تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترها بزرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798070999




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقش تاریخ‌نگاری و تاریخی‌نگری ابن ابی‌الحدید در بازیابی بستر تاریخی متن نهج البلاغه - بخش دوم و پایانی جایگاه روش انتقادی در تاریخ‌نگری ابن ابی‌الحدید


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقش تاریخ‌نگاری و تاریخی‌نگری ابن ابی‌الحدید در بازیابی بستر تاریخی متن نهج البلاغه - بخش دوم و پایانی
جایگاه روش انتقادی در تاریخ‌نگری ابن ابی‌الحدید
تأثیرپذیری کلامی و برخوردهای فرقه‌گرایانه را می‌توان مهم‌ترین نقد شرح ابن ابی الحدید دانست که از تعصب اعتقادی و عناد با مذهب شیعه نشئت می‌گیرد.

خبرگزاری فارس: جایگاه روش انتقادی در تاریخ‌نگری ابن ابی‌الحدید



  ذکر تاریخ صدور ابن ابی‌الحدید همواره تلاش می‌کند که تاریخ دقیق یا تقریبی ایراد سخن امام(ع) را نیز به‌دست آورد. یافتن تاریخ صدور کلام در هر متنی مهم است، چراکه یکی از ارکان فهم مراد هر کلامی، جست‌وجوی تاریخ کلام گوینده آن می‌باشد. این امر در موارد حساسی که تناقضات تاریخی ـ حدیثی در کتاب‌های روایی فاحش است، ضروری می‌یابد. برای نمونه او در پایان خطبه 242 به اجتهاد خود، به ذکر تاریخ ایراد کلام می‌پردازد و می‌نویسد: ... سپس فرمود: «نمى بینید چگونه در آن شهرها آتش جنگ سوزان است ». این جمله، دلالت دارد که این خطبه پس از پایان یافتن امر حکمیت ایراد شده است، زیرا معاویه پس از فریب ابوموسی و تعجیل در امر حکمیت، گروه‌هایی به سمت شهرهای تحت حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) گسیل ساخت ...» (همان، ج13، ص 31). همچنین به نظر قطب راوندی در خصوص زمان ایراد خطبه 22 که عقیده دارد در صفین ایراد شده است، خدشه وارد می‌کند. ابن ابی‌الحدید خطبه‌های مشابه آن را که مربوط به عزیمت امام(ع) به جمل، ذی قار و... است را شاهد آورده و با همانندسازی متون آنها نشان می‌دهد که این خطبه، مربوط به جنگ جمل بوده و به طلحه و زبیر و پیمان شکنان اشاره دارد، نه صفین (همان، ج1، ص 305ـ311). همچنین در جایی دیگر درباره خطبه 48 می‌گوید: «این خطبه را امیرالمؤمنین(ع) به هنگامى که در نخیله بود و از کوفه به سوى صفین در حرکت بود، پنج روز باقى‌مانده از شوال سال سى و هفتم ایراد فرموده و جماعتى از سیره‌نویسان آن را آورده اند...» (همان، ج3، ص 201). همین‌طور ابن ابی‌الحدید ذیل خطبه 242 از فحوای کلام امام(ع) برداشت می‌کند که زمان ایراد خطبه چه زمانی بوده است: قال لهم ألا ترون إلى بلادکم تغزى هذا یدل على أن هذه الخطبه بعد انقضاء أمر التحکیم، لأنّ معاویه بعد أن تم على أبی‌موسى من الخدیعه ما تم استعجل أمره و بعث السرایا إلى أعمال أمیرالمؤمنین علی(ع) (همان، ج13، ص 313). وی در پایان خطبه 99 نیز به صراحت چنین می‌گوید: «و اعلم أنّ هذه الخطبه خطب بها أمیر المؤمنین(ع) فی الجمعه الثالثه من خلافته » (همان، ج7، ص 93). ابن ابی‌الحدید ذیل خطبه 173 که تاریخ تقریبی ایراد خطبه را ذکر می‌کند، در مناقشه با امامیه که تاریخ آن را متفاوت از دیدگاه او بیان می‌دارند، چنین می‌گوید: هذا من خطبه یذکر فیها ما جرى یوم الشورى بعد مقتل عمر و الذی قال له إنک على هذا الأمر لحریص سعد‌بن أبی‌وقاص مع روایته فیه أنت منّی بمنزله هارون من موسى و هذا عجب فقال لهم بل أنتم و الله أحرص و أبعد... الکلام المذکور و قد رواه الناس کافه. و قالت الإمامیه هذا الکلام یوم السقیفه و الذی قال له إنک على هذا الأمر لحریص أبو عبیده‌بن الجراح و الروایه الأولى أظهر و أشهر (ابن ابی‌الحدید، 1378ق، ج9، ص 305). نیز ذیل حکمت 22 پس از شرح مفردات کلام می‌گوید: امامیه چنین مى  پندارند که على(ع) این سخن را به روز سقیفه یا همان روزها فرموده است، ولى یاران معتزلى ما بر این باورند که این سخن را پس از مرگ عمر و به روز شورا و هنگامى که آن گروه شش نفره براى انتخاب یک تن از میان خود اجتماع کرده بودند، گفته است. و بیشتر مورخان و سیره‌نویسان هم آن را همین‌گونه نقل کرده اند (همان، ج18، ص 123). البته در دو مورد اخیر، باید توجه داشت که به‌سبب تناقض‌هایی که امامیه و اهل‌سنت در خصوص تاریخ ایراد چنین کلام‌های حساسی که از ناحیه امام صادر شده است، دارند، لازم است بررسی و دقت بیشتری به فضا و جغرافیای صدور کلام داشت. شارح در مواردی که امام(ع) از غصب خلافت خود توسط دیگران سخن گفته‌اند به بن‌بست رسیده و برای دفع آن به دست و پا افتاده و با کمک از یاران معتزلی خویش تأویلات نادرستی از سخن امام(ع) ارائه داده و کوشیده است که سخن امام(ع) را جز آنچه که هست نشان دهد یا آن را بر ظاهر و یا آن را برعکس حمل می‌کند. البته ابن ابی‌الحدید در مواردی دچار خبط شده، چنان‌که تاریخی‌نگری وی دقیق نبوده و به سبب در سنجه قرار ندادن درست اخبار تاریخی، برداشت اشتباهی داشته باشد. برخی از مواردی که نویسنده به آن دست یافته عبارت است از: ابن ابی‌الحدید در اینکه چه زمانی خطبه دوم ایراد شده است به سخن شریف رضی خدشه وارد می‌کند و بنابر تحلیل اخبار تاریخی در مورد زمان ایراد خطبه می‌نویسد: و بدان این گفتار على(ع) که فرموده است: «اکنون زمانى است که حق به  اهل آن برگشته است» تا آخر خطبه، در نظر من بعید است که چنین کلماتى را پس از بازگشت از صفین فرموده باشد، زیرا در آن‌هنگام درحالى‌که از موضوع حکمیت و مکر و خدعه عمروعاص، زمام حکومت آن حضرت پریشان بود و به‌ظاهر کار معاویه استوار شده بود و به کوفه برگشت و از سوى دیگر، میان لشکر خود نوعى از سرکشى و بى وفایى ملاحظه فرمود، این‌گونه سخنان در چنین موردى گفته نمى شود، و چنین به نظر مى رسد و صحیح تر هم هست که امیرالمؤمنین(ع) این کلمات را در آغاز بیعت خود و پیش از آنکه از مدینه به بصره حرکت کند، ایراد فرموده باشد. و سید رضى که خدایش رحمت کند، بدون توجه، همان چیزى را که در کتاب‌هاى پیش از خود دیده و شنیده، نقل کرده است و چه‌بسا اشتباه از سابقین او باشد و آنچه ما تذکر دادیم روشن و واضح است (همان، ج1، ص 143). شارح معتزلی در مورد تاریخ تقریبی خطبه 25 می‌نویسد: «و هذه الخطبه خطب بها أمیرالمؤمنین(ع) بعد فراغه من صفین و انقضاء أمر الحکمین و الخوارج» البته از آنچه سید رضى در آغاز این خطبه نوشته نیز به‌خوبى استفاده مى شود که امام(ع) این خطبه را زمانى ایراد فرمود. که اخبار زیادى درباره غلبه اصحاب معاویه بر بلاد اسلامى، به او رسیده است. و در همین حال، نمایندگان آن حضرت در یمن، خدمتش رسیدند و از غلبه بُسر (فرمانده لشکر معاویه) بر آن منطقه حساس، سخن گفتند. در مجموع، این خطبه، زمانى ایراد شد که غارتگران شام، تهاجم‌های خود را به بخش هاى مختلف جهان اسلام، افزایش داده بودند و لشکر امام در مبارزه با آنها، سستى به خرج مى داد و امام(ع)، از این مسئله، سخت ناراحت بود و این خطبه را ایراد فرمود (مکارم شیرازی، 1375، ج2، ص 78-79). این در حالی است که ابن ابی‌الحدید خود، اخبار مربوط به غارات و غلبه اصحاب معاویه بر بلاد تحت حکومت امام(ع) را مفصلاً آورده و راجع به آنها بحث کرده، اما در مورد تاریخ دقیق ایراد آن، معتقد است که امام(ع) آن سخنان را پس از فراغت از صفین بیان کرده‌اند. ابن ابی‌الحدید در مورد خطبه 34 معتقد است که امام(ع) خطبه را در همان سرزمین نهروان بیان فرمود. این در حالی است که خود ابن ابی‌الحدید از نصر‌بن مزاحم نقل مى کند که امام(ع) خطبه یاد شده را پس از بازگشت از نهروان و مشاهده سستى سپاهیان براى جنگ با شامیان، در کوفه ایراد کرده است (ابن‌ابی‌الحدید، 1378ق، ج2، ص 192). گفتنی است که بعضى دیگر از شارحان نهج البلاغه نیز تصریح کرده اند که امام(ع) در نهروان اصرار داشت که لشکر بدون از دست دادن فرصت، آماده حرکت به سوى شام شود تا بقیه مردم نیز به آنها ملحق شوند، زیرا مى دانست اگر به کوفه بازگشته و لباس جنگ از تن درآورند، آماده کردن آنان به این آسانى امکان‌پذیر نیست، ولى آنها به بهانه هاى مختلفى مانند سردى هوا و وجود مجروحان و کافى نبودن سلاح هاى جنگى از اطاعت فرمان امام(ع) سرباز زدند، ازاین‌رو امام(ع) ناچار به کوفه آمد و به آنها تأکید کرد که خود را آماده جهاد با دشمن اصلى کنند، ولى همان‌گونه که پیش‌بینى مى شد آنان تعلل ورزیدند. اینجا بود که امام(ع) با نهایت ناراحتى، این خطبه را ایراد کرد (بحرانی، 1362، ج2، ص 77). ابن ابى‌الحدید درباره خطبه 66 نهج البلاغه معتقد است امام(ع) این خطبه را در روزى که به «لیله الهریر» منتهى مى شد ـ طبق نقل بسیارى از روایات ـ ایراد فرمود (همان ج5، ص 175). با این حال، خود او از قول نصر‌بن مزاحم می‌نویسد: «امام(ع) آن‌ را در نخستین روز جنگ صفین در ماه صفر سال 37 هجرى ایراد کرد» (همان). این در حالی است که سید عبدالزهرا خطیب، صاحب مصادر نهج البلاغه به نقل از طبرى نویسنده کتاب بشاره المصطفى(ص) که از علماى قرن ششم هجرى است، به نقل از ابن‌عبّاس چنین می‌نویسد که وی مى گفت: زنان جهان دیگر نمى توانند شخصیتى همچون على(ع) بزایند. به خدا سوگند من جنگجوى کارآزموده اى را همانند على(ع) هرگز ندیدم. فراموش نمى کنم، روزى در جنگ صفین با او بودیم در حالى‌که عمامه سیاهى بر سر داشت و چشمانش همچون چراغ مى درخشید، در کنار هر گروهى از لشکریانش مى ایستاد و براى آنان خطبه اى مى خواند تا به گروه ما رسید و این درحالى بود که مقدمه لشکر معاویه که ده هزار نفر اسب‌سوار بودند، نمایان شدند، گروهى از مردم هنگامى که آنها را دیدند، به وحشت افتادند. امیرمؤمنان على(ع) رو به اهل عراق کرد و فرمود: «اینها انسان‌نماهایى هستند که دل‌هاى ناتوانى دارند؛ اگر شمشیر اهل حق به آنها برسد، مانند ملخ هایى که در برابر طوفان قرار گیرند، به‌سرعت پراکنده مى شوند» سپس خطبه بالا را بیان فرمود» (حسینی خطیب، 1409ق، ج2، ص 49-52). ج) جایگاه روش انتقادی در تاریخ‌نگری ابن ابی‌الحدید باید عواملی چند را سبب پرورش روحیه نقادی و نقدگرایی در شخصیت علمی ابن ابی‌‌الحدید دانست که برخی از آنها عبارت‌اند از: 1. اولین عامل، روحیه غالب در عصری است که ابن ابی‌الحدید در آن می‌زیست؛ آن زمان، عصر به بار نشستن بررسی‌های نقدی و مناظره‌های علمی و ادبی بود که در رشد نقدگرایانه او اثر شگرفی گذاشت. دوران زندگی او در نیمه اول قرن هفتم، با اواخر حکومت عباسیان مصادف بود؛ حکومتی که در آن در تمام زمینه‌ها به نقد اهمیت داده شده و نقدگرایی دوران طلایی خود را پشت سر می‌گذاشت. صاحب تاریخ الأدب العربی در مورد فضای چنین عصری می‌نویسد: و اصل النقد تطوره، حتی إذا کان العهد العباسی‌، عهد العلم و الدراسات العلمیه ‌والمناظرات الفلسفیه والدینیه والمناقشات الأدبیه و النزاع بین أرباب القدیم وأرباب الحدیث، فخطا النقد خطوه‌ واسعه وحاول التجرد من تأثیر العصبیات و الأهواء و الثوره العاطفیه و الاعتماد علی الشعور الهادئ و التحلیل و البرهان و تعلیل الظواهر الأدبیه‌ و إرجاع کل شیء إلی أصل و سبب، وقد وُضعت للنقد قواعد دقیقه و قوانین منتظمه(فاخوری، 1383ق، ص 750). به هر حال، وجود و غلبه محیط علمی، تمام شرایط را در ایجاد بستری مناسب برای نقد و بررسی آرا و افکار در زمینه‌های مختلف فراهم کرده بود؛ فضایی که عالمانی نقاد و خوش‌فکر، همچون ابن ابی‌الحدید در دامن آن پرورش یافت، چنان‌که وی یکی از اندیشورانی شد که در عصر عباسی ـ شکوفاترین عصر اسلامی ـ خوش درخشید؛ عصری که برای شعرا، نویسندگان، ادبا، مورخان، لغویان و صاحبان موسوعه‌ها و معاجم بیشترین اهمیت را قائل بودند. 2. عامل دیگری که مهم‌تر می‌نماید، مذهب و عقاید کلامی شخص ابن‌ ابی‌الحدید است که به‌سبب معتزلی بودنش عقل و عقل‌گرایی جایگاه ویژه‌ای نزد او یافته و همین امر او را از قاطبه اشعری مسلک اهل‌سنت دور و به شیعه عقل‌گرا نزدیک کرده است. اهمیت عقل نزد وی موجب شده تا با دائرمدار قرار دادن آن در برخورد با آرا و نظریه‌های مختلف، آنها را در بوته نقد قرار دهد و با کنکاش‌های فراوان علمی به رد آنها بپردازد، تا جایی‌که برخی او را معتزلی در اصول، و شافعی در فروع خوانده (دائرهالمعارف الإسلامیه الکبری، 1416ق، ج 2، ص 300) و یا برخی او را شیعه غالی (ابن‌کثیر، 1407ق، ج13، ص 199ـ200) نامیده‌اند. بر این اساس، وی با دائرمدار قرار دادن عقل ـ برخلاف مذهب اشاعره ـ مذهبی میان مذهب غالیانه شیعی و تعصب کور سنی برگزید. این تضارب آرا در عقاید مذهبی، همگی نشان از موج زدن روحیه نقادی و تفکر نقدگرایی در سیرت او دارد و نمود آن را می‌توان در تألیفات میان فریقین او مشاهده کرد. البته برای نشان دادن چهره نقدی وی در شرح نهج البلاغه، دو موضوع مهم قابل ذکر است: اول، اینکه یکی از انگیزه‌های مهم ابن ابی‌الحدید در پرداختن به شرح نهج البلاغه نقد کردن شرح قطب راوندی است، چنان که در مقدمه آن به این موضوع اشاره می‌کند (ابن‌ابی الحدید، 1378ق، ج1، ص 5). دوم، زمینه‌هایی است که نقدهای شارح در آنها بروز و ظهور یافته که به‌طور غالبی و کلی در قالب چهار عنوان کلی دسته‌بندی می‌شوند: 1. حدیث؛ 2. تاریخ؛ 3. کلام؛ 4. علوم و زبان عربی. برای مثال در نقدهای حدیثی وی به معیارهای نقد روایت، از قبیل نقد متنی و سندی توجه داشته است (ر.ک: فراتی، 1386). البته آنچه در اینجا نگارنده به آن توجه دارد نقدهایی است که ابن ابی‌الحدید در تاریخی‌نگری خویش بدان عطف توجه داشته است تا اصل مطلب تاریخی گم نشود. ابن ابی‌الحدید با مدنظر قرار دادن نقد بر اساس تاریخی‌نگری، کوشیده تا به کنه مطلب و وقایع تاریخی دست یازد. نمونه‌هایی که خواهد آمد نشان می‌دهد که نقادی وی گاه بر اساس سیاق، اصل و نسب اشخاص، منقولات دیگران، اخبار و روایات تاریخی مشهور در کتاب‌ها و منابع تاریخی، از جمله ابزارهایی است که شارح معتزلی توانسته در تاریخی‌نگری از آنها بهره ببرد. ابن ابی‌الحدید در موضعی پس از تفسیر مقصود امام از «دارالهجره» به مدینه الرسول، به شرح بازگشته و با توجه به موارد قرینۀ منفصله کلام که به شأن صدور آن مربوط است، بر نظر راوندی نقدی وارد کرده و می‌گوید: راوندى، دارالهجره را کوفه‌ای دانسته که امیرمؤمنان(ع) به آن هجرت فرمود و این صحیح نیست، بلکه مراد مدینه است و سیاق کلام چنین اقتضایی دارد، زیرا چون این نامه را به کوفیان نوشت از آنها دور بود، لذا چگونه برای آنان چیزی بنویسد و آنان را از خودشان خبر ‌دهد... (ابن ابی الحدید، 1378ق، ج14، ص 8). ابن ابی‌الحدید در بیان شخصیت مورد اشاره امام(ع) در خطبه 100، ذیل عبارت: «لَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى ضلیلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّام ...» می‌نویسد: این سخن، کنایه از عبدالملک‌بن مروان است، و صفات و نشانه هایى که على(ع) بیان فرموده است در او بیش از دیگران بوده است. او هنگامى مدعى خلافت براى خود شد که در شام قیام کرد و همین معنى بانگ برداشتن اوست و رایات خود را در اطراف کوفه به جنبش درآورد که یک بار شخصاً به عراق آمد و مصعب را کشت و سپس امیرانى چون برادر خود، بشر‌بن مروان را به حکومت کوفه گماشت و سرانجام حکومت کوفه را به حجاج‌بن یوسف ثقفى سپرد که در آن هنگام شدت حکومت عبدالملک و پایکوبى او بود و کار به راستى دشوار شد و فتنه هایى در جنگ‌هاى با خوارج و عبدالرحمن‌بن اشعث بروز کرد. چون روزگار عبدالملک به سر آمد، نابود شد، ولى رایات فتنه هاى پیچیده و دشوار همچنان پا بر جاى بود نظیر جنگ‌هاى فرزندان عبدالملک با خاندان مهلب و جنگ‌هاى آنان با زید‌بن على‌بن حسین(ع) و دیگر فتنه هایى که در کوفه به روزگار حکومت یوسف‌بن عمر و خالد قسرى و عمر‌بن هبیره و امیران دیگر پدید آمد و چه ظلم و درماندگى و کشته شدن ها و غارت اموال ها که صورت گرفت. گفته شده است: این سخن امیرالمؤمنین(ع) کنایه از معاویه و فتنه هایى است که به روزگار او پدید آمد و فتنه هایى که پس از او به دست یزید و عبیدالله‌بن زیاد صورت گرفت و واقعه شهادت امام حسین(ع) پیش آمد،  ولى همان سخن اول صحیح تر است، زیرا معاویه به روزگار امیرالمومنین(ع)در شام بانگ برداشته بود و مردم را به حکومت خود فراخوانده بود و حال آنکه سیاق سخن، دلالت بر آن دارد که کسى در آینده بانگ برخواهد داشت و مگر نمى بینى که مى فرماید: «گویى به گمراهى مى نگرم که در شام بانگ برداشته است» (ابن ابی الحدید، 1378ق، ج7، ص 99-100). چنان‌که مشهود است شارح طبق سیاق کلام امام(ع) و نیز اخبار تاریخی، این چنین مصداق‌یابی کرده است. همچنین در جایی دیگر می‌گوید: من در شرح نهج‌البلاغه قطب راوندى در این فصل، مسائل شگفتى دیدم که خوش می‌دارم برخى از آنها را بگویم، از جمله آن است که در تفسیر و شرح این جمله که فرموده است: «أَدْرَکْتُ وَتْرِی مِنْ بَنِی عَبْدِ مَنَاف» ؛ خون خود را از بنى عبدمناف گرفتم گفته است؛ یعنى از طلحه و زبیر که از خاندان عبدمناف بوده اند. این اشتباه زشتى است، زیرا طلحه از خاندان تیم‌بن مره و زبیر از خاندان اسد‌بن عبدالعزى‌بن قصى است و هیچ‌کدام از آن دو از خاندان عبدمناف نیستند که پسران عبدمناف چهار تن بوده اند: هاشم و عبد شمس و نوفل و عبدالمطلب، و هر کس از فرزندزادگان این چهار نفر نباشد از خاندان عبدمناف نیست (همان، ج11، ص 214). در مورد این گفتار امیرالمؤمنین على(ع) که در خطبه سوم، معروف به خطبه شقشقیه مى فرماید: «فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِه»؛ مردى از اعضاى شورا به سبب کینه خود از من رویگردان شد، منظور طلحه است. هرچند قطب راوندى معتقد است که منظور سعد‌بن ابى‌وقاص است، زیرا امام على(ع) در جنگ بدر پدرش را کشته بود. و حال آنکه این اشتباه است، زیرا ابى‌وقاص پدر سعد که نام و نسب او بدین‌گونه است: مالک‌بن اهیب‌بن عبدمناف‌بن زهره‌بن کلاب‌بن مره‌بن کعب‌بن لوى‌بن غالب، در دوره جاهلى به مرگ طبیعى در گذشته است (همان، ج1، ص 159). ابن ابی‌الحدید به نقل از ابوجعفر اسکافی کینه‌ مروان را به امام حسین(ع) و رفتار شرم‌آور وی را با سر مطهر ایشان و خواندن اشعاری ننگین خطاب به سر مطهر را هنگامی که امیر و خلیفه بود، یادآور شده و می‌نویسد: مى گویم: هرچند شیخ ما ابوجعفر اسکافى چنین گفته است، اما صحیح آن است که مروان در آن هنگام امیر مدینه نبوده و امیر مدینه در آن زمان عمرو‌بن سعید بن‌العاص بوده است، ضمن آنکه سر امام حسین(ع) را نزد او نبرده‌اند، بلکه تنها عبیدالله‌بن زیاد نامه اى به او نگاشت و مژده‌ کشته شدن امام حسین(ع) را به وی داد. وی نیز آن نامه را روى منبر قرائت کرد و آن رجز را خواند و درحالى‌که به آرامگاه پیامبر(ص) اشاره مى کرد مى گفت: امروز به تلافی روز بدر. گروهى از انصار بر این سخن او اعتراض کردند و آن را ناپسند داشتند» (همان، ج4، ص 70-73). در مورد روایتی که قاضی القضاه عبدالجبار بدان استناد کرده، می‌گوید: مردی از بصره به طلحه و زبیر گفت: شما دارای فضیلت و افتخار مصاحبت هستید، بگویید هدف شما از جنگ چیست؟ آیا فرمان پیامبر(ص) است یا اندیشه شما؟ طلحه خاموش ماند و به زمین نگاهی افکند و زبیر گفت: وای بر تو! به ما گفته‌اند اینجا درم و دینار بسیار است آمده‌ایم از آنها برگرفته و بهره‌مند شویم. قاضی با توجه به این روایت چنین استنباط کرده که طلحه توبه کرده و زبیر نیز به جنگ با علی(ع) اصراری نداشته، ولی ابن ابی‌الحدید با اجتهاد خود در نقد این روایت می‌گوید: احتجاج به این روایت سست است و اگر این روایت صحیح باشد دلالت دارد بر حماقتی بسیار و ضعفی بزرگ و نقصی آشکار، ای کاش می‌دانستم چه چیزی آنها را نیازمند به چنین گفته‌ای کرده، بر فرض که در دل خود چنین بوده‌اند ای کاش آن را پوشیده می‌داشتند (همان، ج9، ص 317). ابن ابی‌الحدید در خصوص نظّام، ذیل مطاعنی که او به امام(ع) وارد کرده و سخن: «مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِّبْت » امام(ع) را که در نهروان فرموده‌اند طعنی بر ایشان گرفته، تردیدی از جانب امام(ع) در نبرد با خوارج دانسته و چنین خرده می‌گیرد: ... پس می‌گوییم: نظّام بی‌شک در تعریض خود به این مرد دچار خطای بس بزرگی شده و سخنی زشت بر زبان رانده که از خداوند برای او طلب مغفرت می‌کنیم از اینکه او را به سبب چنین سخنی عقاب کند و عفو او را خواستاریم. روایتی که وی در مورد پرسش امام حسن(ع) و پاسخ پدرش نقل کرده،3 نه صحیح است و نه معروف. اما نقل مشهورِ نزدیک به تواتر همان است که از رسول خد(ص) در مورد سران خوارج و خصوصیات ایشان نقل شده که در گفتاری به علی(ع) فرمود: «تو با ایشان مبارزه می‌کنی و آنان را در هم می‌کوبی، دو تن از آنان مخدج (مردى که دستش ناقص است) و ذوالثدیه (صاحب پستان) هستند، همچنین تو پس از من با پیمان‌شکنان و ستمگران و از دین برون‌شدگان به جنگ خواهی رفت». وی نظّام را به‌سبب بی‌خبری از روایات و جزئیات آنها توبیخ کرده به اینکه این روایت از هیچ محدثی نقل نشده و نمی‌توان در برابر روایات مشهوری که تقریباً به تواتر نزدیک است، این روایت غیرمعروف را صحیح پنداشت (همان، ج6، ص 129ـ131). ابن ابى‌الحدید در جایی دیگر در مورد اختلاف برداشت‌ها در تفسیر مراد امام از تعبیر «فى خَیْر دار و شَرّ جیران و ...» در خطبه دوم، به ظاهر الفاظ استناد کرده و سه دیدگاه را در شرح آن مطرح کرده است: راوندى «خَیْر دار» را کوفه و اصحاب على(ع) را به «شَرّ جیران» تفسیر کرده است. عده اى «خَیْر دار» را شام و تعبیر دیگر را به اصحاب معاویه تفسیر کرده اند، اما خود ابن ابى الحدید «خَیْر دار» را مکه و «شَرّ جیران» را قریش گرفته است. واضح است که راوندى با توجه به عنصر زمان و مکان و فضایى که خطبه در آن ایراد شده، آن را به کوفه و اصحاب امام(ع) تفسیر کرده است، اما آنچه ابن ابى الحدید بدان پرداخته، بر اساس روایتى از پیامبر(ص) است که حضرت محیط پیش از بعثت را چنان وصف کرده است: «کُنتُ فى خَیر دار و شَرّ جیران» که در مقصود پیامبر(ص) مکه و قریش است. ابن ابى الحدید الفاظ این خطبه از نهج البلاغه را با الفاظ روایت نبوى قیاس کرده و تفسیر خطبه را به این شکل صحیح مى داند (همان، ج1، ص 137-138). یکى از طعن ها و ایرادهایی که به سیاست امام على(ع) گرفته اند، دافعه آن حضرت است که سبب شد افرادى، از جمله برادرش عقیل به شام نزد معاویه برود. ابن ابى الحدید در پاسخ و نقد این خبر دو دلیل آورده است و می‌گوید: اجماع راویان ثقه و مورد اطمینان این است که عقیل پس از شهادت امام علی(ع) به شام رفت و پیش از آن در مدینه بود و عدم حضور وى در جنگ هاى جمل و صفین با اجازه امیرالمومنین(ع) بود. عقیل پس از قضیه حکمیت به امام(ع) نوشت که می‌خواهد به کوفه بیاید و امام(ع) فرمود که در مدینه بماند. دلیل دوم ابن ابى الحدید، این خبر مشهور است که معاویه در نامه اى توبیخ آمیز به سعید‌بن عاص، علت تأخیر و عدم حضورش در صفین را جویا شد. وى گفت: اگر از من مى خواستى حتماً حاضر مى شدم، اما در مدینه در کنار عقیل و برخى از بنى‌هاشم بودم و اگر ما (بقایاى بنى‌امیه در مدینه) در صفین به کمک شما مى آمدیم، بنى‌هاشم نیز به کمک على(ع) مى رفتند. ابن ابى الحدید به همین مقدار از خبر مشهور، بدون ذکر سند و منبع استناد مى کند (همان، ج 10، ص 249-250). شارح درباره مصداق سخن امام علی(ع) در خطبه 56 که فرمود: «أَمَا إِنَّهُ سَیظْهَرُ عَلَیکمْ بَعْدِی رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ یأْکلُ مَا یجِدُ وَ یطْلُبُ مَا لَا یجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَیأْمُرُکمْ بِسَبِّی وَ الْبَرَاءَه مِنِّی » می‌نویسد: بسیارى از مردم چنین پنداشته اند که منظور على(ع)از آن مرد، زیاد‌بن ابیه بوده است و بسیارى دیگر پنداشته اند مقصود او حجاج بوده و گروهى پنداشته اند که مغیره‌بن شعبه را منظور داشته است. به نظر من، على(ع) معاویه را منظور داشته است، زیرا اوست که موصوف به پرخورى و شیفتگى به خوراک است. شکم او چندان بزرگ بود که چون مى نشست، روى ران‌هایش مى افتاد. معاویه در عین حال که در مورد صله دادن و بخشیدن اموال بخشنده و جواد بوده است، در مورد خوراک بخیل بوده است... معاویه چون خوراک مى خورد، بسیار مى خورد و سپس مى گفت: سفره را بردارید و جمع کنید،  به خدا سوگند خسته و ملول شدم، اما سیر نشدم. ولى اخبار فراوان رسیده است که پیامبر(ص) کسى را سوى معاویه فرستادند و او را فراخواندند. مشغول غذا خوردن بود، نیامد. دوباره فرستادند همچنان مشغول خوردن بود. پیامبر(ص) بر او نفرین کرد و فرمود: «پروردگارا شکمش را سیر مگردان» شاعر در این‌باره گفته است: «چه بسیار دوستانى براى من هستند که گویى شکمشان چاه "ویل" است، گویا معاویه در احشاء آنان است» (همان، ج 4، ص 54ـ55) ابن ابی‌الحدید این شبهه را که برخی مصداق امام(ع) را زیاد‌بن ابیه گمان کرده‌اند، بنا بر اخبار تاریخی رد کرده و مصداق آن را معاویه می‌داند. در مورد کلام 16 نیز که خطاب به اشعث است؛ ابن ابی‌الحدید تطبیق تاریخی سید رضی را برنمی‌تابد و پس از نقل قول صحیح خود می‌گوید: ...در نظر من این وجه صحیح است که صحیح‌تر از تعبیری است که سید رضی از گفتار امیرالمؤمنین(ع) داشته است. سید رضی مراد حضرت از این عبارت: «آنکه کسان خود را به دم شمشیر بسپارد» را اشعث به همراه خالد‌بن ولیدی که در یمامه بوده، دانسته که قومش را فریب داد تا جایی‌که آنها را به قتل رسانید. ما چنین قضیه‌ای در تاریخ سراغ نداریم که مورخان از خالد و اشعث داستانى در یمامه آورده باشند، و کنده از یمن است و یمامه از بنی‌حنیفه و نمی‌دانم سید رضی که خدایش او را رحمت کند، از کجا چنین مطلبی نقل کرده است؟! اما آنچه در حاشیه دوم نوشتیم به حقیقت نزدیک‌تر است چه مورخان از خالد و اشعث داستانى در یمامه نیاورده اند (همان، ج 1، ص 296). البته می‌توان گفت که شاید شریف رضی کتابی در دست داشته است که این اطلاعات در آن مکتوب بوده و به دست ابن ابی‌الحدید نرسیده و نیز می‌توان گفت که شریف رضی در نقل این مطلب دچار اشتباه شده است که ابن ابی‌الحدید با اینکه انبانی از منابع تاریخی در دسترسش بوده، اما از این قضیه اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و این ناشی از تاریخی‌نگری اوست که در منابع تاریخی می‌جوید، اما چنین جریانی را نمی‌یابد. در نامه 62 خطاب به مردم مصر که امام(ع) در قسمتی از آن می‌فرمایند: «فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ»؛ چه از آنان کسى است که در میان شما ـ مسلمانان ـ شراب نوشید و حد اسلام بر او جارى گردید، و از آنان کسى است که به اسلام نگروید تا بخشش‌هایى بدو عطا گردید می‌نویسد: و قال الراوندی: عنى بقوله رضخت لهم الرضائخ، عمرو‌بن العاص و لیس بصحیح؛ لأن عمرا لم یسلم بعد الفتح و أصحاب الرضائخ کلهم أسلموا بعد الفتح صونعوا على الإسلام بغنائم حنین و لعمری إن إسلام عمرو کان مدخولا أیضا إلا أنه لم یکن عن رضیخه و إنما کان لمعنى آخر. در ادامه باز به راوندی خرده گرفته و آنجاکه امام(ع) فرموده‌اند: «از آنان کسى است که در میان شما ـ مسلمانان ـ شراب نوشید و حد اسلام بر او جارى گردید» می‌نویسد: راوندی گفته است: مقصود مغیره‌بن شعبه است، او اشتباه کرده است. مغیره متهم به زنا شد و حد بر او جارى نشد و نامى از او درباره باده‌نوشى نیامده است. پیش از این هم داستان مغیره را به تفصیل آورده ایم، اما مغیره در جنگ صفین نه همراه على(ع) بوده است و نه همراه معاویه. راوندی را چه به این فن، چه که تنها ارباب این فن بدان آشنایی دارند، کسى را که على(ع) در نظر داشته است ولید‌بن عقبه‌بن ابى معیط است که از دشمنان سر سخت على(ع) بوده و معاویه و مردم شام را از همگان بیشتر به جنگ على(ع) تشویق مى  کرده است (همان، ج17، ص 227). ابن ابی‌الحدید ذیل ترجمه امام حسن(ع) در بخش نامه 31 که نامه امیرمؤمنان(ع) به امام‌حسن(ع) است، می‌گوید: «مدائنى مى گوید: دختر مردى را خواستگارى فرمود. آن مرد گفت: با آنکه مى دانم تنگدست و بسیار طلاق‌دهنده زن‌ها و سخت‌گیر و دلتنگ هستى، به تو دختر مى دهم که از همه مردم والا گهرترى و پدر و نیاى تو از همگان برترند» ابن ابی‌الحدید در تحلیل این روایت می‌نویسد: «سخن مرد در مورد تنگدستی و مطلاقیت حسن‌بن علی(ع) صحیح است، اما در مورد سختگیری و دلتنگی درست نیست، چراکه حسن(ع) از همه مردم خوش‌خوتر و سینه‌گشاده‌تر بود» (همان، ج 16، ص 21-22). و در ادامه از قول مدائنی نقل می‌کند که شمار زنان حسن‌بن علی(ع) هفتاد زن بوده است (همان، ص 22)! وی در بخشی که درصدد است منحرفان و مخالفان امام علی(ع) را از زبان استاد خود ابوجعفر اسکافی نقل کند، درباره این روایت ابوهریره می‌نویسد: اعمش نقل مى کرد که چون ابوهریره در «سال جماعت» همراه معاویه به عراق آمد به مسجد کوفه درآمد و چون کثرت کسانى را که به استقبال او آمده بودند دید، بر روى دو زانوى خود نشست و چند بار با دست خویش بر جلو سر و پیشانى خود زد و گفت: اى مردم عراق! آیا تصور مى کنید که ممکن است من بر خدا و رسول خدا(ص) دروغ ببندم و خویشتن را در آتش افکنم؟! به خدا سوگند شنیدم که پیامبر(ص) مى فرمود: «براى هر پیامبر حرمى است و حرم من در مدینه است؛ میان عیر تا ثور،  و هر کس در آن کار تازه و بدعتى پدید آورد لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر اوست» و خدا را گواه مى گیرم که على(ع) در آن بدعت نهاد. چون این سخن ابوهریره به اطلاع معاویه رسید او را گرامى داشت و به او جایزه داد و او را به حکومت مدینه گماشت. می‌گویم: گفتار ابوهریره که گفته است «میان عیر تا ثور» ظاهراً غلطى است که از راوى این سخن سرزده است، زیرا ثور نام کوهى در مکه است که به آن ثور اطحل هم مى گویند و غارى که پیامبر(ص) و ابوبکر داخل آن شدند در آن کوه قرار دارد و به آن اطحل گفته مى شده است، زیرا اطحل‌بن عبدمناف‌بن ادبن طابخه‌بن الیاس‌بن مضر‌بن نزار‌بن عدنان در آن کوه ساکن بوده است و گفته اند اطحل نام اصلى کوه است و ثور به آن افزوده شده و او ثور‌بن عبدمناف است و صحیح آن این است که میان عیر تا کوه احد (همان، ج4، ص 70). از جمله موارد اختلافى که ابن ابى الحدید به داورى در مورد آن نشسته است، محل دفن امام على(ع) است. وى چهار مکان مدینه، رحبه مسجد جامع کوفه، مقابل درِ دارالاماره و ندالبعیر را که اصحاب حدیث ادعا کرده اند، نام مى برد و مى  گوید: همه این ادعاها باطل است و فرزندانش به قبرش از دیگران آگاه ترند و فرزندان هر شخص به گور پدرانشان از بیگانگان آشناترند. این قبرى که در نجف است همان مکان است، زیرا همواره فرزندان امام على(ع) چون حسنین(ع) و امام صادق(ع) و دیگر بزرگان و سرآمدان قوم آن را زیارت مى کردند.» مؤید این مطلب نیز روایتى از ابوالفرج در مقاتل الطالبیین با اسناد آن مى آورد که از امام حسین(ع) در باره محل دفن پدرش پرسیدند و امام(ع) فرمود: «ما شب هنگام از خانه خارج شدیم و از کنار مسجد اشعث عبور کردیم تا به پشت کوفه در کنار نجف رسیدیم» (همان، ج6، ص 122-123). همچنین در پایان اخباری که سیدمرتضی درباره هجوم به خانه امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) تنها کانون مقاومت در برابر شورای سقیفه آورده، می‌نویسد: آنچه در مورد هجوم به خانه فاطمه(س) و جمع کردن هیزم براى آتش زدن آن نقل کرده است، خبر واحدى است که نمى توان به آن اعتماد کرد، نه‌تنها نمى توان چنین کارى را به صحابه نسبت داد، بلکه نسبت آن در حق هر مسلمانى که ظاهراً عادل باشد نیز دشوار است» (همان، ج20، 34). البته در جایی دیگر می‌گوید: اما سخن هجوم بر خانه فاطمه(س)...، ظاهر در نزد من صحت روایاتی است که از سیدمرتضی و شیعه وارد شده، البته نه همه آنچه ایشان نقل می‌کنند، بلکه برخی از آنها، و بر ابوبکر سزاوار است که اظهار ندامت و تأسف کند [بر اینکه ای کاش خانه فاطمه(س) را نگشوده بودم!] » (همان، ج17، ص 168). در مورد اخیر نیز باید گفت که شارح معتزلی به برخی روایات شیعی که سیدمرتضی در کتاب خویش نقل کرده است، حساسیت نشان می‌دهد و این را باید ناشی از تعصب به مذهب خویش یا عناد وی با مذهب شیعه دانست (رحمان ستایش و رفعت، 1390). اما با دقت به تمامی نمونه‌ها این نکته دریافته می‌شود که شارح نهج البلاغه با تکیه بر منابع مهم تاریخی در دسترس خویش، به تاریخی‌نگری هر رویداد تاریخی روی آورده و کوشیده اصل هر قضیه تاریخی را دریابد تا صحت و سقم مطالب را در ترازوی نقد نهد و آن را سنجیده و به فهم صحیح دست یابد. نتیجه‌گیری ابن ابی‌الحدید برای شرح کلام امام علی(ع) از روش‌های متعدد بهره برده تا تفسیر کلام به شکل همه‌جانبه صورت پذیرد. از میان روش‌هایی که وی بدان دست یازیده می‌توان روش تاریخی را در رأس آنها دانست و ازاین‌رو می‌توان شرح او را شرحی تاریخی دانست. تاریخی‌نگری وی سبب شده رویکرد وی به اخبار تاریخی رویکردی ویژه باشد، چراکه توسط تاریخی‌نگری است که هر محققی می‌تواند عمق بحث را دریابد و از دخالت‌های متعصبانه دیگر محققانی که در بحث خویش بدان آلوده شده‌اند، به دور باشد و خود را کنار کشد. ابن ابی‌الحدید در شرح خویش توانسته خود را در این امر موفق نشان دهد، چراکه وی توسط ابزارهایی مانند توجه به فضا و جغرافیای سخن، ذکر سبب صدور و تاریخ ایراد کلام امیرمؤمنان(ع) توانسته سخن امام(ع) را شرح دهد، از‌این‌رو شرح وی شرحی نیکو و برجسته و به‌عبارتی به شرحی تاریخی مشهور شده است. بر همین اساس، او کوشیده است با نگاه به تاریخ، سخن امام(ع) را مفهوم ساخته، ضمن آنکه از نقد غافل نمانده و کسانی را که به تاریخی‌نگری در اخبار تاریخی دقت نداشته‌اند، نقد کند. نقد طبق سیاق، نسب اشخاص، بر اساس منقولات دیگران، اخبار مشهور و روایات تاریخی از جمله ابزارهایی است که شارح معتزلی توانسته در تاریخی‌نگری به اخبار مختلف به کار گیرد. پی نوشت: 3. پرسش امام حسن(ع)این بود که ای پدر! آیا پیامبر(ص) این جریان را برای شما پیش­بینی کرده بود؟ امام علی(ع) در پاسخ فرمود: پیامبر(ص) پیش­بینی نکرده بود و مرا نیز باخبر نساخته بود، اما مرا به هر امر حقی امر فرمود و حق نیز این است که با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم!!! منابع ابن أبی الحدید، عبدالحمید (1378ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد أبوالفضل إبراهیم، بی‌جا، دار إحیاء الکتب العربیه. ابن خلکان، أحمد‌بن محمد (1397ق)، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، تحقیق إحسان عباس، بیروت، دارصادر. ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل (1407 ق)، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر. بحرانى ، ابن میثم (1362)، شرح نهج البلاغه، چ دوم، بی‌جا، دفترنشرالکتاب . حسنی، علی‌اکبر (1385)، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، تهران، دانشگاه پیام ‌نور. حسینی خطیب، سید عبدالزهراء (1409ق) مصادر نهج البلاغه و أسانیده، ط الرابعه، بیروت، دارالزهراء. داوری‌چلقائی، احد، فضای فرهنگی‌ـ اجتماعی صدور خطبه‌های نهج‌البلاغه (بهار 1389)، مطالعات تفسیری، ش 1، ص 121 ـ 141. دائره المعارف الإسلامیه الکبری (1416ق)، تهران، مرکزدائره المعارف الإسلامیهالکبری. دلشاد تهرانی، مصطفی (1382)، چشمه خورشید (آشنایی با نهج البلاغه)، چ دوم، تهران، دریا. ـــــ (1388)، دلالت دولت (آیین نامه‌ی حکومت و مدیریت در عهد نامه مالک اشتر)، تهران، دریا. رحمان‌ستایش، محمدکاظم و محسن رفعت (زمستان 1390)، بررسی روش نقدی ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه، شیعه‌شناسی، شماره 36، ص 177 ـ 222. رضی، محمد‌بن الحسین (1387)، ترجمه سید جعفر شهیدی، چ بیست و هشتم، تهران، علمی و فرهنگی. ـــــ (1407ق)، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، قم، دارالهجره. رفعت، محسن (1389)، بررسی روش فقه الحدیثی ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه، پایان نامه کارشناسی ارشد، علوم قرآن و حدیث، پردیس قم، دانشگاه تهران. سلیمانی، داود، اسباب صدور حدیث (پاییز و زمستان 83)، مقالات و بررسی‌ها، ش 76، ص 65 ـ 80. طهرانی، آقابزرگ (بی‌تا)، الذّریعه الی تصانیف الشیعه، ط الثانیه، بیروت، دارالاضواء. عاملی، حسین جمعه (1403ق)، شروح نهج البلاغه، بیروت، مطبعه الفکر. فاخوری، حنا (1383ق)، تاریخ الأدب العربی، ط الثالثه، تهران، توس. فراتی، علی اکبر (1386)، المنهج اللغوی فی شرح ابن ابی‌الحدید، پایان نامه کارشناسی ارشد، علوم حدیث، دانشکده علوم حدیث، تهران. ـــــ ، روش لغوی ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه (زمستان 1388)، پژوهش‌های قرآن و حدیث، ش1. فراتی، علی اکبر و محسن رفعت (پاییز 1389)، بررسی منابع تاریخی ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغ، تاریخ در آینه‌ پژوهش، شماره‌ 27، ص 105 ـ 134. کتبی، محمد‌بن شاکر (بی‌تا)، فوات الوفیات و الذیل علیها، تحقیق إحسان عباس، بیروت، دارصادر. مسعودی، عبدالهادی (1384)، روش فهم حدیث، تهران، سمت و دانشکده علوم حدیث. معروف حسنی، هاشم (1382)، سیره الائمه الاثنی عشر، ترجمه محمد مقدس، چ چهارم، تهران، امیر کبیر. مکارم شیرازى ، ناصر (آیت الله) (1375)، پیام امام ( شرح  تازه  و جامعى برنهج البلاغه)، تهران، دارالکتب الاسلامیه. الموسوی، محسن باقر (1423ق)، المدخل إلی علوم نهج البلاغه، بیروت، دار العلوم. مهدوی‌راد، محمدعلی و محسن رفعت (پاییز و زمستان 1390)، بررسی روشهای ابن ابی‌الحدید در فهم متن نهج البلاغه، حدیث‌پژوهی، شماره 6، ص 31 ـ 78. مهریزی، مهدی، نگاهی تاریخی به مسأله فقه و زمان (1374)، آینه پژوهش، ش36، ص 4 ـ 25. نقوى قاینى خراسانى، سید محمد تقى (بی‌تا)، مفتاح السعاده فی شرح  نهج البلاغه، تهران، مکتبهالمصطفوى. هاشمی خویی، میرزا حبیب الله (1358)، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تصحیح سید ابراهیم میانجی، ط الرابعه، تهران، مکتبه الاسلامیه. محسن رفعت: دانشجوی دکتری رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم. فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش – شماره 33 - سال نهم، شماره دوم، انتهای متن/

http://fna.ir/JLYZ9Z





94/11/25 - 04:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن