واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راز جاودانگی 2در مقاله پیشین به مسئله جاودانگی و نظریات مختلفی که در این زمینه وجود دارد اشاره کردیم. گفتیم این مسئله از دیر باز ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. این سوال که آیا نابود میشوم یا همیشه خواهم بود، از جمله مهمترین پرسشهای انسان در طول تاریخ بوده و درباره آن آرای مختلفی ارائه شده است.
به همین دلیل متکلمین و فلاسفه نیز توجه ویژهای به این مسئله مبذول داشتهاند. گروهی حیات پس از مرگ را انکار کرده و گروهی دیگر بر مبنای معاد و یا دیگر روشهای موجود تلاش کردهاند آن را بپذیرند. ادیان آسمانی، از جمله اسلام، با طرح مسئله معاد مسئله جاودانگی را پذیرفتهاند. اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان نیز با تکیه بر آیات قرآن و نیز با استفاده از برهانهای عقلی به تبیین این مسئله پرداختهاند. از دیدگاه اندیشمندان مسلمان، هویت و تشخص بدن به نفس است. شخص به واسطه نفسش شخص است نه جسدش. به همین خاطر تا زمانی که نفسش باقی ست وجود او مستمر و باقی ست. در میان اندیشمندان غربی نیز این مسئله همیشه مطرح بوده است. افلاطون مباحث مربوط به جاودانگی را در رساله فایدون ذکر کرده است. او در این رساله گزارشی از آخرین لحظات زندگی استادش (سقراط) را بیان میکند. سقراط به دلیل طرح پرسشهای فلسفی دشوار به مرگ محکوم شده است. شاگردانش در زندان به او میپیوندند و تلاش میکنند او را نجات دهند. سقراط از فرار سرباز میزند و به شاگردانش میگوید هر چند جسم او با نوشیدن زهر (شوکران) نابود میشود ولی روح او با مرگ نابود نمیشود. افلاطون برای این مسئله استدلالهایی نیز ذکر میکند. یکی از این استدلالها استدلال از طریق بساطت نفس است. از دیدگاه افلاطون اگر چیزی اجزا نداشته باشد، نابود نمیشود (بسیط باشد). نفس اجزا ندارد (بسیط است). پس نفس نابود نمیشود. فیلسوف فرانسوی، و پدر فلسفه جدید، دکارت نیز از استدلال بساطت برای جاودانگی نفس انسانی بهره میبرد.در میان اندیشمندان مسلمان ملاکهای متعددی در مورد جاودانگی مطرح شده است که به برخی از آنها اشاره کردیم. مادیون، متکلمین و فلاسفه هر یک تلاش کردهاند ملاکهایی برای تبیین حس جاودانگی در انسانها ارائه نمایند. فلاسفهای چون غزالی، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا تلاش کردهاند در عین اینکه میپذیرند نفس انسان مجرد است مسئله معاد جسمانی را نیز مطرح کنند. از سویی، تنها اموری فاسد میشوند که قابلیت انحلال یا قوه فساد داشته باشند و اگر موجودی این قابلیت را نداشته باشد، باقی و جاودانه خواهد بود. فلاسفه اسلامی نفس ناطقه را مجرد میدانند. نابودی بدن، سبب نابودی نفس نمیشودفلاسفه اسلامی در این زمینه متأثر از آموزههای دین اسلام هستند. مطابق آیات قرآنی، هم روح و هم بدن انسانها دارای معاد است. این مسئله فلاسفه را بر آن داشت تا با ارائهی تبیینی معقول و منطقی مسئله جاودانگی انسانها را تبیین کنند. برخی از آنها توانستند به تبیینی عقلانی از این مسئله برسند و برخی نیز همچون ابن سینا، با وجود اینکه از نظر فلسفی به تبیینی معقول از معاد جسمانی نرسید ولی آن را پذیرفت. در اندیشه ابن سینا نیز به نوعی شاهد پذیرش جاودانگی در پرتو نفس مجرد و بدن مادی هستیم, اما او پذیرش جاودانگی در پرتو بدن را مستند به آیات قرآن میکند (الشفاء, الالهیات، 423). او بحثی فلسفی در این باب ارائه نمیدهد (برخلاف جاودانگی نفس مجرد که بسیار به آن پرداخته است). صدر المتألهین شیرازی مبنای خاص خود را در این زمینه دارد. از دیدگاه او جاودانگی به معنای معدوم نشدن و فانی نگردیدن است. فنا ضد کلمه بقا و باقی متضاد فانی به شمار میآید. با این حساب «نفس، باقی و جاودانه است» یعنی نفس فنا نمیپذیرد و معدوم نمیگردد. فنا به معنی معدوم شدن یا ازاله وجود است. به عبارت دقیقتر، فلان امر فانی شد یعنی عدم بر وجودش چیره شد. روشن است که غلبه عدم بر وجود، امری محال است، لذا نه در مورد مادیات و نه مجردات رخ نمیدهد.از سویی، تنها اموری فاسد میشوند که قابلیت انحلال یا قوه فساد داشته باشند و اگر موجودی این قابلیت را نداشته باشد، باقی و جاودانه خواهد بود. فلاسفه اسلامی نفس ناطقه را مجرد میدانند. نابودی بدن، سبب نابودی نفس نمیشود. امر مجرد قوه فساد ندارد یعنی از بین نمیرود. از سویی، نفس بسیط است و امر بسیط منحل به اجزاء نمیشود چرا که اصلاً جزء ندارد (این استدلال برگرفته از استدلال افلاطون در رساله فایدون است). به همین دلیل است که در تعابیر فلاسفه اسلامی از «جاودانگی نفس» به فسادناپذیری تعبیر شده است. از دیدگاه صدر المتألهین شیرازی، نیز تجرد نفس انسانی ملازم با جاودانگی آن است. نفس انسانی به مرحله تجرد میرسد ولی در عین حال، جاودانگی انسان نفسانی – بدنی است. هر چه نفس انسان قویتر میشود تعلق آن به بدن کم میشود. در عین حال، هر نفسی در عالم آخرت بدن مخصوص به خود را دارد. این بدن همان بدن مثالی است. از جهاتی شبیه به این بدن و از جهاتی با این بدن متفاوت است. انسان با مرگ، بدن خود را از دست میدهد و دارای بدن مثالی میشود. بهرام علیزادهبخش اعتقادات تبیانمنابع: 1. ابن سینا, شیخالرئیس حسین بن عبدالله، الشفاء, الالهیات، چاپ اول، انتشارات ناصرخسرو،تهران، 1363ه.ش.2. الشیرازی, صدر المتألهین, الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة, ج1, 8, 9, الطبعة الرابعة, دار احیاء التراث العربی, بیروت 1410ه.ق.3. الطوسی, الخواجة نصیرالدین, تجرید الاعتقاد, در کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد, تعلیقه حسن حسن زاده آملی, مؤسسة النشر الاسلامی, قم 1407ه.ق.4. الغزالی, ابوحامد محمد, تهافت الفلاسفة, دراسة الدکتور ماجد فخری, الطبعة الرابعة, دارالمشرق, بیروت 1990م.5. دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی تبریزی، جلد اول، رساله فایدون.6. علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1380.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 584]