واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
نگاهی به نمایش دل سگ به کارگردانی محمد یعقوبی انتخاب زبانی روان و صادقانه در نمایش دل سگ تهران-ایرنا- محمد یعقوبی کارگردان نمایش دل سگ کوشیده با استفاده از توانایی خیره کننده بازیگرانش و البته نمایشنامه ای که خود او با ظرافتی هنرمندانه نوشته است، نمایشی جذاب ارائه دهد.
پروفسور پراژنسکی قصد دارد سگس را به انسان تبدیل کند و در این راه دستیار او، دکتر آرنولدویچ نیز به او یاری می رساند. اما نتیجه عمل تکاملی آنها چیزی نیست که رضایت دکتر براژنسکی را در پی داشته باشد. سگ جهش یافته آنها تبدیل به انسانی انقلابی شده و موی دماغ پروفسور و دستیارش شده است. بنابراین پیش از اینکه این انسان جهش یافته دردسر بیشتری ایجاد کند محکوم به بازگشت به دوره ما قبل انسانی اش می شود.
به گزارش خبرنگار حوزه تئاتر ایرنا، یعقوبی در نمایش دل سگ که برگرفته از رمانی به همین نام است کوشیده با استفاده از توانایی خیره کننده بازیگرانش به ویژه اشکان جنابی که نقش شاریک را بازی می کند و البته نمایشنامه ای که خود او با ظرافتی هنرمندانه نوشته است، نمایشی جذاب ارائه دهد که رگه های طنازانه این نمایش چه در دیالوگ ها و بازی ها و و نیز در زبان آن به جذب مخاطب تئاتر کمک کرده است.
آغاز نمایش بسیار حساب شده نوشته شده است و تماشاگر را در همان ابتدا به خوبی درگیر می کند. صحنه ای که البته بریده ای از مقطع پایانی داستان دل سگ است و یک بار دیگر نیز در طول نمایش تکرار می شود.
شاریک، سگ تکامل یافته ای که حالا انسان شده با اسلحه ای در دست از اتاق خواب زینا، خدمتکار زن پروفسور بیرون آمده و شروع به تهدید می کند. تاکید بر این صحنه در نمایشنامه می تواند از نوع نگاه و برداشت محمد یعقوبی از رمان بولگانف ناشی شود و بیان کننده این مفهوم باشد که انسان سوسیالیست لاجرم به پدیده ای خشن و غیر قابل کنترل تبدیل می شود.
دل سگ نشانه هایی ایهام آمیز دارد. درعین حال که اعتقاد نویسنده رمان به اصل داروینیسم و تکامل تدریجی موجودات را القا می کند به این نکته اشاره می کند که موجود جهش یافته ای که تبدیل به انسان شده در مرحله تکامل یافته تر خود به انسانی انقلابی تبدیل می شود و انسان بورژوا از آنجا که رسیدن به چنین مرحله ای از تکامل را علیه منافع خود می بیند در صدد جلوگیری از چنین تکاملی برآمده است.
نمایش دل سگ به خوبی نشان می دهد که مقدرات انسان قرن بیست ویک چگونه با خودخواهی تفکر سرمایه سالاری که البته علم را هم به زیر سلطه خود درآورده درحال رقم خوردن است و این رویکرد هیچ آرمانی را با توسل به خشونتی توجیه شده برنمی تابد.
پروفسور براژنسکی از هیپوفیز شخصی استفاده می کند که گویی تبهکاری خیابان گرد بوده و نامگذاری او به نام ولادیمیر پوتین که به نظر می رسد تمهیدی از سوی نمایشنامه نویس است و در رمان میخائیل بولگاکف نام دیگری دارد از نکات منفی نمایشنامه یعقوبی است چرا که استفاده از اسامی خاص و گل درشت می تواند به نگاه کلی و جهانشمول نویسنده رمان خدشه وارد کرده و بار سیاسی نمایش را به طرزی بی جا پر رنگ نماید.
در واقع میخائیل بولگاکف نویسنده روسی در رمان خود با تبحری خاص کوشیده که وزنه رمان به هیچ کدام از دو کفه سوسیالیسم و مخالفان آن سنگینی نکند ولی در نمایشنامه یعقوبی این مسئله رعایت نشده و به سخره گرفتن سوسیالیسم به شکلی گل درشت به نمایش درآمده است. اوج چنین رویکردی را در صحنه پایانی نمایش و آنجایی که شاریک روی تخت عاجزانه برای بازگشت اجباری به شرایط قبل زیستی خود ناله می کند مشاهده می کنیم. آنجا که او به طرزی که احساس ترحم تماشاگر را با طنازی خاصی که دربازی اشکان جنابی نهفته است درهم آمیخته و شعار مرگ بر امپریالیسم سر می دهد.
دیالوگ کلیدی نمایش دل سگ از زبان دکتر آرنولدویچ بیرون می آید آنجا که با ژستی که نهایت خودخواهی یک بورژوا را نشان می دهد می گوید: «شاریک انسانی است که دل سگ دارد» و در واقع دکتر اصرار بر نابود کردن چنین انسانی دارد ولی پروفسور معتقد است که باید از جهش بیشتر انسان و ورود او به دوران انقلابیگری ممانعت به عمل آید.
نمایش دل سگ در جذب تماشاگر تئاتر موفق عمل کرده و زبانی روان و صادقانه برای ارتباط با مخاطبش انتخاب کرده است و محمد یعقوبی ثابت کرده که شناخت مناسبی نسبت به هنر تئاتر و ارتباط با تماشاگر چنین هنری دارد.
از : جواد فیاض محرمی
فراهنگ**3054**1601**
انتهای پیام /*
: ارتباط با سردبير
[email protected]
22/04/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]