واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

عاشورا و انتظار منبع:ماهنامه موعود (در شعر شاعران تاجيكستان) انتظاران تو را صبح دميدن دير شد عليرضا قزوه «انتظار» نقطة مشترك تمام اديان آسماني و حتي گاه زميني است. نجات دهنده ميآيد و اين آغاز يك پايان بيپايان در اديان الهي است، حال چه اين نجات دهنده مهدي صاحب زمان (عج) باشد يا «مسيح» و «يهو»ه يا «سوشيانت» و «بهرام ورجاوند»، و يا «ويشنو» و... تاجيكستان با مردماني مسلمان و با فرهنگ و زباني ايراني، از كشورهايي است كه خود يكي از خاستگاههاي شعر ديني و مذهبي در گذشتة دور و نه چندان دور بوده است. «ناصر خسرو قبادياني» بزرگ شاعري است كه شعر اخلاقي و ايماني و ديني را به اوج رسانيد و هم اينك «قباديان» در جنوب تاجيكستان، ياد و خاطرة اين شاعر شيعي را در خود حفظ كرده است. يكي ديگر از سرآمدان شعر ديني و شيعي ادب پارسي كسايي مروزي است كه به سرزمين «ماوراء النهر» تعليق دارد و «مرو» هم اينك در تركمنستان كنوني واقع است. نعت پيامبر (ص) و مدح ائمه اطهار (ع) همواره در اين سرزمين در ميان مسلمانان اهل سنت و شيعه از ديرباز وجود داشته است و شاعران فرارود (ماوراء النهر) حتي در اين زمينه سرآمد بودهاند. به عنوان مثال شاعر اهل سنتي چون «سيف فرغاني» (متعلق به سرزمين فرغانه كنوني در ازبكستان) در قرن ششم در مصيبت امام حسين (ع) و ياران كربلايياش قصيدهاي سروده است كه تا هنوز تازگي خود را حفظ كرده است و بسياري از شاعران روزگار ما اين شعر را از حفظ ميخوانند:اي قوم در اين عزا بگرييدبركشتة كربلا بگرييد در ماتم او خمش مباشيد يا نوحه كنيد يا بگرييداشك از پي چيست؟ تا بريزيد چشم از پيچيست؟ تا بگرييدبيگريه سخن نگو نيايد من ميگويم شما بگرييد يكي از مشكلات پيش روي ادبيات و شعر و حتي زبان و فرهنگ مردم تاجيكستان و حتي تمام ماوراء النهر (آسياي مركزي كنوني) نفوذ فرهنگ روسزبانان در آن بوده است. اين نفوذ در طي هشتاد سال سلطه «كمونيزم» بسياري از اعتقادات ديني را در ميان مردم به ضعف كشانده است و ادبيات و فكر و فرهنگ سلطه، مردم اين سرزمين را از دين و ارزشهاي ديني و اخلاقي تا حد زيادي دور نگاه داشته است.با اينهمه چه در روزگار سلطة فرهنگ تحميلي روسيه و چه پس از استقلال و خودشناسي مجدد اين مردم، ستايش خدا و نعت رسول الله(ص) و مدح ائمه اطهار(ع) و پرداختن به مقولة انتظار را در ميان شاعران اين سرزمين شاهد هستيم. به خصوص تأثير معنوي ادبيات ايران و افغانستان بر شعر و ادب تاجيكستان در سالهاي اخير بسيار سازنده بوده است. ابيات توحيدي زير از «خيرالدين خيرانديش» شاعر تاجيك، گواه اين امر است: حق خدا باشد اگر، بايد به حق باور كنيمخلق را حقجوي و حقپيوند و حق پرور كنيمكينه را از سينه بيرن افكنيم، آدم شويمسينة بيكينه را زيب سر منبر كنيمپارسا باشيم و با توحيد و صدق و بندگياز خدا ياد آوريم و ياد پيغمبر كنيم ...و توحيد واقعي به نعت پيامبر(ص) ميانجامد و به مدح مولا علي(ع) كه اين اتفاق مبارك در شعر معاصر تاجيكستان افتاده است. در ادبيات گذشتة اين سرزمين، جواز شاعري هر شاعر بزرگي را پس از سرودن نعت پيامبر (ص) و مدح مولا علي (ع) امضا ميكردند.ابياتي از اين دست گواه خوبي بر تلفيق «توحيديه» و «نعت» است: جمال حق فقط او ديده است، خيرانديش!هزار سجده به درگاه مصطفي كنمايكي از شاعران تاجيك كه انديشهاي توحيدي و مسلماني دارد، «كمال نصرالله» است. زادة سرزمين «پنجكنت» و همشهري «رودكي» پدر شعر پارسي. اين توحيديه با مبنا دليل خوبي بر موحد بودن و پاك بودن شاعر است:صبحدم نور خدا بسم الله است سپر تير بلا بسم الله است اوست زنگولة درگاه مراداي خدا معني ما بسم الله است و گاه ابياتي استوار و با معنا و عميق كه به «اعتقاد معاد» اشارت دارد. اينها گواه حيات شعر ديني و اخلاقي در ادبيات معاصر تاجيكستان است: من نگويم كه تو دست و دل از اين دنيا شويدست را پل به ميان دل و آن سو گردانفرزانه خجندي از شاعران طراز اول و نوانديش شعر معاصر تاجيكستان نيز نگاهي اعتقادي و اخلاقي را با منشي زلال جمع كرده است و در شعرش رگههايي از انتظار پاك موج ميزند كه محصول نگاه توحيدي و اشراقي اوست: يار ما روييد از پيوند صبح و آفتابمن نگويم كيست او، آيينهبين و خود بيابيا اين بيت كه خود حكايت انتظار را به زيباترين و صريحترين شكل باز ميگويد: اي عاشق خورشيدي، عالم نگران توستميدان همه آن توست، جولان زن و جولان زندر شعر شاعري چون «عطا ميرخواجه» نيز اين بازگشت به اصالتهاي روحاني و اشراقي به چشم ميخورد آنهم با تلميحاتي شاعرانه: بارالها برسانم نفس رحمت خودتا رسد روز ظهور نفس رحمانييكي از شاعران پيشكسوت تاجيكستان، «عبدالله قادي» (ممتاز) است. بر اثر مصاحبتهاي فراواني كه با اين شاعر تاجيك داشتهام، علاقهمند بود كه در كنار اشعار عاشقانه و صوفيانهاي كه ميسرود، شعر اخلاقي و ديني را نيز تجربه كند. شعرهاي توحيدي، نعت پيامبر(ص)، مدح مولا علي(ع)، مدح امام حسين(ع) و شعر در مدح حضرت مهدي موعود (عج) از اين شاعر، محصول مصاحبت ما و علاقة شخصي اين شاعر به اين مقوله است. به عنوان نمونه، اين غزل زيبايش را ببينيد: اي باخبر ز غربت دنياي ما، علييك شب به خلوت دل ما هم بيا عليسير بهار جان دل خستگان نمااي عطر آسماني در دل رها عليدر بارگاه وصل خدا با پيامبرجز تو كه بود همنفس با خدا، عليآتش به جان سوختگان اوفتد اگرياد آورم ز فاجعة كربلا، عليتا اوج چرخ، نغمة فريادها رسيدچون شعلة كشيدة فريادها، علياز تيغ خصم، شيرخدا كشته شد، وليجاريست بر زبان همه ذكر يا علياي آفتاب مذهب و دين، تيغ بينيامبرگير ذوالفقار به امر خدا، عليباغ بهشت و روضة دارالسلام آنيك جلوه است از تو و آلعبا، علياز خويش ميروي به تماشاي كردگاروقت نماز و زمزمة ربّنا، عليتا روز حشر از دل عشاق بيقرارسر ميكشد به اوج فلك، ذكر يا علييا اين ابيات آغازين از غزلي ديگر از عبدالله قادري در مصيبت شهداي كربلا: زمين و آسمان غرق عزايندبه ياد كشتگان كربلايندبگرييد اي مسلمانان بگرييدكه مرغان هوا هم در نواينديا اين غزل از او كه در انتظار موج ميزند: دمي ز پرده برون آ و رازها بشنونواي پردة درديم، بانگ ما بشنوفتد به خاك خموشان اگر گذار، تو راحديث كاسة سرها جدا جدا بشنوبه بانگ زير و بم عمر اعتمادي نيستمسير قافلة مرگ از درآ بشنوبيا بيا كه جهان بي تو ظلمتآباد استغريو اهل محبت در اين سرا بشنويكي از شعرهاي استوار و زيبا در مدح سيدالشهدا، امام حسين (ع) محصول انديشه و نگاه شاعر معاصر تاجيك «محمد علي عجمي» است. عجمي هم در باب انتظار ابياتي قابل تأمل دارد. امّا نقطة اوج اشعار ديني اين شاعر، شعرهاي عاشورايي اوست: نيزه را سرور من بستر راحت كرديشام را غلغلة صبح قيامت كرديبه لب تشنهات آن روز اشارت ميكردخاتمي را كه در انگشت شهادت كرديعقل ميخواست بماني به حرم اما عشقگفت بر نيزه بزن بوسه، اجابت كرديبانگ لبيك كه حجاج به لب ميآرندآيههاييست كه بر نيزه تلاوت كردي ...يكي از شاعران نسل نو و از اشراقيگران و زلال انديشان اين عرصه شاعري است به نام محمد علي جنيدي (سياووش). شايد اين غزل نقطة اوج شعرهاي انتظار در آن سامان باشد. غزل محصول همين چند سال اخير است و برگرفته از تجربههاي سبك هندي و سبك نو: انتظاران تو را صبح دميدن دير شددوستداران تو را پيغام ديدن دير شدچشم يعقوب از غبار ديدن تو كور گشتصبر تيغي شد به جان، پيك رسيدن دير شدياد تو در لابلاي بالهايم جا گرفتاين كبوتر نامه شد اما پريدن دير شدآن نگاه شوق از چشمان عاشق ريخت، ريختآمدي دير آمدي هنگام ديدن دير شد«رستم وهاب نيا» نيز در شمار شاعران نو انديش و نوسراي ادبيات امروز تاجيكستان به حساب ميايد. انتظار نجات دهنده، به شكلي فطري و دروني شده در دل و جان و روح اين شاعران وجود خود را فرياد ميكند و هر يك از زاويهاي اين شكوه را باز مينمايانند:بر بستر سرود من اي سيمبر بيابر چشم شب نشسته چو نور سحر بياديريست غيرطعنه ز مردم نديدهامتلخ است روزگار بيا اي شكر بياصبر و شكيب و حوصلة انتظار نيستبيپيك و بيپيام بيا، بيخبر بياباقيست تا هنوز به لب نيم جان مندر واپسين نفس چو پيام ظفر بيا ...تماشاهاي رستم وهاب نيز تماشاهايي خاص خود است. شعر او پيوند اعتراض و اشراق است. اعترض به هاليوود، به كساني كه دارند جهان را به آتش ميكشند. شعر از طنزي با معنا و اصيل نيز سود ميبرد و در پايان با انتظاري توأم با دعا به پايان ميرسد: در اين زمان جنونجلوة هليووديكجا دلي تپد از نغمههاي داوودي ...بساط خود به چه سيارهاي فرستادندكه ميكشند جهان را به سوي نابودي ...اميد من به دعاي مسيح انفاسيستبخوان كه دست به آمين كشد ورا روديشهيرترين و پيشكسوتترين شاعر در تاجيكستان، بيگمان استاد «مؤمن قناعت» است. مؤمن قناعت از سرزمين «بدخشان باستاني» است و از برادران شيعة اسماعيلي. شعر ديگر شاعران تاجيك را ديديد و شنيديد و هنوز بسيارند شاعراني كه در اين عرصه آثار با تأملي ارائه دادهاند. شاعراني كه اهل سنت و «حنفي» هستند اما با افتخار اهل بيت نبوت(ع) را ميستايند و نام فرزندان خود را به احترام اين خاندان، «حسن» و «حسين» و «فاطمه» و «زهرا» ميگذارند. يادم نميرود در چند سال پيش براي يك مسابقه حفظ قرآن به يكي از روستاهاي اطراف دوشنبه رفتيم و در آنجا نفر اول مسابقه نوجواني بود كه ده جزء قرآن را حفظ كرده بود و نامش را «امام مهدي» گذاشته بودند. از دينش پرسيدم، سني حنفي بود. با اين توضيحات شعر زبيا و به ياد ماندني استاد مؤمن قناعت را ميخوانيم. اين شعر شايد يكي از بهترين و زيباترين و صريحترين شعرهايي باشد كه در آن امام زمان (عج) به عنوان يك نجات دهنده به داد مردم تمام جهان ميرسد و شيطانهاي مسلح به سلاح هستهاي را بر سر جاي خود مينشاند: برآ اي مهدي صاحب زمان از مهد سنگينتبرآ از عالم آيينه و آيين رنگينتكه از آن عهد تا اين عهد گويا تير ميسازيحق مطلق عليه حيله و تزوير ميسازيسلاح هستهاي در قبضة دستان لرزان استسلاح هستهاي شيطان و شيطان يار انسان استچو من ايمان اين انسان و شيطان را نميبينمبه صد پيمانه مينوشند و پيمان را نميبينمبيا كه از حقيقت آخرين پيغام ميآييبه سر دستان دلها مژدة بادام ميآيي
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 769]