واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یازدهمین عصرانه ادبی فارس؛ بزرگداشت محمدحسین انصارینژاد/۵
بیتاب اما حاصلخیز!
این که شعر، حاصل بیتابی است در لحظاتی که شعور نبوت به سر طبع شاعر پرتوافکن است واژههای حاصل،بیتابی، لحظه، شعور نبوت، پرتو، همه و همه، به رازینگی و نازینگی شعر اشارتها دارند و سرشارند از بشارتهای تازه.
خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی، مرتضی امیری اسفندقه از خوبان پارسی گوی این دوران است. مقدمه او بر کتاب خواندنی "ابرهای ساحلی" اثر شاعر پرتلاش محمدحسین انصاری نژاد را خواندنی تر کرده است. با توجه به یازدهمین عصرانه ادبی فارس این یادداشت تقدیم حضور دوستداران شعر انصاری نژاد می گردد. * از میان بسیار تعاریف که برای شعر، این به تعبیر نیمای عزیز "نازدار" ارائه داده اند، انگاری و پنداری که تعریف جاودان یاد اخوان ثالث از جمله زنده ترین و زندگی بخش ترین تعریف ها است. این که شعر، حاصل بی تابی ست در لحظاتی که شعور نبوت به سر طبع شاعر پرتو افکن است واژه های حاصل، بی تابی، لحظه، شعور نبوت، پرتو، همه و همه، به رازینگی و نازینگی شعر اشارت ها دارند و سرشارند از بشارت های تازه. با این یاد آوری، می خواستم که یادآور شوم که شعرهای دوست و برادر عزیزم، محمدحسین انصاری نژاد، بسیاری به این تعریف نزدیک است. و این یادآوری خود تشبیبی است به سرسخنی کوتاه که به اذن و اشارت این شاعر بر شعرهای او به قلم این کمترین نوشته می آید. شعرهای انصاری نژاد، بسیار حاصلخیز است و بی تابی حاصلخیزی که لبریز از تنوع لحظه است و در لحظه گسترش پیدا کرده است یا بهتر این که گسترش لحظه ها را به رخ می کشد. شعری که از روشنای طبع سر برآورده است و به روشنایی راهنمون است. راوی اخبار داغ تازه ای ست از مخبری صادق. شعر انصاری نژاد، آشنا با موسیقی های چهارگانه ی شعر است. در پیکره و در پیام سرشار از بانگ گردش های چرخ که به تنبور طبع نواخته شده است. انصاری نژاد با این که نیمه ی نخست زندگی شعری خویش را از چشم انداز سن تقویمی پشت سر گذارده، در حوزه ی پیام بسیار معتقد می نماید اعتقادی که درونی ست و باورمندانه نیز بسیار رقیق و دقیق می نمایند که کمترشنای او در همه ی بحور و شناس شعر نیز. طبع آزمایی او در قالب های شعر پارسی به تخصیص قالب قصیده، بسیار مثال زدنی است. شناخت طبع او از حساسیت و حرکت و حرمت مطلع، به یکی دو مورد خلاصه نمی شود. نگاه کنید به این دو مطلع مسافر که بی شک ارجاع متن به بطن خود شاعر است: دست بردار از سرش امشب مسافر خسته است این پریشان گرد، این ابر مهاجر خسته است و در این جزیره کسی نیمه شب قدم می زد قدم مسافر من تا سپیده دم می زد و این مطلع از قصیده ی قطار را نیز بنگرید: قطار وقت سحر خسته از کویر گذشت از ایستگاه عطش ناک این مسیر گذشت و نیز این پرسش در مطلع قصیده ی دیگر: پرندگان کدامین پگاه گرمارود به چشم های تو رنگین ترند گاه فرود؟ سادگی سلیسی که در این مطلع های درخشان و بی ادعا موج می زند همه و همه از بی تابی طبع طبیعی در لحظه ای شکوفا و شورمند خبر می دهد. طبعی طبیعی و شوق باره که در حوزه ی موسیقی بیرونی شعر چنین شناگری هایی نیز در شرجی صبح و شب و ظهر و پسین بندر نیز دارد ساحل را می گردم ساحل را می گردم چون ابری سرگردان بر دریا می گردم غزل ها و قصیده های محمدحسین انصاری نژاد، نه فقط غزل و قصیده نو که غزل و قصیده ای در حوزه ی شعر و شعور نیماست. غزل نیمایی که انگاری از ناتل خانلری به جلو آمده است و اینک روی در روی ماست. یکی از زیباترین نشانه ها و نماهای نیمایی غزل محمدحسین انصاری نژاد رنگ بومی این غزل هاست رنگ بومی بلیغ و برومند و بارآوری که بی تکلف و تصنع از زندگی شاعر و زلالی او برخاسته است. حضور دریا و هوش و هیجان سواحل جنوب در شعر انصاری نژاد بسیار ناگهانی ست حضوری آن چنان با رقت و دقت است که تقریبا همه ی غزل های او را در بر گرفته است. در همین غزل با این وزن زیبا و زایا، واژه های ساحل، دریا، مرغابی، خیزابی تمام است و به تفال و تامل این غزل نیز "غزل ساحلی8" از این نمونه ها سرشار است آن هم در وزنی نامعهود در این حوالی: می چرخم سرگردان این سوها بر ساحل می خوانم آوازی با قوها بر ساحل واژه ها را بنگرید: دریا، مهتابی تر، شور، جاشوها، موج، ماهی خواران، باد، کشتی و... بندری از واژه های صمیمی و سالم و تروتازه و طربناک در غزلی ساحلی با ردیف ساحل. پیش از این ها با رنگ بومی و محلی دریای خزر در شعر نیما آشنا شده بودیم اما این دریا که در شعر انصاری نژاد است دریایی ست جنوبی نه شمالی و نبض این دریای جنوبی در همه ی غزل های انصاری نژاد می تپد. گمان نمی کنم تصویر دریای جنوب در شعر هیچ شاعری از شاعران آن منطقه و محل تا آن جا که به چشم آمده است و می آید آن چنان که در شعر محمد حسین انصاری نژاد آمده است، آمده باشد. با این که تماشای آن دریا را بسیاری شاعر به شعر نشسته اند. دریا شده ست خواهر و من هم برادرش. محمدعلی بهمنی دریای شعرهای انصاری نژاد، حتما جنوبی ست با لحن و لهجه ی جنوبی که هرگز نمی توان آن را برای دریای شمال نوشت و این خود بسیار نو و نیمایی ست. علاوه بر دریا، دیگر مناظر و جلوه های طبیعت جنوب نیز در شعر انصاری نژاد حضوری نیمایی دارند. واژه های چنا، بنک، ملیک و... شعر انصاری نژاد، بی آن که به زور فضل بیاویزد با واژه هایی که از خردسالی طبع آن ها را زیسته است می آمیزد. حاصل این آویزش و آمیزش و آموزش و پرورش واژگانی ناب در شعر است. سپردن واژه های عزیز و ارجمند به حافظه ی شعر تا از پی کوب و پایمال حوادث مصون باشند و به یادگار بمانند که شمیم سخن سره و سلیس و پارسای پارسی از آن ها به مشام می رسد. با این وصف، دفتر اشعار او فرهنگ و قاموس لغت واژگانی است در عین سادگی، بس نایاب و دشوار. با خواندن چنین شعرهایی، طبع مخاطب لذت می برد و چشم خرد او بر روی واژگانی تازه گشوده می گردد. واژگانی که پس از حضور در شعر او، می توانند در شعر هر شاعر دیگری نیز جنوبی و شمالی و شرقی و غربی حضور یابند که از حد و حدود اقلیم فراترند. این است که چشمه ی چنا، هم چنان جریان دارد و از جنوب تا شرق چشمه ی گلمکان و سایه ی بنک هم چنان جاری است تا ابدیت و ادبیات درخت گردویی کلاغ کشته ی اخلومد خراسان. هم چنان که صدای داروگ های نیما امروز نه از شمال که از سراسر جهان به گوش می رشد. نخواستم و نمی خواهم که نوشتن سرسخن به این شعرهای زلال به اطناب انجامد. تنها این کلام را در خاتمه و فرجامینه ی سخن یادآور می شوم که: متن عزیز محمد حسین انصاری نژاد به هیچ مقدمه ای از هیچ کس الا خود او نیاز نداشته و ندارد. این شعرهایی با این روانی خود جای خودش را باز خواهد نمود و این قریحه با این تری و تازگی خود صیقل خویش خواهد بود. قطره های شعری که بخشیده ی آسمان طبع و طبایع روحانی ست و به دریای رحمت و کرامت الهی خواهد پیوست. انتهای پیام/
93/04/01 - 11:55
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]