تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس به صداى قارى‏اى كه بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت مى‏كند گوش دهد، براى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803305743




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلين نراقى(3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلين نراقى(3)
نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلين نراقى(3)   نويسنده:حسن عاشورى لنگرودى   قواى نفس   مولا محمد مهدى نراقى و ملا احمد نراقى براى نفس چهار قوه به نام‏هاى قوه‏ى عاقله، قوه‏ى شهويه، قوه‏ى غضبيه و قوه‏ى واهمه ذكر كرده‏اند و در دو كتاب اخلاقى «جامع السعادة‏» و «معراج السعادة‏» مباحث اخلاقى را بر اساس همين چهار قوه تبويب نموده‏اند. مولا محمد مهدى نراقى مى‏نويسد: «نفس را چهار قوه يا نيرو است: قوه‏ى عقلانى فرشته صفت، قوه‏ى غضب درنده خو، قوه‏ى شهوت حيوانى و قوه‏ى وهمى شيطانى‏» . (71) سپس در بيان ميدان فعاليت و فوايد اين قوا مى‏نويسد: «كار و شان نيروى عقلانى، ادراك حقايق امور و تمييز بين خير و شر و فرمان دادن به افعال نيك و نهى از صفات زشت است. نيروى خشم موجب صدور افعال درندگان از قبيل كينه و دشمنى و آزار رساندن به مردم است. و از نيروى شهوت جز كارهاى حيوانات; يعنى شكم پرستى و شهوت رانى جنسى بر نمى‏آيد. و كار قوه‏ى واهمه (شيطانى) استنباط انواع مكر و حيله و رسيدن به اغراض خود با نيرنگ و فريب است. اما هر يك از اين قوا را فايده‏اى است. فايده‏ى قوه‏ى شهويه حفظ و ادامه‏ى حيات بدن است كه آلت تحصيل كمال براى نفس است. و فايده‏ى وجود قوه‏ى غضبيه اين است كه حدت و تندى قواى شهوى و شيطانى را در هم بشكند و هنگامى كه آن دو بخواهند در شهوات و فريب كارى فرو روند و در آن‏ها پافشارى كنند آن‏ها را تحت قهر و غلبه‏ى خود درآورد زيرا آن دو قوه به آسانى از عقل اطاعت نمى‏كنند» . (72) تقابل بين قوا   فاضل نراقى سپس در صدد بيان روابط قواى مذكور برمى آيد و چنين مى‏نويسد: «و چون قواى نفس، متخالف و در كشمكش‏اند مادام كه يكى از آن‏ها غلبه نكند، نفس در مرتبه و عالم خاص خود وارد نمى‏شود، بلكه همواره عرصه‏ى نزاع و كشمكش براى آثار مختلف و احكام متباين است تا آن كه يكى از آن‏ها پيروز و چيره شود و آثار آن پديدار گردد و به عالم ويژه‏ى خود در آيد. و چون قوه‏ى عاقله از سنخ ملايكه و قوه‏ى واهمه از حزب ابليسان و قوه‏ى غضبيه از مرتبه و افق درندگان و قوه‏ى شهويه از عالم چهار پايان است; بنابراين، بر حسب غلبه‏ى يكى از اين‏ها نفس يا فرشته، يا شيطان، يا سگ و يا گراز خواهد بود» . (73) نفس و عقل   به نظر مى‏رسد كه با توجه به متون دينى و رواياتى كه در زمينه نفس موجود است، براى نفس دو قوه‏ى متخالف و يا متضاد وجود دارد; نه چهار قوا. يكى قوه‏ى عاقله‏است و متضاد آن هواى نفس كه به آن جهل و شهوت هم گفته‏اند; البته شهوت به معناى عام كه برابر است‏با هواى نفس و اين شامل همه‏ى آن قواى سه گانه‏اى را كه در برابر عقل قرار گرفته‏اند، مى‏شود. دليل اين سخن روايات فراوانى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و اهل بيت آن حضرت به ما رسيده است كه «ثقة الاسلام كلينى‏» در كتاب «العقل و الجهل‏» اصول كافى آن‏ها را جمع كرده است. نام گذارى كتاب به «كتاب عقل و جهل‏» گوياى همين سخن است كه در نفس آدمى دو نيروى متضاد به نام عقل و ضد آن جهل وجود دارد. در يكى از روايات اين كتاب آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عقل را آفريد و براى آن لشكريان فراوان قرار داد. و سپس جهل را آفريد و براى آن نيز لشكريان فراوان قرار داد. حضرت در ادامه مى‏فرمايد: هفتاد و پنج لشكر براى عقل است همانند: ايمان، عدل، رحمت، عفت و... و هفتاد و پنج لشكر براى جهل است، هم چون: كفر، جور، غضب، تهتك و...» . (74) امام صادق عليه السلام در اين روايت تمامى صفات خوب و ملكات فاضله را به عنوان لشكر عقل بر شمردند و متضاد آن‏ها را به عنوان لشكريان جهل، كه يكى از آن‏ها غضب است. و غضب را نيز يكى از لشكريان جهل به حساب آورده است; يعنى غضب يك قوه در برابر، و هم‏عرض با قوه شهويه نيست. بلكه يكى از ابعاد قوه‏ى شهويه است. در روايتى از امام على عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمود: «شيطان كل انسان نفسه; شيطان هر فردى هواى نفسش است‏» . (75) در روايتى ديگر آمده كه امام على عليه السلام در مقايسه‏اى بين خلقت فرشتگان، چهارپايان و انسان مى‏فرمايد: در خلقت و سرشت فرشتگان تنها عقل قرار دارد، نه شهوت و در خلقت‏حيوانات و چهار پايان تنها شهوت نهفته است نه عقل. اما در خلقت‏بشر هم عقل قرار دارد و هم شهوت. حضرت سپس مى‏افزايد كه ميدان زندگى اختيارى بشر تضاد و تنازع بين همين دو قوه‏ى عقل و شهوت است. اگر آدمى در اين كشمكش بين عقل و شهوت جانب عقل را بگيرد و شهوت را مغلوب نمايد، مقام او از فرشتگان برتر است; اما اگر جانب هواى نفس را بگيرد و عقل را مغلوب نمايد، او از مقام انسانيت تنزل مى‏كند و به موقعيت چهارپايان مى‏رسد. (76) كوتاه سخن اين كه: در نفس آدمى دو قوه‏ى متضاد وجود دارد، يكى عقل است كه آدمى را به سوى ملكوت رهبرى مى‏كند و ديگرى هواى نفس و يا شهوت كه آدمى را به پستى و پرتگاه سقوط مى‏كشاند. و انسان با قدرت تصميم‏گيرى و اختيارى كه دارد هر كدام را گزينش كند، به همان سمت و سوى انتخاب شده، زندگى خويش را ورق مى‏زند. اوصاف نفس   نفس با توجه به دو قوه‏ى متضادى كه دارد، از وصف‏هايى بهره‏مند است. قرآن از نفس انسانى با وصف‏هاى «مطمئنه‏» ، «لوامه‏» و «اماره‏» ياد كرده است. مرحوم مولا محمد مهدى نراقى در اين باره گفته است: «گفته شده است كه آن چه در قرآن به عنوان نفس «مطمئنه‏» (با آرامش) و نفس «لوامه‏» (ملامت‏گر) و نفس «اماره‏» (فرمان دهنده‏ى به بدى و گناه)، وارد شده است، اشاره به اين قواى سه گانه; يعنى «عاقله‏» ، «سبعيه‏» و «بهيميه‏» است‏» . (77) فاضل نراقى سپس اين گفته را مردود مى‏شمارد و مى‏گويد: «و حق اين است كه اين‏ها اوصاف سه‏گانه‏ى نفس بر حسب اختلاف احوال نفس است; يعنى اگر قوه‏ى عاقله‏ى نفس بر سه قوه‏ى ديگر پيروز شد و آن‏ها مقهور و مطيع آن شدند و اضطراب قوه‏ى عاقله كه حاصل از دفاع او است ‏بر طرف شد، به دليل سكون و آرامشى كه در آن موقع تحت اوامر و نواهى او برايش پديد آمده است و به واسطه‏ى ميل به ملايمات خود كه مقتضى و فراخور طبيعت و خلقت او است، «مطمئنه‏» ناميده مى‏شود. و اگر قوه‏ى عاقله به چنين غلبه‏اى دست نيافته و در مقام كشمكش و دفاع است، هر زمان كه عقل به سبب ارتكاب معاصى مغلوب شد، ولى براى نفس ملامت و ندامت رخ نمود «لوامه‏» ناميده مى‏شود. و اگر قوه‏ى عاقله بدون دفاع تسليم و مغلوب شد، «امارة بالسوء» ناميده مى‏شود; زيرا هنگامى كه نيروى عقل را از دست داد و بدون مدافعه مطيع قواى شيطانى شد، چنان است كه گويى امر كننده‏ى به بدى است‏» . (78) خلق و خوى نفس   آيا نفس در همان اوان خلقت و زندگى خود از يك تعداد ملكات اخلاقى بهره‏مند است‏يا نه؟ و اگر بهره‏مند است، اين خلق و خوها، فضايل اخلاقى است، يا در زمره رذايل اخلاقى؟ و اگر نفس فاقد خلق و خوى است، چگونه اين‏ها براى او حاصل مى‏شود؟ فاضل نراقى، مولا محمد مهدى در مورد سؤال اول مى‏گويد: «نفس از آغاز خلقت از همه‏ى خلق و خوى‏ها و ملكات عارى و تهى است. و فعليتى ندارد، بلكه صرفا بالقوه است‏» . (79) اما اين كه اين‏ها چگونه براى نفس حاصل مى‏شود، مى‏گويد: اين‏ها با تكرار و ممارست در عمل حاصل مى‏شوند; چون كه براى اخلاق ملكات راسخه‏اى در ذهن وجود دارد، در معناى ملكه، ممارست و تكرار در عمل نهفته است. اگر كسى براى اولين بار به فقيرى كمك كند، به او نمى‏گويند كه سخى و بخشنده است چون كه هنوز صفت اخلاقى جود و بخشندگى و سخاوت در نفس او رسوخ نكرده است. كم كم بر اثر تكرار و ممارست در عمل صفت جود و بخشندگى در نفس او جا مى‏گيرد و سخى مى‏شود. علماى اخلاق آن اولى را مى‏گويند «حال‏» - حال يعنى صفت نفسانى زودگذر - و اين دومى را مى‏گويند «ملكه‏» - ملكه، يعنى صفت نفسانى ريشه‏دار و راسخه‏اى در ذهن - . بنابراين ملكات و خلق و خوى آدمى با ممارست، تمرين و تكرار حاصل مى‏شود. فاضل نراقى ملا احمد، در اين باره مى‏گويد: «بدان كه هر نفسى در مبادى آفرينش و آغاز طفوليت از جميع صفات و ملكات خالى است; مانند صفحه‏اى كه ساده [و خالى] از نقش و صورت باشد، و حصول ملكات و تحقق به واسطه‏ى تكرار اعمال و افعال مقتضيه‏ى آن‏ها است و هر عملى كه يك مرتبه سر زد اثرى از آن در دل حاصل و در مرتبه‏ى دوم آن اثر بيش‏تر مى‏شود تا بعد از تكرار عمل، اثر مستحكم و ثابت مى‏گردد و ملكه‏ى راسخه مى‏شود» . (80) سعادت نفس   فاضلين نراقى مى‏گويند كه نفس با حركت استكمالى خويش به خوشنودى و درك لذت معنوى نايل مى‏گردد. حركت استكمالى نفس در دو قوه متمركز مى‏شود، يكى قوه‏ى نظرى است كه غايتش دست‏يابى به شناخت راستين و توحيد و عرفان است; و ديگرى و «تحليه‏» (82) است. اين تلبس نفس به صفات مثبت، چون كه ثابت و راسخ در نفس مى‏شود، هميشگى مى‏گردد; بنابراين، فضايل اخلاقى مايه‏ى سعادت جاويدان و رذايل اخلاقى مايه‏ى بدبختى هميشگى است. و سعادت نفس با فضايل اخلاقى و تهذيب نفس گره خورده است. هدف از مباحث تربيتى و اخلاقى تهذيب نفس و هدف از تهذيب نفس دست‏يافتن به رستگارى و سعادت است. حال سخن در اين است كه رستگارى نفس چيست؟ آيا سعادت به بدن مربوط است؟ آيا رستگارى نفس به زندگى قبل از مرگ مربوط است‏يا نه؟ فاضل نراقى، مولا محمد مهدى، درباره‏ى حقيقت‏سعادت مى‏گويد كه از نظر حكما و فلاسفه، حقيقت‏سعادت نفس همان «بهره مندى نفس از عقل و علم‏» است. از نظر عرفا و متصوفه، حقيقت‏سعادت «عشق‏» است. نفس سعادت‏مند، عارف و عاشق پاك باخته‏ى ذات اقدس اله است. و از نظر اهل حديث و ظاهر گرايان، ترك دنيا و زاهدانه زيستن حقيقت و روح سعادت است. اما خود مولا محمد مهدى نراقى مى‏گويد كه حقيقت‏سعادت نفس چيزى جز معارف حقيقى و اخلاق پاك نيست كه اين حب و انس با خدا، ابتهاجات عقلى و لذات روحانى را شامل مى‏شود. آن گاه مى‏گويد: اين سخن جامع بين ديدگاههاى عرفا، حكما و اهل حديث است. (83) اما اين كه سعادت نفس مربوط به زندگى دنيوى و امور مربوط به بدن هم مى‏شود يا نه؟ فاضل نراقى مى‏گويد: «حكيمان نخستين از آن جا كه سعادت جسمانى و بدنى را نفى مى‏نمودند، تصريح كردند كه سعادت بزرگ مادام كه نفس وابسته به بدن و آلوده به كدورت‏هاى طبيعت و اشتغالات مادى است، حاصل نمى‏شود; بلكه حصول آن در اين حالت ميسر نيست; زيرا سعادت مطلق براى نفس مادام كه به اشراقات عقلى و انوار الهى روشن نشود، به طورى كه تام و تمام ناميده شود، حاصل نخواهد شد. و اين مقام موقوف است‏به رهايى تام او از ظلمت جهان مادى. اما معلم اول (ارسطو) و پيروان وى بر اين عقيده‏اند كه حصول سعادت عظما براى نفس با تعلق به بدن نيز ممكن است; زيرا حصول آن براى كسانى كه همه‏ى فضايل را در خود جمع دارند و به تكميل ديگران نيز اشتغال مى‏ورزند، آشكار است. و چقدر ناروا و ناپسند است كه گفته شود: چنين كسانى وقتى زنده‏اند، ناقص‏اند و هنگامى كه مرگ آنان فرا رسد تام و كامل مى‏شوند.... اما حكماى اسلام معتقداند كه سعادت در زندگان تمام و كامل نمى‏شود; مگر اين كه همه‏ى كمالات متعلق به روح و بدن در آنان جمع شود. و پايين‏ترين مرتبه‏ى كمالات اين است كه سعادت بدنى بر سعادت نفسانى بالفعل غالب شود; مگر اين كه در آن حال شوق به سعادت نفسانى و حرص بر اكتساب كمالات انسانى فزون‏تر و غالب‏تر باشد. و بالاترين مرتبه‏ى سعادت اين است كه هم فعليت و هم شوق براى كمال و سعادت روحى بيش‏تر باشد; اگر چه توجه و التفات به اين دنيا و تنظيم امور آن بالعرض رخ خواهد داد. و اما درباره‏ى گذشتگان كه از امور بدنى بى‏نيازاند سعادتشان فقط به نفس بستگى دارد; يعنى سعادت آنان مختص به ملكات فاضله و علوم حقيقى يقينى و وصول به مشاهده‏ى جمال ابدى و ديدار جلال سرمدى است‏» . (84) مرحوم نراقى بعد از بيان اين سه قول در مورد حقيقت و محدوده‏ى سعادت نفس مى‏گويد: «و در نزد ما قول درست و حق و شايسته‏ى انتخاب همين [قول حكماى اسلام ] است‏» . (85) راه‏كارها براى سعادت نفس   فاضلين نراقى در «جامع السعادات‏» و «معراج السعادة‏» راه كارها براى سعادت مندى نفس را در ضمن مثالى اين گونه بيان مى‏كنند. ايشان مى‏گويند: عقل تاجر راه آخرت و سرمايه‏اش عمر و مدت، دوره‏ى زندگانى دنيوى است. و نفس در اين تجارت يار و مددكار و مباشر فعل او است. سود اين تجارت، اخلاق فاضله و اعمال صالحه است كه وسيله‏ى نيل به نعمت‏هاى ابدى و سعادت سرمدى براى نفس است. و زيانش گناهان و بدى‏ها و اخلاق ناشايست است كه موجب عذاب جاويدان و سقوط در جهنم مى‏شود. همان گونه كه بازرگان با مباشر و شريك خويش; اولا: در آغاز عهد و پيمان مى‏بندد كه چگونه رفتار كند; ثانيا: مراقب او مى‏شود ; ثالثا: در موعد مقرر حساب رسى مى‏كند; و رابعا: اگر زيانى متوجه سرمايه شد، با او برخورد مى‏كند و او را مورد عتاب و عقاب قرار مى‏دهد; آدمى هم بايد با نفس خود چنين كند. بايد به مرابطه و نگاه‏بانى از نفس خود بپردازد كه اين مركب از چهار چيز است: 1- مشارطه (شرط كردن)   در اولين قدم بايد با نفس خود شرط كند كه مرتكب گناهان نگردد و در طاعات واجب كوتاهى نكند; 2- مراقبت   بعد از قدم اول بايد مراقب باشد; بدين معنا كه در هر كارى كه قصد دارد انجام دهد، بايد مراقب نفس خود باشد. و آن را با چشم پاسبان و نگهبان بنگرد كه اگر آن را به خود واگذارد به سركشى و فساد گرايش پيدا مى‏كند. سپس در هر حركت و سكونى، خدا را در نظر آورد، به اين كه خداى تعالى از قلب‏ها، نيت‏ها و امور پنهان و آشكار آگاه است. و بر كارهاى بندگانش مراقبت مى‏كند; خودش فرمود: «ان الله كان عليكم رقيبا» (86) خداوند ديده‏بان و مراقب شما است. لازمه‏ى گام نهادن به «مراقبت‏» كه دومين مرحله‏ى «مرابطه‏» شمرده شده، اين است كه آدمى به اين باور رسيده باشد كه خداى سبحان به تمامى اعمال بندگان، حتى امور پنهانى و نيت‏هاى آنان آگاه است. انسان‏ها از نظر رسيدن به اين باور و يقين به دو دسته‏ى مقربان و پارسايان (اصحاب اليمين) تقسيم مى‏شوند. مقربان كسانى هستند كه پيوسته مستغرق جلال و عظمت‏خداونداند و هيچ التفاتى به غير خدا ندارند. مراقبت آنان اين است كه جز مت‏خداوندى دغدغه‏اى نداشته باشند. پارسايان كسانى هستند كه نسبت‏به مقربان يك درجه پايين‏تر اند. اين‏ها به يقين مى‏دانند كه خداوند سبحان بر ظاهر و باطن افراد مطلع است; ليكن در جلال و عظمت او مدهوش و مستغرق نشده‏اند; بلكه شرم از خدا بر آنان غلبه دارد; از اين رو، به كارى اقدام نمى‏كنند، مگر بعد از تانى و درنگ. حالات پارسايان از سه صورت بيرون نيست: «طاعت‏» ، «معصيت‏» ، «مباح‏» . مراقبت در طاعت اين است كه كردارش با قصد قربت و اخلاص و حضور دل و طلب كمال و همراه با پاس دارى و دور نگه داشتن آن، از آفات و مراعات ادب صورت پذيرد. مراقبت در معصيت اين است كه بعد از معصيت، توبه و پشيمانى و باز ايستادن از گناه و شرمنده شدن و پوشاندن گناهان با كفاره پديد آيد. مراقبت در مباح توسط مراعات ادب است. مانند رعايت آداب غذا خوردن، آداب خوابيدن و... 3- محاسبه   در سومين گام در مسير مرابطه بايد در هر شبانه روز، وقتى را براى محاسبه‏ى نفس اختصاص دهد. و كارهايى را كه در طول روز انجام داده است، با دقت‏حساب رسى كند (قبل از آن كه در قيامت‏خداوند اعمالش را محاسبه نمايد) . طى كردن محاسبه به اين است كه ابتدا از نفس خويش واجبات را حساب رسى كند; اگر خوب به جا آورده است، به پاس اين موفقيت‏خداى را سپاس گويد، و نفس خويش را براى انجام مانند آن ترغيب نمايد و اگر چيزى از واجبات را ترك كرده است، قضاى آن را مطالبه نمايد. و اگر به نحو كامل به جا نياورده است، خويشتن را به انجام نوافل مجبور نمايد، كه با اين كار نقص فرايض جبران مى‏شود. و اگر گناهى مرتكب شده است، در مقام نكوهش و عتاب بر آيد و آن را به تلافى و تدارك آن چه را كه كوتاهى كرده است، وا دارد. 4- معاقبه   بعد از محاسبه، در گام چهارم نوبت‏به معاقبه مى‏رسد. حال اگر بعد از محاسبه، معلوم شد كه نفس در انجام واجبات و ترك محرمات از خود ضعفى نشان داده است، آن را با بازخواست و مورد خطاب قرار دهد و مؤاخذه‏اش كند و سپس به پند و اندرز آن مبادرت ورزد و سرانجام، نفس را ملزم كند كه ضعف‏ها را تدارك نمايد. راه علاج   الزام نفس به تدارك و جبران ضعف‏ها مشكل است. براى موفقيت در اين حركت دو راه وجود دارد: راه اول: يادآورى و تذكر نفس به اخبارى كه در فضيلت رياضت نفس وارد شده است; مانند اين روايت كه امام هشتم عليه السلام فرمود: خير و سعادت دنيا و آخرت به اين است كه آدمى با خواهش‏هاى نفسانى‏اش مخالفت نمايد. (87) راه دوم: معاشرت و هم‏نشينى با اهل مجاهدت است. آدمى با ملاحظه‏ى احوال و مشاهده‏ى اعمال پارسايان و مقربان در مسير رياضت نفس قرار مى‏گيرد. خود همين هم‏نشينى با خوبان كمك شايانى است در مسير تهذيب نفس. (88) خلاصه و جمع‏بندى   در مباحث نفس و انسان‏شناسى، ديدگاه فاضلين نراقى را در دوازده بخش بدين شرح بيان مى‏داريم: 1- آدمى مركب از نفس و بدن است. «بدن‏» مادى است و با مرگ متلاشى مى‏شود، ولى «نفس‏» مجرد است و بعد از مرگ بدن به حيات خويش ادامه مى‏دهد; 2- التذاذ نفس به اين است كه به سوى كمال وجوديش نايل گردد; 3- نفس دو قوه‏ى نظرى و عملى دارد. كمال قوه‏ى نظرى شناخت راستين خدا و جهان يا حكمت نظرى است; و كمال قوه‏ى عملى عبادت خالصانه، تهذيب نفس يا حكمت عملى است; 4- فضايل اخلاقى مايه‏ى خوش بختى و سعادت جاويدان; و رذايل اخلاقى مايه‏ى بدبختى و شقاوت جاويدان نفس است; 5- دست‏يازيدن به زندگى حقيقى مشروط به تلاش نفس در دو بعد، كسب فضايل و رفع رذايل اخلاقى است; 6- فضايل اخلاقى همان اعتدال در خلق و خوها است و رذايل اخلاقى افراط و تفريط در آن‏ها; 7- بدون تخليه (طرد رذايل)، تحليه (كسب فضايل) صورت نمى‏گيرد; 8- كمك به فضايل موجب نورانيت دل و كمال در قوه‏ى نظرى نفس مى‏شود; 9- نفس آدمى از چهار قوه‏ى «عاقله‏» ، «غضبيه‏» ، «وهميه‏» و «شهويه‏» بهره‏مند است. و غلبه‏ى هر يك، شخصيت آدمى را به تناسب همان قوه شكل مى‏بخشد; 10- حيات طيبه و سعادت سرمدى آدمى منوط به پيروزى قوه‏ى عاقله بر ديگر قوا است; 11- نفس آدمى در آغاز فاقد خلق و خوها و ملكات اخلاقى است. اين‏ها با تكرار و عادات دست‏يافتنى مى‏گردد; 12- براى آن كه سعادت مندى نفس از اهميت ويژه‏اى برخوردار است، آدمى بايد نگاهبان نفس باشد كه به اين «مرابطه‏» مى‏گويند. مرابطه چهار مرحله دارد: «مشارطه‏» ، «مراقبه‏» ، «محاسبه‏» و «معاقبه‏» . پى‏نوشت‏ها:   71) همان، ص 69. 72) همان، ص 69- 70. 73) همان، ص 74. 74) كلينى، اصول كافى، ج‏1، ص 21- 23. 75) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 292، حكم منسوبه، ش 342. 76) مجلسى، بحار الانوار، ج 57، ص 299. 77) همان، ص 71. 78) همان، ص 71. 79) همان، ص 73. 80) معراج السعادة، همان، ص 16. 81) تخليه، به معناى خالى كردن نفس از صفات ناپسند است. 82) تحليه به معناى زينت دادن نفس با صفات پسنديده است. 83) ر.ك: جامع السعادات، همان، ص 81. 84) همان، ص 79- 80. 85) همان. 86) نساء (4)، آيه‏ى 1. 87) سفينة البحار، ج‏8، ص 298. 88) ر.ك: جامع السعادة، همان، ج‏3، ص 124- 137; و ر.ك: معراج السعاده، ص 523- 532.   منبع: www.naraqi.com  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 342]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن