واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم:لوک بسون ، فيلمساز و تهيه کننده مطرح فرانسوي ، ژانر اکشن را در دهه 90 ميلادي با فيلمهايي مثل «حرفه اي» (لئون) و «نيکيتا» دگرگون کرد و رنگ و بوي تازه اي به آن داد. او مدتي پيش اعلام کرد قصد دارد کار فيلمسازي را رها کند و به کارهاي ديگري بپردازد ؛ اما آخرين ساخته او «آرتور و نامرئي ها» حکم يک حرف تازه را در کارنامه سينمايي وي دارد. اين فيلم تلفيقي از انيميشن و موجودات زنده است و براي بچه ها تهيه و توليد شده است. سايت اينترنتي coming soon در گفتگوي اختصاصي خود با لوک بسون درباره دلايل خود براي ساخت يک فيلم انيميشن حرف مي زند. با ساخت اين فيلم کودکانه ، اين طور به نظر مي رسد که مي کوشيد از دنياي خشونت و کارهاي قبلي تان وارد مرحله تازه اي شويد. آيا اين کار عمدي بود؟ خير ، عمدي در کار نبود. فکر مي کنم اين يک اتفاق طبيعي است. در دهه 80 جامعه اي که من در آن زندگي مي کردم (شهر پاريس) يک جامعه بورژوازي بود ؛ آن زمان من جوان تر بودم و سرسخت. به صورت طبيعي در چنين سن و سالي ، آدم جنبه هاي سياه و تاريک زندگي را مي بيند و درباره شان صحبت مي کند. بويژه پس از «آبي بزرگ» اين موضوع اهميت و جلوه بيشتري پيدا کرد. از طرف ديگر ، دنياي امروز دنيايي سخت و خشن است. در سراسر دنيا ، شما شاهد درد و رنج زيادي هستيد. به عنوان يک فيلمساز احساس مي کنم که نبايد اين وضعيت را بدتر کنم. دنيا همين طور هم با مشکلات زيادي روبه روست. در چنين شرايطي تو تلاش مي کني کار تازه اي انجام بدهي ، مي خواهي فيلمي قشنگ و زيبا بسازي. اگر به دهه 80 برگرديم ، شما باعث نوعي نوآوري در سينماي فرانسه شديد. اين در حالي است که فيلمهاي آن دوران بيشتر سمت و سوي فرهنگي و هنري داشتند. مي ترسيد بگوييد آن فيلمها خسته کننده بودند؟ فکر مي کنم اين نکته را شما بايد مي گفتيد ؛ اما شما ژانر جديدي را ابداع کرديد که ميان فيلمهاي اکشن کاملا غريزي بود. شما هنوز هم فيلمنامه اين نوع فيلمها را مي نويسيد. آيا نيرويي اجباري ، شما را به سمت ساخت آرتور و نامرئي ها برد و به اين فکر افتاديد که براي بچه ها فيلم بسازيد؟ نه خيلي زياد. اين روزها به عنوان يک انسان و يک آدم بالغ خيلي به خودم افتخار نمي کنم. چنين احساسي را هم نسبت به محيط پيرامونم دارم. اين مشکل فقط به من مربوط نمي شود. احساس خيلي خوبي ندارم و فکر مي کنم اشتباهي رخ داده و وجود دارد. من اين روزها يک آدم دهه هشتادي نيستم و بخشي از آن به شمار نمي روم. اين روزها ميليون ها نفر در فقر به سر مي برند و کنار آن ، ما با مشکلات بزرگتري مثل آلودگي محيطزيست و گرم شدن تدريجي زمين روبه رو هستيم. همه اين مسائل باعث مي شود آدم احساس مسووليت بکند. در چنين شرايطي تو چه کار مي کني ؟ اولين راه صحبت کردن با آدمهاي بزرگ است. فکر مي کنم آدمهايي بهتر از من وجود دارند که مي توانند درباره مسائل ضروري صحبت کنند ، زيرا من يک متخصص نيستم ، من فقط يک شهروند هستم که مي توانم قصه اي را براي تماشاگران جوان و نوجوان خودم تعريف کنم و با اين کار در آنها اين احساس را ايجاد کنم که مي توانند بهتر از من و شما باشند. آيا فکر مي کنيد اين ايده هايي که مطرح مي کنيد براي کودکان و نوجواناني که مي خواهند فيلمهاي مربوط به آنها را ببينند ، قابل فهم است؟ تو هيچ وقت دقيقا متوجه اين نکته نمي شوي ؛ اما اگر من در مقام يک فيلمساز اين کار را انجام ندهم ، از کجا مي توانم بفهمم آنها اين موضوعات را درک مي کنند يا خير؟ پس نگارش کتاب و ساختن فيلم از سوي شما تلاشي در اين جهت بوده که بچه ها به شکلي که بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند ، چيزهايي را درباره موضوعات مهم بدانند؟ بله ، مي خواهم راههاي بيشتري را براي اين ارتباط داشته باشم. چند روز پيش همراه با دختر 5 ساله ام به مدرسه او رفتم. در کلاس درس او ، بچه هايي از مذاهب و قومهاي مختلف (مسيحي ، مسلمان ، يهودي ، سياهپوست و چشم بادامي) حضور داشتند. مي دانيد که وضعيت چگونه بود؟ هيچ يک از آنها به اين تفاوت قومي و مذهبي اهميتي نمي داد و همگي داشتند با هم بازي مي کردند. اين مساله مرا تحت تاثير قرار داد. با خودم گفتم ما براي اين که کاري کنيم که اين بچه ها از يکديگر متنفر باشند ، 20 سال وقت مي گذاريم ؛ اما چطور چنين چيزي امکانپذير است؟ و اگر آنها نخواهند از هم متنفر باشند ، چه خواهد شد؟ چرا آنها بايد از يکديگر متنفر باشند؟ چرا ما به آنها ياد مي دهيم که از هم متنفر باشند؟ آنها با اين کارهاي بچگانه خود به ما نشان مي دهند که چگونه بايد عمل و رفتار کنيم. آدمها وقتي بزرگتر مي شوند ، کارهايي انجام مي دهند که به صورت طبيعي يک بچه 5 ساله انجام نمي دهد. اين واقعيتي است که آنها خيلي بهتر از بسياري از آدم بزرگ ها رفتار و عمل مي کنند. دقيقا. همسر من اهل سنگال است. به اين ترتيب نيمي از خانواده من از اعماق آفريقا مي آيند. من همسرم را به اين دليل انتخاب نکردم که يک آفريقايي است. در وهله اول ، او انسان خيلي خوب و با محبتي است. در عين حال خيلي خوشحالم که بچه هايي دارم که علي رغم رنگ پوست خود ، دوست داشتني هستند. با آرتور و نامرئي ها شما پس از 5 سال دوباره پشت دوربين فيلمبرداري قرار گرفته ايد. آيا پس از درام تاريخي «ژاندارک» فرصتي هم براي استراحت داشتيد؟ خير ، شايد فقط يکي دو ماه. پس از پايان کار ژاندارک ، شرکت فيلمسازي يوروپاکورپ را تاسيس کردم. طي 6 سال در اين شرکت 66 فيلم سينمايي تهيه کردم ، يعني تقريبا هر سال 10 فيلم. برخي از آنها فرانسوي بودند و تعدادي هم در کشورهاي ديگر مثل دانمارک ، ايتاليا و اسپانيا تهيه شد. با آن که گفته ايد ديگر فيلمي کارگرداني نخواهيد کرد ، اما شما خالق موج نويي در سينماي فرانسه هستيد و فيلمسازاني را به دنياي سينما معرفي کرده ايد که براساس فيلمنامه هاي شما کار مي کنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]