تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835060726




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پدر صبور


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پدر صبور
پدر صبور     گفتگو با آقای حميد عباسي پدر يك شهيد و دو جانباز   درآمد   او كه از خطه دلاور پرور وسلحشور عرب زبان خوزستان برخاست و چندين بار هدف ترور منافقين كور دل قرار گرفت، نماد زيباترين عناصر حيات بشري يعني ايثار و از خودگذشتگي است. او خود سالها به عنوان جهادگر در جبهه ها حضور داشت و همكاري مستمر با نيروهاي رزمي در مناطق عملياتي خوزستان را تجربه كرد. در ابتدا بفرماييد در چه سالي و در كجا به دنيا آمده ايد؟   فرزند مرحوم مير مذكور هستم از عشاير قديمي و مطرح در تاريخ پانصد ساله خوزستان كه در سال 1323 در رامشير به دنيا آمدم. تحصيلات ابتداييم را در همان رامشير گذراندم و براي دبيرستان عازم ماهشهر شدم. از محيط خانوادگي و جوي كه در آن بزرگ شديد، بگوييد.   مادر من سيده هستند. بيم آن دارم كه به ساحت مقدس علما اسائه ادبي شود، و گرنه عرض مي كردم كه ايشان عالمه هستند. ايشان نمازي را به من ياد دادند كه الان كمتر كسي ياد فرزندش مي دهد. ايشان زني فاضله، مؤمنه و عفيف و از سادات اصيل بودند. پدر هم در پرجمعيت ترين قبايل عرب،در ديانت و عبادت زبانزد بود، به طوري كه مي گفتند كسي هنگام اذان ظهر يا مغرب مهمان فلاني نشود، چون نمازش آن قدر طولاني است كه مهمان از گرسنگي بي تاب مي شود! و به حق هم اين چنين بود. الحمدلله ماهم در دامان و تحت تربيت اين دوبزرگوار راه خدا را در پيش گرفتيم. آيا قرآن را هم از مادر آموختيد ؟   آن دو سواد نداشتند، ولي من از وقتي كه وارد دبستان شدم، به تدريج با معلميني آشنا شدم كه اهل ديانت بودند و در آموزش مسائل ديني به من نقش زيادي داشتند. از آنها كسي را به ياد داريد؟   كسي كه بيش از همه روي آموزش مسائل ديني تكيه داشت ؛ آقاي قرباني بود كه اگر زنده است خداوند اورا قرين سعادت و شادماني سازد و اگر در گذشته است ؛ او را غريق رحمت خويش گرداند كه در سال 1330، يعني زماني كه كلاس سوم بودم، مصراً به آموزش ما پرداخت و نماز را به ما آموخت. قرآن را هم آقاي رئوفي كه خدا رحمتش كند. اهل شوشتر بود و بسيار اهل دين و ديانت بود. الحمدلله خداوند عنايت كرد و من از همان جواني به منبر و منبري ها خيلي علاقه پيدا كردم.در ميان آنها، حاج آقا ارگاني را به ياد دارم كه در نوزدهمين تشرفشان به حج، در صحن مسجد الحرام درگذشتند. ديگر آشيخ حسين طرطوسي كه امام جماعت خرمشهر و روحاني كاروان يكي از سفرهاي من به مكه بودند. شما چند بار به مكه رفته ايد؟   سه بار. ديگر چه كساني بر شما تأثير گذاشتند و مبارزات خود را چگونه آغاز كرديد؟   ديگر از كساني كه تأثير گذار بودند آقاي آل غفور بودند كه اينك از مدرسين حوزه قم هستند. آقاي غفوري نژاد كه سبزواري و از مبارزين قبل از انقلاب بودند كه هم علوم ديني و هم راه و رسم و تشخيص خط مبارزات با طاغوت را در كلاسهاي مخفيانه اي كه از آبادان به ماهشهر مي آمدند و تشكيل مي دادند؛ به ما مي آموختند. ما بعد از شهادت مرحوم سيد مصطفي و اسائه ادبي كه روزنامه اطلاعات به ساحت حضرت امام (ره) كرده بود، به اتفاق دوستان و همرزماني از اصفهان، مبارزات را شروع كرديم. و ديگر ؟   آن كسي كه از همه مؤثرتر بود و مي توانم بگويم جنبه استادي بر من داشت، حاج عبدالكريم نوربخش از باغ بهادران يا به قول آنها «باغ وردون» بود كه فقط معمم نبود؛ و گرنه در بحث مناظره اي كه با مرحوم شيخ محمدرضا رحيمي، امام جمعه ماهشهر كه خدا رحمتشان كند و شهيد شدند، داشتند، اطلاعات و معلومات علميشان بالاتر از ايشان بود. بسيار انسان فاضلي بودند و در طي سير دين و ديانت، انصافا در مخاطبان خود تأثير به سزايي داشتند. بسيار برگردن من حق دارند. آقاي مهندس ذراتي با ايشان رفت و آمد داشتند. اين باغ بهادران كه مي گوييد كجاست؟   حدود چهل و پنج دقيقه مانده به اصفهان. مرحوم حاج عبدالكريم نوربخش در مقام رئيس بنياد شهيد ماهشهر طي حادثه اي از دنيا رفتند. بسيار مؤثر بودند و نقش به سزايي در تربيت من داشتند. البته زمينه در خود من هم فراهم بود. مشتاق بودم. پس از دبيرستان كجا رفتيد ودر دوره انقلاب چه مي كرديد؟   بعد از دبيرستان به ماهشهر رفتم. من كار مبارزاتي جدي را حداقل سه سال قبل از انقلاب شروع كردم. شروع كردم يعني چه ؟   بعد از شهادت آقا سيد مصطفي، با عده اي از دوستان از جمله رئيس اطلاعات كل استان اصفهان و معاون ايشان كه متأسفانه طي حادثه اي به شهادت رسيدند، مبارزات را شروع كرديم و من به آنها گفتم از اعلاميه ها و عكسهاي حضرت امام (ره) صد تا به من بدهند. باورشان نمي شد كه در بخشي از آبادان، ماهشهر، بندر امام، رامهرمز، بشود صد نفر طرفدار امام (ره ) را شناسايي كرد و مي گفتند اگر يكي از اينها لو برود، سرت به باد رفته است. گفتم اين خطر را با دل و جان مي خرم. در جو و فضاي آن سالها خيلي شهامت به خرج داديد.   در هر حال فعاليت را شروع كردم تا حادثه قم پيش آمد و دهها تن مخلص امام به شهادت رسيدند. چهلم آنها را مردم تبريز گرفتند و گذشت و ايثار بسيار از خود نشان دادند. چگونه و چه وقت به مبارزه آشكار و رويا رو با رژيم ستمشاهي پرداختيد؟   در اوج و شور مبارزات از سوي حضرت امام(ره) پيغام آمد كه شريانهاي اصلي اقتصاد شاه را قطع كنيد. من در مجتمع پتروشيمي بودم و ضربه سنگيني بر پيكر آن وارد كردم و داشتم زمينه اعدامم را فراهم مي كردم كه الطاف خداوند شامل حالم شد و مبارزات اوج گرفت و نجات پيدا كردم. اين ضربه سختي كه مي گوييد به چه شكلي بود؟   در پتروشيمي واحدي دارند به نام بوليور كه خنك كننده واحدهاي اسيد سولفوريك و اسيد فسفريك است. اين دو واحد از اهميت خاصي برخوردارند و در حمله عراق به ايران، قرار بود آنجا را بزنند. در هر حال اين مبرد را از كار انداختم، طوري كه همه مجتمع به لرزه درآمد. سه چهار نفر از كارگرها را گرفته بودند كه من رفتم و گفتم اينها هيچ گناهي ندارند و طبق دستور من عمل كرده اند، اينها را رها كنيد و مرا بگيريد. رئيس تعميرات مجتمع، آقاي مهندس طوسي بود كه نمي دانم در قيد حيات هستند يا نه. ايشان پرسيد، «مي داني داري با جان خود بازي مي كني ؟» گفتم، «بهتر از آن است كه چهار نفر بي دليل كشته شوند. اگر قرار است كسي در اين ماجرا كشته شود، حق مسلم من است و اينها هيچ گناهي ندارند و طبق دستور من عمل كردند.» در هر حال اجل به رژيم مهلت نداد. مبارزات شروع شدند و به شهادت حاج آقا ذراتي، يكي از گردانندگان اصلي تظاهرات و حمله به ساواك خود بنده بودم. پس از انقلاب و در دوران بازسازي چه فعاليتهايي را انجام مي داديد؟   بر همان مبناي مبارزات قبلي، هنگامي كه حضرت امام (ره) دستور دادند كه ويراني هاي دوران مبارزات را بازسازي كنيد. من در مجتمع بودم كه به من خبر دادند كه در ستاد عملياتي صنعتي ماهشهر شما را احضار كرده اند. رفتم و بنده را به عنوان رئيس كميته انقلاب اسلامي انتخاب كردند. در اين سمت شروع به خدمت كردم و به دستگيري عناصر باقيمانده از رژيم طاغوت كه از طريق دريا وارد كشورهاي خليج فارس مي شدند، پرداختيم. سپس برخورد با گروهكها شروع شد كه چندين بار هم زمينه ترور مرا فراهم كردند. در دوران جنگ چه مي كرديد؟   پس از تشكيل ستاد فرماندهي سپاه، بنا به تصميم رهبر معظم انقلاب و جناب آقاي رفسنجاني، بني صدر و امراي ارتش و فرمانده سپاه و امام جمعه وقت ترجيح دادند كه بنده به عنوان مسئول مهندسي رزمي لشكر 77 خراسان در محور آبادان خدمت كنم. چهل و هفت روزي آنجا بودم كه مصدوم شدم و مرا به تهران اعزام كردند. بعد هم كه برگشتم و مشغول خدمت بودم تا شكست حصر آبادان. بعد هم كه در واحد اطلاعات سپاه مشغول به كار شدم و عضو دادگاه انقلاب، هم جانشين سرپرستي و هم رئيس اداره مستغلات پتروشيمي بودم. با گروهكها چه كرديد؟   گروهكها در پتروشيمي لانه كرده بودند و به شدت مبارزه مي كردند. من هم خصلتاً قد علم كردم و در مقابل آنها ايستادم. هميشه وقتي اينها را دستگير مي كرديم و اسناد درون سازمانيشان را پيدا مي كرديم، مي ديدم كه نام بنده، حاج كريم نوربخش، مهندس ذراتي، سردار حاج حبيب آغاجاري كه فرمانده سپاه ماهشهر بودند و الان در تهران هستند، در ليست ترورشان است. مرحوم شهيد ماحد را كه از هواخواهان مخلص شهيد والا مقام شهيد دكتر بهشتي بودند، سه روز بعد از ازدواجش، هنگامي كه در خيابان با همسرشان قدم مي زدند، ترور كردند و بقيه به لطف خدا جان سالم به در بردند. از دوران جنگ‌، بيشتر برايمان بگوييد.   من و بنده زاده هايم در چهار محور مشغول رزم بوديم. بنده در اسكله المهدي فاو خدمت مي كردم. بنده زاده ادريس در جاده البحار، ام القصر بصره بودند و در عمليات والفجر 8 مجروح شيميايي شد و از نظر بينايي صدمه ديد و من او را بردم تهران و تبريز و معالجه كردم. بعد هم كه شهيد و مفقودالاثر شد. پسر ديگرم ابراهيم، در خور عبدالله شيميايي و مبتلا به سرطان شد و پسر ديگرم ابوالقاسم هست كه در جزيره مجنون شيمياي شد و ريه هايش صدمه ديد وهفته اي يكي دو بار اين اثرات آزارش مي دهد. كارتان با گروهكها به كجا كشيد؟   با آنها به سختي درگير شديم. قبلا عرض كردم كه غير از مسئوليت سپاه، در دادگاه انقلاب هم در كنار آشيخ محسن اراكي كه در حال حاضر نماينده ولي فقيه در لندن هستند، مشغول فعاليت بودم و به لطف پروردگار و حقانيت انقلاب و مدد از روح متعالي حضرت امام (ره)، توانستيم ريشه آنها را بخشكانيم. در مورد فرزندانتان بيشتر بگوييد.   ادريس را خود بنده آموزش داده بودم. 15 ساله بود و به نماز جمعه مي رفتيم كه در مورد مسئله اي با من صحبت كرد. قبلا عرض كردم كه طرحي بود به نام طرح سيد الشهدا كه در آن قرار بود گاز ترش را ببريم و در مقابل عراقي ها رها كنيم كه از فشاري كه به نيروهاي ما مي آوردند، كم كنيم و پسرم در اين باره حرف مي زد. گفتم، «از چه كسي شنيدي ؟» گفت،«ديشب كه با آقاي بهجت و حاج ناهيدي تلفني صحبت مي كرديد، شنيدم.» گفتم، «خب به فرض هم كه بخواهم بروم. حرف تو چيست ؟» گفت، «بگذار اين دفعه من بروم.» اول راهنمايي بود. گفتم، «فكر مي كني توي جبهه پلو تقسيم مي كنند؟ آنجا آتش مي بارد. جهنم است.» گفت، «آقا! شما چندين بار رفتيد بگذاريد يك بار هم من بروم.» گفتم، «فعلا عجله كن برويم به نماز برسيم كه دير نشود.» خلاصه حرف را عوض كرديد.   لباسم را گرفت و گفت، «آقا ! تو را به جان امام بگذار اين دفعه من بروم.» وقتي به امام قسمم داد، تسليم شدم. اين كه فرموديد مفقود بودند، بالاخره چه موقع...؟   خير، پارسال اعلام كردند كه ديگر هيچ توقع و انتظاري از عراق نداريم. يعني اين كه مي گفتند عده اي را به اسارت گرفته اند و خبر نمي دهند، چنين چيزي نيست. پسر ديگرتان، آقا ابراهيم چند سالشان بود كه شيميايي شدند؟   سال اول نظري بود. الان چند سالشان است؟   ايشان متولد سال 45 است. فرموديد آقا ابراهيم مبتلا به سرطان شدند.   بعد از ده دوازده سال و چهار بار عمل جراحي، نهايتا دوستان اداره اطلاعات استان اصفهان لطف كردند و با همكاري استان تهران، بعد از چندين ماه بستري شدن در تهران، به هر حال ايشان را نجات دادند. الان چه وضعيتي دارند؟   الحمدلله نسبت به آن موقع خوب است. البته برگشت ايشان چيز عجيبي است. چون تمام كساني كه در لشكر 7 ولي عصر بودند و به همين درد مبتلا شدند، يكي پس از ديگري از دنيا رفتند و شهيد شدند. اين هم لطف خدا بود كه با رفتن ادريس، ابراهيم برايمان ماند. آيا از نظر روحي وضعيت خوبي دارند؟   بله، الحمدالله اين درد هر چند آزارش مي دهد، ولي او را نمي اندازد، اما ابوالقاسم هفته اي حداقل يكي دو بار دچار حمله تنفسي مي شود. آيا آقا ابوالقاسم رو به بهبودي است يا فاصله حملات كمتر مي شود؟   كم و بيش رو به بهبودي است. البته هم اين و هم ابراهيم را خيلي رويشان هزينه كردم.در اين كشور حتي يك نفر پيدا نمي شود كه بتواند بگويد براي اين دو جوان، دولت يا بنياد، يك ريال هزينه كرده باشد. اسباب شرمندگي !   با هزينه شخصي خودم معالجه شان كردم. پتروشيمي به عنوان مدير نمونه به من ماشين داد كه آن را فروختم و هر چه داشتم صرف اين دو كردم و واقعا مي ارزد. حقا مي ارزد كه براي جواناني چنين مخلص، انسان همه چيزش را فدا كند.   به هر دويشان فشار آوردم كه ورزش كنند و خودشان را سرپا نگه دارند. خداوند سايه شما را بر سرشان نگه دارد كه با اين همه رنج، همچنان از كلامتان شادماني و استواري مي بارد و يأس احساس نمي شود.   اگر كسي بخواهد (به خدا پناه مي برم) در اين جهت به خودش يأس روا بدارد، به خود ظلم كرده. شما برگرديد به تاريخ ببينيد ابراهيم خليل الرحمن، كسي كه اسماعيل را با آن همه عشقي كه به او دارد، بر زمين مي خواباند و كارد را بر گلويش مي گذارد كه بخواهد اطاعت خدا را كرده باشد،تنها يك اطاعت صرف نيست، عشق است. شوخي نيست كارد بر حنجره اسماعيل كشيدن. وقتي كه خداوند، صدق ابراهيم خليل را مي بيند، مي دانيد كه خليل يعني رفيق، او را به خليلي خود مي پذيرد، دستور مي دهد كه دست نگه دارد، يا مادر حضرت موسي (ع) را ببينيد كه فرزندش را در صندوقي مي گذارد و به دريا مي افكند. اينها شوخي نيست. مادري شاهد انداختن فرزندش به دريا به دست خودش باشد. ايثار از اين بالاتر ؟ زندگي پيامبر (ص) را مرور كنيد. آنچه كه برايشان روا داشتند و ايشان تحمل كردند، سراسر ايثار بود. آنچه كه بر علي (ع) گذشت و يا ايثاري كه بانوي بزرگوار، خديجه كبري فرمود كه همه اعتبار و احترام و ثروت و توانايي خود را براي شكل گيري و تقويت نهال اسلام در اختيار حضرت رسول (ص) قرار داد و آخر هم عذرخواهي مي كرد كه نتوانسته است كاري بكند. زماني كه علي (ع) در مقابل عمروبن عبدود ايستاد و جنگيد، پيامبر (ص) فرمود، «امروز تمامي كفر در برابر تمامي اسلام ايستاده است.» يعني اگر علي (ع) شكست مي خورد، اسلامي نمي ماند. چه كه بر علي نگذشت و چه ها كه با او نكردند.يا بر پاره جگر پيامبر، فاطمه اطهر(س) آنچه كه گذشت ايثار نبود؟ بقيه ائمه هم همين طور، چه بگويم ؟ از عاشورا چه بگويم كه امام حسين (ع) از علي اصغرش هم دريغ نكرد. اين جور بگويم كه امام حسين (ع)چارت ايثار را براي بشريت ترسيم كرد. او راه و رسم جهاد و ايثار و شهادت را از زمان خود تا ظهور فرزندش، براي بشريت ترسيم كرد. اينها ايثار نيست ؟ چه ايثاري بالاتر از اين ؟ مشكل اينجاست كه ما هم اينها را مي شنويم، ولي در باور ما نمي نشيند. شما باور كرده ايد، اندوهگين هم نمي شويد.   حضرت ابوالفضل (ع) را در نظر بگيريد كه تشنه است و به ياد و عشق برادر و اصحاب و يارانش آب نمي نوشد. البته به اعتقاد من، اين براي حضرت ابوالفضل كه در دامان زني همچون ام البنين بزرگ شده است، چيز كمي است. ام البنين مادر چهار شهيد است، اما من سراغ دارم كه در همين ايران ما، زني، مادر پنج شهيد است كه حداقل تحصيلاتشان فوق ديپلم بود و بقيه فوق ليسانس و دكترا بودند،يعني ركورد حضرت ام البنين را به بركت رهبري حضرت امام(ره) شكسته است ! در يكي از عملياتها، من به چشم خود ديدم پسري را كه تك تيرانداز دشمن تيري به قلب او رها كرد. شنيدم كه دوبار گفت يا مهدي و سومي را داشت مي گفت يا... كه به شهادت رسيد. برادرش بالاي سر او رسيد. بوسه اي از گونه اش برگرفت و از او خواست دعايش كند كه به او ملحق شود و حتي منتظر نماند كه او را به خط عقب جبهه ببرد و به سوي خط مقدم پيش رفت. شما ببينيد! تاريخ، چنين جوانهايي را به ياد ندارد. اين حماسه ها به بركت وجود امام (ره) در ايران تكرار شد، بنابراين وقتي به من مي گويند چطور غمگين نيستي، جواب مي دهم كه من به خودم مي بينم كه كمتر از مادر وهب نيستم. او يك زن بود كه سر پسرش را كه دشمن براي تضعيف روحيه او به طرفش انداخته بود، برداشت و پرت كرد و گفت، «سري را كه در راه دوست داده ايم پس نمي گيريم.» خدا گواه است من دو سال قبل از شهادت و مفقود شدن پسرم با توجه به علائمي كه در او مي ديدم، يقين داشتم كه ايشان مال اين دنيا نيست. او متعلق به جاي ديگري بود. شهادتش برايم ابدا چيز عجيب و غير مترقبه اي نبود. شما نشانه هاي ايثار را در فرزندان خود، در جبهه و ساير موارد ديده ايد. آيا در جوانان امروز هم مي بينيد ؟   متأسفم كه بگويم در كمتر جواني مي بينم. هستند، ولي نه آن گونه كه شايسته اين پيام و اين انقلاب است. من خدمت مسئولين بنياد شهيد گفتم چيزي كه مرا نگران مي كند اين است كه جوانهاي ما وقتي مي رفتند جماران خدمت امام (ره)، التماس مي كردند كه ايشان دعا كنند. جوانها شهيد شوند. امام مي فرمودند، «بگوئيد دعا كنم كه نصرت پيدا كنيد نه اين كه شهيد شويد» و اين روش و سيره كه بايد توسط كتاب، فيلم يا هر چه صلاح است به نسل حاضر منتقل شود، اين كار، درست صورت نمي گيرد. جوانهاي اين نيل بايد بدانند چه چيزي باعث شد آن قواي سراپا مسلح به تمامي تجهيزات دنيا، در مقابل اين جوانها شكست بخورد. مثل قضاياي فعلي لبنان...   حادثه اي كه در لبنان به اين شكل عزتمندانه بروز كرده، ريشه در رهنمودهاي حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري دارد و اين دقيقا تجلي همان جلوه هاي ايثار ما در جبهه هاست. اين همه كشور عربي با آن همه امكانات، جرئت چپ نگاه كردن به اسرائيل را ندارد، اما عشاق امام (ره) و تربيت شده هاي امام موسي صدر و شهيد چمران، اين حماسه را آفريدند. البته جوانهاي ما اگر شرايط ايجاب كند و همان فضا برايشان بازسازي شود، باز هم براي دفاع از دين و كشورشان لحظه اي ترديد نخواهند كرد. در همين قضيه لبنان، اين جوانها اگر اجازه داشتند لشكر لشكر مي رفتند. در هر حال اگر دنيا از ياران حضرت مهدي (عج)، ياران امام حسين(ع) و مريدان حضرت امام (ره) تهي مي شد، زير و رو مي شد، ولي آدمي هر چيزي كه داشته باشد، اگر از آن محافظت نكند، اگر به آن نرسد، صدمه مي بيند و به فراموشي سپرده مي شود. به همين دليل به مسئولين بنياد عرض كردم كه اين چيزها بايد در مقابل چشم كساني كه در زمان جنگ سه سالشان بود يا هنوز به دنيا نيامده بودند، تداعي شود. او چه مي داند كه در سنگرهاي پر از عقرب و مار و موش چه بر جوانها گذشت و مگر به آنها قول مقام و منصب داده بودند؟ مگر قرار بود استاندارد و وكيل و وزير شوند؟ آنها رفته بودند كه با خون و جانشان از آنچه كه خداوند فرموده تبعيت كنند. يعني كه با اموالهم و انفسكم جهاد كردند. اما اين پيام بايد دست به دست و با قوت تمام مثل پيام عاشورا بگردد و به نسلهاي آينده برسد. حضرت امام (ره) فرمود كه من اسلام را پيروز مي بينم و فرزند عزيزش را در اين راه داد. بايد به نسل جديد گفت كه جوانها در نهايت آگاهي به جبهه رفتند. علت اين تفاوت عميق بين جوان حالا و جوان دوره جنگ چيست ؟   انسان وقتي نهال كوچكي را در باغچه خانه اش مي كارد، براي اين كه مستقيم و محكم رشد كند، از ابتدا چوب محكمي مي گذارد كه كج بالا نرود. حضرت امام (ره) كسي بودند كه متوجه اين امر بودند كه بايد از نهال ها مراقبت كرد. خاطره اي را دلم مي خواهد در اينجا نقل كنم. در مكه بوديم و يكي از ايراني ها در بيمارستان در حضور يك پزشك مصري به شدت از انقلاب و از امام (ره) انتقاد مي كرد. آن پزشك مصري گفت، «ببين آقاي حاجي! يك زماني اجداد من و تو سير قهقهرائي را طي مي كردند. خداوند كه خالق انسان و نسبت به او رحيم و رحمان است، اراده كرد كه اينها را نجات دهد و آمد كسي را انتخاب كرد كه چوپان بود و همه، اجداد و نياكانش را همه مي شناختند. آنها را رهبري كرد و به آنها سرافرازي و عزت داد. متأسفانه مسلمين قدر اين نعمت را ندانستند و منحرف شدند. اين بار خداوند بار ديگر اراده كرد و عبدالصالحي را برگزيد. منتهي اين بار قرعه به نام فرس افتاد.» فرس در لسان عرب به معني غير عرب و عجم است. از او پرسيد، «شما قرآن را خواندي؟ خداوند فرموده اگر شكر كنيد بر نعمت شما مي افزايم واگر كفران نعمت كنيد از شما مي گيرم. شما كه مي رويد ايران به مردم بگوييد مشمول بخش دوم آيه نشوند. من ايراني نيستم و اين حرف را از روي عرق ايراني بودن نمي زنم. شما بايد قدر چنين آدمي را بدانيد كه به واسطه او، امت اسلام مي تواند نجات پيدا كند. من به عنوان يك مصري به امام (ره) افتخار مي كنم.»ما چون غرق اين انقلابيم، نمي فهميم كه چه نعمتي را در اختيار داريم، اما آنهايي كه ما را از چشم انداز دور مي بينند و با خودشان و ديگران مقايسه مي كنند، متوجه اين نعمت مي شوند، چون خودشان از آن محروم هستند. امام به معناي واقعي گفت، «خدائي نيست جز خداي يكتا.» الله اكبر را به معناي واقعي گفت و نه به لقلقه زبان. امام با كدام توپ و تانك و ميراژي آمد كه با دنيا مقابله كرد ؟ ما اگر در جنگ يك تانك و يك هواپيما از دشمن مي زديم، شوروي صد تا به جايش به او مي داد و به ما يا اسلحه نمي دادند يا هر چه بنجل بود مي دادند، اما بچه ها با عشق به خدا و پيامبر (ص) و آل پيامبر (ص) و به امام (ره) كه از سلاله پاك پيامبر و عبدصالحي بود ايمان آوردند. من بارها حضور امام مشرف شدم. نديدم امام دست كنند توي جيبشان و پاداشي و پولي به كسي بدهند. امام به مردم ايمان دادند. راه و رسم آزادگي را به ما آموختند. همان راه و رسمي كه امروز به اين شكل شگفت آوري در لبنان جلوه مي كند. خدا كند كه از هر كشور عربي يك سيد حسن نصرالله پديد بيايد.   شاگردش هم نمي شوند. كسي كه از قبل اعلام مي كند كه فردا فلان جا را خواهد زد تا زن و كودك كشته نشوند، آن هم در مقابل ناجوانمردهايي كه زن و بچه هايي را كه به جايي پناه برده بودند، قتل عام مي كنند، كسي نيست كه به اين راحتي نمونه اش پيدا شود. خداوند به جوانهاي ما قدرت درك اين همه عزتي را كه اسلام و قرآن و ائمه اطهار و پيامبر (ص) و امام راحل و شهداي گرانقدر برايمان به ارمغان آوردند، بدهد. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 19  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 687]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن