تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم را با غیر زبانتان بخوانید تا از شما پارسایی و کوشش و نماز و خوبی را ببینند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838121125




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ملاك فضايل و رذايل اخلاقى از منظر نراقى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ملاك فضايل و رذايل اخلاقى از منظر نراقى
ملاك فضايل و رذايل اخلاقى از منظر نراقى   نويسنده:سيد ابراهيم سيد علوى   ملاك فضايل و رذايل اخلاقى از منظر نراقى   نظريه توسط و اعتدال در خلق و خوى، از روزگاران دور مورد توجه حكيمان و انديشمندان بشرى بوده و دين مبين اسلام بر آن پاى فشرده است. آنان ملاك فضيلت را وسط و حد ميانه و رذيلت را دو طرف افراط و تفريط مى‏دانند. با ملاحظه دو اثر گران سنگ اخلاقى فاضلين، محمد مهدى و احمد نراقى، معلوم مى‏شود كه از ديدگاه اين دو عالم بزرگوار هم، ملاك همان است; هر چند كه در پاره‏اى موارد جاى تامل و سخن باقى است. البته در اصل مطلب و درستى مبناى مذكور، جاى حرف نيست و ريشه آن را مى‏توان در قرآن شريف جست‏وجو كرد: « و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا» (1) ; و اين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواهانى باشيد و رسول هم بر شما گواه باشد. (2) امام جعفر صادق عليه السلام در تفسير آيه مباركه: «خذ العفو وامر بالعرف واعرض عن الجاهلين‏» . (3) واژه «عفو» را به وسط معنا كرده‏اند (4) و همين، فضيلت «وسط‏» را تاييد مى‏كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مامور بوده است‏بدان استوار بماند و به اطراف نلغزد. فاضل نراقى در آغاز كتاب جامع السعادات اين بحث را به طور جدى در پيش گرفته است و همين مزيت و جامعيت كتاب، محسوب مى‏باشد; زيرا او اعتدال و توسط را در همه ابعاد آن اعم از نظرى و عملى دنبال كرده و همگام با بررسى علمى فضيلت و شناسايى رذيلت ، از روش‏هاى عملى تهذيب و كنترل و درمان افراط و تفريطها هم سخن گفته است. او درباره توام بودن علم و عمل و ضرورت آن مى‏نويسد: «مادامى كه پالايش نفس صورت نگيرد ، آرايش تحقق نمى‏يابد و نفس آدمى براى دريافت فيوضات قدسى آماده نمى‏شود» . نراقى پس از چند مثال حسى به كلام خود چنين ادامه مى‏دهد: «مواظبت ‏بر طاعت‏هاى ظاهرى سودمند نيست، مگر آن كه نفس از صفات نكوهيده مبرا گردد و آرايش ظاهر ، بدون اهتمام به باطن فايده‏اى ندارد» . (5) شايد مرحوم محمد رضا مظفر به همين جنبه كتاب نظر دارد; آن‏جا كه نوشت: ارزش جامع السعادات در روح ايمانى است كه در لا به لاى سطور كتاب مى‏درخشد و آن، بسيار با ارزش‏تر از بعد علمى و نظرى كتاب است. (6) فاضل نراقى پس از بحث نظرى و تحقيق علمى درباره يكايك فضايل و تعيين رذايل و حتى جدا سازى موارد متشابه، دست‏سالك را مى‏گيرد و او را با روش ايجاد و يا ترك عادت و ديگر شيوه‏هاى عملى آشنا مى‏سازد و اين، عمده‏ترين مزيت كتاب و عالى‏ترين سطح موفقيت‏يك معلم و مربى اخلاقى است. نراقى در بحث وسط و اطراف مى‏نويسد: «شكى نيست كه در برابر هر فضيلت، رذيلتى قرار دارد كه ضد آن است و چون جنس فضايل چهار تا است ، پس جنس رذايل نيز در بادى نظر چهار تا است كه عبارتند از: جهل كه ضد حكمت است، ترس ضد شجاعت، و شره ضد عفت، و جور و ستم ضد عدالت‏» . (7) به هنگام دقت معلوم مى‏شود كه براى هر فضيلت‏حد معينى است كه با گذشتن از آن حد به سوى افراط و يا تفريط، رذيله پديد مى‏يابد. پس فضائل به منزله ميانه‏هايند و رذيله‏ها همانند اطراف‏اند و وسط يكى است و تعين و تعدد ندارد; ليكن اطراف فراوان‏اند و بى نهايت عددى; فضيلت مانند مركز دايره است و رذايل مثل نقطه‏هاى مفروض از مركز به محيط و مركز دورترين نقطه به محيط است و نقطه‏هاى مفروض هر يك به مركز نزديك‏تر از محيط است. پس در برابر هر فضيلت رذيلت‏هاى بى نهايت است; زيرا وسط داراى حد است; ولى اطراف نامحدود و بى‏شمارند و هر فضيلت در نهايت دورى از رذيلتى است كه در سلسله نهايى رذايل قرار دارد. نراقى در ادامه بحث چنين مى‏نويسد: « اندك انحراف، از هر سوى فضيلت كه رخ دهد، موجب فرو رفتن در باتلاق رذيلت مى‏شود و ثبات بر فضيلت و استقامت در راه آن همانند حركت‏بر خط مستقيم است و ارتكاب رذيلت، همان انحراف از فضيلت است و شك نيست كه خط مستقيم، كوتاه‏ترين خط رساننده ميان دو نقطه است و آن خط، جز يكى نيست، ولى خطوط منحنى بين دو نقطه بى نهايت‏اند. پس استقامت‏بر راه فضيلت‏به يك طريق است; اما انحراف از آن راه‏هاى بى شمار و بى نهايت دارد و به همين سبب، انگيزه‏هاى شر و بدى بر موجبات خير و خوبى غالب‏اند» . از اين بيان آشكار مى‏شود كه يافتن وسط حقيقى دشوار است و پس از يافتن، ثبات بر آن دشوارتر است; چرا كه استقامت‏بر جاده اعتدال در نهايت‏سختى است و معناى كلام حكيمان كه گويند: «بر خورد با نقطه، سخت‏تر از عدول از آن است و ثبات بر آن پس از برخورد و حفظ اعتدال و عدم انحراف، دشوارترين است‏» ، اشاره به همين معنا دارد. به همين سبب وقتى فخر رسولان حق تعالى مامور به استقامت‏شد و با خطاب «واستقم كما امرت‏» (8) مواجه شد، فرمود: «سوره هود مرا پير كرد» ; زيرا يافتن وسط حقيقى در ميانه اطراف بى نهايت و رو به روى هم، دشوار و ثابت ماندن بر آن دشوارتر است. محقق طوسى و جمعى ديگر گفته‏اند: آن چه در آثار وارد است كه صراط مستقيم باريك‏تر از مو و برنده‏تر از تيغ است، به همين معنا اشارت دارد. نراقى پس از نقل اين سخن مى‏گويد: پوشيده نيست كه چنين تاويلى، جسارت به شريعت و هتك سنت كريم است; زيرا لازم است ما ظاهر آنچه را كه درباره آخرت وارد شده اذعان كنيم. آن گاه خود نراقى مى‏نويسد: «بنابراين صراط مستقيم كه مانند پلى بر روى دوزخ كشيده شده است، صورت اخلاق ميانه است و خود دوزخ ، صورت اطراف آن اخلاق ميانه مى‏باشد. پس قدم هر كس بر ميانه ثابت‏ باشد، بر صراط استوار مى‏ماند و به بهشتى كه خدا به پارسايان نويد داده، مى‏رسد و هر كس به اطراف منحرف شود، همان جا به دوزخ فرو مى‏افتد كه آن، محيط بر كافران است‏» . استوارى در وسط و مقايسه اعتدال طبى و روانى و امثال آن‏ها، تاملات فلسفى و دقت نظرهاى علمى است كه غالبا در كتاب‏ها باقى مى‏ماند و به مرحله عمل نمى‏رسد و به همين جهت است كه ما حفظ ظواهر شريعت و اذعان به آن را لازم مى‏دانيم و با تاويل و توجيه صوفيه و برخى فلاسفه كه با آيه‏هاى قرآنى و احاديث اسلامى، بازى كرده و با تاويلات تنك‏مايه و سخنان عجيب و غريب، عده‏اى را به خود مشغول كرده‏اند، مخالف و با فاضل نراقى هم آوا هستيم و نقد ايشان را به خواجه در تاويل صراط، وارد مى‏دانيم; زيرا برنامه‏هاى قرآن، همگانى و براى همه سهل و عملى است. بر همان مبنا همان گونه كه رذايل متعدد و احيانا يك رذيلت داراى مراتب است، فضايل نيز از حيث‏شدت و ضعف داراى مراتب گوناگون‏اند; مثلا فضيلت اخلاقى شخصى كه از عقل سرشار و نيروى انديشه بسيار برخوردار است، با فضيلت اخلاقى فرد عادى كه از قواى دماغى نيرومند بهره‏مند نيست، يكسان نيست. البته خدا هر انسان را به اندازه توانش مكلف فرموده و از هر كس بيش از آنچه به او داده نخواسته است: «لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها» (9) . نراقى در فصل دوم از باب دوم، جنس فضايل را چهار و جنس رذايل را در بدو نظر چهار تا فرض مى‏كند و صفحاتى بعد، به تناسب دو طرف افراط و تفريط، جنس رذايل را هشت تا مى‏شمارد وانگهى ايشان وسط را واحد غير متعدد مى‏داند و اطراف را كثير بى نهايت مى‏پندارد، اما به نظر ما ممكن است جنس فضيلت‏ها و رذيلت‏ها چهار و يا هشت تا باشند; ولى بنابر مبناى خود فاضل، شاخه‏هاى رذايل بى‏شمار و بسيارند و به عقيده ما فضايل نيز چون داراى يك درجه و مرتبه نيستند، هر كدام از آن چهار فضيلت كه وسط‏اند داراى درجات و مراتب بى شمارى ممكن است‏باشند; پس براى سخن ايشان كه وسط را واحد دانستند، مفهوم روشنى باقى نمى‏ماند. بحث ديگرى كه طرح آن مناسب است و به نظر نگارنده از جهاتى داراى ابهام است، اين است كه آيا نفس آدمى كه موضوع علم اخلاق است، همانند لوحى سفيد است كه هيچ يك از فضايل و رذايل در آن نقش نبسته است و پس از ولادت و يا تكون، تحت تاثير عواملى مانند وراثت، مزاج، محيط، تربيت و ديگر عوامل درونى و برونى و سرانجام با سعى و تصميم و اراده خود انسان شكل مى‏گيرد و يا جز اين است؟ فاضل نراقى به برخى ابعاد مسئله به صراحت پرداخته و پاسخ‏هايى داده و افق بحث را تا حدى روشن كرده است. او درباره تاثير مزاج بر اخلاق چنين مى‏نويسد: «مزاج در صفات، دخالت تام دارد; برخى مزاج‏ها در اصل آفرينش مستعد بعضى خلق‏ها هستند و برخى هم استعداد خلاف آن اخلاق را دارند; زيرا ما يقين داريم كه برخى اشخاص بر حسب سرشت و طبيعت‏خود، قطع نظر از اسباب و عوامل خارجى، با اندك بهانه‏اى خشمگين مى‏شوند، مى‏ترسند، اندوهگين مى‏گردند و يا با كوچك‏ترين سبب و با يك شگفتى ناچيز مى‏خندند و بعضى هم بر خلاف اين هستند» . نراقى در ادامه مى‏نويسد: «گاهى اعتدال قوا فطرى است; به طورى كه انسان با اخلاق فاضل و عقل كامل، بالغ مى‏شود و نيروى عاقله‏اش بر غضب و شهوت غالب است; مانند پيامبران و امامان. در برخى انسان‏هاى ديگر، عدم توازن و خروج از حد اعتدال و وسط، فطرى است; چنان كه آنان با عقل اندك و صفات بد بالغ مى‏گردند و قوه عاقله‏شان مقهور سلطان غضب و شهوت است; اما انصاف آن است كه با روش‏هاى درمانى مقرر در علم اخلاق، امكان ازاله كاستى‏ها و تحصيل فضايل، وجود دارد» . نراقى درباره نقش تربيت نيز چنين مى‏نويسد: «خلق ، ملكه و استعدادى است كه صدور كارهايى را اقتضا مى‏كند، بى آن كه به فكر و انديشه نياز باشد و ملكه كيفيتى نفسانى و دير زوال است; بر خلاف حال كه آن كيفيتى نفسانى است، ليكن زود زوال‏» . سبب پيدايش خلق، يا مزاج است (كه ياد آور شدند) يا عادت; يعنى انسان كارى را با فكر و زحمت و تحمل سختى، دوام مى‏بخشد تا در اثر آن، ملكه حاصل مى‏شود و كار به سهولت از او سر مى‏زند; هر چند مخالف مقتضاى مزاج باشد. اصولا در امكان و عدم امكان تغيير و ازاله خلق سه قول است: 1- امكان تغيير و ازاله ، به طور مطلق; 2- عدم امكان ازاله و تغيير ، به طور مطلق; 3- قول به تفصيل; يعنى برخى خلق‏ها طبيعى اند و زوال آن‏ها ممكن نيست و برخى ديگر طبيعى نيستند و در اثر عواملى به وجود آمده‏اند كه تغيير و زوال آن‏ها، ميسر است; چنان كه ارسطو گفت: «خوب شدن بدان در اثر ادب و تربيت ممكن است; اما نه هميشه و به طور كلى; زيرا تربيت و تاديب اگر در برخى موثر باشد، در برخى ديگر اصلا تاثير ندارد» . (10) نراقى در ادامه مى‏افزايد: «بعضى از دانشمندان اخلاقى متاخر گويند هيچ خلقى، نه طبيعى است و نه بر خلاف طبيعت; بلكه نفس آدمى در حد ذات خود قابليت اتصاف هر دو خلق خوب و بد را دارد: يا به آسانى اگر موافق مزاج باشد; و يا به سختى و دشوارى، اگر مخالف مزاج باشد. درست است كه مردم متفاوت اند و خلق‏هاى گوناگونى دارند، ليكن اين تفاوت در اقدام يا عدم اقدام به تغيير و دگرگونى است، نه در ذات و طبيعت‏» . نراقى در تقويت قول سوم مى‏نويسد: «حقيقت آن است كه بعضى خلق‏ها، بلكه بيشتر آن‏ها و در بسيارى از مردم، قابل تغيير است و اين امرى محسوس و مشهود است; در غير اين صورت تمام سياست‏گذارى‏ها، تعليم و تربيت‏ها، شرايع و بعثت پيامبران، عبث مى‏شد. از سوى ديگر برخى خلق‏ها قابل تغيير نيستند; مانند آنچه كه به قوه عاقله مربوط مى‏شود. از بررسى همه جانبه، اين نكته برآورد مى‏شود كه ازاله اخلاق و ايجاد ضد آن، گاه به سهولت‏يا دشوارى امكان‏پذير است، حتى مى‏توان به كلى آن را از بين برد و يا كم كرد; اما گاهى هم ازاله خلق ناممكن است. به همين جهت اگر در حالات مردم دقت‏شود، ملاحظه مى‏شود كه دو انسان برابر مشابه هم ديده نمى‏شود، نه در صورت و شكل ظاهرى و نه در سيرت و اخلاق به دليل همين تفاوت‏ها است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «اعملوا فكل ميسر لما خلق له; كار كنيد; هر كس امكان انجام كارى را كه براى آن آفريده شده است دارد» . اين بخش از سخنان فاضل نراقى نيز حاوى نكات ارزنده‏اى است; اما احيانا انسجام و هماهنگى لازم را ندارد و در پاره‏اى از موارد جاى تامل وجود دارد كه ذيلا ياد آور مى‏شود: آيه‏هاى قرآن شريف درباره خلقت نفس و ويژگى آدمى، كاملا هماهنگ و روشن است و اگر در مواردى تشابه وجود داشته باشد، با آيه‏هاى محكم، تفسير مى‏شود: «ونفس وما سواها . فالهمها فجورها وتقواها . قد افلح من زكاها . وقد خاب من دساها» (11) ; «سوگند به نفس و آن كه او را بيافريد و به وى كمال بخشيد. پس فجور و تقواى او را به وى الهام كرد. همانا كسى كه آن را تزكيه كرد، رستگار شد و آن كس كه او را آلود، زيان كرد و گرفتار خيبت‏شد» . «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا . انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (12) ; «همانا ما انسان را از نطفه‏اى به هم آميخته خلق كرديم; مى‏آزماييم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم. ما او را ره نموديم; يا سپاسگزار است و يا ناسپاس‏» . « والتين والزيتون . و طور سينين . و هذا البلد الامين . لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم . ثم رددناه اسفل سافلين . الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون‏» (13) ; «سوگند به انجير و زيتون و طور سينا و اين شهر امن. همانا ما انسان را در نيكوترين شكل و كمال آفريديم. آن گاه او را به پست‏ترين پست‏ها برگردانديم، جز كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى صالح كردند. پس براى ايشان پاداشى پيوسته هست‏» . «و هديناه النجدين‏» (14) ; «و او را به راه‏هاى خير و شر هدايت كرديم‏» . علامه طباطبايى مى‏نويسد: مراد از نفس، انسان به طور كلى است و مقصود از الهام فجور و تقوا، عقل عملى است و آن از آثار تكميل خلقت نفس آدمى مى‏باشد. (15) فخر رازى مى‏نويسد: نكره آوردن نفس، براى افاده كليت و عموم است و مقصود از الهام فجور و تقوا، فهماندن و تشخيص اين معنى است كه تقوا نيكو و فجور زشت است و خدا انسان را توان آن داده است كه هر كدام را بخواهد، اختيار كند. اين آيه با ديگر آيات هماهنگ است. (16) برخى، «ما» را به معناى «من‏» گرفته و چنين معنا كرده‏اند: سوگند به نفس و آن خدايى كه او را به كمال و تمام آفريد و او را مستعد همه كمالات قرار داد و حسن و قبح و مآل هر چيز را به او فهماند. (17) ابو المحاسن در تفسير آيه بلد مى‏نويسد: وى را خير و شر و مصالح و مفاسد، رهنمون ساختيم و گفتيم كه خير اين است و راه او اين خير اختيار كن و بر راه وى رو; شر اين است و راه وى اين، وى را و راه وى را بگذار. (18) شيخ طوسى مى‏نويسد: در كلمه «ما» دو احتمال است: احتمال نخست: «ما» را مصدرى بدانيم كه معناى آيه چنين مى‏شود: «سوگند به نفس و تسويه و كمال او» ; احتمال دوم: «ما» را به معناى «من‏» بگيريم كه اين استعمال در قرآن متداول است. در اين صورت آيه به اين معنا است: «قسم به نفس و خدايى كه او را به كمال آفريد» . (19) طبرسى مى‏نويسد: يعنى خير و شر را به او شناساند و به وى اختيار داد كه - براى او بيان شده است - چه چيزى را به جاى آورد و چه چيزى را رها كند. (20) مغنيه نكات روشن‏ترى را بيان كرده است: معناى تسويه انسان آن است كه او براى انجام كارهاى خير و شر به طور برابر استعداد كامل دارد و توانايى‏اش به خير برابر توانايى او بر شر است. آن گاه او را به انجام كار خير فرمان داد و از شر و بدى نهى فرمود. حال او يا شاكر است و يا ناسپاس. چرا خدا استعداد خير و شر را در جان آدمى بيافريد؟ زيرا انسانيت انسان با حريت و اراده او است و اگر قدرت خير و شر در وجود آدمى به طور مساوى وجود نمى‏داشت و فقط يكى بود، انسان اراده و اختيارى از خود نداشت و مانند پر كاهى در فضا رها بود و استحقاق مدح و ذم و پاداش و كيفر نداشت. در اين صورت انسان نبود و چيز ديگر بود. (21) با توجه به مفاد آيه‏ها و با در نظر گرفتن نظر مفسران، معلوم مى‏شود كه نفس آدمى به طور مطلق مستعد انجام كارهاى خير و شر هست و مشيت‏خداوند اقتضا كرده است كه گزينش بر عهده خود انسان باشد. بنابراين، فطرت و طبيعت آدميان يكسان آفريده شده و البته تاثير عوامل خارجى اعم از ژن، مزاج، تعليم و تربيت، عادت و امثال آن جاى خود دارد و آن‏ها را فطرت و طبيعت نمى‏توان گفت، مگر به مسامحه و مجاز. پس تعبير فاضل نراقى كه فرمود: «برخى مزاج‏ها در اصل آفرينش، مستعد برخى خلق‏ها است و برخى مستعد خلاف آن‏ها، قطع نظر از عوامل و اسباب خارجى‏» ، محل تامل است; زيرا درست است كه آدميان در شكل و صفت و خوى مختلف اند، اما اين اختلاف اخلاق، ناشى از نوع عملكرد و انتخاب و اختيار آنان است; هر چند تحت تاثير مزاج و تربيت و حتى ژن و وراثت - كه همگى امورى عارضى و خارج از ذات انسان است - باشد; اما در نهايت اراده و اختيار انسان نقش آفرين است. تفاوت انسان‏ها در ميزان عقل، امرى مسلم است; ليكن چنان چيزى به بحث اخلاق ارتباط ندارد; زيرا موضوع آن جان انسانى كه فى الجمله از عقل بهره‏مند بوده و مورد تكليف است، مى‏باشد; اما آن كس كه از عقل بهره‏اى ندارد، از موضوع بحث‏خارج است; چه، فرموده‏اند: هر درد درمان‏پذير است، جز درد حماقت و بى خردى كه درمان ندارد. بنابراين، سخن ديگر فاضل نراقى كه فرمود: «برخى خلق‏ها قابل دگرگونى نيستند; مانند آنچه كه به قوه عاقله مربوط مى‏شود» ، سخن موزونى نيست; زيرا به شاهد حديثى كه در پايان اين بخش آورده، بهره‏مندى از عقل فى الجمله مطرح است. پس تربيت و عامل‏هاى ديگر تقويت نيروى دماغى كاملا قابل طرح بوده، هر خلقى قابل تغيير است. عصمت انبيا و امامان عليهم السلام امرى مسلم است و ما صفت عصمت را براى آنان حاصل اختيار و اراده آنان مى‏دانيم; هم‏چنان كه اعتدال مزاج و تربيت نيكو و محيط سالم و دامن‏هاى پاكيزه و ديگر عامل‏هاى خير، بى شك براى ايشان فراهم بوده و همين عوامل موجب شده است كه خدا آنان را از ميان انسان‏ها براى رسالت، برگزيند; ليكن عبارت فاضل نراقى، پيامبران و امامان را از بشر فوق العاده بودن خارج مى‏كند و آنان را فوق بشر معرفى مى‏كند كه اين جاى تامل است. در اين تعبير نراقى دقت كنيد: «گاهى اعتدال قوا فطرى است; طورى كه انسان با عقل كامل و اخلاق فاضل، بالغ مى‏شود و نيروى عقل بر خشم و شهوت غالب است; چنان كه در مورد پيامبران و امامان چنين است...» . (22) چنان كلامى مستلزم تبعيض در آفرينش است و موضوع بحث را عوض مى‏كند; زيرا طبق مفاد آيات ياد شده، «انسان بما انه انسان‏» با فطرت يكسان و مستعد خير و شر آفريده شده است و تفاوت، در عملكردها و صفات و اخلاق مكتسب است و زمينه‏هاى خارج از ذات، امرى غير قابل انكارند. يك بار، بحث از اقتضا و عدم اقتضاى ذاتى است و بار ديگر اقتضاى عواملى مانند ژن، مزاج، محيط، تربيت و امثال آن است كه همگى امورى خارج از ذات انسان و عارض بر اويند; زيرا از ديدگاه علمى نيز جزء اخير علت تامه صدور افعال از آدمى، اراده و خواست‏خود او است كه آزادانه عمل مى‏كند; هر چند اقتضاى عواملى و مانعيت‏برخى ديگر، در طول تاثير اراده او مطرح است و در نوع مثبت و يا منفى بودن اراده، نقش ايفا مى‏كند. نقش عادت در اخلاق   بحث عادت، از مباحث اخلاق فلسفى و يا فلسفه اخلاق است و تا حدى به دانش اجتماعى مربوط مى‏شود و در آثار دينى و كلام اولياى معصوم جايگاه ويژه خود را دارد. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «العادة طبع ثان‏» ; عادت، طبيعت دوم است. (23) و در جاى ديگر فرمود: «عادت، بر انگيزاننده است‏» . (24) و امام صادق عليه السلام فرمود: «عودوا انفسكم الخير» ; خودتان را به خير عادت دهيد. (25) على عليه السلام در وصيتى به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «فان الخير عادة‏» ; همانا خير، عادت است. (26) ابو على مسكويه مى‏نويسد: «نفس آدمى ابزار بدنى را به كار مى‏گيرد و به اقتضاى مزاج‏ها افعال صدور مى‏يابد; مثلا نفس ناطقه، حرارت غريزى و امثال آن را آن طور كه شايسته است، به خدمت مى‏گيرد و رياضت و تقدير و حسن ترتيب به صورت خوى، صفت و ملكه پديد مى‏آيد و آن جا كه مزاج، معتدل و متوازن باشد - يعنى بر اعضاى شريفه مثل دل، كبد و دماغ; اعتدال حاكم باشد و تهذيب و پالايش هم دوام داشته باشد - حصول فضايل در جان آدمى ميسر مى‏گردد» . ابو على در پاسخ سؤالى، مى‏نويسد: «چيز مخالف عقل در شريعت وجود ندارد و مثال‏هاى ياد شده در متن سؤال، خلط عادات با معقولات است; چه، حكم عقل ثابت و بدون تغيير است; اما عرف و عادت با تبدل اسباب و تحول اوضاع و زمان، دگرگون مى‏شوند» . او در ادامه بحث مى‏نويسد: «عادت از فعل «عاد يعود» گرفته شده، اما اين كه چگونه انسان به يك چيز بازگشت مى‏كند؟ و چگونه نخست‏بار، رو به كارى مى‏كند و سپس با عودت و تكرار، عادت پديد مى‏آيد؟ و توجيه اقدام نخست چيست؟ و در عادات اجتماعى، انجام دهنده اول كه بوده و چرا اقدام كرده است؟ اين‏ها سؤال‏هايى در خور دقت است كه همه از دانش‏هاى اجتماعى است‏» . (27) به نظر فاضل نراقى هم، عادت در رسوخ فضايل، تاثير ژرف دارد; هم چنان كه ترك عادت در ازاله رذايل، مؤثر است. نراقى، هنگامى كه نسخه‏هاى اخلاقى و شيوه‏هاى عملى تهذيب نفس را پيشنهاد مى‏كند، به نقش عادت و ترك عادت، توجه خاص نشان مى‏دهد; مثلا در اصلاح رذيله سوء ظن و تبديل آن به حسن ظن، همين شيوه ايجاد عادت خوش گمانى و مبارزه با عادت بد گمانى و تلاش و مداومت‏ بر ترك آن را گوشزد مى‏كند. هم چنين در درمان رذيله كبر، روش‏هاى پنجگانه عملى را مطرح مى‏سازد، چنان كه در اصلاح صفت‏بخل و ايجاد فضيلت جود و سخا، بذل با تكلف و زحمت را - كه بر خلاف عادت بخيل است - پيشنهاد مى‏كند. و بالاخره او در يك نسخه جامع چنين مى‏نويسد: «حفظ تبادل و توازن و وسط اخلاقى به چند طريق ميسر است: گزينش صحبت نيكان، معاشرت صالحان و شايستگان، مواظبت‏بر كارهاى خوب و پسنديده، تامل و درنگ قبل از انجام هر كارى، اجتناب از عوامل تحريك‏كننده خشم و شهوت و وهم، خودشناسى و پيراستن نفس از معايب و كاستى‏ها» . (28) معلوم است كه بيشتر اين كارها، با ايجاد عادات خوب و ترك عادت‏هاى بد، توام مى‏باشد. پى‏نوشت‏ها:   1) بقره (2)، آيه 143. 2) براى اطلاع بيش‏تر ر.ك: علامه طباطبائى، الميزان، ج‏1، ص 322 ; محمد جواد مغنيه، الكاشف، ج 1، ص 223- 226 و سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 1، ص 131، هر كدام به جنبه‏هايى از اعتدال اشاره كرده‏اند كه مراجعه به آن‏ها مفيد خواهد بود. هم‏چنين ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 11 و معراج السعادة، ص 18. 3) يعنى: «عفو پيشه كن و به نكويى فرمان ده و از نابخردان روى بگردان‏» . اعراف (7)، آيه 199. 4) محمد بن مسعود عياشى، التفسير، ج 2، ص 42. 5) ر.ك: جامع السعادت، ج‏1، ص 12 و13. 6) ر.ك، همان، مقدمه، م. 7) جامع السعادات: ج 1، ص 61 و 66. 8) يعنى: «همان گونه كه مامور شده‏اى، استقامت‏بورز» . هود (11)، آيه 112. 9) يعنى: «خداوند هيچ كس را جز همان قدر كه عطايش فرموده، تكليف نمى‏كند» . طلاق (65)، آيه 7. نظير آن بنگريد: بقره (2)، آيه 286 و 233 ; انعام (6)، آيه 152 ; اعراف (7)، آيه 42 ; مؤمنون (23)، آيه 62. 10) ر.ك: جامع السعادات، ج‏1، ص 26. 11) شمس (91)، آيه 7- 10. 12) انسان (76)، آيه 2 و 3. 13) تين (95)، آيه 1- 6. 14) بلد (90)، آيه 10. 15) الميزان، ج 20، ص 428. 16) تفسير كبير، ج 31، ص 192. 17) روح البيان، ج‏10، ص 443. 18) تفسير گازر، ج‏10، ص 372. 19) ر.ك: تبيان، ج‏10، ص 358. 20) ر.ك: مجمع البيان، ج‏10، ص 498، و نور الثقلين، ج‏5، ص 586. 21) ر.ك: الكاشف، ج‏7، ص 571. 22) جامع السعادات، ج‏1، ص 23. 23) خونسارى، شرح غرر و درر آمدى، ج‏1، ص 185. 24) همان، ج‏5، ص 28. 25) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج‏46، ص 244. 26) سيد بن طاووس، كشف الحجة لثمرة المهجة، ص 171. 27) الهوامل و الشوامل، ص 208 و 316. 28) ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 284، و 357 و ج 2، ص 119 و موارد مشابه ديگر كه در اين كتاب شريف، فراوان به چشم مى‏خورد.   منبع: www.naraqi.com  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن