پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848333498
احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) نویسنده : احمد عابدى * در قم اگر كسى فلسفه بلد باشد, آقا روح الله است, و آن هم كه درس نمى گويد.1 شرح منظومه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى سال هاى زيادى است كه به عنوان متن درسى حوزه هاى علميه در موضوع منطق و فلسفه به شمار مى رود. اين كتاب در واقع خلاصه اسفار در حكمت متعاليه است. صدرالمتألهين سه كتاب مفصل (اسفار), متوسط (المسائل القدسيه), و مختصر (شواهد الربوبيه) را در حكمت متعاليه تأليف نمود, ولى دو كتاب متوسط و مختصر او متن درسى قرار نگرفتند. اما شرح منظومه خلاصه اى از اسفار است كه براى شروع در بحث فلسفه مفيد و خيرالموجودين مى باشد. شرح منظومه ـ كه اشعار و شرح و حواشى آن شرح, همه از خود حاجى سبزوارى است ـ شرح بر دو منظومه (اللئالى المنتظمه) و (غرر الفرائد) بوده و دائرةالمعارفى در موضوع: منطق, الهيات بالمعنى الاعم, الهيات بالمعنى الاخص, طبيعيات, فلكيات, معرفت نفس, معاد, نبوت و اخلاق بوده و در همه مباحث, ذوق عرفانى را با استدلال برهانى آميخته نمود, و در هر مناسبتى به آيات و روايات و اشعار فارسى و عربى استشهاد نموده است, و كسى كه آن كتاب را بخواند با تفسير فلسفى آيات و روايات نيز آشنا مى گردد.
حضرت امام خمينى تقريباً مدت چهار سال (شرح منظومه) را نزد آيةاللّه رفيعى قزوينى فراگرفت و چنان دقت و ذكاوتى داشت كه با خواندن شرح منظومه, از حضور در درس اسفار مستغنى شد. نگارنده از آيةاللّه حسن زاده آملى شنيد كه فرمود: وقتى من به درس آيةاللّه رفيعى رفتم, ايشان مى فرمود قبل از شما يك سيدى به نام آقا روح الله به درس من مى آمد كه تاكنون كسى به زيركى و دقت او نديده ام و اين سيد در آينده كارهاى بزرگى انجام مى دهد. حضرت امام, پس از فراگيرى شرح منظومه، به تدريس آن روى آورده و سه دوره شرح منظومه در حوزه قم تدريس كرده و شاگردان زيادى در فلسفه داشته است. يكى از اين شاگردان, مرحوم آيةاللّه سيد عبدالغنى موسوى اردبيلى (متوفى 1369ش) است كه درس فلسفه امام را به دقت تقرير و تحرير نموده است. اين تقريرات مربوط به سال هاى 1323ـ 1328ش بوده و اكنون با تصحيح و تحقيق براى اولين بار چاپ شده است. دو جلد اول و دوم اين كتاب يك دوره شرح منظومه است, البته ظاهراً امام قسمت منطق اين كتاب را درس نگفته و تنها از ابتداى فلسفه, امور عامه شروع و تا انتهاى طبيعيات را تدريس نموده است, و در هيچ جاى آن حتى اشاره اى به قسمت منطق كتاب ندارد. اكنون متأسفانه شرح نويسى بر كتاب هاى درسى حوزه فراوان شده و برخى از نويسندگان, ساده نويسى و آسان كردن علم را با سست نويسى خلط كرده و كتاب هايى نوشته مى شود كه تنها جنبه بازارى دارند نه جنبه علمى و مدرسه اى; همان گونه كه امام نيز مى فرمايد: (اين مطلب را كسى مى فهمد كه در مدرسه بزرگ شده و بازارى نشده باشد.)2 اما بندرت كتاب هايى يافت مى شوند كه گرچه شرح هستند, اما مزيت هاى فراوانى بر اصل خود دارند. كتاب (تقريرات فلسفه امام خمينى) از اين قبيل كتاب هاى نادر است. اين كتاب به شرح و توضيح عبارت هاى مرحوم حاجى نپرداخته, به طورى كه غرق در عبارت شده و اصل بحث فلسفى فراموش گردد. آنگونه كه برخى از استادان كتاب هاى فلسفى عمل مى كنند, اينان مدرّس فلسفه نيستند, بلكه مترجم عبارت هاى فلسفى بوده, بدون آنكه انديشه و فكر فلسفى داشته باشند. امام خمينى در اين كتاب به بحث فلسفى روى آورده و دقت در عبارت او را از هدف اصلى كه ارائه يك نظام و دستگاه فلسفى است, غافل ننموده است. از اين رو گرچه كتاب او, تقريرات درس شرح منظومه است, اما كسى كه آن را بخواهد به صورت مستقل و با قطع نظر از كتاب مرحوم حاجى, مورد مطالعه قرار دهد, به يك فكر منسجم و بحث فلسفى بدون زوايد و به اصطلاح حاشيه روى, دست پيدا مى كند. از ديگر ويژگى هاى اين كتاب, آن است كه همچنان كه مرحوم حاجى در مباحث كتاب خود از هر سه روش مشاء و اشراق و حكمت متعاليه پيروى كرده و اصطلاحات هر سه را به كار مى برد و به گفته امام خمينى: (حاجى گاهى متكلم و گاهى حكيم و گاهى عارف است)3 امام خمينى نيز از همين روش پيروى مى كند: گاهى در بحث هاى خود به سبك عرفانى توضيح و تفسير مى كند و گاهى به صورت كلامى از روش عقلائى و نه عقلانى كمك مى گيرد و گاهى نيز بحث فلسفى و برهانى صرف دارد; اما در تمامى اين مباحث دقت فراوان دارد كه بحث هاى عرفانى با فلسفى آميخته نشود, زيرا معتقد است كه چنين اختلاطى هم فلسفه را خراب مى كند و هم عرفان را. (عارفى كه مطالب عرفانى را استدلالى مى كند, هم با عرفان محض مخالفت كرده هم با فلسفه محض, هركس بايد مرام خاص خود را پيش گيرد و با چيز ديگر خلط نكند).4 ضمناً چون حضرت امام يك فقيه و اصولى متبحر است, در بحث هاى فلسفى خود گاهى از مثال هاى فقهى و گاهى از مباحث اصولى كمك مى گيرد; مثلاً بحث معناى حرفى و اقسام وضع و موضوع له و نيز بحث از بسيط و مركب بودن مشتق, چند بار در اين كتاب آورده شده است. گاهى كلماتى از مرحوم نائينى در باب وجود و عدم وجود كلى طبيعى نقل كرده و پس از پاسخ به نقد ايشان بر حاجى سبزوارى مى فرمايد: (چون نائينى اهل فن نبوده, معذور است).5 شبيه اين نقد را بر كلام مرحوم كمپانى نيز دارد.6 نمونه اى از تمثيل بحث فلسفى به بحث فقهى اين است كه در بحث مناط و ملاك حاجت ممكنات به واجب تعالى مى فرمايد: ذات من حيث هى هى لا اقتضاء است, ولى من حيث الحدوث اقتضاى وجود و وجوب دارد, (چنانكه نظاير آن در شرعيات و عقلائيات بسيار است كه شىء من حيث الذات, مثلاً حليت ذاتى داشته و از حيث طريان و عروض عوارض, حكم ديگرى دارد. مانند غنم موطوئه كه در مرتبه ذات حليت دارد و در مرتبه ثانويه, معروض حرمت است).7 تشبيهات زيبا براى تقريب به ذهن كردن مطالب فلسفى نيز در اين كتاب فراوان ديده مى شود, مثلاً ممكن را از جهت وجود و وجوب بالغير, به زيبايى طاوس تشبيه مى كند كه وقتى بال هاى خود را مى بيند, غرور او را مى گيرد, اما وقتى ممكن امكان خود را مى بيند, مانند هنگامى كه چشم طاوس به پاهاى خود مى افتاد, شرمسار و سيه روى مى شود.8 نيز سنگ زدن به فلاسفه و رمى كردن آنان را به كفر و زندقه, به سنگ زدن لشكر يزيد در كربلا به اصحاب سيدالشهداء(ع) تشبيه مى كند.9 گويا حضرت امام در هنگام تدريس, تمام مطالب فلسفى كتاب را توضيح مى داده است, اما نيازى نمى ديده كه تمام عبارت كتاب را سر درس بخواند و به اصطلاح مطالبى را كه از خارج توضيح داده است, آنها را با عبارت هاى كتاب تطبيق دهد; فقط در موارد اندكى به شرح عبارت كتاب مى پرداخته, مثلاً در يك جا فرموده است: (چون عبارت كتاب در اين بحث قابل تعرض است, لذا متعرض آن مى شويم).10 شايد علت آنكه در ابتداى طبيعيات اين كتاب, يك صفحه عبارت عربى شرح منظومه آورده شده است, همين باشد وگرنه وجهى ديگر براى آن به نظر نمى رسد. در همه اين كتاب در ابتداى هر بحثى اشعار منظومه (غررالفرائد) نقل شده كه به عنوان آماده كردن ذهن خواننده, براى بحث و آشنايى با موضوع مناسب و لازم است, ولى آوردن عبارت شرح در ابتداى طبيعيات ضرورتى نداشته مگر همان كه امام خواسته است, چيزى را درباره آن متعرض گردد. اكنون به برخى از نكته هاى بديع فلسفى حضرت امام در اين كتاب مى پردازيم: 1. در فلسفه اسلامى ملاك معنادارى قضيه و نيز ملاك مطابقت قضيه ذهنى با خارج, مورد بحث قرار نگرفته, ولى به بحث از ملاك صدق قضيه فراوان توجه شده است. گاهى ملاك صدق, مطابقت قضيه با خارج دانسته شده و در برخى قضاياى ديگر ملاك صدق, مطابقت آنها با نفس الامر بيان شده است. نسبت منطقى بين خارج و نفس الامر نيز به عموم و خصوص مطلق تبيين مى گردد. ولى حضرت امام دقتى كه در اينجا داشته آن است كه مى فرمايد: عموم و خصوص در اين بحث غير از عموم و خصوص بين مفاهيم است,11 و تفاوت اين دو نوع نسبت را تبيين مى كند; در حالى كه شايد اكثر افرادى كه با اين مسئله مواجه مى شوند, ذهن آنان سراغ عموم و خصوص بين مفاهيم مى رود. شبيه اين دقت را در بحث امكان نيز مى بينيم كه حضرت امام معتقد است كه امكان در باب وجود, به معنى ربط و فقر الى الله است و امكان در باب مفاهيم به معنى استواى ماهيت نسبت به وجود و عدم است.12 و نبايد از تشابه اسمى و اشتراك لفظ به اشتباه افتاد. 2. به اعتقاد نگارنده, مهم ترين ابتكار فلسفى حضرت امام در اين كتاب, مسئله صحت انتزاع كثير از واحد و عدم صحت انتزاع مفهوم واحد از كثير بما هو كثير مى باشد. توضيح مسئله آن است كه فلاسفه در مقام پاسخ به شبهه ابن كمونه مى گويند: انتزاع مفهوم واحد يعنى وجوب وجود از كثير بما هو كثير كه هيچ جهت اشتراك و وحدتى ندارند, محال است; زيرا بين مفهوم و مصداق رابطه وجود داشته و مفهوم همان ظل و رقيق شده مصداق است. ولى در مقام تبيين و تحليل صفات الهى مى گويند: اين صفات مفهوماً با يكديگر متباين بوده, اما مصداقاً يك چيز بوده و از يك ذات بسيط حقيقى انتزاع گرديده اند. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چگونه انتزاع صفات و مفاهيم كثير و متباين از ذات بسيط جايز است, ولى انتزاع مفهوم واحد از كثير بما هو ثير جايز نيست؟ تنها فيلسوفى كه به نظر نگارنده متوجه اين اشكال شده و در مقام پاسخ آن برآمده است, حضرت امام خمينى است و در هيچ اثر فلسفى, اثرى از توجه فيلسوفان به اين اشكال ديده نمى شود. حضرت امام نيز مى فرمايد: (بسيارى از حكماء و بلكه اعاظم عرفا نتوانسته اند اين اشكال را حل كنند.)13 سپس خود ايشان بحث مفصلى در حدود ده صفحه به آن اختصاص داده و مى فرمايد: (…بنابراين مفهوم وجود, يعنى هستى و مفهوم علم يعنى كشف اشياء و مفهوم قدرت, يعنى توانايى و مفهوم حيات, يعنى زنده بودن, هرچند با يكديگر متفاوت بوده و مترادف نيستند, ولى يك هويت است كه موجود اوست, بدون اينكه حيثيات و جهات مختلفه داشته باشد, آن هويت كه موجود است هم عين كشف اشياء است و هم عين توانايى است. پس بعد از آنكه مفاهيم به معانى عامه موضوع له واقع شده اند, هرجا كشف اشياء (ومظهر لغيره وظاهر لنفسه) ديده شود, مصداق حقيقى متحقق آن مفهوم است نه بعنوانه و مفهومه, بل بهويته وتحقّقه. بنابراين, هويتى بسيطه در عين حالى كه هست اوست و موجود است, كشف اشياء است و علم است و توانايى است و قدرت متحققه و خارجيه است. پس وجود و آن موجود متحقق كه در دار تحقق جز او نيست, كله الوجود, كلّه العلم, كلّه الحياة, كلّه القدرة, كلّه الارادة. والحاصل: به حكم اصالة الوجود, متحقق اصيل, غير وجود چيزى نيست, پس علم لابعنوانه ومفهومه, بل بحقيقته الحقّه وبحقيقته الكمالية النافعة, به حمل شايع صناعى در خارج, الاّ ولابد وجود خواهد بود, و همچنين قدرت و حيات لابعنوانهما ومفهومهما, بل بحقيقتهما الخارجية وجود است. يك شىء اصيل است كه چون هست وجود است و مفهوم وجود بر آن صادق است و چون كشف اشياء است, حقيقت علم بوده و مفهوم علم بر آن صادق است, و چون بطلان و فساد ندارد, حيات بر آن صادق است, البته جهات و خصوصياتى در آن نيست تا به جهتى و خصوصيتى, مفهومى بر او صادق باشد و به جهت و خصوصيت ديگرى, مفهوم ديگرى بر او صادق باشد. و چون صرف الكمال است, به همان حقيقته الوجودية وهويته الاصيله كشف اشياء است, پس نور است و علم است و به همان حقيقته الحقه ثابت و برقرار و لايزال بوده و حيات است).14 به عقيده امام خمينى, تمامى مفاهيم كماليه را مى توان از آن ذات مقدس انتزاع نمود; بدون آنكه لازم آيد جهات كثرت و تركيب در او راه پيدا كند; زيرا آن ذات مقدس يك حقيقت است كه اصيل است و اين حقيقت: چون هست مفهوم وجود بر او صادق است. و چون كشف اشياء است, حقيقت علم و مفهوم علم بر او صادق است. و چون بطلان و فساد ندارد, مفهوم حيات بر او صادق است. و چون توانايى است, قدرت مطلقه بوده و مفهوم قدرت بر او صدق مى كند. بنابراين انتزاع مفاهيم متعدد و متكثر از بسيط من جميع الجهات صحيح است, ولى عكس آن يعنى انتزاع مفهوم واحد از كثير بما هو كثير صحيح نمى باشد. اين كلام حضرت امام از دو جهت حائز اهميت است; زيرا اولين فيلسوفى است كه به اشكال متفطّن شده و ثانياً به نحو مبسوط و مستوفى آن را مورد تحليل و نقد قرار داده و تلاش كرده است كه مشكل را به طورى حل كند كه با ظواهر نصوص دينى كه اثبات صفات متعدد بر خداوند نموده اند, نيز هماهنگ باشد. اما باز به اعتقاد نگارنده مشكل حلّ نشده است, گرچه صدرالمتألهين فرموده: هركجا وجود قدم بگذارد, عين علم و قدرت و حيات نيز مى باشد.15 ولى اگر فرض اين است كه صفات علم و قدرت و حيات با يكديگر تباين مفهومى دارند و از طرفى بين مفهوم و مصداق رابطه وجود دارد, در اين صورت با فرض بسيط الحقيقه بودن مصداق و با فرض اينكه هيچ گونه كثرتى در او قابل تصور نيست, انتزاع مفاهيم متعدد غير ممكن است, مگر آنكه بگوييم اين مفاهيم از نظر مفهومى با يكديگر تباين نداشته و صرفاً عنوان مشير هستند, آن گونه كه در اسماء چنين چيزى قابل تصور است. و يا آنكه كثرت اسماء و صفات را به لحاظ مخلوقين بپذيريم و يا آنكه به تعبير عرفانى ادعا كنيم آنچه بسيط من جميع الجهات است, همان مقام غيب الغيوبى و مقام عماء است كه لا اسم له ولا رسم. و كثرت اسماء و صفات مربوط به مقام احديت و جمع الجمعى و يا مقام واحديت و مقام فرق و تفصيل كه همان مقام جمعى است, مى باشند. 3. آيا ظواهر آيات و روايات در مباحث اعتقادى و معارف دينى حجت است يا خير؟ روشن است كه ظواهر از اقسام ظن بوده و موجب و مفيد يقين قطعى نمى باشند, و در علم فقه كه ملاك آن تعبّد است و تعبّد به ظنّ ممكن و صحيح است, لذا حجيت ظواهر در آن علم پذيرفته شده است. اما در اعتقادات اگر يقين لازم است, روشن است كه ظواهر آيات شريفه و روايات موجب يقين نيستند. اگر در جايى نص يقينى يافت شود, به طورى كه هم سند قطعى باشد و هم دلالت آن, چنين نصى مى تواند مستند در مباحث اعتقادى قرار گيرد, و اين چنين نصى با قياس برهانى هيچ تفاوتى ندارد. برخى از نويسندگان, تلاش زيادى دارند كه ثابت كنند ظواهر آيات و روايات در باب اعتقادات حجت است,16 و چون ايشان فرمايش امام خمينى را در اين مسائل حجت مى دانند17 ما كلام و انديشه امام خمينى را در باب حجيت و عدم حجيت ظواهر در معارف و اعتقادات, نقل مى كنيم: البته اينجا جاى مسئله حجيت ظهور ـ كه بعضى به آن قائلند ـ نيست. در عقايد (ظهور) يك پول ارزش ندارد, لذا اگر در قرآن (يدالله) وارد شد, چون يد لازمه جسم است بايد گفت: مجاز بوده و به يك نحو اعتبارى (يدالله) گفته شده است.18 در جاى ديگر مى فرمايد: (تعبّد به قول امام در احكام عملى لازم است, نه در اصول موضوعى. زيرا اصول موضوعى تعبّد بردار نيست و مسئله مورد بحث ما عقليه و اعتقاديه است و در اعتقادات تا چيزى مورد باور عقل نباشد, به آن اعتقاد پيدا نمى شود. اين است كه بايد گفت تعبد در عمل صورت پذير است, نه در اعتقادات عقليه. پس بر اين اساس مى توان گفت: (تعبديات عقلائيه هم, از قبيل ظهورات و غيره در مقام عمل است و در مقام اعتقاد ظهور حجت نيست.)19 در جاى ديگر مى فرمايد نه تنها ظهورى كه مخالف با برهان است, طرح يا تأويل مى شود, بلكه حتى اگر نص قرآن برخلاف برهان بود, بايد آن را تأويل نمود و تنها به برهان اعتماد نمود: (اگر همه عقلا بر امرى اجتماع كنند, ولى برهان خلاف آن را گفت, بايد همه عقلا را ترك گفته و نداى رسوايى آنها را سر داد. و اگر برهان از اوليات مركب بود و اساس و پايه آن اوليات بود, ولو سنت و آيات و نصوص برخلاف آن باشد, بايد آنها را تأويل نمود, در صورتى كه نتوان در سند اشكال نمود. آيا نمى بينى كه نصّ قرآن (وجاء ربك والملك صفاً صفّاً) مأول است, چون با برهان مخالف است, پس انّما المتبّع هو البرهان. و بالجمله اينجا جاى ظهور و تعبّد و رجوع به عرف نيست, بلكه جاى تخطئه نمودن عرف است و اگر ظهور با برهان مخالف باشد, طرح يا تأويل مى شود و بايد اساس تعبّد را در جاهاى ديگر مثل فقه و غير آن كه جاى رجوع به عرف و ظهور و تعبد است, محكم و مستحكم نمود).20 به هر حال نمى توان دين را از افواه رجال گرفت. ملاك برهان است و هرچه خلاف برهان باشد, بايد كنار گذارده شود.21 پوشيده نماند كه مقصود حضرت امام از تبعيت و پيروى از علم و قطع تنها در كليات اعتقادات و آنچه عقل در آنها راه دارد, بوده و اما آنچه كه عقل در آنها راه ندارد, مثل جزئيات معاد و سؤال قبر و ميزان و… آنها را بايد ملك مطلق شرع دانست, و در اينها اعتقاد اجمالى صحيح است, همچنان كه اعتقاد ظنّى نيز پذيرفته است و لذا مى توان به ظواهر اعتماد كرد. البته تعبد به ظواهر روشن است كه مخصوص فقه است. پينوشتها: * تقريرات فلسفه امام خمينى (شرح منظومه) آيةاللّه سيد عبدالغنى اردبيلى, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى, 2ج, 1381ش. 410ص«630ص, وزيرى. 1. مجله حوزه, شماره 96. 2. تقريرات فلسفه امام, ج1, ص42. 3. همان, ج2, ص299. 4. همان, ج2, ص200. 5.همان, ج1, ص182. 6. همان, ج1, ص183. 7. همان, ج1, ص44. 8. همان, ج1, ص62. 9. همان, ج1, ص60. 10. همان, ج12, ص204. 11. همان, ج1, ص24. 12. همان, ج2, ص13. 13. همان, ج1, ص41. 14. همان, ج2, ص45ـ46. 15. شواهد الربوبية, ص11. 16. معاد جسمانى در حكمت متعاليه, محمدرضا حكيمى, ص124. 17. همان, ص91. 18. تقريرات فلسفه امام خمينى, ج2, ص34. 19. همان, ج1, ص115. 20. همان, ج2, ص299. 21. همان, ج2, ص302. * ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372 /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) نویسنده : احمد عابدى در قم اگر كسى فلسفه بلد باشد, آقا روح الله است, و آن هم كه درس نمى گويد.1 شرح منظومه مرحوم حاج ...
هنر در انديشه امام خميني (رحمة الله علیه)-هنر در انديشه امام خميني (رحمة الله علیه) ... احادیث و روایات: امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف. ..... احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) ...
محتواي انقلاب اسلامي در انديشه امام خميني(رحمة الله علیه) نويسنده: ابراهيم طالبي دارابي اشاره: فلسفه ... در يك نگاه كلي ، اصول و آئين زير،[1] نماد اساسي فلسفه سياسي امام است؛ كه به نحوي محتواي بنيادين انقلاب ..... احياي ميراث فلسفي امام خميني (ره)(2).
روانشناسى دين(1) · روانشناسى دين(2) · احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) · روانشناسى دين(3) · روانشناسى دين(4) · ريشههاي رواني تعلل ... 14 فرمان براي ...
خودسازي و بصيرت رمز موفقيت امام خميني (رحمة الله علیه)-خودسازي و بصيرت رمز موفقيت امام خميني (رحمة الله علیه) ... احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) ...
امام انگشترشان را درآورده و در انگشت من كردند نويسنده: امام خميني به روايت شمس آل احمد شمسالدين سادات آل احمد، ... احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) ...
احياگري و خوانش ديگري از احياگران چند سال پيش در كرانه كنفرانس «امام خميني و احياي فكر ديني» فرصتي دست ..... احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) ...
سوال: بعضی از افراد آیت الله خامنه ای را نائب امام زمان می دانند در حالی كه ایشان معصوم نیست. ... [1]، باید بعد از اطاعت از پیامبر خدا از اولوا الامر اطاعت کرد. ... حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) در این باره می فرمود: هر آنچه برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) از جهت ولایت و رهبری .... احياي ميراث فلسفي امام خميني (ره)(2) ...
ناگفته هايي از امام خميني به روايت دكتر دینانی دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، در دينان اصفهان ديده به جهان گشود. ... احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) ...
احادیث و روایات: امام محمد باقر(ع):كار خير و صدقه، فقر را مىبَرند، بر عمر مىافزايند و هفتاد مرگ بد را از صاحب. .... احياي ميراث فلسفي امام خميني (رحمة الله علیه) (1) ...
-