محبوبترینها
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
چه مواردی بر قیمت کابین دوش حمام تاثیر دارند؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1798145646
محسن چاوشی بالاخره به حرف آمد (1)
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
محسن چاوشی بالاخره به حرف آمد (1)
محسن چاوشی کرد است اما در خرمشهر به دنیا آمده، جنگ زده ی مشهد است و از بیست سالگی ساکن تهران شده. داستان همین قدر طولانی است، آنقدر طولانی که خودش می گوید: «خسته ام، واقعا خسته ام.»
ماهنامه تجربه - محسن بوالحسنی: محسن چاوشی کرد است اما در خرمشهر به دنیا آمده، جنگ زده ی مشهد است و از بیست سالگی ساکن تهران شده. داستان همین قدر طولانی است، آنقدر طولانی که خودش می گوید: «خسته ام، واقعا خسته ام.»
آقای چاوشی اگر موافق باشید از زمان تولد شروع کنیم. دقیقا چه سالی به دنیا آمدید و کجا؟
من هشت مرداد سال 1358 در خرمشهر کوچه شاهین زندگی به شط به دنیا آمدم و 9 ماهه بودم که جنگ شروع شد. پدر و مادر من کرد هستند ولی به خاطر شغل پدرم که کارمند شرکت نفت بود، خانواده هم طبعا ساکن خرمشهر شده بودند. جنگ که شروع شد از خرمشهر بیرون آمدیم و جنگ زده ی این شهر و آن شهر شدیم و به قولی دوران جنگ زدگی خانواده ما هم از همین تاریخ شروع شد. آن دوران به صورت کوتاه مدت و بلندمدت به شهرهای مختلفی پناهنده شدیم. کرمانشاه، کرج، آبیک قزوین و تهران خیابان ولیعصر کوچه رشت. درنهایت سال 62 رفتیم مشهد و تا بیست سالگی ساکن شهرک شهید بهشتی این شهر بودیم.
حالا چرا مشهد؟
این شهرک درواقع شهرک جنگ زده ها بود و مشهد هم به خاطر جغرافیایی و فاصله اش تا شهرهای آسیب پذیر، شهر امنی محسوب می شد.البته من که آن موقع کوچک بودم و تصویری از روزهای اول خاطرم نیست. به هر صورت من در همین شهرک پا گرفتم. بزرگ شدم، به مدرسه رفتم و همانطور که گفتم تا بیست سالگی همانجا بودم.
از تصویر حرف زدید. اولین تصویرهایی که از آن روزها دارید چه تصویرهایی است؟
ساختمان ها یا به اصطلاح بلوک های این شهرک پنج طبقه بودند و خانه ما بلوک 16 آپارتمان 45 بود. دقیقا آخرین خانه منتهاالیه بلوک. دقیقا بالای بالا. در هر طبقه 9 واحد وجودداشت. شاید اولین تصویرهایم به چهارسالگی برگردد و این چیزهایی که می گویم. این شهرک نزدیک پادگان امام رضا بود و درست مشرف به فرودگاه. فرودگاه خیلی خیلی نزدیک بود. یعنی پشت بام که می رفتم می توانستم به راحتی هواپیماها را ببینم.
اولین چیزهایی که یادم می آید غذاهای مانده سربازها بود که هرشب با ماشین می آوردند شهرک و همه کاسه به دست می رفتند غذا می گرفتند. همیشه از بالا این صحنه را نگاه می کردم. جنگ زدگی بود بالاخره. از بالا نگاه می کردم که این مراسم تقسیم غذاها را که واقعا شرایط و تصاویر خیلی خوب نیستند. این اولین تصویرهایی است که در ذهن من شکل گرفت.
خانواده ما خانواده ای هشت نفری بود. پدر و مادر و چهار پسر و دو دختر. من فرزند پنجم بودم و خواهر کوچکم که مشهد به دنیا آمد فرزند ششم خانواده.
از شرایط آن روزها می گفتید و اولین تصویرها...
شهرک، 42 بلوک داشت که 12 بلوکش مخصوص خانواده های دیگر بود. یعنی یک دیوار بین این دو دسته بلوک ساخته بودند. درواقع دیواری بود که خانواده های جنگ زده را یک طرف قرار می داد و خانواده های خاص دیگر را یک طرف دیگر. آن طرف بهشت بود و طرفی که بودیم جهنم. اول سیم خاردار بینمان گذاشتند و بعد دیوار ساختند بین این 12 بلوک و بلوک های ما. من بیشتر اوقات می رفتم روی پشت بام و از بالا آن طرف را نگاه می کردم. آن طرفی ها پارک داشتند و زمین فوتبال و... خلاصه آنطرف دیوار خیلی جای سرسبز و قشنگی بود.
کودکی های چاوشی
اما این طرف یک دوزخ تمام عیار بود. بلوک های قسمت ما از بلوک رو به رویی ما شروع می شد. از بلوک 13 تا بلوک 42. بعد از بلوک 42 هم بازارچه ای بود که همه مایحتاجشان را از آنجا تهیه می کردند. یادم می آید که از شهرهای مختلفی جنگ زده این شهرک شده بودند. حتی از شهرهایی مثل قصر شیرین هم خانواده هایی بودند. همین طور از اهواز، خرمشهر و آبادان. البته بیشتر خرمشهری ها و آبادانی ها بودند و از اهواز جمعیت کمتری آنجا بود، چون اهواز به نسبت خرمشهر و ابدان زیاد آسیب ندید. کردها و حتی ترک های جنگ زده هم ساکن این شهرک بودند و خلاصه از هر طرفی کم و بیش آدم هایی گریخته از جنگ، دور هم جمع شده بودند و کنار هم زندگی می کردند.
پس از همان بدو تولد با آپارتمان نشینی بزرگ شدید...
بله ولی چه آپارتمان نشینی ای! آنجا فرهنگ آپارتمان نشینی و این جور حرف ها وجود نداشت. آدم هایی بودند که از شرایطی به ناچار به شهر دیگر و شرایط دیگری مهاجرت کرده بودند و داستان مهاجرت در هیچ شکل و زمینه ای داستان ساده ای نیست.
زندگی در شرایط جنگ زدگی، آنهم با این قشر مختلف و متنوع چه ویژگی هایی داشت؟
واقعا وضعیت عجیب و غریب و خاصی بود. مدام اتفاقات بد و تلخی رخ می داد که البته طبعی هم بود. مردم از شهرشان جدا شده بودند و غصه این را داشتند که آمده اند به شهر غربت. من آنجا بین عرب ها، عجم بودم و بین عجم ها عرب! دقیقا تا یک زمان طولانی بین این دو دنیا گیر کرده بودم. هیچ فرهنگی وجود نداشت و همه چیز در یک بلبشو می گذشت. فقر بیداد می کرد. کار و شرایط مساعدی نبود و به همین دلیل خیلی ها به سمت خلاف کشیده می شدند. واقعا خیلی جای کثیفی بود. پر از آشغال و... نه گاز داشتیم نه تلفن نه هیچ وسیله رفاهی دیگری.
چاوشی و مادرش
آب را هم که می رفتیم از یک جای دیگر می آوردیم. روزی سه، چهار ساعت آب نداشتیم. جمعیت زیاد بود و آب، کم. پمپ هم جواب این همه خانواده را نمی داد و زمانی هم که آب بود تا طبقه پنجم که ما بودیم نمی رسید. مجبور بودیم آب را توی تشت و دیگ و این جور چیزها ذخیره کنیم. وقتی هم نفت می آمد یک صف طولانی شکل می گرفت که هیچ وقت تصویر این صف ها از یادم نمی رود. از وقتی یادم می آید با برادرها و پدرم سر صف نفت بودیم.
مثلا هفت، هشت ساله که بودم پیت های نفت را به صف می گذاشتیم و توی سرما می ایستادیم که نفت گیرمان بیاید و بعد هم باید پنج طبقه این پیت های سنگین را می بردیم بالا. فصل گرم سال هم سیلندر گاز یکی از دغدغه های اصلی بود. هر چندروز یک بار سیلند گاز می آوردند که آن هم بساطی داشت برای خودش. حالا که دارم فکر می کنم می بینم از وقتی خودم را شناختم چیزی که بیشتر از همه آزارم می داد دیدن فقر مردم بود. فقر فرهنگی، مالی، اجتماعی و...
کودکی چطور می گذشت؟
تنها سرگرمی ما فوتبال بود یا لاستیک تراکتوری... چیزی... را می چرخاندیم و یکی هم توی این لاستیک بود که اینقدر می چرخید تا در نهایت بالا می آورد و این تمام سرگرمی ما بود. خاک بازی و تیله بازی و این طور چیزها هم بود. یک بازی هم بود به اسم «روبّط». یک چیزی بود تقریبا مثل زوو... نمی دانم چه داستانی دارد که بچه های جنگ حافظه تصویری عجیب و غریبی دارند.
خلوت شخصی روزهای کودکی چطور می گذشت؟
ذهنم مدام درگیر این بود که چرا آدم ها اینقدر زودزود می میرند. مرگ خیلی آزارم می داد. شاید به خاطر فقر بود؛ اما به نظر من دق می کردند. از یک شرایط خیلی خوب به چنین شرایط بدی رسیده بودند. نه کار داشتند نه آینده درست و مشخصی؛ از طرفی واقعا نمی توانستند و نمی دانستند باید چه کنند.
فشارهای عصبی زیادی روی خانواده ها و مخصوصا مردهای خانواده بود و از شدت این فشارها و این فکرها که چطور دشمن آن ها را از شهر خودشان آواره کرده دق می کردند. واقعا شاید گفتنش ساده باشد اما در عمل و در موقعیت اصلا مساله ساده ای نبوده و نیست. جنگ زده ها به تعداد نفرات خانواده شان جیره می گرفتند. مثلا هر ماه به هر نفر 350 تومان پول می دادند. این پول به کجا می رسید؟ یا اینکه خیلی چیزها مجانی بود اما این پول اصلا کفاف نمی داد، مخصوصا برای خانواده های پرجمعیت.
البته شاید تنها چیزی که این وضع را کمی قابل تحمل می کرد این بود که اوضاع تقریبا برای همه یکسان بود. اما مرگ این آدم ها برای من واقعا دردناک بود. بلوک ما کنار در شهرک بود و من تقریبا هر روز شاهد مراسم تشییع جنازه یکی از اهالی شهرک بودم. دیدن این تصاویر یکی از فراموش نشدنی ترین و تلخ ترین تصویرهای ذهن و زندگی من است.
غربت هم واقعا آزاردهنده بود. مردم بومی آنجا بگذاریم به این نتیجه برسیم که آنها هم حق داشتند. وضعیت هیچ کس آن زمان خوب نبود. خیلی ها ما را بی خانمان خطاب می کردند. به خاطر این اصطکاک ها درگیری هم زیاد پیش می آمد. خوب یادم هست مثلا وقتی میخواستم بروم نان بگیرم مادرم مدام نگران بود که سالم بر می گردم یا نه.
مدرسه کجا رفتید؟
هفت ساله بودم که رفتم مدرسه و نشستم سر کلاس اول. مدرسه ای بود در همان شهرک به اسم مدرسه «شهید جهان آرا». یکی از بلوک ها را تبدیل کرده بودند به مدرسه و بچه ها می رفتند آنجا و تا کلاس پنجم درس می خواندند.منهم تا کلاس پنجم همانجا درس خواندم.
فکر کنم خیلی بازیگوش و شیطان بودید، درست است؟
تا یک زمانی بازیگوش بودم و همه اش فکر بازی. درس نمی خواندم. کلاس پنجم 2 تا تجدید آوردم. ریاضی و تاریخ. از اول تا سوم راهنمایی هم نزدیک 10 تا تجدید آوردم و خلاصه درس ها را به زور قبول می شودم. به قول معروف ناپلئونی رد می کردم. اصلا دنبال درس نبودم. دغدغه هایم چیزهای دیگری بودند.
مثال چه دغدغه هایی داشتید در آن سن و سال؟
همین چیزها... سیاهی خانه ها. فصل سرما مردم برای اینکه خودشان را گرم کنند توی خانه پیت حلبی می گذاشتند و صندوق های چوبی را تکه تکه می کردند و می ریختند توی پیت حلبی و وسط اتاق آتش روشن می کردند تا گرم شوند. شوفاژ بود ولی آب خیلی کم فشارتر از این حرف ها بود که این شوفاژها را گرم کند. همیشه سقف خانه ها سیاه بود از دود این آتش های خانگی. خانه ها سیاه بودند.
چرا مشهد ماندگار شدید؟
جای دیگری نداشتیم برویم. یا نمی توانستیم. خرمشهر چیزی نداشت. همین الان هم خیلی وضعیت بسامانی ندارد.
ادامه دارد...
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]
صفحات پیشنهادی
وقتی رضا عطاران، محسن چاوشی میخواند
وقتی رضا عطاران محسن چاوشی میخواند فرهنگ > سینما - فیلم گینس به کارگردانی محسن تنابنده و بازی رضا عطاران و محسن تنابنده در حال اکران است لطفا منتظر بمانید 58243 دانلود کلید واژه ها اکران سینما - رضا عطاران - سینمای ایران - لینک رامحسن چاوشی در فضای مجازی غیب شد
محسن چاوشی در فضای مجازی غیب شد اتفاقات و برخی انتقادات از خواننده آلبوم پاروی بی قایق باعث شد این هنرمند با حذف تمام صفحات شخصی اش در فضای مجازی بار دیگر از نظرها دور شود به گزارش نامه نیوز محسن چاوشی در روزهای گذشته با حذف کامل صفحه شخصی اش در اینستاگرام و فیس بوک دیگر هیحرفهای صریح محسن تنابنده درباره پایتخت، صداوسیما و منتقدان/برخی زیر باد کولر آروغ روشنفکری میزنند
حرفهای صریح محسن تنابنده درباره پایتخت صداوسیما و منتقدان برخی زیر باد کولر آروغ روشنفکری میزنند فرهنگ > تلویزیون - محسن تنابنده میگوید افرادی که بیخبر از شرایط سخت کار در رسانهی ملی هستند زیر باد کولر مینشینند سیگار میکشند و آروغ روشنفکری میزنند به گزارشدانلود آهنگ جدید محسن چاوشی به نام بی قرار
آهنگ جدید محسن چاوشی به نام بی قرار را با کیفیت عالی همراه متن ترانه با مراجعه به سایت دانلود 0098 دانلود کنید مشخصات بازدید امتیاز از 5 لینک های دانلود دانلود اهنگ با کیفیت 128 – حجم 2 79 مگابایت دانلود اهنگ با کیفیت 320 – حجم 6 86 مگامحسن چاوشی: خداحافظ، دنیای مجازی!
محسن چاوشی خداحافظ دنیای مجازی اتفاقات و برخی انتقادات از خواننده آلبوم پاروی بی قایق باعث شد این هنرمند با حذف تمام صفحات شخصی اش در فضای مجازی بار دیگر از نظرها دور شود موسیقی ما اتفاقات و برخی انتقادات از خواننده آلبوم پاروی بی قایق باعث شد این هنرمند با حذف تمام صفحمحسن چاوشی غیب شد
اتفاقات و برخی انتقادات از خواننده آلبوم پاروی بی قایق باعث شد این هنرمند با حذف تمام صفحات شخصی اش در فضای مجازی بار دیگر از نظرها دور شود محسن چاوشیمحسن چاوشی در روزهای گذشته با حذف کامل صفحه شخصی اش در اینستاگرام و فیس بوک دیگر هیچ صفحه شخصی و خصوصی ای در فضای مجازی نداردگفتوگو با سه هنرمند ایرانی در کانادا/حرفهای آیدین آغداشلو، آهو خردمند و محسن درخشان در یک نمایشگاه
گفتوگو با سه هنرمند ایرانی در کانادا حرفهای آیدین آغداشلو آهو خردمند و محسن درخشان در یک نمایشگاه فرهنگ > تجسمی - برگزاری نمایشگاه آهو خردمند بازیگر سینما و تئاتر در تورتنوی کانادا خبری بود که خیلیها را تعجبزده کرد عارف محمدی آهو خردمند در کنار محسن دروقتی رضا عطاران، محسن چاوشی میخواند/ فیلم
وقتی رضا عطاران محسن چاوشی میخواند فیلم فیلم گینس به کارگردانی محسن تنابنده و بازی رضا عطاران و محسن تنابنده در حال اکران است آفتاب تاریخ انتشار ۰۸ تير ۱۳۹۴ - ۱۵ ۵۶رونالدو سرانجام به حرف آمد
رونالدو سرانجام به حرف آمدتاریخ انتشار يکشنبه ۷ تير ۱۳۹۴ ساعت ۰۷ ۴۹ کریستیانو رونالدو پس از مدتها بالاخره سکوتش را شکست و عنوان کرد در بهترین تیم دنیا بازی می کند به گزارش ایسنا کریستیانو رونالدو که از زمان برد ۴-۰ رئال مادرید مقابل اتلتیکو مادرید در فوریه سکوت خبری پیشه کردهمحسنی اژهای: تغییر قاضی پرونده مهدی هاشمی ناشی از فشار نبود
یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴ - ۰۰ ۰۴ سخنگوی دستگاه قضایی گفت که تغییر قاضی رسیدگی کننده به پرونده مهدی هاشمی به دلیل فشار نبوده است به گزارش خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژهای طی سخنانی در برنامه تلویزیونی گفتوگوی ویژه خبری با بیان اینکه فشامقابل جریان هایی که از خط ولایت منحرف شده اند می ایستیم
نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران مقابل جریان هایی که از خط ولایت منحرف شده اند می ایستیم شناسهٔ خبر 2788886 - یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۲۵ استانها > گیلان آستانهاشرفیه – نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تاکید بر ولایتمداری افراد گفت تاکید شهدا بر ولایتمداریمحسن رضایی: غربی ها جرات نمی کنند وارد مصاحبه با من شوند، برای همین مرا در لیست بازجویی نگذاشتند
محسن رضایی غربی ها جرات نمی کنند وارد مصاحبه با من شوند برای همین مرا در لیست بازجویی نگذاشتند دبیر مجمع تشخیص مصحلت نظام با بیان اینکه اقتصاد و تحریم با هم در ارتباط اند گفت 20 تا 30 درصد مشکلات اقتصادی مربوط به تحریم است و می توان برای این میزان راه بندان هم چاره اندیشی کردمردی که دوست داشت خدا با او حرف بزند اما ...!
داستان کوتاه جالب مردی که دوست داشت خدا با او حرف بزند اما برقی در آسمان جهید و صدای رعد در آسمان طنین افکن شد اما مرد باز هم نشنید به گزارش سرویس خاناوده جام نیوز مرد نجواکنان گفت «ای خداوند و ای روح بزرگ با من حرف بزن» و مرد نجواکنان گفت «ای خداواحتمال دارد برخی باشگاهها مجوز حرفهگری دریافت نکنند بهروان: کمیته استیناف خیلی راحت میتوانست به ما اعلام کن
احتمال دارد برخی باشگاهها مجوز حرفهگری دریافت نکنندبهروان کمیته استیناف خیلی راحت میتوانست به ما اعلام کند که جلوی مسابقات را بگیریم لزوم تجهیز ورزشگاه تختیرئیس کمیته مسابقات گفت ما مجری هستیم و اینکه بخواهد بازیها متوقل شود باید از مراجع بالاتر به ما اعلام میشد غلامرضادانلود SwiftKey Keyboard - نرم افزار کیبورد هوشمند و حرفه ای
94 3 11 تغییرات به روز رسانی به نسخه شما با یکی از پرفروشترین برترین و هوشمندترین کیبورد موجود در گوگل پلی روبرو می باشید که برای سیستم عامل اندروید عرضه شده است این کیبورد با حدس سریع کلمات در تایپ سریع تر به شما کمک می کند به همین دلیل به آن می توان کیبورد هوشمند لقب داد امعاون فرماندار بانه: مهارتهای فنی و حرفهای متناسب با نیاز جامعه باشد
معاون فرماندار بانه مهارتهای فنی و حرفهای متناسب با نیاز جامعه باشدمعاون برنامهریزی فرماندار بانه گفت آموزش مهارتهای فنی و حرفهای باید متناسب با نیازهای جامعه و بازار باشد به گزارش خبرگزاری فارس از بانه جعفر توان شامگاه شنبه در جلسه شورای مهارت شهرستان بانه اظهار داشت متانتقـام گروههای منحرف از مـردم
چرا تروریستها در مقابل تحزب انقلابی ایستادند انتقـام گروههای منحرف از مـردم آقای بهشتی هم پشت همین میز نشسته بودند و مدت کوتاهی از شروع جلسه نگذشته بود که بمب عمل کرد و دفتر حزب منفجر شد من در جلسه حضور داشتم و یادم هست که در ردیف جلوی من آقای محمد منتظری نشسته بود آق-
گوناگون
پربازدیدترینها