تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن زود خشنود و دير ناراحت مى شود و منافق زود ناراحت و دير خشنود مى گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837182595




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جوان حقيقت جو


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 جوان حقيقت جو
جوان حقيقت جو     سلمان فارسي در يكي از روستاهاي اصفهان يا اطراف شيراز فعلي به دنيا آمد. نامش را روزبه نهادند.(1) پدرش كاهن زرتشتيان و كارش هيزم نهادن بر شعله آتش بود، تا آتش كه به گمان زرتشتيان مظهر خدا بود، هميشه روشن باشد، ولي روزبه آيين زرتشتي را نپذيرفت. رئيس كاهنان به همراه پدر، كوشيدند او را از عقيده‌اش منصرف كنند. ـ پسر جان! اين پست عالي در معبد را با حقوق كلان بپذير، همه جوانان آرزوي چنين مقامي را دارند... . ـ اي پدر! اين تقاضا را از من نكن و بدان هيزمي كه از جنگل براي شعله‌ور كردن آتش و تبديل آن به خاكستر آورده مي‌شود، ممكن نيست كه خدا و معبود مردم باشد. زندانش كردند، ولي او گريخت و به سوي بيابان روانه شد تا راه نجاتي بيابد. با كارواني به سوي شام حركت كرد؛ چون شنيده بود ريشه دين مسيحيت در شام است. خود را به اسقفي رساند و مدت‌ها با او بود. نزديك مرگ اسقف، از او پرسيد: اكنون، مرا به چه كسي مي‌سپاري؟ اسقف گفت كه به عموريّه برود و به راهب آنجا بپيوندد. به عموريه رفت و سال‌ها نزد راهب آنجا بود تا لحظه مرگ راهب نيز فرا رسيد. ـ بعد از مرگ، مرا به كه مي‌سپاري؟ ـ امروز كسي را كه عقيده درستي داشته باشد نمي‌شناسم، ولي به زودي پيامبري از كيش ابراهيم(ع) مبعوث مي‌شود. به سرزميني كه محصولش خرماست هجرت كن تا به او برسي. او نشانه‌هاي بسياري دارد، از جمله آنكه در ميان دو شانه‌اش مُهر نبوت است و هديه را مي‌پذيرد، ولي صدقه را نه. و سلمان به طرف حجاز حركت كرد. در مسير راه، يك يهودي، او را به بردگي گرفت و به مدينه برد. او ماجراي مسلمان شدنش را اين‌گونه بيان مي‌كند: روزي يكي از اقوام اربابم به باغ آمد و گفت: مردم گرد يك نفر جمع شده‌اند و او را پيامبر مي‌دانند. مي‌گويند از مكه هجرت كرده و به مدينه آمده است. من بالاي درخت بودم. تا اين سخن را شنيدم، لرزه‌اي بر اندامم افتاد، با سرعت پايين آمدم و شتاب‌زده پرسيدم: چه خبر است؟ اربابم مشتي بر سينه‌ام كوبيد و گفت: اين كارها به تو مربوط نيست. مشغول كار خود باش! شب فرا رسيد. با اجازه اربابم، مقداري خرما به خدمت حضرت بردم. خرما را نزد او نهادم و گفتم: اين خرما صدقه است، از آن بخوريد. پيامبر به همراهانش فرمود:‌ شما بخوريد، من نمي‌خورم. با خود گفتم: اين يك علامت؛ پيامبر صدقه نمي‌پذيرد. بار بعدي، مقداري خرما نزد حضرت بردم و گفتم: اين هديه است، بخوريد. حضرت از آن خرما خورد! با خود گفتم: اين دومين علامت صدق پيامبري. بار سوم كه به حضور حضرت رسيدم، پشت سر او ايستادم و با دقت به اطراف شانه‌اش نگريستم تا مهر نبوت را بنگرم. ايشان عباي خود را از دوش خود كنار زد، ناگاه نشانه نبوت را ديدم و بوسيدم و گريستم. پيامبر مرا نزد خود نشاند و سرگذشتم را از آغاز براي آن حضرت بازگو كردم. ايشان شاد شد و من در محضر وي مسلمان شدم. پيامبر سلمان را از اربابش خريد و آزاد كرد. همچنين او را سلمان ناميد، به نشانه سلامت و پاكي روح وي.(2) پی نوشت ها :   1. درباره نام اصلي سلمان، نام‌هاي ديگري نيز در تاريخ آمده است. 2. محمد محمدي اشتهاردي، زندگي پرافتخار سلمان فارسي، صص 22 ـ 36 (با کمي تلخيص).   منبع:  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 246]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن