تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا شما را به چيزى با فضيلت‏تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاه نكنم؟ آن چيز اصلا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803077046




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روز این مادر شهید با انتظار آغاز می‌شود


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۸



یک بار خواب دیدم از جبهه برگشته و اول به اتاق مستاجرمان رفته و پیش من نیامده، ناراحت شدم. فردا خوابم را برای همسایه‌مان تعریف کردم، گفت من برای شهید ختم زیارت عاشورا خوانده و حاجت گرفته‌ام. جمعی از اعضای کانون خبرنگاران دفاع مقدس کرمان به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و هفته بزرگداشت مقام زن و روز مادر با دو نفر از مادران شهدای بزرگوار کرمان دیدار کردند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه کویر، دیدار نخست با مادر شهید جاویدالاثر "علیرضا اختراعی" بود که با بیان شیوای مادر به شیرینی سپری شد. گفت‌وگوی "شوکت مشرف‌زاده" مادر شهید علیرضا اختراعی را در ادامه می‌خوانید: علیرضا سال 1341 در محله خواجه خضر به دنیا آمد. عمه من مکتب‌خانه داشت و شاگردانش روزها که در حال قرآن خواندن بودند، گهواره علیرضا را تکان می‌دادند و لالایی علیرضا، قرآن بود.علیرضا را از چهار سالگی به مکتب فرستادم. بعد از مدتی به خوبی قرآن می‌خواند و تعجب کردیم که در این سن کم اینقدر خوب قرآن یاد گرفته بود.بعد از گذراندن دوران تحصیل، در سال 59 وارد سپاه و از سال 62 وارد جبهه شد. پنج سال در جبهه بود و می‌رفت و می‌آمد. ما از دیگران شنیدیم که فرمانده «گردان 413 » «لشکر 41 ثارالله» است چون هیچ وقت موقعیت شغلی‌اش را نمی‌گفت و گاهی که از جبهه تلفن می‌کرد و من ابراز نگرانی می‌کردم، می‌گفت من توی آشپزخانه هستم. علیرضا 28 فروردین سال 67 در حمله عراق به فاو به شهادت رسید. برای دوستانش تعریف کرده که شب قبل خواب دیده ماشینش را به رگبار بسته‌اند. قبل از آخرین باری که به جبهه برود برایش به خواستگاری رفتیم، اما قسمت نشد ازدواج کند. یک رادیو داشتم که همیشه همراهم بود، شب اول ماه رمضان رادیو بازپس گیری فاو را اعلام کرد، من خیلی نگران شدم اما به هیچکس نگفتم. فردای آن روز که مادرم و بقیه متوجه شدند، مادرم شروع به گریه کرد، گفتم گریه نکن. همیشه دو یا سه روز بعد از عملیات‌ها به ما تلفن می‌زد، بعد از تک فاو هم منتظر تلفنش بودم، اما دیگر هیچ وقت تلفن نزد. برای اینکه دشمن شاد نشویم و ضعف نشان ندهم، هیچ وقت جلوی دیگران گریه نکردم، ضدانقلاب می‌گفتند"به مادران شهدا قرص می‌دهند بخورند که گریه نکنند". هنوز بعد از نماز صبح چشمم به در است رفت و آمد علیرضا به جبهه هشت سال طول کشید، هر وقت از جبهه برمی‌گشت، صبح‌های زود بعد از نماز می‌آمد. هنوز هم صبح‌ها بعد از نماز ناخودآگاه نگاهم به در است. خودم مشوق علیرضا برای رفتن به جبهه بودم ولی بعد از پنج سال گفتم دیگه نرو. بقیه هم همین قدر بروند، کافی است. کلی برایم صحبت کرد که "بالاخره باید بمیریم. چه بهتر که در جبهه باشد". هم دلمان می‌خواست برای کشور دفاع کند و هم می‌خواستیم فرزندمان در خانه باشد، علیرضا پسر بزرگمان و همه کاره خونه بود. مرتب در جبهه بود تا اینکه مجروح شد و ترکش به هر دو پایش خورده بود و یه ترکش کوچک به قلبش خورده بود، اما آسیبی نرسانده بود. من همیشه قرآن یا دعا توی جیب لباسش می‌گذاشتم، ترکشی به طرف قلبش رفته بود، دکمه لباس و خودکارش را سوراخ کرده بود اما به قرآن رسیده بود، سرد شده بود. بعد از مجروحیتش، یک ماه مرخصی داشت اما بعد از 15 روز در حالی که هنوز خوب نشده بود گفت باید بروم. مرد جنگ باید در جبهه باشد. وقتی از جبهه می‌آمد، می‌گفت از همه بیشتر من در جبهه مانده‌ام. سعادت شهادت را ندارم. علیرضا خیلی مهربان و خوش اخلاق بود، ریاکار نبود. یکی از اقوام به او گفت وقتی جبهه هستی ما همه را از تلویزیون می‌بینیم، اما تو را نشان نمی‌دهند، جواب داد: من نمی‌خواهم. خودم را به مردم نشان بدهم که چکار می‌کنم. اگر 10 پسر دیگر داشتم، در راه خدا می‌دادم علیرضا باعث افتخار خانواده ما است، اگر 10 پسر دیگر داشتم، در راه خدا می‌دادم. من شکرگزار خدا هستم، اما هیچ کس به اندازه مادر در داغ فرزند نمی‌سوزد. هرجا قبر شهید گمنام می‌بینم، با خودم میگم حتما علیرضاست یک بار خواب دیدم از جبهه برگشته و اول به اتاق مستاجرمان رفته و پیش من نیامده، ناراحت شدم. فردا خوابم را برای همسایه‌مان تعریف کردم، گفت من برای شهید ختم زیارت عاشورا خوانده و حاجت گرفته‌ام. علیرضا به صله‌رحم خیلی معتقد بود، هر وقت از جبهه برمی‌گشت به همسایه و فامیل سر می‌زد، به خواهرش توصیه می‌کرد حجابش را رعایت کند، به نماز اول وقت تاکید داشت و به من می‌گفت اگر دیدی گفتن تو موثر است، امر به معروف کن. اعضای کانون خبرنگاران دفاع مقدس کرمان به مناسبت روز مادر با مادر شهید "علی شفیعی" نیز دیدار کردند. انتهای پیام








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن