واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: برای مقابله با شیطان و ترك گناه ، توجه به اموری لازم است : 1- توجه به ناظر بودن خدا همیشه و در همه حال بر اعمال ونیات ما « هو اقرب الیكم من حبل الورید ؛ او از رگ گردن به شما نزدیكتر است » ، « ألم یعلم بان الله یری ، آیا ‹گنهكار› نمیداند كه خدا میبیند » ، « أیحسب ان لم یره احد ، آیا میپنداردكسی او را نمیبیند» 2- توجه به اینكه هر لحظه ، حتی در همان لحظه گناه ممكن است مرگ فرا رسد و در آن حال خدا را ملاقات كند 3-تلاوت آیات و روایات بیم دهنده از آثار گناه و سختی های برزخ و روز قیامت ، و تدبر در آن 4- مطالعه كتب مربوط به قبر و قیامت مانند كتب معاد و سرای دیگر/شهید دستغیب شیرازی ، منازل الاخره / حاج شیخ عباس قمی 5- دعا . از خدا بخواهید شما را در طاعت و بندگی خودش یاری کند 6- انس با مسجد و مجالس مذهبی و دوستان خوب. 7- اجتناب و دوری از زمینه های گناه و فراهم کردن شرایط اجتناب از گناه مانند ازدواج برای کسی که به گناهاه مربوط به غریزه جنسی گرفتار است موفق باشید. ............................. واقعه عجیب در عالم برزخ علامه سید محمد حسین طباطبایی صاحب تفسیرالمیزان نقل کرده که : استاد ما عارف برجسته « حاج میرزا علی آقا قاضی » می گفت : در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما ٬ مادر یکی از دخترهای افَنْدِی ها (سنی های دولت عثمانی) فوت کرد . این دختر در مرگ مادر ٬ بسیار ضجّه و گریه می کرد ٬ و جداً ناراحت بود و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادرش آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی که جنازه ی مادر را در میان قبر گذاشتند ٬ دختر فریاد می زد: من از مادرم جدا نمی شوم ٬ هر چه خواستند او را آرام کنند ٬ مفید واقع نشد. دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند ٬ ممکن است جانش به خطر بیفتد ٬ سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند ٬ ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند ٬ و فقط روی قبر را با تخته ای بپوشانند و دریچه ای هم بگذارند تا دختر نمی رد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر ٬ کنار مادر خوابید ٬ فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است ٬ دیدند تمام موهای سرش سفید شده است. پرسیدند : چرا اینطور شده ای ؟ در پاسخ گفت : شب کنار جنازه ی مادرم در قبر خوابیدم ٬ ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد ٬ آن دو فرشته مشغول سؤال از عقاید مادرم شدند و او جواب می داد٬ ٬ سؤال از توحید نمودند ٬ جواب درست داد سؤال از نبوت نمودند ٬ جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله (ص) است. تا اینکه پرسیدند : امام تو کیست ؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت : لَسْتُ لَها بِاِمامٍ : « من امام او نیستم » (آن مرد محترم ٬ امام علی (ع) بود) در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می کشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی می فرمود : چون تمام طایفه ی آن دختر ٬ در مذهب اهل تسنّن بودند ٬ تحت تاثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند( زیرا این واقعه با مذهب تشیّع تطبیق می کرد) و خود آن دختر ٬ جلوتر از آنها به مذهب تشیّع اعتقاد پیدا کرد. (معاد شناسی علامه محمد حسین تهرانی ٬ ج۳ ٬ ص ۱۱۰ - داستان دوستان ٬ ج ۵ ٬ ص ۲۱۷) سایت مناجات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]