واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عدالت در اسلام از ديدگاه امام خميني(رحمت الله عليه) نويسنده: ف. مصباحي اسلام خدايش عادل است، پيغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضي اش هم معتبر است که عادل باشد، فقيهش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعه اش هم بايد عادل باشد-از ذات مقدس کبريا گرفته تا آن آخر. زمامدار بايد عادل باشد؛ ولاتشان (1) هم بايد عادل باشند. اين ولاتي که در اسلام مي فرستادند، واليهايي که مي فرستادند به اين طرف و آن طرف، امام جماعتشان هم بود، بايد عادل باشد. اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدي است که داريد مي بينيد. اسلحه دست اشخاص غيرصالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح، اشخاص بي انصاف، بي عدالت. صحيفه امام؛ ج 3، ص 304رسول خدايي که سالهاي طولاني در سلوک بوده است، وقتي که فرصت پيدا کرد، يک حکومت سياسي ايجاد کرد براي اينکه، عدالت ايجاد بشود. تبع ايجاد عدالت فرصت پيدا مي شود براي اينکه هر کس هر چيزي دارد بياورد. وقتي که آشفته است نمي توانند، در يک محيط آشفته نمي شود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفه شان را، اهل فقه، فقه شان را، لکن وقتي حکومت يک حکومت عدل الهي شد و عدالت را جاري کرد و نگذاشت که فرصت طلبها به مقاصد خودشان برسند، يک محيط آرام پيدا مي شود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا مي شود. صحيفه امام؛ ج 20، ص 116 شما شنيده ايد که حضرت امير با آن ظاهراً يهودي بود که در محضر قاضي واقع شدند، در صورتي که حضرت امير رئيس بود. وقتي که احضارش کرد، رفت پيش قاضي. قاضي وقتي که اباالحسن به ايشان گفت، اشکال کرد به او که نه، به آن هم هر چه مي گويي به من هم همين طور بگو.(2) اين دستوري است براي همه ي ماها که بايد در مسند قضا، يکي که نشست، همه ي ملت پيشش با يک نظر باشد. تمام نظرش به اجراي عدالت باشد. عدالت، در دشمنش هم به طور عدالت، در دوستش هم به طور عدالت. نه اينجا مسامحه کند و نه آنجا سختگيري کند. صحيفه امام؛ ج 13، ص 115علي بن ابيطالب - سلام الله عليه- همه ي عالم اگر کافر هم مي شدند به حال او فرقي نمي کرد؛ جز غصه خوردن به اينکه چرا اينها دارند خلاف مي کنند، و الا مشي او هيچ تغييري نمي کرد. آن روزي که تو خانه نشسته بود، با آن روزي که يک خلافت داراي آن وسعت - که ايران يک جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه ي اينجا تحت سيطره بود و از اروپا هم يک مقداري- هيچ فرقي در حال روحي اش نبود که حالا که من داراي يک همچو چيزي هستم، بايد مثلاً چه بشود، هيچ ابداً در روح او هيچ فرقي نمي کرد. براي اينکه روح ، روح الهي بود. روح الهي در آن فرقي نمي کند يک جمعيت کمي تحت نظر او باشد، يا يک دنيا باشد، در حال روحي او فرقي نمي کند. او موظف است عدالت کند. مي تواند با اين چهار تا که هست عدالت بکند؛ اگر توانست، به همه جا عدالت را گسترش مي دهد. صحيفه امام؛ ج 9، ص 14 رسول ختمي - صلي الله عليه و آله و سلم - که براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا، و آن کسي که به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد کرد، نه آن هم اين عدالتي که مردم عادي مي فهمند که فقط قضيه ي عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانيت. انسان اگر هر انحرافي پيدا کند، انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقلي، برگرداندن اين انحرافات به معناي خودش اين ايجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به عدالت بر گردد، اين عدالت در او تحقق پيدا کرده است. اگر در عقايد يک انحراف و کجيهايي باشد، برگرداندن آن عقايد کج به يک عقيده ي صحيح و صراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدي موعود - سلام الله عليه- که خداوند ذخيره کرده است او را از باب اينکه هيچ کس در اولين و آخرين، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد، و آن چيزي که انبيا موفق نشدند به آن با اينکه براي آن خدمت آمده بودند، خداي تبارک و تعالي ايشان را ذخيره کرده است که همان معنايي که همه ي انبيا آرزو داشتند، لکن موانع، اسباب اين شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همه ي اوليا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست اين بزرگوار اجرا بشود. صحيفه امام؛ ج 12، ص480قرآن، يک بعدش اين است که ظلم را از بين بشر بردارد و عدالت اجتماعي را در بشر ايجاد کند. صحيفه امام؛ ج 17، ص 434حکومتهاي اسلامي حکومتهاي عدالت است. براي عدالت آمده اند. حکومتها نيامدند که به مردم بزرگي بفروشند. حکومتها خدمتگزار بايد باشند. اگر از خدمتگزاري تخلف بکنند خلاف موازين اسلام است. اينطور نبوده است که حکومتهاي صدر اسلام بخواهند که يک آقايي به مردم بفروشند. بخواهند که قدرتمندي کنند. آنها براي خدمت به مردم و جنگهايي که مي کردند هم، خدمت به مردم بوده و تمام اقداماتشان براي اين بوده است که مردم را نجات بدهند. صحيفه امام؛ ج 11، ص265تاريخ نشان مي دهد که وقتي اسلام جايي را فتح کرده است مردم آنچنان به اسلام رو کرده اند و به دولتهاي قبلي خود پشت کرده اند؛ نظير ايران که با آغوش باز به اسلام و تشيع روي آوردند. احکام اسلام روي عدالت است. زندگي حکام با پايين ترين افراد، يک طور بوده است. رئيس مذهب ما (3) که حکومتش وسيع بود -چندين مقابل ايران، حجاز و مصر و ايران و همه ي آنها تحت سيطره ي او بود- زندگي اش از همه ي افراد ملت پايين تر بود. عدالت را بالاتر از هر کس که تصور شود اجرا مي کرد. در محکمه اگر ادعايي عليه او بود حاضر مي شد، در محکمه مي نشست. حکم خلاف [قاضي] را قبول مي کرد. تشيع در عين مقاومت، عادل است؛ و عدالت يعني «نه ظلم بکن و نه زير بار ظلم برو». برنامه ي تشيع را امام ما در اين دو کلمه خلاصه کرد: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه ي کلي تشيع و اسلام همين است. صحيفه امام؛ ج 5، ص 533فرق ما بين رژيم اسلامي انساني با ساير رژيمها اين است که در اين عدالت هست،... يکي از فرقهايش قضيه ي عدالت اجتماعي است. هيچ يک از رژيمهاي دنيا، غير از آن رژيم توحيدي انبيا، توجهش به معنويات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است که معنويات را ترقي بدهد. آنها همه در دنبال اين بوده اند که اين ماديات را استفاده از آن بکنند و يک نظام مادي در عالم ايجاد کنند. و انبيا اصلش آمده اند براي تزکيه ي نفوس انساني؛ تعليم و تربيت کتاب و حکمت و مهار کردن اين طبيعت. که انسان قبل از مهار کردن طبيعت به دست انبيا به طور اصلاح، همه چيز را مي خواهد. انسان کما اينکه يکي از موجودات عالم است؛ و يک حيواني است، منتها حيوان قابل تربيت. هيچ يک از... قوايي که در انسان است محدود نيست. انسان شهوتش محدود نيست به اينکه نظام داشته باشد مثل ساير حيوانات؛ بلکه از ساير حيوانات هم بدتر است. غضب انسان محدود نيست به اينکه در يک موردي اعمال غضب بکند، در يک موردي نکند؛ غير محدود است. سلطه ي بر ساير کشورها، بر ساير گروهها، محدود نيست که با يک نظمي بر آنها غلبه کند؛ غير محدود است. انسان شهوتش همچو غير محدود است که هيچ مرزي ندارد. هيچ فرقي ما بين افراد نيست. اگر غضب کند هيچ مرزي ندارد که در آن مرز محدود باشد. مهار تا نشود، تا اشخاصي که بايد مهار کنند اين قواي انسان را تا مهار نکنند، غير محدود و مطلق است. انبيا آمده اند که با تعليم و تربيت الهي و با تزکيه ي نفوس مهار کنند اين قوه هاي غير محدود انسان را. صحيفه امام ج 8؛ ص 255از مزايايي که در حکومت اسلام هست... عدالت... است... حکومت اسلام و شخص اول، که خليفه است بر مسلمين و به منزله ي سلطان است نسبت به مسلمين، زندگي عادي اش از افراد طبقه ي سه پايين تر و با مردم، با همين طبقه ي فقرا، همدرجه در زندگي هستند؛ و عدالت اجتماعي و عدالتهايي که اجرا مي کند اسلام به مصلحت تمام طبقات، سابقه در بشر ندارد. حکومت اسلام مثل حکومتهاي ديگر از قبيل سلاطين، از قبيل رؤساي جمهوري نيست. حاکم اسلام حاکمي است که در بين مردم، در همان مسجد کوچک مدينه مي آمد جلوس مي کرد و آنهايي که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل ساير طبقات مردم در مسجد اجتماع مي کردند؛ و طوري بود اجتماعشان که کسي که از خارج مي آمد نمي فهميد که کي رئيس مملکت است و کي صاحب منصب است و کي از فقراست. لباس همان لباس فقرا و عشرت همان عشرت فقرايي. و در اجراي عدالت طوري بود که اگر چنانچه يک نفر از پايين ترين افراد ملت بر شخص اول مملکت، بر سلطان، بر رعيت ادعايي داشت و پيش قاضي مي رفت، قاضي شخص اول مملکت را احضار مي کرد و او را هم حاضر مي شد؛ و اگر چنانچه حکم بر خلاف اومي کرد تسليم بود. صحيفه امام؛ ج 4، ص417پي نوشت : 1-جمع والي به معناي حاکم ايالت.2-شرح نهج البلاغه؛ ابن ابي الحديد؛ ج 17، ص 65.3-امام علي (ع)،ر.ک: به:کنزالعمال؛ ج4، ص 6.منبع:کتاب عدالت در نظام اسلامي/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]