واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: پدربزرگ ها و مادربزرگ هايي كه فراموش مي شوند
نشسته ام پشت ميز و دارم براي خودم چيزهايي مي نويسم. در اتاقم باز است. صداي تلويزيون آن قدر بلند است كه تمركزم را ربوده است. خانم مجري دارد حرف هايي از مهرباني مي زند. از خانواده مي گويد و قديم ها و اين كه آن روزها همه با هم يك جا زندگي مي كردند اما الان همه چيز ختم شده است به يك واحد آپارتمان نهايتا ١٥٠ متري كه اعضاي خانواده فقط شب توي آن جمع مي شوند.
خانم مجري ادامه حرف هايش را به شمع داني هاي مادربزرگ وصل مي كند كه لب ايوان چيده مي شدند و هر روز بعد از ظهر سر آب دادنشان نوه ها با هم دعوا داشتند. مادربزرگ آن روزها روي قاليچه مي نشست و لب هايش از اين كارهاي ما پر از خنده بود اما اين روزه الله مجري حرف هايش را به اين روزها مي آورد و من توي دلم ادامه مي دهم كه: اين روزها مادربزرگ ديگر نمي خندد و حوصله اي براي پرخنده شدن ندارد. شمع داني هايش را هم ديگر ندارد، حالا ما سر شبكه هاي تلويزيون دعوايمان مي شود! و مادربزرگ خنده كه هيچ حتي ميان داري مان را هم نمي كند!
مادربزرگ در اتاق مي ماند، روزهايش را به سختي و با رنج زير بار فشار فرساينده نهيب هاي مامان و البته گاهي بابا مي گذراند، آن ها فكر مي كنند كه در حق او لطف فراواني مي كنند. اما مادربزرگ تنهاست!
از روزي كه پدربزرگ رفته است، او تنها شده است! پدربزرگ كه رفت، شمع داني ها هم رفتند، ايوان هم رفت، قاليچه هم رفت و خنده هاي مادربزرگ هم فراموش شدند، نمي دانم چند روز است ولي خيلي وقت است كه خنده اش را نديده ام.
آن روزهايي كه مي خواستند خانه مادربزرگ را بفروشند، پدر تمام و كمال اظهار داشت كه تا آخر عمر پرستاري مادربزرگ را خواهد كرد و خانه ما، مثل خانه خودش است و از اين جور حرف ها كه مادربزرگ انگار زيادي به آن ها اميدوار شده بود! البته شايد هم نشده بود!
دو سالي كه گذشت همه چيز به اثبات رسيد و حرف ها به عرصه عمل آمدند، خانه ما براي مادربزرگ هيچ وقت خانه خودش نشد و پدر هم پرستاري اش را به اثبات رسانده بود. علي الخصوص آن موقع هايي كه مادر سر مادربزرگ غر مي زد، پدر شكيبايي اش را بيشتر از همه رو مي كرد.
پدر چيزي نمي گويد ولي اگر زبان باز كند و چيزي بگويد همه اش گوشه و كنايه است به مادربزرگ. گاهي او به مادربزرگ مي گويد: سن آدم كه بالا مي رود، بهانه گير مي شود. آدم پير بايد شرايط اطرافيانش را درك كند. چند روز پيش هم هر دو با مادربزرگ قهر كردند، مي گويند: غر مي زند، بهانه مي گيرد، تحملش سخت است و مادربزرگ مي گويد كه مي خواهد به خانه سالمندان برود.
؛گوهرهاي كمياب
اين حرف هايي را كه گفتم شايد تو هم تجربه كرده باشي، تصويري ناخوشايند از زندگي يك پدربزرگ يا مادربزرگ كه به هر دليلي در كنار فرزندان يا نوه هايشان زندگي مي كنند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در كنار فرزندان ونوه ها زندگي مي كنند اما چگونه! شايد يافتن پاسخ اين پرسش نيازمند توجهي دوباره به زندگي سالمندان امروزي باشد! توجهي به خانه هايي كه اين گوهران را در دل خود جاي داده اند.
شعار جهاني سازمان ملل اين است كه سالمندان قدرتي تازه براي توسعه هستند و مي گويند: با برنامه ريزي صحيح مي توان از سالمندان در كنار ديگر گروه هاي سني در جهت توسعه پايدار، بهره گرفت.دكتر سالاري، روان شناس در اين رابطه به ما مي گويد: براي توانمندسازي افراد سالمند به چند حركت اساسي نيازمنديم كه از آن جمله اصلاح شيوه زندگي افراد سالمند و آموزش مهارت هاي زندگي چون خودآگاهي، تفكر خلاق و شيوه تصميم گيري است.
مسئولان سازمان هاي مرتبط با سالمندان در حالت كلي معتقدند كه سالمندان، سرمايه اجتماعي هستند كه با حمايت اجتماعي و خانوادگي بايد از تجارب و توانايي هاي اين سرمايه ها به نحو احسن استفاده كرد. اما اين سرمايه هاي اجتماعي در بستر خانواده چگونه عمر مي گذرانند؟ با چه مشكلاتي دست و پنجه نرم مي كنند و چگونه تاب مي آورند؟ آن ها كه در كنار فرزندان خود به سر مي برند و با بازگويي خاطرات و قصه هاي دلنشين، راه و رسم زندگي را به نوه هاي كوچك خود مي آموزند، چگونه اند!
؛به جاي آن ها
دكتر سالاري در اين زمينه مي گويد: از زماني كه سير پيشرفت جامعه عوض شد و خانواده از حالت گسترده به حالت بسته درآمد، نگاه جامعه نيز به بسياري از موضوعات عوض شد. نگاه به سالمندان نيز تابع چنين موضوعي است. مثلا در گذشته بچه هادست كم ٧ يا ٨ سال را نزد پدر يا مادر يا پدربزرگ و مادربزرگ مي گذراندند و حريم آن ها را حفظ مي كردند. هرچه كه جامعه پيشرفت كرد و فرم زندگي به حالت آپارتمان نشيني درآمد، بچه ها و نوه ها به تدريج از پدر و مادر يا پدربزرگ و مادربزرگ فاصله گرفتند و در نتيجه مهدكودك ها جايگزين پدربزرگ و مادربزرگ شد. مثلا حدود ٣٠ سال پيش، روال خانواده ها اين گونه بود كه بچه ها در خانه پدر و مادر جمع مي شدند و يك روز را كنار آن ها مي گذراندند يا در تمام اعياد به آن جا مي رفتند. اين يك وظيفه حتمي بود و خود فرزندان هم از رفتن به آن جا لذت مي بردند، اما اين روند به تدريج كم رنگ شد به نحوي كه جوان امروز، حتي پيش از مرگ پدر و مادر از آن ها طلب ارث مي كند! اين اتفاقي است كه افتاده و ما شاهد بروز آن هستيم.
؛روح پدربزرگي
به اعتقاد بسياري از كارشناسان مسائل اجتماعي، سالمندان به دليل سن بالا، روحيات خاصي پيدا مي كنند. اين روحيات خاص، آن ها را در مواجهه با مسائل زندگي حساس نموده است. در نتيجه اين اتفاق، پدربزرگ و مادربزرگ همين كه درباره موضوعي حساس مي شوند، اين حساسيت را با واكنش تندي از خود نشان مي دهند. در چنين مواقعي فرزندان فرد سالمند كه از پدر و مادر در محيط زندگي خود نگه داري مي كنند، به اين احساس دچار مي شوند كه سالمند زندگي شان، فردي بهانه گير يا به تعبيري عاميانه تر «غرغرو» است.
در نتيجه چنين احساسي، پدربزرگ يا مادربزرگ پس از مدتي به عنصر حاشيه نشين زندگي تبديل شده و اندك اندك به فراموشي سپرده مي شوند. اين درحالي است كه از نظر همين كارشناسان، با فرد سالمند در محيط خانواده مي توان با شيوه هاي بهتري رفتار كرد. در اين شيوه ها، استفاده بهتر از توانمندي هاي فرد سالمند و توجه به نيازهاي آنان در چنين سني توصيه مي شود.
در ارتباط با اين نيازها سهيلا گرامي، كارشناس ارشد جامعه شناسي در گفت وگو با خراسان مي گويد: انتظارمان اين است كه شعار مسئولان در خصوص سالمندان، جامه عمل بپوشد و در جهت تحقق خواسته هاي اين قشر و برطرف كردن مسائل و مشكلات بهداشتي، تفريحي و تغذيه سالمندان، كار عملي صورت گيرد. گرامي كه در يكي از مراكز نگه داري از سالمندان مشغول فعاليت مي باشد، در ادامه مي گويد: انتظار همه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در قالب همين بيانات كلي قابل پي گيري است. آنان از فرزندان خود انتظار قدر ديدن و بر صدرنشستن دارند.
؛نعمت مادربزرگي
دكتر بانگي، روان شناس هم در اين ارتباط به ما مي گويد: خانواده هايي كه از پدر و مادر پير خود نگه داري مي كنند، به هر حال و خواه ناخواه با مشكلات خاصي مواجه مي شوند، اما نبايد به دليل اين مشكلات فرد سالمند را به حال خود رها كنند.
ما در يك جامعه اسلامي و شرقي زندگي مي كنيم، با روحيات و عواطفي كه در ميان افراد جامعه و روابط آن ها با يكديگر قابل مشاهده است. در فرهنگ و دين ما نسبت به احترام به پدر و مادر توصيه هاي بسياري شده است. به نظر اين توصيه ها كاملا عقلاني و درست عنوان شده است. هيچ انساني نمي تواند تصور كند در سنين پيري از طرف فرزندانش برخورد بدي با او صورت گيرد.
حضور پدربزرگ يا مادربزرگ در خانه، باتوجه به موقعيت خانواده هاي امروزي كه در بيشتر آن ها پدر يا مادر مشغول به انجام كار بيرون از خانه هستند، اين حسن را دارد كه بچه ها در خانواده از مراقبت بيشتري برخوردار خواهند بود.
نوه ها در سايه اين مراقبت ها با پدربزرگ و مادربزرگ خود رابطه عاطفي برقرار مي كنند و از تجربيات مفيد آن ها در قالب خاطرات و قصه هايشان بهره مي گيرند. استفاده از اين تجربيات، آزمون زندگي را براي بچه هاي كوچك خانواده به موضوعي دلپذير و ساده تبديل مي كند. شايد از اين روست كه معمولا ارتباط عاطفي اين دسته از افراد خانواده با پدربزرگ و مادربزرگ ها بيشتر است.
دكتر سالاري در ارتباط با اين موضوع نظرش اين است كه تمام مشكلات يك سالمند، مشكلات عاطفي است. آن ها مي خواهند كنار جوانان باقي بمانند، چون جوان به آن ها نويد زنده بودن مي دهد. اين درحالي است كه جوان ما از اين ارتباط فرار مي كند. سالمندان دوست دارند از گذشته صحبت كنند، چون در گذشته زندگي مي كنند. اما جوان، چون در آينده زندگي مي كند، به اين مسئله توجه نشان نمي دهد. بيشتر جوانان ما حوصله شنيدن گفته هاي سالمندان را ندارند. اكثر سالمندان، هدفشان از بيان برخي مسائل به خاطر احساساتشان است، آن ها از اين وحشت دارند كه نكند در نبودشان براي بچه هايشان مشكلاتي پيش بيايد.
پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها فقط حرمت شناسي مي خواهند. درست است كه ما در روان شناسي مي گوييم عشق به بچه ها بايد بدون قيد و شرط باشد ولي به اين معنا نيست كه بچه ها چشمشان را روي همه چيز ببندند. احترام و حرمت به سالمندان، قدرشناسي از زحماتي است كه آن ها براي ما متحمل شده اند. پدر و مادر هم روزي پدربزرگ و مادربزرگ خواهند شد، آن ها من را خيلي دوست دارند، ولي پدر و مادرشان را نه! و من نمي دانم وقتي كه بزرگ شدم، آن روزهايي كه پدر بودم يا مادر، بچه هايم را بيشتر دوست داشته باشم يا مادر و پدرم را! مادربزرگ خيلي وقت ها توي قصه هايش برايم مي گويد كه فراموش شدن از مردن بدتر است، ولي من معني حرف هايش را نمي فهمم! شايد اگر مامان يا بابا لحظه اي به صحبت هايش وقت مي دادند مي توانستند اين جمله را برايم معني كنند!
شنبه 20 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]