعادتمند بردكو به پاي دلبر خود جان سپردسهل باشد در ره فقر و فناگر رسد تن را طبيب،جان را عنارنج راحت دان چو شد مطلب بزرگگرد گله طوطياي چشم گرگكي بود در راه عشق آسودگيسر به سر درد است و خون پالودگيغير ناكامي در اين ره كام نيستراه عشق است،اين ره حمّام نيستو نيز:مي كشد غيرت مرا غيري اگر آهي كشدز آن كه مي ترسم كه از عشق تو باشد آه او******و نيز:دين و دل به يك ديدن باختيم و خرسنديمدر قمار عشق اي دل،كي بود پشيمانيزاهدي به ميخانه سرخ رو ز مي ديدمگفتمش مبارك باد ارمني مسلمانيزلف و كاكل او را چون به ياد مي آرممي نهم پريشاني بر سر پريشانيو نيز از اوست:در ميكده دوش زاهدي ديدم مستتسبيح به گردن،صراحي در دستگفتم ز چه در ميكده جاداري؟ گفتاز ميكده هم به سوي حق راهي هستو نيز از اوست:تا نيست نگردي ره هستت ندهنداين مرتبه با همّت پستت ندهندچون شمع قرار سوختن تا ندهيسر رشته روشني به دستت ندهند******تا از ره و رسم عقل بيرون نشوييك ذره از آنچه هستي افزون نشوييك لمعه ز روي ليليت بنمايمعاقل باشم اگر تو مجنون نشوي6. ملا محمد تقي مجلسي مي گويد: در روز قيامت در روز وفات او،هنگامه اي در شهر اصفهان برپا شد و در وقت نماز قريب پنجاه هزار نفر با من نماز بر او گذاردند،بعد از چندي جنازه ي او را حمل به مشهد خراسان و در خانه ي متعلقه به او مدفون ساختند كه در آن جا معروف است. (مؤلف)7. در كتاب (دبستان المذاهب) ملا محسن كشميري در شرح حال او آذر كيوان متوفي سنه ي 1027 يكي از بزرگان مذهب مهاباديان و دوستدار مذاهب،مريدان او را وقتي تعداد مي نمايد مي نويسد،شيخ بهاء الدين عاملي از علماي اماميّه،به او رسيده با او صحبت داشته و مريد او گشته. (مؤلف)8. براي اطلاع از حالات او علاوه بر قصص العلماء و روضات و ديگر كتب به كتاب زندگاني شيخ بهايي استاد سعيد نفيسي،و كتاب رشحات السمايي در شرح حال شيخ بهايي تأليف آقاي معلّم حبيب آبادي رجوع شود. (م)
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن