واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سومين دوره ي تاريخي امامت(3) بهره برداري امام از تريبون خلافت « 4) اما بهره داري اصلي از اين ماجرا بسي از اين ها مهم تر است. امام (ع) با قبول وليعهدي دست به حركتي مي زند كه در تاريخ زندگي ائمه (ع)، پس از پايان خلافت اهل بيت (ع) در سال چهلم هجري تا آن روز و تاآن دوران بي نظير بوده است و آن برملا كردن داعيه ي امامت شيعي در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده ي غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه ي مسلمان هاست. تريبون عظيم خلافت در اختيار امام (ع) قرار گرفت و امام (ع) در آن، سخناني را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفاو با تقيه، جز به خاصان و ياران نزديك گفته نشده بود، به صداي بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمول آن زمان كه جز در اختيارخلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نمي گرفت، آن را به گوش همه رساند» (خامنهاي ، 1365 ، 42 و 43). تحركات ومناظرات علمي امام رضا(ع) بحث مهم در اين خصوص ، منظرات علمي و فلسفي و حكمي عجيبي است كه در دوران امامت ايشان (ع) صورت گرفت كه در اين مناظرات چهره ي نوراني آن حضرت (ع)، فاتح و غالب بود. «مناظرات امام(ع)در مجمع علماودرمحضر مأمون، كه در آن قوي ترين استدلال هاي امامت را بيان فرموده است؛ در نامه ي جوامع الشريعه همه ي رؤوس مطالب عقيدتي و فقهي شيعي را براي فضل بن سهل نوشته است؛ حديث معروف امامت كه در مرو براي عبدالعزيز بن مسلم بيان كرده است (5) ؛ قصائد فراواني كه در مدح آن حضرت (ع) به مناسبت ولايتعهدي سروده شده، و برخي از آن مانند قصيده ي دعبل و ابونواس هميشه درشمار قصائد برجسته ي عربي به شمار رفته است، نمايشگر اين موفقيت عظيم(ع) بوده است. در آن سال در مدينه و شايد در بسياري از آفاق اسلامي، هنگامي كه خبر ولايتعهدي علي بن موسي الرضا(ع)رسيد، در خطبه فضائل اهل بيت (ع) بر زبان رانده شده بود واهل بيت پيغمبر (ص) كه نود سال علني بر منبرها دشنام داده بودند وسال هاي متمادي ديگر كسي جرأت به زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، هم اكنون همه جا به عظمت و نيكي يادمي شدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت قلب گرفتند، بي خبرها و بي تفاوت ها با آنان آشنا شدند و به آنها گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شيعه، معارفي را كه تا آن روز جز در خلوت نمي شد به زبان آورد، در جلسات درسي بزرگ و مجالع عمومي بر زبان راندند» (خامنه اي، 1365 ، 44). ارتباط با مردم «5) در حالي كه مأمون، امام (ع)را جدا از مردم مي پسنديد و اين جدايي را در نهايت وسيله اي براي قطع رابطه ي معنوي و عاطفي ميان امام (ع) و مردم مي خواست، امام (ع) در هر فرصتي خود را معرض ارتباط با مردم قرار مي داد. با اين كه مأمون آگاهانه مسير حركت امام (ع) از مدينه تا مرو را طوري انتخاب كرده بود كه شهرهاي معروف به محبت اهل بيت (ع)، مانند كوفه و قم، سر راه قرار نگيرند، امام (ع)، در همان مسير تعيين شده از هر فرصتي براي ايجاد رابطه اي جديد ميان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض مبحت دل هايي كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابورحديث سلسلهًْ الذهب را براي هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه ها و معجزه هاي ديگري نيز آشكار ساخت و در جاي جاي اين سفر طولاني فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد و در مردهم كه سرمنزل اصلي و اقامتگاه دستگاه خلافت بود، هرگاه فرصتي دست داد، حصارهاي دستگاه حكومت را براي حضور در انبوه جمعيت مردم شكافت» (خامنه اي، 1365 ، 44). شكل گيري مجدد جنبش ها «6) نه تنها سرجنبانان تشيع از سوي امام (ع) به سكوت و سازش تشويق نشدند، بلكه قرائن حاكي از آن است كه وضع جديد امام (ع)، موجب دل گرمي آنان شد و شورش گراني كه بيشترين دوران هاي عمر خود را در كوه هاي صعب العبور و آبادي هاي دور دست و با سختي و دشواري مي گذراندند، با حمايت امام (ع)، علي بن موسي الرضا (ع) حتي مورد احترام وتجليل كارگزاران حكومت در شهرهاي مختلف نيز قرار گرفتند. حتي شخصيتي همچون دعبل، كه هرگز به هيچ خليفه و وزير و اميري روي خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نيفكنده بود و هيچ كس از سران خلافت از تيزي زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل، هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاه هاي دولتي به سر مي برد و ساليان دراز، دار خود را بر دوش حمل مي كرد و ميان شهرها و آبادي ها سرگردان و فراري مي گذارنيد، توانست به حضور امام (ع) و مقتداي محبوب خود برسد و معروف ترين و شيواترين قصيده ي خود را كه ادعانامه ي نهضت نبوي، ضد دستگاه هاي خلافت اموي و عباسي است، براي آن حضرت (ع) بسرايد و شعر او در زماني كوتاه، به همه ي اقطار عالم اسلام برسد؛ به طوري كه در بازگشت از محضر امام (ع)، آن را از زبان رئيس راهزانان ميان راه مي شنود» (خامنه اي، 1365 ، 44). رخ نمودن عظمت امام رضا(ع) اين نبرد مخفي، يك ره آورد گرانسنگ را به ارمغان نهاد و آن رخ نمودن و چهره نشان دادن عظمت هاي بي امام رضا (ع) براي همگان،اعم از دوست و دشمن و نا آشنايان به موقعيت آن حضرت (ع) بود. «اكنون بار ديگر نگاهي بر وضع كلي صحنه ي اين نبرد پنهاني، كه مأمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام علي بن موسي الرضا(ع) را با انگيزه هايي كه اشاره شد، به آن ميدان كشيده بود افكنيم. مأمون، چه در متن فرمان ولايعهدي و چه در گفتارها و اظهارات ديگر، او را به فضل و تقوي و نسب رفيع و مقام علمي منيع ستوده است.او اكنون در چشم آن مردمي كه برخي از او فقط نامي شنيده و حتي به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهي بغض او را همواره در دل پرورانده بودند، به عنوان يك چهره ي در خور تعظيم و تجليل و يك انسان شايسته ي خلافت، كه از خليفه، به سال و تقوي و خويشي با پيغمبر(ص)، بزرگ تر و شايسته تر است شناخته اند. مأمون، نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شيعي او را به خود خوش بين و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد، بلكه حتي علي بن موسي الرضا(ع)، مايه ي ايمان و اطمينان و تقويت روحيه ي آنان نيز شده است. در مدينه، مكه و ديگراقطارمهم اسلامي ،نه فقط نام علي بن موسي الرضا(ع)، به تهمت حرص به دنيا و عشق به مقام و منصب از رونق نيفتاده، بلكه حشمت ظاهري،برعزت معنوي او افزوده شده و زبان ستايش گران، پس از ده ها سال به فضل و رتبه ي معنوي پدران مظلوم و معصوم او (ع) گشوده شده است» (خامنه اي، 1365 ، 45). شكست تاريخي، سياسي مأمون پس از گذشت مدتي و انجام اموري همچون واگذاري ولايتعهدي، انجام منظرات با صاحبان اديان، منع از نماز عيد و بسياري از امور ديگر، مأمون در خود احساس شكست بزرگي را مي نمود. «كوتاه سخن اين مأمون در اين قمار بزرگ، نه تنها چيزي به دست نياورده، كه بسياري چيزها را ازدست داده و در انتظاراست كه بقيه را نيز از دست بدهد. اين جا بود كه مأمون احساس شكسته و خسران كرد و در صدد برآمد كه خطاي خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اين همه سرمايه گذاري سرانجام براي مقابله با دشمنان آشتي ناپذير دستگاه خلافت، يعني اهل بيت (ع)، به همان شيوه اي متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، يعني قتل»(خامنه اي 1365 ،46). زمينه چيني مأمون براي قتل امام (ع) «بديهي است قتل امام هشتم (ع)، پس از چنان موفقيت ممتاز، به آساني ميسر نبود. قرائن نشان مي دهد كه مأمون، پيش از اقدام قطعي خود براي به شهادت رساندن امام (ع)، به كارهاي ديگري دست زده است، كه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسان تر به كار برد. به گمان زياد اين كه ناگهان در مرو شايع شد كه علي بن موسي (ع) همه ي مردم را بردگان خود مي دانند، جز با دست اندر كاري عمال مأمون نبوده است. هنگامي كه اباصلت اين خبر را براي امام آورد، حضرت (ع) فرمودند: بارالها! اي پديد آورنده ي آسمان ها و زمين، تو شاهدي كه نه من و نه هيچ يك از پدرانم، هرگز چنين سخني نگفته ايم، و اين، يكي از همان ستم هايي است كه از سوي اينان به ما مي شود» (خامنه اي، 1365، 46). مأمون نقشه هاي چندي براي قتل امام (ع) كشيد. «بنابر روايت، يك يا دو بار توطئه ي قتل امام (ع)را به وسيله ي نوكران و ايادي خود ريخت و يك بار هم حضرت(ع)را در سرخس به زندان افكند،اما اين شيوه ها هم نتيجه اي جز جلب اعتقاد همان دست اندر كران به رتبه ي معنوي امام (ع)، به بار نياورد، و مأمون درمانده تر و خشمگين تر شد. در آخر چاره اي جز آن نيافت كه به دست خود، و بدون هيچ واسطه اي امام (ع) را مسموم كند و همين كار را كرد» (خامنه اي، 1383، 273). در سخناني كه پيش از اين واقعه ي دهشتناك ميان (ع)ومأمون رد و بدل شد، امام (ع) فرمودند: «پدرم از پدر و اجداد گرامي اش نقل كرده است كه جدم رسول خدا(ص) درباره ي من فرمود و من قبل از تو (اي مأمون)به وسيله ي سم و مظلوم به شهادت خواهم رسيد و اگر اجازه داشتم، مي گفتم كه كشنده ي من كيست» (صدوق، 1364، ج 2، ص 255). امام (ع)، قبل از ارتحالش به اباصلت هروي، و هرثمهةً بن اعين نيز خبر شهادت خود را اعلام نمود. «اينك هنگام بازگشت من به سوي خدا فرارسيده است و زمان آن است كه به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم(ع) بپيوندم. طومار زندگي ام به انجام رسيده است. اين طاغي (مأمون)تصميم گرفته است تا با انگور و انار مسموم، مرا به قتل برساند» (صدوق،1364 ، ج 2 ، ص 325). «سرانجام، در ماه صفر 203 هجري، يعني قريب دوسال پس ازآوردن آن حضرت (ع) از مدينه به خراسان و يك سال و اندي پس از صدور فرمان ولايتعهدي به نام آن حضرت (ع)، دست خود را به جنايت بزرگ و فراموش نشدني قتل امام (ع) آلود» (سيد علي خامنه اي، 1383 ، 273). مناسب است در پايان اين بخش از زندگي امام (ع)، به بخشي از شعردعبل خزاعي اشاره كنيم. «الاما يعين بالدّموع اشتهلّت ولونقّرت ماء السؤول لقلّت علي من بكته الارض و اشتر جعت له رئوس الجبال الشامخات و ذلّت و قد اعولت تبكي السماء لفقده وانجمها ناحت عليه وكلّت فنحن عليه اليوم اجدر با لبكاء لمرزئهًْ عزت علينا و جلّت رزئنا رضيّ الله سبط نبيّنا فاخلفت الدّنيا له و تولّت وما خير دنيا بعد ال محمّد الا لاتباليها اذا ما اضمحلّت (مجلسي، 1987، ج 49، ص 315). چه شده است كه ديدگان، نرم نرم مي بارند و مي گريند، در حالي كه آب ديده تمام مي شود و چشمان بخشكند هم كم است. در مصيبت كسي كه زمين بر او گريست و كوه هاي بلند و سر به فلك كشيده، در سوگ او به ناله و فغان آمده و عزادار شدند. آسمان از فقدان او فرياد بر آورده و ستارگان بر او نوحه كرده اند. اكنون سزاوار است كه ما بر او اشك ريزيم، كه مصيبتي بس گران و بزرگ برما وارد شده است. ما به از دست دادن سبط پيامبر (ص) مصيبت ديده ايم، مصيبتي كه براهل دنيا گران و سنگين است. وديگر، پس از فقدان خاندان پيامبر(ص)، در دنيا و زندگي آن خبري نيست و ديگر خوشي جايگاهي ندارد و آرزوي ماندن در ما نيست. نتيجه نتايج چندي از اين بخش مي گيريم: 1)بنياد سازي مبارزات شيعه در اين دوره حساس تاريخي رقم خورد. 2)موسي بن جعفر(ع)جهادمستمر استراژيكي را پايه ريزي كرد. 3) جهاد امام موسي بن جعفر (ع)، همراه با تقيه اي دشوار صورت گرفت. 4) امام موسي بن جعفر (ع) توانستند خطي مشخص و راهي روشن را فراروي شيعه بگذارند. 5) در اين دوره گرايش عميق و همه جانبه از ناحيه مردم نسبت به اهل بيت (ع)روي داد. 6) طرح ولايتعهدي توسط مأمون، يك شگرد سياسي براي زير نظر گرفتن امام رضا(ع) و اهداف سياسي خاصي صورت گرفت. 7) امام رضا(ع)، انديشه ي انحرافي مأمون را به چالشي عجيب گرفتار كرد و آبروي امويان و عباسيان را ريخت. 8) امام رضا (ع) توانستند از تريبون خلافت و فرصت ولايتعهدي بهره برداري هاي مهم را انجام دهند. منابع و مآخذ 1)قرآن كريم. 2)خامنه اي، سيدعلي (مقام معظم رهبري) (1369). 3) ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علي (1376 هـ)، مناقب آل ابي طالب، نجف اشرف، مكتبهًْ الحيدريه 4) الليثي، سميرة مختار (1384)، جهاد شيعه در دوره ي اول عباسي، نشر شيعه شناسي. 5)خامنه اي، سيدعلي (مقام معظم رهبري) (1365). 6) مجلسي، محمد باقر (1987 م)،بحارلانوار ، ج 49، بيروت، دارالعلم. منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]