واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: در میان فرزندان طلاق، كودكانی كه به پدرشان گرایش پیدا میكنند و ارتباط خوبی با او دارند، جزو استثنائات محسوب میشوند . این عده به همان اندازه هم در رابطه با مادر خود احساساتی عمل میکنند و اغلب با مادرشان هم ارتباط عاطفی عمیقی دارند. دکتر حسین اسکندری، روانشناس، در این باره میگوید: به طور طبیعی مادر در خانواده قطب محبت تلقی میشود. در مقابل پدر معمولا با جا شدن در چهارچوبهای اجتماعی و درگیر شدن در تامین مادی خانواده، به طور غیر مستقیم نیازها را برطرف میکند و به همین دلیل در حاشیه قرار میگیرد. دکتر اسکندری همین نقشهای خانوادگی را مسئول مستقیم رابطه غیر صمیمانه کودک با پدر میداند. طلاق خاموش؛ کودکان خاموش مطالعات و تحقیقات روانشناسان نشان میدهد کودکانی که با پدر و مادر ناسازگار و بداخلاق زندگی میکنند، در معرض آسیبهای بیشتری قرار دارند. کودکان شاهد احترام متقابل بین پدر و مادر نیستند و محبت و عاطفه جای خود را به پرخاشگری داده است. در این شرایط، برای تحمل شرایط به کناره گیری از روند زندگی عادی روی بیاورند و به گفته آسیب شناسان اجتماعی بیشترین افراد بزهکار جامعه را تشکیل دهند. دکتر حسین فرجاد، آسیب شناس اجتماعی و مدرس دانشگاه تهران در این رابطه میگوید: «بررسی وضعیت کودکان بزهکار نشان میدهد در خانههایی که والدین به طور مستمر با یکدیگر درگیری دارند، نبود روابط عاطفی بین والدین و خشونت، عاملی اصلی در بزهکاری نوجوانان و جوانان محسوب میشود.» این شاید مستقیمترین نتیجه جدایی خاموش پدر و مادر باشد که دامن فرزندان را هم میگیرد. طلاق خاموش به عنوان یک طلاق غیر رسمی، موذیانه در کمین روابط همسران نشسته است و شاید بیراه نباشد اگر بگوییم اصلیترین قربانیان خود را از میان فرزندان خانوادهها انتخاب میکند. دکتر فرجاد میگوید: «طلاق عاطفی یا طلاق خاموش، جدایی اعلام نشده بین زن و شوهری است كه زیر یك سقف زندگی میكنند، خانوادهاند، اما بیگانه از هماند و حتی وجود فرزندان هم این جدایی و بیگانگی را از بین نمیبرد. در این شرایط زندگی زن و شوهر در زیریك سقف از خانه محیطی نا امن میسازد و در این وضعیت بچهها به علت تنش و ناامنی موجود در خانه، نه آرام هستند و نه آرامش دارند». آمارها را که ورق میزنیم، فرزندان والدین طلاق گرفته را 2 برابر بیشتر از سایر بچهها دچار ركود فعالیت میبینیم. اما تاثیر جدایی پدر و مادر به همین جا ختم نمیشود؛ ترس بدون دلیل، بیخوابی، اضطراب و كمرویی، اختلال در تغذیه، لكنت زبان، عقب ماندگی درسی، پناه بردن به مواد مخدر، شكست در زندگی آینده، شب ادراری، انزواجویی و عزلت طلبی، احساس حقارت، احساس ناكامی و شكست، دستاوردهای دیگر طلاق والدین هستند. تحقیقات پژوهشگران ایالات متحده بر روی بزهکاران ایالت کالیفرنیا ثابت کرده است که ?? درصد از كودكان تبهكار در كالیفرنیا، فرزند خانوادههایی بودهاند كه در آنها طلاق رخ داده است. این مسأله به قدری پراهمیت است كه جرم شناسان به قاطعیت خانواده نابسامان را در گرو عوامل جرمزا قرار میدهند. دکتر اسکندری در این باره میگوید: «طلاق به طور مستقیم و یا غیرمستقیم lمیتواند منجر به بزهكاری كودكان شود. چرا كه وجدان اخلاقی و شخصیت فرزند به شدت تحت تأثیر شخصیت والدین قرار دارد و بعد اجتماعیتر رفتارهای نامناسب والدین، به شکل بزهکاری نمود پیدا میکند». کودک پشت پنجره من و تو مسئولیم! اگر فرزندتان زیاد دچار شب ادراری میشود، اگر مسئولان مدرسه او مدام از دعوا و مرافعه راه انداختنش شکایت میکنند و از عدم پیشرفت تحصیلی او گلایه دارند، احتمالا بیشتر از آن که فرزندتان نیازمند توبیخ باشد، باید از خودتان گلایه کنید. اتفاقا اینجا جایی است که باید یک جوالدوز به خودتان بزنید و یک سوزن به کودکتان! رفتارهای ناسازگارانه کودک، تنها زنگ خطری است که انعکاسی از رفتار والدین محسوب میشود. حس عدم امنیت در کودکان و شرمندگی از بازگو کردن شرایط خانواده، سرزنش کردن خود، احساس غم و درد و افسردگی، شرایطی هستند که طلاق رسمی و غیر رسمی والدین میتواند در کودکان به وجود آورد و نتیجه آن، روی عملکرد تحصیلی و روابط اجتماعی کودک نمودار شود. دکتر اسکندری میگوید: «طلاق حس عدم امنیت را در کودکان تقویت میکند. بعضی از بچههای طلاق از حس عمیق ناتوانی رنج میبرند و دچار کاهش اعتماد به نفس و افت عملکرد میشوند. بچههای کوچکتر بعضی وقتها فکر میکنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید میکند. در گیری والدین هم]چنین استرس و اضطراب بچهها را شدت میبخشد. در این میان واکنش بچههای بزرگتر عموما انزوا و خلوت است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست. خشم هم یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان میدهند. خشم بچهها گاه با زیر سوال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه گر میشود. بچههای بزرگتر گاهی آشکارا والدین را شماتت میکنند و گاهی هم در شکل فعال، فرزندان طلاق با بچههای دیگر به زد و خورد میپردازند.» طلاق موفق آبی که ریخته، دیگر ریخته است! والدینی که با یکدیگر سازش ندارند، با هم بودنشان همانقدر خطرناک است که با هم نبودنشان! در این شرایط شاید تنها راه پناه بردن به راه آخر باشد و تلاش برای کم کردن اثرات مخرب آن. دكتر «لویس اسپرت» روان شناس عقیده دارد، یك زن و شوهر ممكن است نتوانند زندگی زناشویی موفقی داشته باشند ولی با تدبیر و از خودگذشتگی میتوانند به یك طلاق موفق دست پیدا کنند. او مینویسد: در خانوادههای طلاق والدین باید در نظر داشته باشند که نسبت به شوهر یا همسر طلاق گرفته خود حداقل پارهای از مواقع ولو در ظاهر، نرمش و انعطاف به خرج دهند و احساسات منفی خود را كنترل كنند. یعنی از همسر جدا شده بدگویی نكنند و باعث تحریك فرزند خود بر ضد او نشوند. علاوه بر این در بسیاری از خانوادههای طلاق، دیده شده که كودك را به عنوان حربه و سلاحی بر ضد همسر خود و به منظور انتقام گرفتن از او مورد استفاده قرار میدهند؛ پذیرفتن این نفرت اجباری و تحمیلی در احساسات، در تمام ابعاد زندگی کودک مثل شیوه زندگی، شخصیت، برخورد با دیگران و حتی تحصیل و هوش کودک اثرات ناگوار و مخربی به جا میگذارد و حتی ممكن است کودک قبل از هر كس دیگر نسبت به شخص خود و زندگی كینه و نفرت پیدا کند. منبع: همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 524]