تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798572861




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به به چقدر خوشمزه است


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به به چقدر خوشمزه است
به به چقدر خوشمزه است
یکی بود یکی نبود. آقا گرگه خیلی گرسنه بود. برای همین هم شکمش به قارو قور افتاده بود. میمون، بالای درخت بود که صدای شکم گرگه را شنید و گفت: «وای! این چه صدایی بود؟»گرگ گفت: «صدای شکم من بود. آنقدر گرسنه‏ام که می‏توانم یک میمون را درسته بخورم!» میمون یک موز برای گرگ انداخت و گفت: «بیا این موز را بخور!» گرگ موز را برنداشت در حالی که شکمش را گرفته بود گفت: «نه جانم! من می‏خواهم به چمنزار پشت تپه بروم و یک گوسفند چاق و چله را بگیرم و بخورم!» گرگ رفت و رفت و رفت، خسته بود و گرسنه کنار درختی نشست. دوباره شکمش قارو قور صدا کرد. جوجه تیغی پشت درخت بود. صدا را شنید و به گرگ گفت: «وای! این صدای چی بود؟» گرگ گفت: «صدای شکم من بود. آنقدر گرسنه‏ام که می‏توانم تو را با همه‏ی تیغ‏هایت بخورم!» جوجه تیغی یک سیب به گرگ داد و گفت: «بیا این سیب را بخور خیلی خوشمزه است!» گرگ سیب را روی زمین انداخت و گفت: «نه! من می‏خواهم به چمنزار پشت تپه بروم و یک گوسفند چاق و چله را بگیرم و بخورم.» گرگ این را گفت و راه افتاد و رفت.
به به چقدر خوشمزه است
 رفت و رفت تا بالاخره به چمنزار رسید. آنقدر گرسنه بود، آنقدر خسته بود که به زحمت خودش را روی زمین می‏کشید. دشت پر از گوسفند‏های چاق و چله بود. ناگهان شکم گرگ به قارو قور افتاد. گوسفندها صدا را شنیدند و همه با هم گفتند: «بع بع این صدای چی بود؟» گرگ می خواست بگوید صدای شکم من بود، که چشمش به چوپان افتاد. چوپان با چوبدستی به طرف گرگ می‏آمد. گرگ از ترس پا به فرار گذاشت. دوید و دوید تا به سیبی که جوجه تیغی داده بود رسید. سیب را خورد و گفت: «به به چه خوشمزه است!» بعد دوید و رفت به جایی که موز را انداخته بود رسید. آن را هم خورد و گفت: «به به چه موز خوشمزه‏ای!»جوجه‏ تیغی و میمون از پشت درخت گرگ را تماشا می‏کردند و قاه قاه می‏خندیدند. مرجان کشاورزی آزادتنظیم خرازی*******************************مطالب مرتبطماشین دودیماهی های قرمز و سفید بچه میمون، روی لباس پیشی دماغ سوخته دندان مصنوعی پدربزرگ سوپ غاز وحشیشوخی شهر شلخته ها(1) قول بده منو نخورییکی از بستگان خدا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن