واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بچه هايي كه پدر خود را گم كردند نویسنده : حميد داوود آبادي خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغاي كشمكش هاي پوچ مدفون نشوم. (شهيد مصطفي چمران )اين كه خانواده شهدا به خود اجازه دهند تا در هر مسئله دنيوي، از شهيد خود خرج كنند، آيا باعث آن نخواهد شد كه جوانان جناح مقابل، به آن شهيد به چشم ديگري بنگرند و خدايي ناكرده نسبت به او و هر آنچه درباره اش گفته مي شود، موضع منفي بگيرند؟ اين روزها، كساني كه افتضاحات شان در راه اندازي "زندان زنان شهدا " و به كارگيري دژبان و نيروي ضربت براي سركوب خانواده معظم شهدا، در دست بررسي است، براي آن كه خود را از آن فجايع و جنايات تبرئه كنند، سراغ برخي فرزندان شهدا رفته اند تا از زبان آنان بنويسند كه در دوران صدارت كروبي بر بنياد شهيد، آن قدر به ما مي رسيدند كه ... طي چند سال اخير، يكي از رجال نظامي كه خود بزرگ بيني هوس سياسي شدن! بد جوري خفه اش كرده بود، وقتي خواست براي نمايندگي مجلس و يا رياست جمهوري، كانديدا شود، اقدام به عملي بسيار ناجوانمردانه كرد كه متاسفانه سنگ بنايي شد براي سوء استفاده هاي بعدي. وي كه با گذشت سال هاي مديد از شهادت آن سرداران، هيچ سراغي از خانواده آنان نگرفته و تازه به فكرش رسيده بود كه مي توان از عنوان خانواده آنها براي بالا بردن آراء انتخاباتي استفاده بهينه كرد، در بروشورهاي تبليغاتي اش، نام چند تن از فرزندان و همسران سرداران شهيد را به عنوان حامي خود، يدك كش كرد تا با استفاده ابزاري از آنها، بتواند چند راي جمع كند. همان شد كه در انتخابات رياست جمهوري اخير، شاهد بوديم كه برخي از آن خانواده ها كه خود را مدعي و نماينده تام الاختيار شهيد خود مي دانستند، با وجودي كه 26 سال از شهادت عزيزشان مي گذرد، بجاي او تصميم گيري كرده و كم مانده بود از زبان آن شهيد، نام كانديدايي خاص را مطرح كنند! عده اي كه همواره بر طبل "عدم تقدس شهدا " و زميني بودن آنها مي كوفتند، و براي كوبيدن جناح مقابل حتي حاضر بودند به خيال خام خود، جايگاه و مقام شهدا را تنزل دهند، به يك باره صفحات نشريات و بروشورهاي شان مملو شد از تقدس و الهي بودن و دست نيافتني بودن شهدا و به دنبال آن مصاحبه با خانواده آنها براي اعلام تاييد خويش. مثل اين كه اين روزها، بچه هايي كه از پدرشان حتي تصويري به خاطر ندارند، به خود حق مي دهند تا درباره نظرات و تفكرات پدر خود تعيين تكليف كنند و از قول آن بزرگوار، از افراد و جناح هاي مختلف حمايت كنند يا ديگران را بكوبند! اي كاش اين فرزندان محترم شهدا، فقط ذره اي نامه ها، وصيت نامه و گفته هاي پدران خويش را مرور مي كردند تا دريابند پدرانشان، نه براي رسيدن به پست و مقام دنيوي، كه تنها و تنها براي حفظ اسلام و به پيروي از ولايت فقيه جان ارزشمند خويش را در طبق اخلاص نهادند. وگرنه همين شخصيت هاي سياسي متحول شده و برگشته از آرمان هاي امام خميني، همان روزها هم بودند و براي همين شهدا فقط به واسطه اين كه در خط امام هستند، قابل احترام بودند و بس. استاد شهيد مرتضي مطهري، جمله بسيار زيبايي دارد به اين مضمون: "شخصيت ها، تا زماني براي ما قابل احترام هستند كه در مسير حق حركت مي كنند، به محض اين كه از راه حق خارج شدند، ديگر هيچ ارزش و احترامي ندارند. " چه كسي گفته هر كس كه زماني با امام بود، تا ابدالدهر هر عملي مرتكب شود براي ما مقدس است و بايد الگو قرار گيرد؟ پس تكليف بني صدر، قطب زاده و ... ده ها تن امثال آنان كه سال هاي اول انقلاب ظاهرا با امام همراه بودند و به پيروي از نفس خود، به مرور مسير خويش را امام و انقلاب اسلامي جدا كردند، چه مي شود؟ آيا بايد همچنان قابل احترام و ارزش باشند؟ مگر آنان كه با وجود سابقه ده ها ماه در جبهه و حتي جانبازي، به دلايل مختلف كم آوردند و در اوج ذلت و خفت به آغوش دشمن پناه بردند و با ارائه اطلاعات و افشاي اسرار حكومت اسلامي، به انقلاب و مردم ضربه زدند و حتي امروز در شبكه هاي ماهواره اي غرب از شهيد همت و باكري خاطره تعريف مي كنند، بايد براي ما قابل ارزش و احترام باشند؟ آيا "شمر بن ذي الجوشن "، به واسطه حضور در جنگ صفين و جانبازي در ركاب امام علي (ع)، بايد كه الگو شود و در روز عاشورا، لشكريان مقابل امام حسين (علیه السّلام) ، شمر را با سابقه جبهه و جانبازي ببينند، ولي امام حسين (ع) را نبينند! مگر صرف بودن مقطعي از تاريخ در كنار امام، مجوز هر گونه ادعايي تا يوم القيامة است؟ مگر نه اين كه برخي از آناني كه در جنگ هاي بدر و احد همراه پيامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند، و يا در نبردهاي امام علي (علیه السّلام) ايستادگي و جانبازي از خود نشان دادند، در مقطعي در برابر تحريك آقا زاده ها و نفس خويش، كم آوردند و در مقابل امام بر حق، صف آرايي كرده و در اوج ذلت به هلاكت رسيدند؟ واقعا اين حضرات بر سنگ قبر آنان چه مي نويسند؟ بيش از اين كه اين خطر ما را تهديد كند كه از شهدا فقط عكسي زيبا در قابي زرين بر ديوار بنشانيم و بس، اين خطر عظيم تهديدمان مي كند كه با استفاده سليقه اي از شهدا در هر انتخابات و حوادث سياسي، شان و جايگاه آنان را كه مي تواند الگوي مردانگي، پايداري و پيروي از ولايت فقيه و جانبازي در راه اسلام و انقلاب باشند، به ابزاري ناقص با تاريخ مصرفي بسيار كوتاه تبديل كنيم و مطمئن باشيم چند سال ديگر، نه مردم عادي كوچه و خيابان، كه پيش از آنها، رجال سياسي و حتي خانواده شهدا، براي آنها ارزش و احترامي جز وسيله اي براي جلب و جذب آراء انتخاباتي نگاه نكنند. و به قول قديمي ها: "حرمت امام زاده را متولي بايد حفظ كند. " اين كه خانواده شهدا به خود اجازه دهند تا در هر مسئله دنيوي، از شهيد خود خرج كنند، آيا باعث آن نخواهد شد كه جوانان جناح مقابل، به آن شهيد به چشم ديگري بنگرند و خدايي ناكرده نسبت به او و هر آنچه درباره اش گفته مي شود، موضع منفي بگيرند؟ چه كسي مي تواند ادعا كند: "اگر فلان شهيد امروز بود چه مي كرد و چه مي شد؟ " و چه سخت است كه عده اي براي تحريك احساسات و افكار عمومي، از دختري كه هنگام شهادت پدرش فقط 11 ماه داشته، بپرسند: "اگر امروز پدرت بود چه مي كرد؟ " و اونيز تحت تاثير جوسازي ها، بگويد: "شايد اگر پدر و عموي من هم اين روزها بودند مجبور مي شدم در زندان به ملاقات شان بروم يا اعترافات شان را از تلويزيون ببينم. " و چه سخت است كه سرداران شهيد را با كساني كه پرونده شان بسيار واضح است مقايسه كنيم. فقط يك سوال: كداميك از اين حضرات كه امروز اعترافات شان از تلويزيون پخش مي شود، مستقيما در جبهه حضور داشتند؟ و يا كدامشان در پرونده 8 شهريور، و شهادت رجايي و باهنر دست نداشته اند؟ براستي اگر سرداران شهيد امروز بودند، قاطعانه درخواست نمي كردند تا پرونده منافقين واقعي و قاتلين 8 شهريور پي گيري شود؟ و يا نه، به اين بهانه كه اينان نيروهاي ارزشي و زحمت كشيده انقلاب هستند، آن پرونده مكتوم بماند؟ مگر در همان ايام جنگ بحث هاي آن چناني سياسي در جريان نبود؟ مگر در همان سال هاي مياني جنگ، بحث چپ و راست، روحانيت و روحانيون، نخست وزيري و استعفاي فلاني و هزاران مشكل سياسي و جناحي ديگر در جريان نبود؟ براستي موضع سرداران شهيد در قبال آن حوادث و مسائل چه بود؟ جنگ را رها كرده، خود را وقف فلان جناح سياسي يا گروه و سازمان كردند؟ و يا اين كه همچنان خالصانه، به استواري در راه خويش ادامه دادند و در بحراني ترين شرايط كه به قول شهبد همت هر روز تهمتي بارشان مي كردند، همه وجود و هستي خويش را در راه پيروي از ولي فقيه تقديم كردند؟ امروز چه كسي مي تواند ادعا كند كه فلان سردار شهيد فقط به خواست و خوش آمد فلان شخص و يا فلان سازمان سياسي نه خارج از خط امام، كه حتي در ظاهر در خط امام، جان خويش را فدا نمود؟ آقايان اگر مي خواهند براي سرداران شهيد زندگي نامه جديدي بنويسند، حتما بايد دست خط آنان را جعل كرده و وصيت نامه جديدي بنويسند؛ وگرنه هر چه تلاش كنند و فرياد برآورند و متاسفانه در اين راه از برخي خانواده آن شهيدان عزيز نيز بهره جويند، نمي توانند كلام و راه ثابت آن شهيد را محو كنند و يا به نفع جناح خويش تغيير دهند. فقط يادمان نرود: آن دلاورمردان و شهيدان، اسلام، انقلاب اسلامي و ولايت فقيه را با هيچيك از شخصيت ها، احزاب و جناح هاي سياسي عوض نمي كردند چه برسد به متوسل شدن به بي.بي.سي، آمريكا و همراهي با جريانات لائيك و ماركسيست و جاسوس خارج از كشور براي اعتراض عليه نظام اسلامي به اميد قيام و برقراري حكومتي كه خوش آمد دشمنان ديرينه اسلام و امام باشد. هيچگاه دوست نداشتم از اين ضرب المثل استفاده كنم، ولي ظلمي كه به واسطه برخي وازدگان و شكست خوردگان سياسي كه به هنگام غرق شدن در گرداب هلاكت، به هر چيزي دست مي اندازند، باعث شد تا اين گونه گويم: قديمي ها ضرب المثل هاي قشنگي در اين باره دارند كه: "گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟ " منبع:http://www.farsnews.net/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]