محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826106374
تقویت خودباوری جانبازان
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تقویت خودباوری جانبازان *گفتگو با آقای دكتر بهرام اميني پوري، جانباز درآمد قلم بر روي كاغذ جز نقش دوست نتواند كشيد. دريا تمامي اين نقش ها را بر دل ساحل به زيبايي ترسيم مي كند وخورشيد از آن سوي افق، چشم بر اين زيبايي مي دوزد و كودك ساحل با گامهايي تند از ميان اين نقوش مي دود. كودك هرمز، اينك در ميانسالي، درياهاي علم و فرهنگ را با كشتي ايمان و اراده طي مي كند تا به ساحل مقصود كه اعتلاي اين سرزمين كهنسال است، برسد و آسوده خاطر از تلاشي سترگ، در سايه سار رضايت خداوند، آرام و قرار گيرد. از زمينه هاي خانوادگي و دوران تحصيل خود بگوييد. در سال 1333 در روستاي حاجي آباد شهرستان رودان در استان هرمزگان، در يك خانواده كارگري به دنيا آمدم و فرزند اول يك خانواده چهار فرزندي بودم. پدرم كارگر معدن بود و ما در محيطي عبوس و در كنار كساني كه كار بسيار دشوار و طاقت سوز معدن را انجام مي دادند، رشد كرديم. كار ديگري نبود؟ خير، تنها امكان كاري در آنجا، كارگري معدن بود. چه معدني؟ معدن كروميت. مي فرموديد. زندگي تكراري در عميق تونل و خطرات فراوان و حداقل درآمد، تمام دوران كودكي ما را با ترس از بين رفتن پدر و قطع شدن همان مستمري مختصر و تلخي كار يكنواخت، رنگ آميزي كرد. ما در چنين محيطي رشد كرديم و حتي بازي هايمان هم «معدن بازي» بود. روستاي ما به علت دورافتادگي ازمركز، مدرسه نداشت تا زماني كه مهندس علي آبادي كه به اعتقاد من «پدر معادن ايران» است، به آنجا آمدند و مدرسه اي را بنا كردند و به حق در رشد بچه هاي معدن، نقش اساسي و اول را داشتند. بالاخره چه موقع توانستيد به مدرسه برويد؟ يك سال ديرتر از سن قانوني به مدرسه رفتم، ولي چون همه ما از حداقل امكانات آموزشي هم بهره مند نبوديم، در نتيجه، اغلب بچه ها سعي مي كردند همان امكان اندك را هم از دست ندهند و بيشترين بهره برداري را بكنند. از اين مدرسه برايمان بگوييد. مدرسه ويژه اي بود وانسانهاي باصفا، زحمتكش، به راستي با دلسوزي آنجا را اداره ميكردند. البته تعدادشان زياد نبود. يادم هست كه از كلاس اول تا ششم ابتدايي را يك معلم اداره مي كرد. مدركشان چه بود؟ سيكل و بسيار هم با تجربه بودند. ايشان كاري كرد كه همه بچه ها انگيزه براي ادامه تحصيل پيدا كردند. يادم هست كه امتحانات كلاس ششم ابتدايي، سراسري بود و ما بايد براي دادن امتحان به رودان مي رفتيم. با وجود آنكه در آن روستا و به شكلي كه تعريف كردم درس خوانديم، شاگرد اول و دوم و سوم استان از روستاي ما بيرون آمد. با توجه به دشواري شرايط و نبود حداقل امكانات، به نظر شما چرا بسياري از دانش آموخته هاي آن سالها توانستند خود را به سطوح بالاي علمي برسانند و شماري از كودكان امروز با بهره گيري از امكانات فراوان نمي توانند. امكانات چيز خوبي است، به شرط آن كه به تن پروري و بي مسئوليتي منجر نشود. امكانات به كار سرعت مي بخشد، به شرط آن كه فرد ابتدا آموخته باشد كه اساسا قرار است چه كار كند. نفس اين گونه محروميتها خوب است و نه بد، رفاه هم همين طور، بستگي دارد به اين كه انسان بداند قرار است در زندگي چه كند. اين «قرار است» را چه كسي بايد ياد بچه ها بدهد؟ مسئولين تربيتي و فرهنگي، خانواده ها و معلمها. به شما اينها ياد دادند؟ صد درصد! من پدر زحمتكش داشتم كه با وجود مشقتهايي كه تحمل مي كرد، پيوسته افقهاي روشني را جلوي چشم ما مي گشود. معلمهايي داشتم كه ابدا به سطوح پايين آموزشي قناعت نمي كردند و پيوسته دنياي بزرگ تري را براي ما ترسيم مي كردند و ازهمه مهم تر اين كه تكيه آنها بر احساس تعهد و خدمت به مردم بود. پس امكانات نبود؟ اگر اين احساس تعهد و پشتكار و پيگيري را با امكانات تركيب كنيد مي شود خلاقيت، مي شود نبوغ، بپذيريم كه بخش اعظمي از استعداد ها و خلاقيتها به خاطر محروميتها از بين مي رفتند ومي روند. و بخش بيشتري هم در اثر رفاه زدگي بي معني. اين هم هست، به همين دليل در دين ما اين قدر بر «تعادل» تكيه شده. هر دو طرف قضيه، مخرب است. ما زحمتكش بار آمديم. اما انصافا سرعت بچه هاي شهري را نداشتيم و براي رسيدن به هدف، بايد چندين برابر تلاش مي كرديم. شما علت اين را كه با وجود امكانات زياد در شهرهاي بزرگ، همچنان بخش اعظم كارهاي بزرگ را امثال شما انجام مي دهند، چه مي دانيد؟ اين كه كم لطفي است به برخي و پرلطفي است به امثال من. واقعيت اين است كه همگي از يك سلسله عوامل ضربه خورده ايم و مي خوريم و من و شما ندارد. كدام عوامل ؟ عوامل فرهنگي. در بسياري از عرصه ها، واژه هايي در سطح جامعه مطرح و ضد آن عمل شده. به علم وزمينه هاي تربيت علمي كم توجهي شده. انتقال مطالب به اشكال غير تخصصي صورت گرفته و عالم متخصص جايگاه حقيقي خود را پيدا نكرده و غالبا به همين دليل مورد بي مهري كانون هاي قدرت كه عمدتا صاحبان سرمايه هستند، قرار گرفته اند. ببينيد! ما كه سرمايه داريمان حاصل زحمت نيست. سرمايه داران مانان زحمت و علم و تخصص خود را نمي خوردند. شما به سرمايه دارهاي بزرگ دنيا، البته آن بخش از دنيا كه صاحب علم و تكنولوژي هستند نگاه كنيد. اگر هم به كارشان وارد نباشند، چون سرمايه دار شدنشان حاصل زحمت و خلاقيت است، انسانهاي متخصص و عالم را به كار مي گيرند و به بهترين نحو، آنها را چه از لحاظ مادي و چه از لحاظ شأن اجتماعي، حمايت مي كنند و از حاصل كار آنها در جهت سرمايه دارتر شدن خود و در عين حال رفاه فرد و جامعه بهره مي گيرند. در وضعيت ما چون سرمايه دار شدن، حاصل عواملي غير از علم و خلاقيت و تخصص است، صاحبان ويژگي هايي كه عرض كردم، غالبا به جاي آن كه كار را پيش ببرند، به عنوان مانع مطرح مي گردند و به عناوين مختلف كنار گذاشته مي شوند. چه بايدكرد؟ بايد ضد اين رويه عمل كرد. بايد خودباوري را در ايراني تقويت كرد، كما اينكه هرجا اين كار را كرده ايم، موفق بوده ايم. بايد باور كنيم كه در جهان ارتباطات و عصر انفجار اطلاعات، بدون علم و تخصص و برنامه ريزي و مديريت صحيح نمي شود كار كرد و اگر به اين قاعده كلي تن ندهيم، سرمايه هاي مادي و به ويژه انساني خود را از دست مي دهيم. باز هم تكرار مي كنم، چاره چيست؟ ما بايد همزمان با تهيه امكانات، فرهنگ زحمت كشيدن، بااراده بودن، براي كار ارزشي همان گونه كه مولايمان،امام علي (ع) قائلند و آن را همسنگ شرافت مي دانند، قائل شدن و ويژگي هايي كه انسان را قادر مي سازد تا از اين امكانات استفاده صحيح را بكند، ترويج كنيم، و گرنه تبديل به مصرف كنندگان منفعلي مي شويم كه چون نقشي در توليد آن تكنولوژي نداشته اند، لذا هر بلايي كه صاحبان اصلي آن علم بر سرشان بياورند و برهر درخواستي كه بكنند، گردن مي نهيم. به اعتقاد من اگر بتوانيم حرف و عملمان را يكي كنيم و مردم بدانند كه به آنها راست مي گوييم و خودمان الگوي مصرف نباشيم و كاركردن و براي كار، ارجمندي قائل شدن را عملا نشان بدهيم، بسيار بيشتر از خطابه و سخنراني درباره ي اين ارزشها، تأثير خواهد داشت. آخر بدبختي اينجاست كه كساني كه از آدم توقع دارند از 24 ساعت شبانه روز 22 ساعتش را كار كند، خودشان يك ساعت هم كار نمي كنند. درست است و تازه يك ساعت كار كردن آنها بيشتر از 22 ساعت كار كردن شما، ارج و ارزش مادي و حتي شأن اجتماعي دارد. جرئت نكردم بگويم. ممنون كه گفتيد. دردهاي ما اينجاها هستند، و گرنه سرزمين ما نه از لحاظ منابع نه از نظر معادن و ثروتهاي زميني و دريايي و هر جور كه حسابش را بكنيد و نه به خصوص از نظر استعدادها و قابليتهاي انساني، هيچ كم ندارد. اين را بر اساس تجربه و به استناد آمارهاي دقيق عرض مي كنم وابدا ربطي به احساس وطندوستي من ندارد. اما متأسفانه با مديريت غلط و با اتلاف وقت و با بي برنامگي، همه را از دست مي دهيم.من به طور قاطع به شما مي گويم كه اگر مديريت و برنامه ريزي درست، باب شود، نه تنها كسي بي كار نخواهد بود كه در اين كشور به قدري كار شروع نشده و امكان كار وجود دارد كه براي انجام آنها بايد نيروهاي جديدي را هم به كار گرفت. بسياري از زمينه ها در كشور ما هنوز بكر و دست نخورده باقي مانده اند. يكي هم معدن ! قطعا! ما در اين بخش هم مديريت صحيح نداشته ايم و معادن ما بيش از آن كه در خدمت رفاه مردم باشند، هدر رفته اند. بحث بيش از حد علمي شد، برگرديم مدرسه. براي خود من هم دلنشين تر است. يادم مي آيد معلمهاي زحمتكش، مهربان و در حد خود بسيار عالمي داشتيم كه در كنار آن شرايط عبوس معدن، عشق به يادگيري و نشاط و حركت رو به جلو را به هر سختي كه بود در ما زنده نگه مي داشتند. معلم كلاس اول ما آقاي فكوري،معلم كلاس دوم آقاي نصرتي و آقاي احمدي نسب كه گفتم اوايل هر شش پايه را درس مي داد، هنوز هم به نظر من اسطوره هاي باشكوهي هستند. ماشاءالله به اين حافظه! آيا خاطره خوشي را ازآنها به ياد داريد؟ لحظه لحظه در كنار آنها بودن و چيز ياد گرفتن، خاطره است. آقاي احمدي نسب در عين حال كه به ما درس مي دادند، خودشان هم متفرقه درس مي خواندند و ديپلم گرفتند و بعد هم ليسانس شدند. سي سال گذشت و من در پست معاونت آب و خاك بودم كه به من گفتند يكي از دوستان قديميتان مي خواهد شما را ببيند. به محض اينكه وارد اتاق من شدند، از جا بلند شدم و پيش رفتم و به نام، صدايشان زدم و دستشان را بوسيدم. گمان نمي كنم هرگز آن قدر كيف كرده بودند. كيف هم دارد كه شاگردي بعد از سي سال اين طور سريع انسان را بشناسد و پست و مقام هم او را نگيرد و بيايد دست معلمش را ببوسد. اينها را در كدام مكتب ياد گرفته ايد. مكتب دين، مكتب خانواده و مكتب خود آن معلمها. زيارت ايشان بعد از سي سال توفيقي بود كه خدا به من داد. شما را از كجا پيدا كرده بودند؟ يك بار مرا در تلويزيون ديده و ردم را پيدا كرده بودند و بي خبر آمده بودند كه اگر تغييري كرده ام، مزاحم نشوند. شما ظاهرا بيشترين تأثير را از اين جمع برگزيده معلم ها گرفته ايد. البته زمينه هاي خانوادگي هم شرط بود پدرو مادر من سواد نداشتند يا كم سواد بودند، اما فرهنگ زحمتكشي، صبر وقناعت را از آنها به من آموختند و بخت ياري كرد و مجموعه از معلمان دلسوز، اين ويژگي ها را در من تقويت كردند. امتحانات كلاس ششم دبستان را داديد و بعد چه كرديد؟ همين جا يادي هم از دو معلم خوب ديگرم آقايان انصاري و سديدزاده بكنم كه هر جا هستند، خداوند آنان را شادمان و سرافراز نگه دارد. در امتحانات ششم ابتدايي شاگرد اول استان هرمزگان شدم. پدرم از بس كه خودشان در كار معدن و زندگي سخت، زجر كشيده بودند، آرزو داشتند كه من كارمند دفتري بشوم، ولي مهندس علي آبادي چنين نظري نداشتند. و شما را حسابي عصباني كردند! بله،ايشان معتقد بودند كه من بايد در محيط سخت معدن كار كنم و روزي 19 ريال هم بيشتر به من نمي دادند. بايد مجسمه اين آدم را از طلا ريخت كه شما را به ميز اداره،معتاد نكرد؟ واقعا همين طور است،منتهي در آن زمان، اين را نمي فهميدم. ايشان نهايت تلاششان را كردند كه بدترين كار را به من بدهند. كه يك وقت خيال نكنيد چون شاگرد اول شده ايد بايد امتياز خاصي به شما بدهند. يكي از اهداف كوچكشان اين بود. مهم ترين هدف، عادت دادن من به كار و تقويت روحيه زحمتكشي در من بود. موفق شدند؟ (مي خندد) انشاءالله! به هر حال من ناچار شدم براي ادامه تحصيل به بندر عباس بروم و در عين حال كه كار مي كردم، درس هم بخوانم. كجا رفتيد؟ جائي را نداشتم و در يكي از كپرهاي يك نفره اي كه براي كارگرهاي مقيم آنجا ساخته مي شد، زندگي مي كردم. با كولر آب و برق...؟ (مي خندد) هيچ كدام. فقط يكي از خانواده هاي كارگري ؟آنجا كه آشناي پدرم بودند، غذا مي پختند به من مي دادند. چند وقت به چند وقت به خانواده سري مي زديد؟ چون راه خيلي دور بود، فقط در تعطيلات عيد يا تابستان. مگر اتوبوس نبود؟ خير، به روستاي ما فقط هفته اي يك بار كاميونهاي حمل سنگ مي رفتند كه ما هم سوار آنها شديم. بعد چه شد؟ يازده ساله بودم كه پدر فوت كرد و ناچار شدم خواهر و برادرهايم را نزد خود بياورم به شدت كار كنم. و درس خم مي خوانديد! بله، علاقه به درس چيزي نبود كه يك لحظه رهايم كند. تابستانها كارهاي سخت معدني مي كردم و لذا به اين رشته بسيار علاقه داشتم. پس از ديپلم امتحان دادم و در رشته مهندسي آبياري دانشگاه جندي شاپور قبول شدم. خرج خانواده را چه كرديد؟ تصميم گرفتم در محيط دانشگاه كار بگيرم تا خرج خانواده هم تأمين شود و به علت علاقه به رشته دو ميداني توانستم، با ماهي 200 تومان به عنوان كمك مربي استخدام شوم در چه سالي ؟ سال 53. دويست تومان در آن سالها پول خوبي بود. اين طور نيست ؟ بد نبود، ولي بايد دائما مي دويدم
و اين اخلاق به سرتان ماند؟ (مي خندد) به شدت ! در دوره انقلاب چه مي كرديد؟ مثل همه در تظاهرات واعتصابها شركت داشتم، ولي عمده فعاليت من و برادرهايم به سال 58 بر مي گردد كه نهادهاي اقتصادي فعال شده بودند و برادرهايم بنا به شرايطي ترك تحصيل كرده ومشغول كار شده بودند. جهاد سازندگي كه تشكيل شد، همگي كارهايمان را رها كرديم و به آنجا رفتيم و كار في سبيل الله را شروع كرديم و به شما بگويم به قدري كار زياد بود كه شب و روز خود را نمي فهميديم. حالا هم ظاهرا اگر كسي قصد كار كردن داشته باشد همين وضع را دارد؟ قطعا همين طور است. پس چرا همه از بيكاري مي نالند ؟ ببينيد، وقتي حجم دولت اين قدر زياد شود كه نتواند جسم خود را از اين طرف و آن طرف بكشد و از شدت سنگيني به حالت اغما درآيد، طبيعتا كارآفرينان در چنبر مسائل اداري و تشريفات دست و پاگير گرفتار مي شوند و اشتياق به ايجاد کار را از دست مي دهند. همان طور كه قبلا هم عرض كردم، كشور ما از لحاظ تنوع فعاليت هاي اقتصادي،كشور عجيبي است و فقط كافي است دولتمردان ما دست از سر اقتصاد كشور بردارند و دولت فقط زمينه ساز فعاليتهاي اقتصادي و گشاينده راه باشد، نه اين كه مستقيما وارد بازار اقتصاد شود. كارآفريني، تخصص كارآفرينان است نه كار دولت و آنها زماني مي توانند اين كار را بكنند كه امنيت سرمايه و امنيت كار داشته باشند. و امنيت شأن. اين هم نكته مهمي است كه انسانهاي كارآمد و كاردان بايد از شأن اجتماعي ويژه اي برخوردار شوند و كار بايد في نفسه ارزشمند تلقي گردد. من يك مثال براي شما بزنم. همين درياي شمال و جنوب را در نظر بگيريد. منع لايزالي براي كسب درآمد و ايجاد شغل است، در حالي كه ما عملا از يك درصد آن هم بهره نمي گيريم. و درآمد نفت. بله، درآمدي كه بايد صرف تأسيسات زيربنايي و شالوده ريزي نهادهاي اقتصادي شود، به دليل ركود ساير زمينه هاي اقتصادي، صرف هزينه هاي جاري مي شود. چاره چيست؟ به اعتقاد من فرهنگ جهادي بايد تقويت مي شد كه نشد. جهاد در چند سال اول با حداقل امكانات و حداقل هزينه ها، بيشترين بازدهي راداشت. شما ببينيد هر جا كه جهاد وارد كار شده، به خصوص در سطح كلان، موفقيتهاي عظيمي داشته ايم. كجا؟ مثلا در زمينه سد سازي، دامپروري وامثالهم. مديران كلان كشور، آنان كه موفق بوده اند، 70،80 درصدشان سابقه كار جهادي دارند. هر چند كه اين با توجه به تخصص جنابعالي، بحث پرباري است، ولي بنا به رسالت اين نشريه، برگرديم به مبحث ايثار و شهادت. از روزهاي جنگ بگوييد. ما چهار برادر بوديم كه در جهاد فعاليت مي كرديم. يكي از برادرانم شهرام در سال 65 در عمليات كربلاي 5 در عمليات كربلاي 5 به درجه رفيع شهادت رسيد. ماها اغلب بي خبر از همديگر به جبهه مي رفتيم. يادم هست يك بار در اهواز مجروح شدم. برادرم هم كه بي خبر رفته بود جبهه، مجروح و در بيمارستان بستري شده بود. چه سالي ؟ سال 61 در عمليات بيت المقدس. و ايشان شما را پيدا كرد؟ پسر دائيم شهيد شده بود و او جاي جنازه اش را مي دانست. دنبال او كه آمد، مرا در نقاهتگاه ديد و فهميد كه من كجا هستم. آيا در چهارچوب جهاد به جبهه رفتيد؟ من مسئول آب و كشاورزي جهاد بودم و در واحد مهندسي، نياز به راننده بولدوزر داشتند. من اين كار را بلد نبودم و به سرعت و شبانه ياد گرفتم. چه سالي مجروح شديد؟ سال 61 از ناحيه سينه ودست مجروح شدم و هنوز جراحتم التيام پيدا نكرده بود كه به جبهه برگشتم.
آيا جبهه و مجروحيت اعتياد مي آورد؟ (مي خندد) به شدت، جبهه اعتياد مخصوص به خودش را داشت. يك جور انرژي عجيب متراكمي در رزمنده ها بود كه به محض شروع عمليات آزاد مي شد و واقعا شگفتي مي آفريد. اگر اين انرژي را بتوانيم هدايت و در جاهاي مناسب آزاد كنيم چه مي شود؟ براي چنين كاري به جامعه شناس خبره نياز داريم. اين نيروهاي بالقوه را بايد با درايت و هوش هدايت كرد و اين يكي از ويژگي هاي بارز حضرت امام (ره) بود كه توانستند در حساس ترين مقاطع تاريخ، اين كار را انجام دهند. مشكل اينجاست كه ما نظريه هاي علمي را بومي نمي كنيم، يعني كاري را كه مثلا چيني ها با فرهنگ كاري آمريكا كردند، انجام نمي دهيم، در حالي كه ملت ما،براي پيشبرد امور، بايد به فرهنگ بومي ويژه خود متكي باشد و لذا بايد با شيوه هاي مديريتي و مدبرانه، از شيوه هاي علمي جهان استفاده كنيم، در عين حال كه بدون بومي كردن آنها راه به جايي نمي بريم. چه شد كه تصميم گرفتيد ادامه تحصيل بدهيد؟ مهم ترين نكته اين بود كه ما در سطح جهاد از تحصيلكرده هاي سطوح بالا چندان بهره مند نبوديم وغالبا هم اين كنايه به ما زده مي شد كه بچه هاي جهاد سواد ندارند و لذا بايد اموري را كه به عهده جهاد گذاشته شده، به عهده وزارتخانه هاي مربوطه گذاشت. من تصميم گرفتم در امتحان اعزام شركت كنم و قبول شدم و براي ادامه تحصيل در سطح فوق ليسانس و دكترا در زمينه تخصصي آب به دانشگاه نيوكاسل انگلستان رفتم. آب از نظر سياسي چقدر مهم است ؟ همين قدر بگويم كه در كنفرانس سران كشورها كه در آفريقاي جنوبي برگزار شد، اين عنوان را برگزيدند، آب: كليد توسعه پايدار. در دنياي امروز، آب ابزار صلح يا جنگ و موضوعي بسيار جدي و حياتي است. ترديد نداشته باشيد كه بخش زيادي از منازعات جهاني بر سر آب است. و سخن آخر به اعتقاد من اولين دين تمام مسئولين و دلسوزان به اين دين و آب و خاك اين است كه خودباوري را در تمامي سطوح تقويت كنند و اين كار جز با تكيه بر دانش و علم و ايمان ممكن نيست. بايد كاري كرد كه جوانها، قد و قامت خود را بلند ببينند. تعبير زيبايي است! با تشكر از شما براي اين مصاحبه پربار. پي نوشت ها : دكتراي مهندسي هيدروليك ـ ارائه مقالات و پژوهشهاي علمي بي شمار در مجامع ملي و بين المللي ـ صاحب آثاري چون: كتاب مجموعه مقالات كنفرانس بين المللي سيستمهاي سطوح آبگير باران در سه جلد، كتاب رديابي ورود آلودگي دود، دوده و نفت ناشي از آتش سوزي چاههاي نفت كويت درجنگ 1991 خليج فارس ـ مدير پژوهشي نمونه جهاد سازندگي در سال 75 ـ مدير نمونه كشوري در سال 76 ـ عضو هيئت علمي دانشگاهها ـ تجليل در دومين كنگره ملي تجليل از ايثارگران (سال 85) منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 19
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 646]
صفحات پیشنهادی
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها