تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشان منافق سه چیز است: 1 - سخن به دروغ بگوید . 2 - از وعده تخلف کند .3 - در اما...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803323407




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با یک پدر شهید


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گفتگو با یک پدر شهید
گفتگو با یک پدر شهید     گفتگو با آقای جبار سعدوني، پدر شهيد و نويسنده مجموعه شعر «نسيم البوادي»   درآمد   شعر و آتش است،شعله ور و گدازان و هر دلي گنجاي چنين هنگامه اي و تاب چنين شراره اي راندارد. دلي مي بايد از جنس عشق : شعله برانگيز و شعله ور و او، صاحب نسيم البوادي، سراينده فصيح ترين زبانها، زبان رسول الله، چنين است. او كه پدر شهيد است، نيك مي داند كه گدازه هاي كدام آتش جانسوز و شعاع گرم كدام خورشيد عالم افروز، زبانش را به شعر گشوده است. چكامه هاي او رنگ احد وطعم خندق را دارند. او در هر محفلي، غزلسراي عشق و شيدائي است. او كه شيدائي را نه در واژه ها و ديوان ها كه همراه و همدوش فرزند، در جبهه ها به تجربه نشسته و شعر را نه از زبان خود كه از حنجره مسلسلهاي آتشين تلاوت كرده است.» در چه سالي و چه خانواده اي به دنيا آمديد؟   در سال 1322 در بستان. پدرم مردي متدين، با ايمان و با معرفت و شاعر بودند. زنده اند؟   خير، عمرشان را داده اند به شما، من جايشان هستم. شما هم شعر مي گوييد؟   بله، كتاب نسيم البوادي از اشعار من است كه بنياد شهيد چاپ كرده. در هر حال پدرم مرد معتدلي بود. شغلشان چه بود؟   كشاورزي بود. و مادرتان ؟   مادرم خانه دار و متدين كامل است و آنجا در روستاي فنخي زندگي مي كند. اين اسم يعني چه ؟   يك نفر به نام فنيخ نهري در آنجا درست كرده، به همان اسم مانده، اسمش مال قديم است. قبل از اينكه من به دنيا بيايم. از تدين مادرتان مي گفتيد.   نگاه مي كند هر كس كه فقير و بيچاره است كمك مي كند. آن موقع هم اگر كسي احتياجش بود، از آقايم اجازه مي گرفت و گندم و جو هر چه داشتيم به او مي داد. من بزرگ بودم كه اين كارها را به او ديدم. يادم مي آيد از خرمن به مردم بيچاره مي داد. نماز و روزه و عبادتش هم كه مرتب و منظم بود. از اشعار پدرتان بگوييد.   همه شان عربي است. ترجمه اش مي شود اين كه: همه عمرم گذشت به پيري و مرض ضعيف و ناتوان شدم بيناييم از دست رفت جسمم رو به تحليل وموت رفت ولي مرگ نرسيد كه مرا از اين وضع نجات دهد شما درس و مشق را كجا خوانديد؟   چيزي كه من خواندم مبارزه با بي سوادي بود. منظورتان نهضت سواد آموزي است ؟   بله، همان. همان جا در دبستان ؟   نه، در اهواز. چه سالي به اهواز آمديد؟   سال 57، اوايل انقلاب شروع كردم. چه كاري را شروع كرديد؟   همين شلوغي را ديگر. كارگر صنايع فولاد بودم. چه كار كنيم ديگر ؟ به اسم اسلام، رهبر، خدا رحمتش كند، گفت اين كار را بكنيد، ما هم گوش داديم. آنجا يك تعاوني و انجمن درست كرديم براي كارگرها، من رئيس حل اختلافشان بودم. هر اختلافي كه هست، مي رفتم آنجا. مي گفتند ،روزهاي پنجشنبه را بايد تعطيل كرد. چند بار هم تهديدم كردند، گفتم پنجشنبه نبايد تعطيل شود. يكي از آقايان به من گفت، «ببين سعدوني ! تو مثل اين كه راهت كج است!» گفتم، «امام فرموده و مي مانم. هر وقت فرمود نمان، نمي مانم.» خلاصه آن قدر ماندم تا بيرونم كردند. آنها ماندند و من آمدم بيرون، البته به نتيجه خودم رسيدم. آمدم بيرون تا وقتي كه جنگ شد. حالا به جنگ هم مي رسيم. قبل از آن بگوييد چه كسي در زندگي روي شما اثر گذاشت؟   من چون قرآن مي خواندم‌، يكي بود به نام ملاحسن كه از خيلي وقت پيش ها در بچگي پيش او قرآن خواندم. اولين سوره اي كه حفظ شدم، سوره واقعه بود و بعد هم ياسين. خدا رحمتش كند خيلي زحمت كشيد براي من. فقط ايشان به شما قرآن ياد دادند.   بعدا خودم بقيه را خواندم، مثل نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، ادعيه. معلم كه نداشتم. مدتي كويت بودم. چرا ؟   كشاورزي جواب نمي داد. بستگي داشت كه كي باران بيايد، كي نيايد.يك وقت هم سيل مي آيد همه را مي برد. خلاصه مشكل است. براي همين مدتي رفتم كويت. تفسير هم مي خوانديد و كداميك ؟   چون من فارسي بلد نيستم، عربي مي خواندم. جنگ كه شروع شد چه كرديد؟   ما را اخراج كردند، شش هفت نفري شركت تعاوني درست كرديم و با صنايع فولاد كار مي كرديم. جنگ كه شروع شد، پشت جبهه يك پسر داشتم، دنبال بسيج و مسجد و قرآن بود. پسرتان موقعي كه رفتند جنگ چند ساله بودند؟   19سالش بود. كجا ودر چه سالي شهيد شدند؟   سال 65 كربلاي 5، شلمچه. اسمشان چه بود و چه خصلت هايي داشتند؟   عبدالزهرا. بچه با ايمان و خوب. ما در خانواده هايمان تربيت به خصوصي داريم. زن و شوهر اگر با هم باشند، بچه ها را به هر راهي كه بخواهند مي برند. از فرزندانتان بگوييد.   پسر بزرگم ابوالقاسم بود كه معافيت دائم گرفت. پسر دومم سلمان درسال 65 رفت سربازي. عبدالزهرا پسر سومم بودكه روحاني بود و از طرف حوزه علميه سوسنگرد راه مي افتاد. شش بار فرستادنش جبهه. خودم هم شده بودم تاير ماشينش و همراهش مي رفتم. هميشه با او مي رفتيد؟   نه هميشه، ولي اكثر اوقات مي رفتم. خيلي وقتها خودش به من خبر نمي داد. پسر ديگرم حيدر است كه در نيروي انتظامي است و آخري ابوالفضل است كه ديپلم دارد و تعميركار كولر است. خلاصه من پنج پسر داشتم و يكيش را خمس دادم. از آدمهاي جبهه، جوانهايي كه آن روزها بودند برايمان بگوييد.   چه بگويم. همه شان مثل اصحاب امام حسين(ع)، پا روي قلبشان گذاشتند، يعني چه ؟ يعني كه لباس ايمان پوشيدند. كسي كه لباس ايمان مي پوشد، ديگر از كسي ترسي و هراسي ندارد. از هيچ دشمني نمي ترسد و رأفت و مودتش بيشتر مي شود. ببخشيد من عربي حرف مي زنم. نگران نباشيد متوجه مي شوم.   خلاصه آدم اطمينان به همه كس دارد و آنجا راحت مي خوابد. آدم مي بيند كه نفر بغل دست، برادرش هست و از او دفاع مي كند و به همين خاطر نمي ترسد وراحت مي خوابد، در حالي كه توي خانه خودم، از بيرون، از همسايه ام مي ترسم، اما آنجا از گلوله و توپ نمي ترسم. آدم توي جبهه از هيچ چيز نمي ترسيد، چون برادرش كنارش بود. چرا آنها اين طور بودند؟   چون تربيت شدند. امام خدا رحمتش كند ما را تربيت كرد و اول آب ايمان داد خوريم و بعد معني شربت شهادت را فهميديم. انسان كه مؤمن است، هر چه مي گويد اثر مي كند، چون زبانش به دلش بند است. حرفي كه از دل به زبان مي آيد به دل مي افتد. هر حرف كه از زبان به گوش مي افتد، هدر مي رود. در جبهه، دوستي زياد است، نه دوستي همين جوري، دوستي اي كه از دل است از برادري بيشتر است. ما يك شعر هم داريم كه مي گويد: بعضي از دوستان آن قدر شريف و انسان هستند كه نمي شود به آنها پشت كني. خلاصه جبهه هر چه بود، خوابي بود و تمام شد. گذشت. ديگر آن حال ها و روزگارها نمي شود. تمام كه نشد، نديديد در لبنان چه حماسه اي به راه افتاد ؟   بله. لبنان. يك شعر هم درباره حسن نصرالله گفتم. ملت ايران، از كوچك و بزرگش تا رهبرش، پشتيبان سيد حسن نصرالله بودند. پس خواب تمام نشده، فقط جايش عوض شده!   تا سيد نصرالله هست، تا اسرائيل هست تا از همه مهم تر، ايران هست، اين مسئله بايد ادامه پيدا كند. اين رويداد شاهكار بود.درست مي گويم؟   شاهكار نه، از شاه هم بيشتر! معجزه اي بود. اينها همه شان بسيجي اند. مردان جنگند. آنها مثل ما ارتش به ارتش كه نمي جنگيدند. ده نفرشان راه مي افتند مي روند ده تا دبابه را مي زنند بر مي گردند. اسير هم ندارند. خود سيد حسن نصرالله مي گفت من سه تا بلده ام كشته شده اند. يك ماه جنگ در مقابل اسرائيل و سه كشته ؟   معجزه است. از اسرائيل خيلي تعريف مي كردند كه ارتش يك جهان است. ارتش يك جهان هم نباشد، ارتش يك جهان از آن حمايت مي كند.   همين است ديگر. قوم وخويش نزديكشان است. خلاصه كسي كه شجاع است و با ايمان، همه كاري مي تواند بكند. آن قدر كه عزت و احترام پيدا كردند مسلمان ها با اين مقاومت، در تمام جهان پيدا نكردند. كشورهاي عربي هم كه شاهكار زدند.   سيد حسن نصرالله بهشان گفت ما از شما كمك نمي خواهيم، لطفا دردسر ندهيد. بسيار آدم شجاع و با ايماني است. كسي كه ايمان به خدا داشته باشد، مي تواند با دنيا بجنگد. آمريكا سعي مي كند شيعه وسني را به جان هم بيندازد و كشورهاي عربي هم بازي مي خورند، اما اينجا شيعه وسني كه هيچ، مسلمان و مسيحي در كنار هم مقاومت كردند. بابا! ما همه مان يكي هستيم. قولولا اله الا الله تفلحوا. بگو خدائي نيست جز خداي يكتا و رستگار بشو. اين با آن دعوا مي كند، اين با آن يكي بحث بي خودي مي كند، سودش را كه مي برد؟ آمريكا و اسرائيل ! هزار تا نكته مشترك دارند، مي روند يكي دو تا اختلاف را پيدا مي كنند و سرهمان بحث و اختلاف راه مي اندازند. بعد از قضاياي لبنان ظاهرا ديگر اين ترفند نمي گيرد.   آري. اين حقه شان معلوم شده، بايد يك حقه ديگري سوار كنند. معلوم نيست دعوا سر چيست. امروز دشمن ما بوش و آمريكاست. يك عده اي بيخودي شلوغ مي كنند و فحش مي دهند كه او بتواند كارش را آسوده انجام بدهد. ما بايد هوشيار باشيم. سيد حسن نصرالله گفت كه همه كنار هم هستيم. شيعه و سني و مسيحي و حتي يهودي غيرصهيونيست. از او پرسيدند، «چطور شما اين قدر كم كشته داديد؟» گفت، «اين ديگر به شما مربوط نيست.» بهترين كارش اين بود كه همه چيز را راست گفت. كسي كه دروغ بگويد، فردا دروغش در مي آيد. متأسفانه ما از اينجا ضربه خورديم. مثلا در اهواز يك عده فرصت طلب، فكري درست كردند كه پول مردم را جمع كردند، آن بيچاره كه طلايش را فروخته، خانه و زندگيش را فروخته، مانده همين طور سرگردان. فرق جوانهاي جبهه با جوانهاي امروز چيست؟   درجبهه جو خاصي دارد. به آن كربلا يي مي گويند. جو استشهادي است. در آن ايمان و معرفت به خداست. جو روحاني و كربلايي و ايمان و شهادت بود. اينجا جوش دروغ است. آنجا مي دانست هر چه به او گفته اند راست است. اينجا مي داند هر چه به گفته اند دروغ است. اينجا مي بيند طمع و دنيا پرستي هست، آنجا چيزي كه نفسش را آرام كند ومال آخرت است. نفس آدم در جبهه آرام مي شود و بيرون از جبهه دائما با خدا و قرآن صحبت مي كند، اينجا دائما با بقيه. آنجا پولت را هر جا كه گذاشتي از همان جا بر مي داري، اين جا توي چهار كمد و صندوق وقفل هم كه پنهان كني، صاحبش نيستي. بچه هاي امروز در كار دنيا مشغولند. انسان اگر درختي را بكارد و به آن نرسد و به موقع سمپاشي نكند، آفت آن را از بين مي برد. پسر داريم 25 ساله كه هنوز زن نگرفته. فرض كن تا 17-18 سالگي كه مي رود سربازي بتواني مهارش كني،‌ بعد تكليف چيست ؟او كار مي خواهد، زندگي مي خواهد، وقتي بهش ندادي، منحرف مي شود. دولت بايد برود از نزديك ببيند درد مردم چيست و زودتر فكري به حال اين جوانها بكند. اين كه خوبي از بين برود و دزدي تشويق شود ودزد، امنيت داشته باشد، خطرناك است. آمريكا مي خواهد هر چه را به ضرر اسرائيل است، پاك كند و از بين ببرد و اين جوري جوانهاي ما را هدر مي دهد. ما به اين جوانها براي ايستادن توي روي آمريكا و اسرائيل احتياج داريم. بايد مواظبشان باشيم، بهشان كار بدهيم، عزت بدهيم. ارزش بدهيم. بهشان درست بگوييم. يك چيزي نگوئيم، يك كار ديگر بكنيم. بايد درست مثل يك پدر مهربان ببيند مردم چه كم و كسري دارند. كمكشان كند روي پاي خودشان بايستند و نگذارد آدمهاي دزد، سرمايه و آبرويشان را ببرند. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 19  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 452]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن