تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه يكى از شما به خانه خود وارد مى‏شود، سلام كند، چرا كه سلام بركت مى‏آورد و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815327525




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آداب فراموشی و خاطره بازی


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما  - «لانه خرگوش» با بازی نیکول کیدمن به راحتی می‌توانست به یک ملودرام اشک‌انگیز تبدیل شود، اما با وجود ضعف‌های نسبی فیلمی نمونه‌ای از کار درآمده است. علیرضا نراقی: تصور کنید عزیزترین کس خود را از دست دادید، چه می کنید؟ تلاش می کنید تمام نشان‌ها و یادگارهایی که از او دارید نابود کنید و به هیچ یک از مکان‌هایی که با او خاطره داشتید سر نزنید؟ یا برعکس اگر در کافه‌ای خاطره داشتید سعی می کنید زود زود به آن کافه بروید، یا اگر با هم به کتاب‌فروشی خاصی می‌رفتید هنوز هم به احترام آن با هم بودن کتاب‌هایتان را از همان کتاب فروشی بخرید؟ با عکس‌هایش چه می‌کنید؟ با دست خطش یا با صدا و تصویری که از او روی موبایل یا حافظه کامپیوتر دارید چه می‌کنید؟آنها را پاک می کنید یا هر‌ از گاهی به آنها گوش می‌دهید و نگاهشان می‌کنید و می‌زنید زیر گریه؟ اگر تا به حال به میزان اراده خود در انتخاب این خاطره بازی یا آن فراموشی فکر نکردید نمایشنامه «لانه خرگوش» در سطحی متین و عمیق و فیلم آن به شکلی عصبی‌تر و تلخ این سئوال‌ها را در ذهن شما زنده می‌کند و شخصیت‌هایی درگیر این مصیبت و تضاد را در کشاکش از دست دادنی تراژیک و سنگین به شما معرفی می‌کند.  تضادی که در فیلم «لانه خرگوش» به کارگردانی جان کامرون میچل می‌گذرد بین فراموشی و ماندگاری است. میان داشتن چیزی پس از مرگ در وجود و نوع مواجهه با آن. چیزی که بین بکا (با بازی نیکول کیدمن) و هویی (آرون اکهارت) زن و شوهر داستان که پسر چهار ساله‌شان به علت تصادف مرده مشترک است همین داشتن چیزی در درون است. هویی سعی دارد با حفظ نشانه‌های بیرونی وجود فرزندش و خاطره بازی با باقیمانده‌های او بیرون را از آنچه در وجودش جا مانده متأثر کند و به همین دلیل به بکا پیشنهاد دوباره بچه‌دار شدن می دهد. او می‌خواهد همه چیز مانند قبل شود، اما بکا متوجه تضادی است که بین بیرون و درونش است.از طرفی فرزندش در درون او وجود دارد، اما واقعیت، مرگ اوست، لذا با برخوردی عصبی با واقعیت برای ویران کردن هر آنچه از پسرش باقی مانده تلاش می‌کند. در همین وضعیت با ورود جیسون (مایلز تلر) بخشش به تضاد اصلی داستان اضافه می شود.جیسون نوجوانی است که با اتوموبیل خود پسر بکا و هویی را زیر گرفته است. ارتباط و دیدارهای بکا و جیسون آن‌گونه که در فیلم است یا با نامه‌نگاری و دیدار انتهایی آنها آن‌طور که در نمایشنامه وجود دارد و تندی هویی با جیسون همه در محور همان نوع برخورد با فقدان معنی می‌یابد. در حقیقت نوع برخورد با مرگ فرزند توانایی یا نبود توانایی بخشش را در هر یک از شخصیت‌ها تعیین می‌کند.  قطعاً سینما میزانی از ساده‌سازی را در مقایسه با تئاتر می‌طلبد و میزانی از انتقال از طریق تصویر با حذف کلام. آنچه محصول نمایشنامه دیوید لیندزی اَبر در فیلمنامه با اقتباس خودش شده ساده‌سازی با فاصله‌گیری از درون شخصیت‌هاست.آنچه در نمایشنامه از بکا به ذهن و تخیل می‌رسد شاید در تصویر متفاوت است با چهره و نگاه بیمارگون کیدمن در این نقش و  با وجود بازی درخشان اکهارت در بسیاری از لحظه‌ها درون او آنچنان به چشم نمی‌آید. در واقع نمایشنامه فرصت درون‌کاوی بیشتری را به مخاطب می‌دهد، اما با این وجود تغییراتی که در فیلمنامه لحاظ شده اغلب توجیه‌پذیر است و ریتم مناسبی که کارگردان فیلم برای اجرای صحنه‌ها انتخاب کرده راهی مناسب برای حفظ فیلم بوده تا تماشاگر با شخصیت‌ها همراه شود و بیشتر از دلسوزی‌های سبک به مصیبت آنها بیندیشد و درکشان کند.«لانه خرگوش» هم در درام و هم در اجرای سینمایی خود به راحتی می‌توانست به یک ملودرام اشک‌انگیز تبدیل شود و با رمانتیسمی حقیر رضایت لحظه‌ای مخاطب را جلب کند، اما همین حفظ شأن در ساختار زبانی و دراماتیک با شکل و ظاهر اجرایی اجازه داده با وجود ضعف‌های نسبی نسخه سینمایی، تبدیل به اثری نمونه در مضمون خاص خود شود.  واکاوی لحظه‌ها و تأمل و مکث روی آنها همیشه مخاطب یک اثر نمایشی را به درون ارجاع می‌دهد از این لحاظ زنده کردن لحظات به طریق عینی در آثار دراماتیک از هر شعر و نثری تماشاگر را بیشتر به خود می آورد. آنچه در خانه بکا و هویی می‌گذرد و احساسی که آنها هر لحظه با آن کلنجار می‌روند اشیاء را جان می‌دهد؛ چرا که دیگر هیچ شئ‌ای خالی از معنی نیست.وقتی بکا همراه مادرش در اتاق پسرش مشغول جمع‌آوری اسباب‌بازی‌هاست، تضاد بین شیرینی این ابزار و لحظه‌هایی که با آنها گذرانده شده و تلخی فقدان پسر در کنار حضور بی معنای آن وسائل (به دلیل همین فقدان) کاملا نمایان است. این حس معلق درباره کلیت خانه بکا و هویی صادق است و همین اعوجاج‌های حسی و راه سخت بازشناسی دوباره زندگی است که این دو را گاه و بی‌گاه نسبت به جهان بیرون برافروخته می‌کند. آنها در انتخاب سختی مانده‌اند. آیا به خاطرات رجوع کنند یا آنها را حذف کنند؟ آیا این حذف یا محافظت، کاری با حس درون آنها می‌کند؟ آیا حاضرید به آن کافه،به آن کتاب‌فروشی، به آن صداها و تصاویر باقی‌مانده از آن از‌دست‌رفته رجوع کنید یا نه پیش از آنکه بیندیشید همه چیز را نابود کرده‌اید؟54




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن