واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطراتي از بيژن نوباوه روزهاي اول خبرنگاري من هنوز خبرنگار نشده بودم و در تحريريه خبر كار ميكردم؛ [در آنجا] اخبار را مقابله ميكردم. خبر دو نسخه بود، وقتي گوينده خبر را ميخواند، من غلط هايش را ميگرفتم و ميگفتم: غلط است، صبر كن. به اين [كار]، مقابله خبر ميگويند. آن موقع مثل الان نبود كه افراد سه روزه خبرنگار ميشوند، شايد من يك سال كارم همين بود. خيلي كه وضعمان خوب شده بود، در راديو ميگفتيم: «اينجا تهران است، صداي جمهوري اسلامي ايران، ساعت 14.» همان روز اول وارد راديو شدم. راديو خيلي فعال بود. من خبرنگاري را خيلي دوست داشتم. از زمان بچگي هم انشا، تاريخ، جغرافيا و ادبياتم نسبت به رياضيات و ديگر دروسم خيلي خوب بود. شايد من جزو نخستين نفراتي بودم كه از صدا و سيما به جبهه رفتم. وقتي من رفتم، تازه شهيد چمران گروه جنگهاي نامنظم را تشكيل داده بود. نخستين گزارش گزارشي بود در برنامهاي تصويري تحت عنوان «همگام با جنگ». يك هليكوپتر هلال احمر را زده بودند روي زمين سوخته بود، بدنهاش كاملاً آتش گرفته بود، اما معلوم بود كه هليكوپتراست. اين را به شكل سينهخيز گزارش دادم؛ فيلمبرداري خوابيده توي گل و زير آتش خمپاره. حلقه فيلم دوربين داخل آب افتاد. يكي از دوستان، داخل آب شيرجه زد تا نوار فيلم دوربين را بياورد. ده، بيست متري را به پشت شنا كرد، اما نوار تقريباً آسيب ديد. خلاصه به سختي از آن فيلم، گزارشي تهيه كرديم، وقتي گزارشم پخش شد، خيلي لذت بردم. دروبين يا سلاح [در جبهه] من هميشه مسلح بودم. به لحاظ قانوني، خبرنگار نبايد مسلح باشد. گاهي خط آتش درست ميكرديم تا بچهها از يك تنگه فرار كنند، ولي آخرِ سَر، كسي نبود براي من خط آتش درست كند. ميدويدم، زمين پر از چاله چوله بود، زمين ميخوردم... دست و پايم درد ميگرفت. مسير را سينه خيز ميرفتم و دوباره بلند ميشدم. اهميت دوربين را به مراتب بالاتر از اسلحه ميدانستم و به اين نتيجه رسيده بودم كه كار ما كمتراز كار رزمندهها نيست. اگر بهترين عمليات انجام شود و فيلمي براي ديدن نباشد، مردم پيروزي را نميبينند. گرفتن دجله وقتي ما اعلام كرديم كه دجله را گرفتيم، عراق ميگفت دروغ است. فيلم آن موجود است. ما پنج شش كيلومتر را در عمق خاك عراق رفتيم. بعد از اينكه اين فيلم را گرفتيم، خود عراق شروع به زدن منطقه كرد و كلي از بچههاي ما را شهيد و اسير كرد. اين فيلم سبب شد معادله جنگ در آن شرايط عوض شود. ما نشان داديم كه به عمق پنج كيلومتري خاك عراق آمديم و به جاده الاماره ـ بصره رسيديم، اين مهم بود. جريان شيميايي شدن [وقتي براي معالجه به امريكا رفته بودم] نفسم كم ميآمد، كمر درد ميگرفتم، عرق ميكردم، شبها تا صبح دو سه بار لباس عوض ميكردم. دكترها متوجه نميشدند. حتماً بايد آزمايش خون ميدادم، ولي آنها نميفهميدند. كليه و كبدم درد گرفتند، رنگم زرد شد، ريهام مشكل داشت. وقتي آزمايش دادم، دكترم گفت: دو نوع سم در بدن تو هست كه اين سمها سموم گياهي هستند كه به نوعي در جنگها استفاده ميشد و همين مسئله سبب سرطان خون شد. عموي شهيد آويني، دكتر حسين آويني، در امريكا به من گفت: وقتي يكجا بمب شيميايي ميزنند، تا يك مايل، يعني 1500 متر، خاك و آب آلوده است. اگر دست شما به چشم و بدنتان بخورد يا اگر كمي آب بخوريد. ميكروب وارد بدنت ميشود. اما ميكروب اينطور نميكند كه دو روزه مريض شويد. كمكم در درازمدت انسان را بيمار ميكند؛ اگر گاز اعصاب باشد اعصابتان آسيب ميبيند يا سرطان ميگيريد و... . منبع:نشريه گلبرگ،شماره 121.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 533]