تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820046772




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نامي برازنده موقعيت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نامي برازنده موقعيت
نامي برازنده موقعيت نويسنده:مهرزاد دانش نگاهي به شخصيت هاي فيلمنامه «هيچ»هيچ فيلمنامه پر شخصيتي دارد.فارغ از شخصيت هاي حاشيه اي، 9 شخصيت اصلي در داستان حضور دارند که بر اساس پيوندهاي خانوادگي با هم تعامل پيدا مي کنند.کار کردن روي چنين مايه هايي، دشواري هاي خاص خود را دارد که مهم ترين آنها برقراري تعادل( که لزوماً به معناي تساوي نيست)بين ميزان و حجم مقتضي کنش ها و موقعيت هاي هريک از اين شخصيت هاست.در فيلمنامه هيچ اين امر آنجا پشتوانه محکم تري را مي طلبد که روند کلي متن به سوي تغيير و تحول شخصيت ها حرکت مي کند و براي همين لازم است تا مخاطب در خصوص دگرگوني رفتاري و يا عقيدتي هريک از اين آدم ها، متقاعد کنندگي خدشه ناپذيري برايش حاصل آيد.محوري ترين شخصيت فيلمنامه هيچ، نادر سياه دره است.پرداخت نويسندگان ازا و خوب صورت پذيرفته است.متن با حضور او شروع مي شود،در حالي که در کيوسک نگهباني بيمارستان نشسته و موقعيتي ولنگارانه و بي خيال به خود گرفته است.سکانس هاي ابتدايي فيلم اگرچه کوتاه است(نگهباني، آشپزخانه، منزل عمه) ولي هريک در معرفي ابتدايي اين شخصيت گويا و موجز عمل مي کنند و انگاره هاي شخصيتي و يا موقعيتي اي نظير تحقيرپذيري ( فحش ها و متلک هاي کارکنان بيمارستان)، علافي(بي کاري در خانه و بيرون آن)، پر خوري (سطل غذا و نان و پنير و شيشه گم شده عسل)، فقر(ديالوگ «با ماهي 200 تومان کجا بروم»)، مزاحمت براي ديگران(به ستوه آمدگي عمه از پرخوري ها و تنبلي هايش)و ...را به درستي در اختيار مخاطب مي نهد.اما با حضور نادر در منزل عفت، روند شخصيت پردازانه او شکل عميق تري به خود مي گيرد.نادر در تعامل با هريک از ساکنان منزل وجهه اي از خود بروز مي دهد که بخشي از موجوديت و هويت شخصيتي اش را نشان مي دهد؛ ماجراي توپ بازي با هندوانه، ترسش از بيک، خوردن 50 ساندويچ عادل، تخم مرغ خوردنش نزد ليلا و تأکيدي که روي مهندس بودن نامزد او و همجواري زابل با دريا(!)دارد، هراسش از برملا شدن بي کاري اش بعد از افشاگري نيما، نحوه پول دادنش به عفت، ولگردي اش در حياط منزل در همان شب اول ازدواج، خود را به بي خيالي زدن در برابر نگاه ها و کنايه هاي سرزنش کننده ديگران ... ولي اين روند در بخش نگاه دوم متن، عمق و گستره بيش تري به خود مي گيرد و موقعيت جديد او که حالا در نسبت با ثروت تعريف مي شود، رفتارهايي ديگر را آشکار مي کند؛ امتناع از قرار دادن پول در اختيار ديگران.اما اين نکته ها، قالب هايي کلي است.ظرايف زيادي در متن وجود دارد که شخصيت نادر را فني تر نمايش مي دهد.اين نکته هاي ظريف از پتو انداختن روي بچه هاي خردسال شروع مي شود و تا مسائلي مانند ضجه در دست شويي و اين که«خودش هم از دست خودش خسته شده است» تداوم پيدا مي کند.اينها نکاتي پنهان تر است که در وهله نخست از آدم لا ابالي اي مثل نادر بعيد به نظر مي رسد، ولي نويسندگان تعبيه هاي پر ظرافتي را در اين خصوص به عمل آورده اند که عمق شخصيت مزبور را انساني تر نشان مي دهد.کسي چه مي داند؛ شايد در آخر کار که او از پشت پرده، يکتا را صدا مي زند، نه به دليل آوردن غذا برايش است، بلکه مي خواهد کمک مالي به او کند.مي دانم که اين احتمال خيلي ضعيفي است، ولي نگاه کم و بيش فراگير فيلمنامه نويسان به اين شخصيت، چنين احتمالي را ولو در ابعاد محدود ناممکن جلوه نمي دهد.نکته اساسي ديگر در مورد شخصيت نادر موقعيت غريب او در ارتباط با اوضاع جسماني بدنش است که از يک طرف گرسنگي پايان ناپذيري را برايش رقم مي زند و از طرف ديگر شش کليه را در بدنش ايجاد مي کند.اين موقعيت به غايت فانتزي است؛ ولي نگاه درست نويسندگان مانع از بروز دوگانگي لحن و تعليق بين واقع گرايي و فانتزي شده است و عملاً نادر نه تنها جذاب ترين شخصيت فيلم هيچ شده، که حتي در بين شخصيت هاي سينمايي سينماي ايران هم موقعيتي ممتاز دارد و از جذاب ترين و نادرترين شخصيت هاي سينماي ماست.نام او کاملاً گوياي وضعيتش است.عفت دومين شخصيت اصلي ماجراست.او جايگاه خيلي پررنگي در متن ندارد و بيشتر يک جور کاتاليزور به نظر مي آيد که نادر به واسطه او از منزل عمه اش به منزل او تغيير موقعيت بدهد.دلاکي مهم ترين شناسه اوست که از دلش مفاهيمي مثل فقير و شأن اجتماعي بيرون مي آيد و البته ادامه دلاکي اش در زمان ازدواج با نادر هم معاني خاص خود را دارد.نويسندگان چندان عنايتي به او نداشته اند و حتي پس از مکنت نادر هم گم و ناپيدا باقي مي ماند.(فقط يک جا همراه دخترانش در اتاق مي بينيمش که بي کار نشسته و مي گويد حالا چه کار کنيم.)اين در حالي است که موقعيت او به عنوان همسر نادر مي توانست خيلي پوياتر از وضعيت فعلي باشد.انتظار خاصي نمي رود که شخصيت عمه در متن از وضعيت کنوني فعال تر باشد.عمه بيش تر يک محمل است که البته با بازي خوب خانم برومند(اصولاً فيلم هيچ، مجموعه اي قابل توجه و شاخص از بازي هايي بسيار خوب است و شايد اگر اين هنرمندي از جانب بازيگران فيلم وجود نداشت، توجه مخاطب به شخصيت ها کمتر صورت مي پذيرفت)موقعيتي متشخص تر به خود گرفته است. حضور او در منزل عفت بعد از ثروتمندي نادر روند شخصيتي او را پررنگ تر جلوه مي دهد.در ميان ساکنان منزل عفت، ليلا از همه بيشتر جلب توجه مي کند. شايد اين به دليل کنشمندي بالاي اين شخصيت باشد.اولين کسي که در ميان فرزندان عفت با او به شکلي واضح صحبت مي کند، ليلاست (شغل عادل و وضعيت تأهل او را براي نادر باز مي گويد)و باز اولين کسي که به علافي نادر اعتراض مي کند هم اوست و نيز نخستين فردي که بعد از پولداري نادر رفتار متفاوت از خود بروز مي دهد همچنان ليلاست(طرد نيما)و بيش از همه هم در پي عزيمت به يک وضعيت جديد است(رک و صريح به نادر موقع خوردن نيمرو مي گويد براي تهيه جهيزيه به پول احتياج دارد)و سر آخر هم با رويکردي آنارشيستي همه چيز را فرو مي گذارد و مي رود.اگرچه اين عزيمت ناگهاني (مخصوصاً اشاره تلويحي به خياباني شدنش) چندان متقاعد کننده نيست، ولي نويسندگان با لحاظ کردن برخي شناسه ها(مثل علاقه او به آرايش کردن و يا جنبيدن سر و گوشش در خصوص برخي مسائل و نيز سر خوردگي از نيماي بي حس و حال در اين زمينه ها)تلاش کرده اند گريز او از منزل را با اتکا به سبب هايي منطقي و روان شناسانه شکل دهند.در اينجا هم باز بازي خوب جواهريان به غناي شخصيتي ليلا کمک شاياني کرده است. نيما برخلاف ليلا شخصيت منفعلي است.اولين بار او را موقع سرزدنش به نادر در بيمارستان مي بينيم که البته به راحتي قابل حدس است.ليلا او را فرستاده است تا اين که به عزم خودش آمده باشد. کنش پذيري او در مقابل نادر پر خور و بي کار، بهتي فراوان را برايش رقم مي زند که همين ريشه اختلاف بين او و ليلا را شکل مي دهد.همان طور که در بند قبل آمد، نيما به لحاظ شور و هيجان هم موجود منفعلي است و در برابر ليلاي بازيگوش همراه مناسبي به نظر نمي آيد.بعداً هم که دروغش درباره دانشگاه و مهندسي کشتي سازي برملا مي شود، انفعال شخصيتي اش عمق بيشتري مي يابد.اما آخرين تصويري که نويسندگان از حضور او در داستان ترسيم کرده اند، نوعي اقتدار مظلومانه و معصومانه است که در تضاد با آن انفعال ابلهانه قرار مي گيرد؛ پسر در آستانه در ظاهر مي شود، همه آنها که داد و فرياد راه انداخته اند، در سکوت فرو مي روند و او خطاب به مادرش نهيب مي زند که:«بيا بريم»!زوج بعدي محترم و بيک هستند.بيک را اولين بار در همان سکانس شب عقد نادر و عفت مي بينيم که دارد به مادرش درباره نادر و نداري اش غر مي زند و مي گويد اگر زن گرفتن اين طوري باشد، او تا به حال مي توانسته ده ها زن بگيرد.در همين سکانس افتتاحيه معرفي شخصيت ها، نويسندگان هوشمندانه دو ويژگي اساسي بيک را مطرح مي کنند؛ خشونت(غر زدن)و هوس(ماجراي زن گرفتن). بعداً مي بينيم هر دو اين ويژگي ها در طول ماجرا گسترش و عينيت پيدا مي کند.در بخش نگاه اول بيشتر داد و بيداد و دعواکاري هايش را مي بينيم و در بخش نگاه دوم بيشتر تمايل هاي زياده خواهانه اش را در هوا و هوس.در سکانس تماشاي تلويزيون هم از قضا اوست که از عادل مي خواهد فيلمي از جنس ديگر برايشان بگذارد.محترم اما شخصيتي است که تنها لال بودنش پررنگ ترين شناسه اش به حساب مي آيد.نويسندگان در مورد او کار زيادي انجام نداده اند. تنها به علت مضحک لال شدنش تک اشاره اي مي شود و بعد هم که بيک هوس ازدواج مجدد به سرش مي زند، کمي رويش مانور داده مي شود و اوج اين ماجرا هم که در قهر کردنش و ترک منزلش است. وجود او تأثيرگذاري چنداني روي مناسبات کلي متن ندارد.عادل مرد ديگر اين جمع خانوادگي است که شخصيت پردازي درباره اش کم و بيش خوب انجام گرفته است.او اولين کسي است که با تعارف تخمه به نادر در سکانس وانت باب ارتباط را با او مي گشايد.اما در همين سکانس مي بينيم که جواب سؤال هايي را که نادر از او مي پرسد ليلا مي دهد.او تنها زماني که پاي همسرش يکتا به ميدان صحبت کشيده مي شود، دهانش را به حرف زدن باز مي کند و آن هم با لحني معترضانه و طعنه زنانه(رقصيدن وسط استاديوم)به فوتبال بازي کردن زن هاست.او يک فوتباليست ناکام است که حالا گره شخصيتي اش را با بوق زدن و ساندويچ فروختن در مسابقات فوتبال جبران مي کند و همين گره هم هست که باعث شده چشم ديدن فوتباليست شدن زنش را نداشته باشد.او فقط مقابل زنش گارد مي گيرد، اما جلوي ديگران جرئت ابراز وجود ندارد و حتي وقتي نمي تواند پول ساندويچ هايش را از نادر بگيرد، به بيک و کله شقي هايش متوسل مي شود. همسر او يکتا، البته مانند خودش چندان موقعيت متقاعد کننده اي ندارد .اين که زني در سطح سواد و طبقه اجتماعي او-که حتي زبان فارسي را هم نمي تواند درست ادا کند-مي خواهد فوتباليست شود، نياز به زمينه هاي مقدماتي ديگر داشته تا باورپذير شود و در شکل کنوني بيشتر به يک هجو شبيه است.ماجراي حاملگي او و اين که تمايل دارد بچه را سقط کند هم در عمق درام گسترش پيدا نمي کند. حتي علت خودکشي اش را در نهايت درست در نمي يابيم.يک دعواي زن و شوهري باعث خودکشي مي شود؟ شايد؛ ولي اين پيامد هم نياز به بستري متقاعد کننده دارد که فيلمنامه از آن تهي است.هيچ اثري جذاب است که بخشي از اين توفيق را در شخصيت پردازي خوب برخي از آدم هاي داستانش -مخصوصاً شخصيت اول داستان-کسب مي کند.اگر اين مهم در خصوص بقيه آدم هاي ماجرا تداوم داشت، فيلم قطعاً در جايگاهي بالاتر قرار مي گرفت.منبع:.منبع:فيلم نگار، شماره 91/ن
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن