-پدربزرگ ها و مادربزرگ هايي كه فراموش مي شوند
نشسته ام پشت ميز و دارم براي خودم چيزهايي مي نويسم. در اتاقم باز است. صداي تلويزيون آن قدر بلند است كه تمركزم را ربوده است. خانم مجري دارد حرف هايي از مهرباني مي زند. از خانواده مي گويد و قديم ها و اين كه آن روزها همه با هم يك جا زندگي مي كردند اما الان همه چيز ختم شده است به يك واحد آپارتمان نهايتا ١٥٠ متري كه اعضاي خانواده فقط شب توي آن جمع مي شوند.
خانم مجري ادامه حرف هايش را به شمع داني هاي مادربزرگ وصل مي كند كه لب ايوان چيده مي شدند و هر روز بعد از ظهر سر آب دادنشان نوه ها با هم دعوا داشتند. مادربزرگ آن روزها روي قاليچه مي
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان