تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عاقل‏ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه‏ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798106914




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امروز مامان مرد، شايد هم ديروز، نمي‌دانم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: "امروز مامان مرد، شاید هم دیروز، نمی‌دانم"بیگانه(1)
امروز مامان مرد، شاید هم دیروز، نمی‌دانم
خودش( آلبر کامو) درباره ی بیگانه اش می گوید : « قهرمان کتاب محکوم می‌شود. زیرا در بازی همگانی شرکت نمی‌کند. بدین معنی او با جامعه‌ای که در آن می‌زید بیگانه است. در حاشیه، در کناره‌ی زندگی خصوصی، منزوی، و لذت‌جویانه پرسه می‌زند ... » بیگانه آرزویی نداشت که بخواهد برایش بجنگد ، هدفی هم نداشت که بخواهد دنبالش کند ، پوچ بود و سرگشته... نمی توانست فیلم بازی کند ، نمی توانست دروغ بگوید . تنها خودش بود ، به انسانهای پیرامونش اهمیتی نمی داد که چه می گویند و چه می کنند و یا حتی این که چه نسبتی با او دارند .وقتی مادرش مرد، یک قطره اشک هم برای او نریخت ، حتی قهوه با شیر هم سر جنازه اش نوش جان کرد.مجبور بود به خاطر رسم و رسوم به دنبال جنازه ی مادر رهسپار شود و الا این کار را هم نمی کرد.پیر مردی که عشق پیرزن را در دل داشت به زور و زحمت در زیر تابش مستقیم گوی آفتاب، کشان کشان خود را به سمت جنازه ی زن برد تا در مراسم خاکسپاری او شرکت کند.اما او شاید نسبت به مادرش هیچ حسی نداشت و اگر جامعه او را مجبور نمی کرد، سر خاک او نمی رفت .و این است فرق او با انسانهای پیرامونش. مادرش را به خانه ی سالمندان برده بود ، چون مدتی بود که حرفی نداشت تا با او بزند. دو نا آشنا در کنار هم نمی توانستد زندگی کنند. شاید با همه بیگانه بود ، حتی با جسمش و یا شاید با روحش ، آنجا که چند گلوله شلیک کرد . خودش نبود ، دستش بود . در زندان اوائل ورودش اذیت می شد چون عادت داشت در حال زندگی کند واز حال لذت ببرد ؛ اما یاد گرفت گذشته را به یاد آورد و کم کم خود را به زندانی بودن عادت داد . همه ی آدم ها - حتی ماری معشوقه اش- به گونه ای علیه او شهادت دادند و چون با همه بیگانه بود و او را به مرگ محکوم کردند . به کشیشی هم که بارها برای صحبت با او می آمد بها نمی داد و او را از خود می راند. حس می کرد تنهای تنهاست، حتی منکر وجود خالقی بود که او را خلق کرده باشد. با او هم نسبتی نداشت . با خواندن بیگانه ، حس خاصی به آدم دست می دهد ، شاید برای برخی انسانها این حس به رنگ سیاه باشد و یا شاید روشن و سفید ، در هر صورت بیگانه با  آدمهایی که گرفتار عرف و جامعه  و قوانین آن شده اند بیگانه بود . با انسان هایی که زیر چرخ های مکانیکی غول پیکر جوامع پیشرفته له شده اند. و به رسم و رسوم های اجتماعی تن در می دهند تا نگویند که فلانی دیوانه است و مقصر است ، کسانی که به دروغ گفتن و نشان ندادن دل و باطن عادت کرده اند، شاید می ترسند خودِ خودشان باشند .رمان بیگانه زنگ خطری است برای آن ها که می خواهند با ماشین همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. آلبر کامو نویسنده ی اگزیستانسیالیست  عاقبت این جهان مدرن را چیزی جز مسخ نمی داند. انسانی که هیئت انسانی خودش را از دست می دهد؛  تبدیل به سوسک می شود (2) یا انسانی که تبدیل به کرگدن می شود (3) و یا شاید در جایی دیگر انسانها بصیرت خود را از دست می دهند (4). اینها می خواهند به ما نشان دهند که زندگی شهری با اقتضاءات امروزی چطور و به چه صورت ما انسانها را مسخ می کند و روحمان را از جسم مان دور می کند به گونه ای که دیگر شاید اثری از انسانیت باقی نماند . ما در این عصر شاهد انسانی هستیم که احساسات قلبی خود را در زیر خروارها ماشین و زندگی شهری دفن کرده، در واقع او احساسی ندارد که بخواهد بروز دهد.احساساتش را کشته و یا شاید بدون این که خودش بخواهد از دست داده . این سرنوشت کسی است که از خود بیگانه شود...پی نوشت ها :1 - رمان بیگانه اثر کامو2- رمان مسخ اثر کافکا 3- رمان کرگدن اثر یونسکو 4- رمان کوری اثر ساراماگوزهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن