تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836102609
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون فضايل امام كاظم(علیه السلام)ازنگاه شيخ مفيد 1- شيخ مفيد رضوان الله عليه فرموده: ابوالحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) عابدترين و فقيهترين اهل زمانش بود، از همه سخىتر و از لحاظ كرامت نفس در عاليترين درجه قرار داشت... نوافل شب را مىخواند تا به وقت صبح مىرسيد، و بلافاصله نماز صبح را مىخواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقيب و ذكر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده مىگذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزديكى ظهر.1بسيار اوقات اين دعا را خواند: «اللهمّ اِنّى اسالك الرّاحةَ عند الموت و العفو عندالحساب» و آن را تكرار مىفرمود و از جلمه دعاهايش آن بود كه: «عظُم الذّنب من عبدك فليحسن العفو من عندك».از ترس خدا گريه مىكرد تا جايى كه اشك از محاسنش جارى مىشد، از همه مردم بيشتر به خانوادهاش و ارحامش مىرسيد، به فقراء اهل مدينه شبها سر مىزد و زنبيلهاى حاوى مال و پول نقره و آرد و خرما براى آنها مىبرد، آنها نمىدانستند آورنده اينها كيست... موقع احسان دويست دينار تا سيصد دينار احسان مىكرد، كيسههاى احسان موسىبن جعفر (ع)، ضرب المثل بود...مردم از او بسيار روايت نقل كردهاند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قراءت قرآن از همه نيكوتر بود، چون قرآن مىخواند محزون مىشد، آنها كه قراءت او را مىشنيدند گريه مىكردند.مردم مدينه او را «زين المتهجّدين» مىناميدند،كاظم لقب يافت زيرا كه خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر كرد2.عبادت 2- عبدالله قروى از پدرش نقل كرده گويد: محضر فضل بن ربيع رفتم، او در پشت بام نشسته بود، گفت: نزديك بيا، نزديك رفتم تا محاذى او شدم، گفت: به آن اتاق نگاه كن، نگاه كردم ،گفت: چه چيز مىبينى؟ گفتم: يك لباس كه به زمين انداختهاند. گفت: دقت كن، بدقت نگاه كردم، گفتم: مردى را مىبينم كه در حال سجده است .گفت: او را مىشناسى؟ گفتم: نه، گفت: او مولاى تواست، گفتم: مولاى من كيست؟ گفت: خود را به نادانى مىزنى؟! گفتم: نه، ولى براى خود مولايى نمىشناسم. گفت: اين ابوالحسن موسى بن جعفر است، من شب و روز حال او را زير نظر دارم، او را هميشه در اين حال يافتهام، او نماز صبح را مىخواند، تا طلوع آفتاب به تعقيب مىنشيند، بعد سر به سجده مىگذارد تا ظهر مىرسد، به بعضى از خدمتكاران زندان گفته است چون ظهر شود او را خبر كند. وقتى كه غلام، اعلام ظهر مىكند، برخاسته بدون وضو شروع به نماز مىكند، از آن مىدانم كه در سجده نخوابيده است .3دعا براى مومن 3- على بن ابراهيم از پدرش نقل كرده: عبدالله بن جندب را در موقف حج (ظاهراً عرفات) ديدم، بهتر از او كسى را در آن جا نديدم، دست به آسمان برداشته مرتب دعا مىكرد و اشك چشمانش بر صورتش جارى بود و به زمين مىريخت چون مردم از وقوف برگشتند، گفتم يا ابا محمد! من بهتر از موقف تو نديدم. گفت: به خدا قسم دعا نكردم مگر براى برادران مؤمن، چون ابوالحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) به من فرمود: هر كه براى برادر مؤمنش در پشت سر دعا كند، از عرش ندا مىشود:آگاه باش براى تو صد هزار برابر آن است، «و ذلك ان اباالحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) أَخبرنى انه من دعا لاخيه بظهر الغيب نودى من العرش:ها، و لك ماة الف ضعفٍ مثلِه» من خوش نداشتم صد هزار برابر ضمانتشده را بگذارم براى يك دعايى كه نمىدانم مستجاب خواهد شد يا نه. 4فتواى امام كاظم(علیه السلام) 4- حسن بن على بن نعمان گويد: وقتى كه مهدى عباسى مسجدالحرام مكه را توسعه داد، خانهاى در مربع شدن مسجد باقى ماند، مهدى از صاحبان خانه خواست كه آن را بفروشند تا داخل مسجد الحرام كند، ولى آنها حاضر به فروش نشدند.مهدى از فقها فتوا خواست، همه گفتند: چيز غصبى نمىشود داخل در مسجدالحرام شود و جزء آن باشد، على بن يقطين گفت: يا اميرالمؤمنين! اگر به موسى بن جعفر بنويسم، از چاره اين امر به تو خبر خواهد داد.مهدى عباسى به حاكم مدينه نوشت از موسى بن جعفر بپرس: خانهاى است مىخواهيم داخل در مسجدالحرام بكنيم، صاحبانش حاضر به فروش نيستند، در اين امر چاره چيست؟ حاكم آن را از امام (علیه السلام) پرسيد، حضرت فرمود: ناچاريم كه جواب بدهيم؟ گفت: آرى، ضرورتى است كه پيش آمده است .فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم اگر كعبه بعد از خانه ساختن مردم ساخته شده است، مردم به اطراف آن سزاوارترند و اگر مردم به اطراف كعبه آمدهاند، كعبه به اطرافش اولى است: «بسم الله الرحمن الرحيم ان كانت الكعبة هى النازلة بالناس فالناس اولى بفنائها و ان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبة فالكعبة اولى بفنائها».امام صلوات الله عليه يكى از احكام و مصاديق حريم را در اينجا بيان فرموده است و چون خانه اطراف كعبه، بعد از كعبه ساخته شده بود، حق كعبه در توسعه مقدم بود.مهدى چون نامه را خواند بوسيد و دستور داد خانه مزبور را خراب كرده داخل مسجد نمايند، صاحبان خانه محضر امام (علیه السلام) آمدند كه به مهدى نامه بنويسد اقلاً قيمت خانه را بدهد، امام مرقوم فرمود: مقدارى به آنها پول بدهد، مهدى آنها را با پول راضى كرد. 5.امام كاظم (علیه السلام) و قيام علمىدر زمان حضرت كاظم صلوات الله عليه براى قيام مسلحانه بر عليه طاغوت و تشكيل حكومت اسلامى، زمينهاى فراهم نبود، و گرنه بر آن حضرت واجب بود كه دست به كار شده و حكومت اسلامى بوجود آورد، چنانكه از قيام حسين بن على شهيد فخ كه مورد تأييد امام (علیه السلام) بود معلوم گرديد، حضرت به او فرمود: مردم فاسقند، كارى از پيش نخواهى برد.ولى براى مبارزه منفى و قيام علمى و ارشاد مردم، شرايط، آماده بود، بدين جهت، امام فعاليت خويش را در دو جبهه آغاز فرمود، يكى مبارزه منفى و عدم تسليم در برابر طاغوت و متنفر كردن مردم از دستگاه ظلم و جور، دليل اين مدعا زندانى شدن آن حضرت و سالها در زندان ماندن و شهادت در زندان است و ديگر آنكه آن حضرت صفوان جمال را وادار به فروش شترهايش كرد تا هارون الرشيد حتى دررفتن به حج آنها را كرايه نكند و امام به وى فرمود: هر كه بقا هارون را دوست دارد ولو بمدت دادن كرايه شتران، در قيامت با او محشور خواهد بود.ديگرى در جهت ارشاد و هدايت مردم و نشر احكام و تربيت افراد، شيخ مفيد در ارشاد فرموده: مردم روايات بسيارى از آن حضرت نقل كردهاند و آن حضرت افقه اهل زمان خويش بود.6مرحوم شيخ طوسى در رجال نام دويست و هفتاد و دو نفر از روايان را ذكر كرده كه همه از آن حضرت نقل حديث كردهاند، مطالعه نام آنها در همان كتاب بسيار ديدنى است، با مراجعه به كتب اربعه و بحار و امثال آن خواهيم ديد كه بخش قابل توجهى از احكام و اعتقادات و اخلاق اسلامى و تفسير توسط آن جناب بوده است .وصيت آن حضرت به هشام كه در كافى: كتاب العقل و الجهل ص 13 - 23 و در تحت العقول در ذكر ارشادات آن حضرت نقل شده، حائز اهميت است. على بن جعفر برادر آن حضرت كه از تربيت شدگان آن حضرت و از خواص آن بزرگوار بود همه «كتاب المناسك و المسائل» را از آن حضرت نقل كرده است.مرحوم مجلسى همه آن كتاب را در بحارالانوار ج 10 از صفحه 249 تا صفحه 291 يعنى در چهل و يك صفحه آورده است تحت عنوان «ما وصل الينا من اخبار على بن جعفر عن اخيه موسى عليه السلام...» و آنها حدود چهار صد و هيجده سؤال و جواب است كه بصورت: «سالته...قال» منقول است شيخ طوسى در اختيارالرجال فرموده: اماميه اتفاق دارند بر شش نفر از فقها از اصحاب امام كاظم و امام رضا (علیه السلام) و آنها عبارتنداز: يونس بن عبدالرحمان، صفوان بن يحيى ، بيّاع سابرى، محمد بن ابى عمير، عبدالله بن مغيره، حسن محمود سرّاد و احمد بن ابى نصر بزنطى 7اينك به عدهاى از بزرگان و فقهاء و محدثين كه از تربيت يافتگان آن حضرت و پدرش امام صادق و پسرش امام رضا (عليهم السلام) بودهاند، اشاره مىكنيم .1- يونس عبدالرحمن مولى آل يقطين. در فهرست شيخ آمده كه او بيشتر از سى كتاب در احكام جمع و تأليف كرده است. صدوق فرمود: از ابن الوليد شنيدم مىفرمود: روايات كتب يونس همه صحيح است مگر آنچه محمد بن عيسى بن عبيد بتنهايى از او نقل كرده است .نجاشى در رجال خود فرموده: در ميان اصحاب ما متقدم و عظيم المنزلة بود، در ايام هشام بن عبدالملك متولد شد، امام صادق (علیه السلام) را در ميان صفا و مروه ديد ولى از وى چيزى نقل نكرده و از امام كاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) روايت نقل فرموده است، امام رضا (علیه السلام) در علم و فتوا دادن به او اشاره مىكرد.ابوهاشم جعفرى گويد: كتاب «يوم و ليلة» يونس را به امام حسن عسكرى (علیه السلام) عرضه كردم، فرمود: اين كتاب تصنيف كيست؟ گفتم: تصنيف يونس آل يقطين است. فرمود: «اعطاه الله بكل حرف نوراً فى الجنة».2- صفوان بن يحيى، شيخ طوسى در فهرست مىفرمايد: صفوان بن يحيى كه لباس سابرى خريد و فروش مىكرد، اوثق اهل زمانش در نزد اصحاب حديث و عابدترين اهل روزگارش بود، روزى صد و پنجاه ركعت نماز مىخواند و سالى سه ماه روزه مىگرفت و هر سال زكات مالش را سه برابر مىداد.او و عبدالله جندب و على بن نعمان در بيت الله الحرام عهد كردند كه اگر يكى از دنيا رفت، بقيه بعد از او نماز او را بخوانند، روزه او را بگيرند، حج او را به جاى آورند و زكات او را بدهند، دو رفيقش قبل از او از دنيا رفتند، لذا صفوان به عهد خود عمل مىكرد.او از حضرت رضا و امام جواد و امام هادى (علیه السلام) روايت كرده و نيز از چهل نفر از اصحاب امام صادق (علیه السلام) نقل حديث مىكند و براى او كتب زيادى هست و از موسى بن جعفر (علیه السلام) مسائلى و رواياتى دارد.نجاشى فرموده: صفوان بن يحيى ثقةٌ ثقةٌ عَينٌ. از حضرت رضا (علیه السلام) روايت نقل كرده و در نزد آن حضرت مقام شريفى داشت، كشى او را در رجال امام كاظم (علیه السلام) ذكر كرده، وكيل امام رضا و امام جواد عليهماالسلام بود، به طرف مذهب واقفيه نرفت، او در سال دويست و ده وفات يافته است .3- محمد بن ابى عمير. نجاشى فرمود: كنينهاش ابو احمد، بغدادى الاصل، امام كاظم (علیه السلام) را ملاقات كرد و از او احاديث بسيارى شنيد و در بعضى احاديث، امام او را أبا احمد خطاب كرده است و نيز از حضرت رضا (علیه السلام) حديث نقل كرده، در نزد خاصه و عامه داراى منزلت است، شيخ در فهرست فرمود: «و كان من أوثق الناس عندالخاصة و العامة و أنسكهم نسكاً».او همان است كه به هارون الرشيد خبر دادند: كه او نامهاى همه شيعه را در عراق مىداند، هارون او را گرفت و گفت: نام شيعيان را بگو، او قبول نكرد، او را لخت كرده و آويزان نموده و صد ضربه شلاق زدند. مىگويد: تحمل فشار بقدرى سخت شد كه عن قريب بود نام شيعيان را فاش كنم، ناگاه نداى محمد بن يونس بن عبدالرحمان را شنيدم كه مىگفت: ابن ابى عمير! از خدا بترس، و موقف خود را در پيش خدا بياد آور، اين گفته باعث قوت قلب شد كه تحمل كردم و نگفتم والحمدلله؛ و در آن گرفتارى بيشتر از صد هزار درهم ضرر ديد. (رجال كشى).او چهار سال بعلت طرفدارى از امامت بزندان رفت، خواهرش كتابهاى او را دفن كرد و از بين رفت، بقولى خودش در غرفهاى گذاشته بود كه باران بر آنها جارى گرديد و ششسته شدند، لذا از حفظ، نقل حديث مىكرد، اصحاب ما بر مراسيل او اعتماد كردهاند، كتابهاى زيادى تأليف كرده است، او در سال دويست و هفده به جوار حق پيوست. (رجال نجاشى).سندى بن شاهك بامر هارون او را صد و بيست تازيانه زد و در حبس افكند، او بيست و يك هزار درهم داد تا خلاص شد... از مردى ده هزار درهم طلب داشت، آن مرد خانه خود را به ده هزار درهم فروخت، پولش را پيش ابن ابى عمير آورد و گفت: اين طلب تو است .گفت: اين پول از كجاست؟ آيا به ارث بردهاى يا كسى به تو بخشيده است؟ گفت: خانهاى را فروختهام، پول آن است. ابن ابى عمير گفت: ذريح محاربى از امام صادق (علیه السلام) به من نقل كرد كه فرمود: «لا يُخرج الرجل من مَسقط رأسه بالدّين» يعنى بعلت قرض مرد را از خانهاش بيرون نمىكنند. لذا اين پولها را قبول نمىكنم با آنكه به خدا قسم فعلاً به يك درهم نيز احتياج دارم (تحفة الاحباب). ببين تربيت امامان صلوات الله عليهم چه مردانى به وجود آورده است. اگر انسان خودش خانهاش را بفروشد و بياورد مانعى ندارد ولى آن بزرگوار احتياط كرده است .4- عبدالله بن مغيره ابو محمد بجلى. نجاشى فرموده: ثقة ثقة، كسى در جلالت و دين و ورع به او نمىرسد، از ابى الحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) حديث نقل كرده و گويند سى كتاب تأليف نموده است .كشى در رجال خود نقل كرده: عبدالله بن مغيره گويد: قول واقفيها را قبول كرده بودم، به حج مشرف شدم، به وسوسه و ترديد افتادم، به پرده كعبه چسبيده و گفتم: خدايا! مطلوب و اراده مرا مىدانى، مرا به بهترين اديان هدايت كن، در آن وقت به دلم افتاد كه محضر امام رضا (علیه السلام) بروم، به مدينه آمدم و به در خانه آن حضرت رفتم، به غلام آن حضرت گفتم: بگو مردى از اهل عراق اجازه ورود مىخواهد. در اين بين صداى امام را شنيدم كه فرمود: عبدالله بن مغيره! داخل شو، داخل خانه شدم، امام چون به من نگاه كرد، فرمود: خدا دعايت را قبول فرمود و تو را به دين خود هدايت كرد، گفتم: «اشهد انك حجة الله و امينه على خلقه».5- على بن جعفر صادق (ع)، برادر امام كاظم و از تربيت شدگان آن حضرت است و زمان چهار امام را درك كرده است، مفيد رحمةالله در ارشاد فرموده: على بن جعفر رضى الله عنه از روايان حديث، صحيح العقيده، شديدالورع و كثيرالفضل است، ملازم برادرش موسى بن جعفر (علیه السلام) بود و ازوى روايات بسيارى نقل كرده است (ارشاد: ص 269) شيخ در فهرست فرموده: «على بن جعفر... جليل القدر ثقة و له كتاب المناسك و مسائل اِلأَ خيه موسى بن جعفر (علیه السلام) سأله عنها».در مناقب فرموده: از جمله ثقات آن حضرت، حسن بن على بن فضال كوفى، عثمان بن عيسى، داوود بن كثير رقى، و على بن جعفر صادق (علیه السلام) است و از خواص اصحابش على بن يقطين، ابوالصلت عبدالله بن سلام، اسماعيل بن مهران، على بن مهزيار، ريان بن صلت، احمد بن محمد حلبى، موسى بن بكير و اسطى و ابراهيم بن أبى البلاد كوفى است (ج 4 ص 325).امام کاظم(علیه السلام)، عالم عصرخويشامام موسي كاظم (علیه السلام) براي انجام اعمال حج رهسپار مكه شد، آن سال خليفه «هارونالرشيد» نيز در مكه بود. در هنگام انجام اعمال احساس كردم، امام (علیه السلام) به او بياعتناست. اما او را نميشناخت. به همين علت سؤالاتي را از فرزند پيامبر (ص) پرسيد؛ امام (علیه السلام) با بياعتنايي آنان را پاسخ داد؛ خليفه ناراحت شد و با عصبانيت گفت:«اگر نگويي فرض چيست؟ تو را اذيت ميكنم. حضرت (علیه السلام) فرمودند:«فرض يكي و پنج، هفده و 34 و 94 و153 در هفده، از دوازده عدد يكي و از دويست عدد پنج عدد و از همه عمر يكي و يكي به يكي است. هارون فرياد زد من از تو سؤال ميپرسم، تو شماره و حساب به من مي گويي». سپس امام (علیه السلام) فرمودند:«مگر نميداني دين اسلام حساب است و اگر دين حساب و كتاب نداشت خداوند از بندگانش حساب نميكشيد». اگر به مقدار سنگيني يك خردل باشد آن را حاضر ميكنيم و كافي است كه ما حسابكننده باشيم. اين كه گفتم واجب يكي است، آن دين اسلام است. پنج نماز دارد كه هفده ركعت است كه 34 سجده، 94 تكبير و 153 تسبيح دارد. و از دوازده يكي منظورم روزه ماه رمضان است. كه از دوازده ماه سال فقط يك ماه روزه ميگيريم. چهل عدد يكي به اين معناست كه بر مالك چهل دينار، يك دينار و بر مالك دويست دينار، پنج دينار زكات واجب است. از همه عمر يكي نيز حج است كه در تمام عمر يك مرتبه واجب ميشود. همچنين منظورم از يكي به يكي، قصاص است كه اگرخون كسي را بريزد واجب است خون او ريخته شود. خليفه كيسهاي زر به امام (علیه السلام) داد. پس افرادي را به تعقيب حضرت (علیه السلام) فرستاد تا نام و نشان او را جويا شوند. ساعتي بعد هارون متوجه شد او از ذريه زهراي اطهر و عليبنابيطالب (علیه السلام) است.موعظه امام كاظم علیه السلام و بشر حافىابونصر بشر بن الحارث معروف به «بشر حافى» از اولاد روساء و درباريان بود، اغلب به لهو و لعب و بىعارى و كارهاى قبيح اشتغال داشت، چنان كه رسم اينگونه اشخاص است .روزى امام كاظم (علیه السلام) در بغداد از خانه او عبور مىكرد، صداى ساز و آواز و ملاهى شنيد، در اين بين كنيزى از خانه بشر بيرون آمد تا خاكروبه را بيرون ريزد.امام (علیه السلام) به او فرمود: صاحب اين خانه آزاد است يا عبد؟ گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتى، اگر عبد بود از مولايش مىترسيد. كنيز به خانه برگشت، بشر كه بر سفره شراب نشسته بود، گفت: چرا تأخير كردى؟!گفت: با مردى سخن مىگفتم كه چنين گفت. بشر كه معنى كلام را فهميد پا برهنه در عقب امام (علیه السلام) دويد، تا خود را به امام رسانيد و بدست آن حضرت توبه كرد و اعتذار نمود و گريست. (الكنى و الالقاب - حافى).او بالاخره از زهاد عصر خود گرديد، مواعظ بسيارى از او در كتب اخلاق نقل شده است. گويند: بعد از آن ديگر كفش نپوشيد و پيوسته پا برهنه بود كه لقب حافى (پا برهنه) يافت. لفظ بشر بضم اول بر وزن «عذر» است.امام كاظم (علیه السلام) و صفوان بن مهران صفوان بن مهران جمال گويد: روزى به خدمت ابوالحسن اول (امام كاظم (علیه السلام)) رسيدم، فرمود: صفوان! همه چيز تو خوب است، مگر يك چيز. گفتم: فدايت شوم، آن كدام است؟!فرمود: آن كه شتران خود را به هارون رشيد كرايه مىدهى، گفتم: به خدا قسم من براى تكبر، افتخار، شكار ولهو كرايه نمىدهم، بلكه فقط براى سفر مكه كرايه مىدهم، وانگهى خودم با شتران نمىروم، بعضى از غلامان خود را مىفرستم.فرمود: يا صفوان! آيا پول كرايه را مقروض مىمانند يا در اول مىدهند؟ گفتم: بعد از عمل حج مىدهند. فرمود: دوست دارى زنده بمانند تا كرايه تو را بدهند؟ گفتم: آرى.فرمود: هر كه بقا آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر كه با آنها باشد اهل آتش است .صفوان گويد: رفتم همه شتران را فروختم، هارون چون از اين كار مطلع شد، مرا خواست و گفت: گزارش رسيد كه شتران خود را فروختهاى، گفتم: آرى، گفت: چرا؟ گفتم: خودم پير شدهام، غلامان نيز درست كار نمىكنند.گفت: هيهات هيهات، مىدانم كدام كس به اين كار دلالت كرده است، موسى بن جعفر به اين عمل اشاره كرده است. گفتم: مرا با موسى بن جعفر چه كار؟ گفت: ساكت باش، به خدا اگر حسن مصاحبتت نبود تو را مىكشتم .8نگارنده گويد: صفوان بن مهران أسدى از روايان موثق و از اهل كوفه بود، او از احاديث امامان صلوات الله عليهم كتابى نوشته است، او از كرايه دادن شتران امرار معاش مىكرد، كه صفوان جمال نام گفته بود، او دفعات متعددى حضرت صادق صلوات الله عليه را از مدينه به كوفه و بغداد آورده است .او همان است كه زيارت وارث و دعاى علقمه و زيارت رجبيه امام حسين صلوات الله عليه را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است، رضوان الله عليه .امام كاظم (علیه السلام) و مرد عمرىمفيد رحمه الله نقل مىكند: در مدينه مردى بود از نسل عمربن الخطاب، او امام كاظم (علیه السلام) را اذيت مىكرد، هر وقت آن حضرت را مىديد به او و على بن أبى طالب (علیه السلام) ناسزا مىگفت، بعضى از ياران امام گفتند: اجازه بدهيد او را بكشيم، حضرت آنهارا از اين كار بسختى نهى كرد.حضرت از حال آن مرد عمرى پرسيد. گفتند: او در بعضى از نواحى مدينه به شغل زراعت مشغول است، امام بر مركب خويش سوار شده به ديدار او رفت و داخل مزرعه او شد، عمرى فرياد كشيد: زراعت مرا پايمال نكن، امام به حرف او اهميت نداد تا خودش را به او رسانيد. و نزد او نشست و با او شوخى و خوشرويى كرد، بعد فرمود: براى اين زراعت چقدر خرج كردهاى؟ گفت: صد دينار، فرمود: چقدر اميد دارى عايدت شود؟ گفت: علم غيب نمىدانم، فرمود: من گفتم: چقدر اميد دارى؟ گفت: دويست دينار.امام كيسهاى به او داد كه سيصد دينار داشت، فرمود: مزرعهات نيز مال تو باشد، خدا آنچه اميد دارى به تو روزى فرمايد. مرد عمرى برخاست، سر مبارك امام را بوسيد و از گذشتهها معذرت خواست، امام تبسم فرمود و به مدينه برگشت و چون به مسجد داخل شد ديد مرد عمرى در مسجد نشسته و مىگويد: «الله اعلم حيث يجعل رسالته».ياران مرد عمرى پيش او آمده گفتند: چه شده!؟ چرا عوض شدهاى؟! گفت: آنچه را كه گفتم شنيديد؟ آنگاه شروع به دعا كردن براى امام كرد، با او مخاصمه كردند، او نيز با آنها مخاصمه نمود، امام چون نزد ياران خويش آمد، فرمود: كدام كار بهتر بود، آنچه شما گفتيد يا آنچه من كردم. كار او را با مقدارى پول اصلاح كردم و از شرش راحت شدم.(ارشاد: ص 278).امام کاظم صلوات الله عليه و حمادبن عيسىثقه جليل حمادبن عيسى گويد: در شهر بصره به خدمت حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر رسيدم، گفتم: فدايت شوم، از خدا بخواه به من خانهاى و همسرى و فرزندى و خدمتكارى و پنجاه دفعه زيارت حج روزى فرمايد، امام دست به دعا برداشت كه: «اللهم صل على محمد و آل محمد و ارْزُق حمّادبن عيسى داراً و زوجةً و ولداً و خادماً والحّج خمسين سنةً»حماد گويد: چون حج را پنجاه بار گفت، دانستم كه بيشتر از پنجاه بار حج نخواهم كرد، آنگاه حماد به راوى حديث من در اثر دعاى امام چهل و هشت بار حج رفتهام، اين خانه من است كه خدا روزى كرده و اين همسر من است كه در پس پرده سخن مرا مىشنود و اين پسر من و اين خدمتكار من است، كه خدا عطا فرموده است .راوى گويد: حماد بعد از آن دو بار نيز به حج رفت كه پنجاه حج شد، بار پنجاه و يكم براى حج حركت كرد و با ابوالعباس نوفانى هم كجاوه بود، چون به ميقات رسيد، داخل آب شد كه غسل كند، در آن بين سيل آمد و او را غرق كرد و قبرش در «سياله» (محلى در حجاز) واقع است. (رجال كشى - حماد).بدين طريق نتوانست حج پنجاه و يكم را به جا بياورد، حماد بن عيسى يكى از روايان موثق راستگوست، ابوالعباس نجاشى در رجال خود مىفرمايد: او از امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام حديث نقل كرده و در زمان امام جواد صلوات الله عليه فوت كرده است، گويد: از امام صادق (علیه السلام) هفتاد حديث شنيدم، پيوسته در آنها شك مىكردم تا به بيست حديث اقتصار نمودم.امام كاظم صلوات الله عليه و على بن يقطينمردى به نام محمد بن على صوفى نقل مىكند: ابراهيم جمال كه شغل شتردارى داشت براى عرض حاجتى محضر على بن يقطين وزير آمد، على او را اجازه ورود نداد و رد كرد. اتفاقاً در آن سال على بن يقطين به حج مشرف شد و در مدينه به زيارت امام كاظم (علیه السلام) آمد، امام به او اجازه ورود نداد، على بن يقطين در روز دوم امام را ملاقات كرد و گفت: مولاى من! گناه من چيست؟!امام فرمود: من از ورود تو مانع شدم، زيرا كه تو از ورود برادرت ابراهيم جمال مانع شدى و نگذاشتى پيش تو بيايد، خدا عمل تو را قبول نخواهد فرمود، مگر آن كه ابراهيم جمال از تو بگذارد.على گفت: سرور من و مولاى من! اين چطور ممكن است، من در مدينه هستم و او در كوفه!!! امام فرمود: چون شب رسيد بتنهايى به قبرستان «بقيع» برو، بى آن كه كسى از يارانت بداند، خواهى ديد در آن جا اسب اصيلى زين كرده آماده است، آن تو را به كوفه خواهد رسانيد.على بن يقطين شب به «بقيع» آمد و به آن مركب سوار شد، بعد از كمى آن اسب او را در كوفه به درخانه ابراهيم جمال رسانيد، على در را زد و گفت: من على بن يقطين هستم .ابراهيم از درون خانه صدا زد: على بن يقطين وزير در خانه من چه مىكند؟ على بن يقطين گفت: كار من بزرگ است، آنگاه اجازه گرفت و داخل شد گفت: اى ابراهيم! سرورم موسى كاظم (علیه السلام) مرا قبول نكرده مگر آن كه تو از من عفو كنى. گفت: خدا تو را بيامرزد.على بن يقطين گفت: من صورتم را به زمين مىگذارم، تو قدم بر صورت من بگذار. ابراهيم گفت: اين كار را نكنم، على بن يقطين اصرار كرد كه بكن، ابراهيم پا به صورت على مىگذاشت و على مىگفت: خدايا! شاهد باش. بعد از خانه ابراهيم بيرون آمد، سوار آن اسب شد و اسب همان شب، او را به درخانه امام رسانيد، امام (علیه السلام) به او اجازه ورود داد و قبولش فرمود. 9نگارنده گويد: نظير اين مطلب در نوادر حضرت باقر (علیه السلام) در قضيه «يادرجان» گذشت، امامان عليهم السلام از اين كرامات زياد داشتهاند.عبدالله بن سنان گويد: روزى هارون الرشيد مقدارى لباس بعنوان تحفه به وزيرش على بن يقطين داد، از جمله جبه سياهى زر دوخت از لباس پادشاهان بود، على بن يقطين همه آن لباسها و همان جبه را با مقدارى پول از خمس مالش طبق معمول، محضر امام كاظم (علیه السلام) فرستاد.امام (علیه السلام) پول و لباسها را قبول كرد ولى جبه را بر گردانيد و در نامه خود نوشت: اين جبه را حفظ كن و از دستت خارج نكن، بزودى كارى پيش مىآيد كه به آن ضرورت پيدا مىكنى، على بن يقطين از اين جريان به ترديد افتاد و ندانست سبب آن چيست، به هر حال جبه را نگاه داشت .او بعد از چندى به غلام مخصوص خويش خشم گرفت و او را از خدمتش معزول كرد، غلام مىدانست كه ابن يقطين از ارادتمندان موساى كاظم (علیه السلام) است و از ارسال پول و لباس و غيره به محضر آن حضرت مطلع بود، او پيش هارون رفت، سعايت كرد و گفت: على بن يقطين معتقد به امامت موسى بن جعفر است. و هر سال خمس مال خويش را به وى ارسال مىكند، حتى جبه مخصوص را كه هارون به او داد به مدينه فرستاده است .هارون با شنيدن اين سخن از خشم آتش گرفت و گفت: در اين رابطه تحقيق خواهم كرد، اگر درست باشد، خونش را خواهم ريخت، در دم به احضار على بن يقطين فرمان داد. چون او به دربار آمد، هارون گفت: جبهاى را كه به تو داده بودم چه كردهاى؟گفت: يا اميرالمؤمنين، آن در يك ظرف مهر زده و معطر كرده در نزد من است. اغلب در وقت بامداد آن را باز كرده و به عنوان تبرك تماشا مىكنم و مىبوسم و به محلش بر مىگردانم. موقع شبها نيز چنين مىكنم. گفت: الان آن را بياور، گفت: آرى، يا اميرالمؤمنين !آنوقت به بعضى از خدمهاش گفت : برو به فلان اتاق در خانه من، كليد آن را از دربان من بگير، پس از آنكه اتاق را باز كردى، فلان صندوق را نيز باز كن و ظرف مهر شدهاى را كه در آن است بياور، غلام بعد از كمى آن ظرف را آورد و در پيش هارون به زمين نهاد، هارون گفت: مهر را برداشته، ظرف را باز كنند، چون باز كردند، ديد جبه در آن جا و در ميان عطر است، غضب هارون فرو نشست، گفت آن را به محلش باز گردان و پى كار خود برو، ديگر هيچ سعايتگرى را درباره تو تصديق نخواهم كرد و گفت: جايزه خوبى نيز به على بن يقطين دادند.بعد گفت به غلام كه سعايت كرده بود هزار شلاق بزنند، چون ضربات به پانصد رسيد، غلام چشم از جهان فرو بست، 11 علم غيب خدايى كه در نزد امام بود على بن يقطين را نجات داد.امام كاظم(علیه السلام) و نمازكمال الدّین محمّد بن طلحه شافعی در حق او فرموده: اوست امام كبیر القدر عظیم الشّأن، كثیر التهجّد، مجد در اجتهاد، و مشهور به عبادات، مواظب بر طاعات، مشهور به كرامات، شب را به روز می آورد به سجده و قیام، و روز را به آخر می رسانید به تصدّق و صیام، و به سبب بسیاری حلمش و گذشتن از جرم تقصیر كنندگان در حقّش كاظم خوانده شد، جزا می داد كسی را كه بدی كرده بود به او با احسان به او وكسی را كه جنایتی بر او وارد آورده به عفو از او، و به جهت كثرت عبادتش نامیده شد به عبد صالح، و معروف شده در عراق به«باب الحوائج الی الله» زیرا، كه هر كه متوسّل به آن جناب شده به حاجت خود رسیده12حضرت امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ عابدترین اهل زمان خود و اَفقه از همه و سخی تر و گرامی تر بود، روایت شده كه شبها برای نوافل شب برمی خاست، و پیوسته نماز می گذاشت، تا نماز صبح و چون فرض صبح را ادا می كرد، تعقیب می خواند تا طلوع آفتاب، پس برای خدا سجده می كرد و پیوسته در سجود و تحمید بود و سر بر نمی داشت تا نزدیكی زوال و این دعا را بسیار می گفت:«اللّهم انّی أسئلك الرّاحه عند الموت و العفو عند الحساب» و مكررّ می كرد این را.13 خطیب بغدادی كه از اعاظم اهل سنّت و موثّقین از مورّخین و قدمای ایشانست، گفته كه: موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را عبد الصالح می گفتند، از شدّت عبادت و كوشش و اجتهادش، و گفته: روایت شده است كه آن حضرت داخل مسجد پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شد و به سجده رفت. در اوّل شب، شنیدندكه پیوسته می گوید:«عظم الذّنب من عبدك فلیحسن العفو من عندك»، یعنی: گناه بنده تو بزرگ است، پس بخشش از جانب تو نیكو است. و این را مكرّر گفت تا داخل صبح شد.14 و در خبری كه از مأمون نقل شده در ورود حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ بر هارون الرّشید، مأمون گفته:«اذ دخل شیخ مسخد قد نهكته(خ ل) العباده، كانّه شن بال قد كلم السّجود وجهه و انفه»، یعنی: وارد شد بر پدرم پیرمردی كه صورتش از بیداری شب و عبادت زرد ورم دار شده بود، و عبادت او را رنجور و لاغر كرده بود به حدّی كه مانند مشك پوسیده شده بود، و كثرت سجده صورت و بینی او را مجروح كرده بود، و در صلوات بر آن حضرت در وصف آن جناب گفته شده:«حلیف السّجده الطّویله و الدّموع الغزیره.». 15تأثیر سجده امام هفتم ـ علیه السّلام ـ : روایت شده كه هارون الرشید فرستاد به نزد حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ در وقتی كه در حبس بود، كنیزی عاقله و صاحب جمال را كه آن جناب را خدمت كند در زندان، و ظاهراً نظرش در این كار آن بود كه شاید حضرت به سوی او میل نماید، و قدر او در نظر مردم كم شود، یا آن كه برای تضییع آن جناب بهانه بدست آورد، و خادمی فرستاد تفحّص از حال او نماید، خادم دید كه كنیز را كه پیوسته برای خدا در سجده است، و سر بر نمی دارد، و می گوید:«قدّوس قدّوس، سبحانك سبحانك»، پس بردند او را به نزد هارون، دیدند از خوف خدا می لرزد، و چشم به آسمان دوخته، و مشغول گشت به نماز، از او پرسیدند، این چه حالتی است كه پیدا كرده ای گفت: عبد صالح را دیدم كه چنین بود، و پیوسته آن كنیز به همین حال بود تا وفات كرد، و ابن شهر آشوب این روایت را مفصّل نقل كرده، و علّامه مجلسی ـ رحمه الله علیه ـ آن را در جلاء العیون نوشته است. 16صلابت و مدارا در سيره امام كاظم عليه السلام يكى از بحثهايى كه امروزه مورد توجه گروهى از افراد جامعهقرار گرفته، مساله تسامح و تساهل در دين است. اين افراد دودستهاند: الف- مغرضان، كج انديشان و التقاطىمذهبان كه شناخت درستى ازدين نداشته، هرچه به نفع نيات پليد خود باشد، مىپذيرند و باسلاح تسامح به جنگ دين مىآيند. ب- متدينان ساده و خوش باور كه بدون تامل در گفتههاىديگران، اسلام را دين سهل و سمح دانسته، ناخواسته آب در آسيابدشمن مىريزند; اينان چون متحجران خوارجند كه كاغذپارههاى برسرنى را اساس قرآن دانستند و در مقابل قرآن ناطق ايستادند. از آنجا كه اگر اسلام از چشمه زلال اهلبيتبه ما نرسد نه تنها،شفا بخش نبوده، بلكه سمى مهلك خواهد بود، به نظر مىرسد در بارهمساله تساهل و تسامح دينى نيز بايد به پيشوايان معصوم عليهمالسلام پناه برد تا ما را از زلال خويش سيراب سازند. بررسى ابعادمختلف سيره اين بزرگواران حدو مرز تساهل و تسامح را بهخوبىروشن مىسازد. اين نوشتار سيره امام موسى بن جعفر(ع)در اين بارهرا به اختصار بررسى مىكند. دوران امامت اين امام همام از سال 148 ه .ق كه حضرت امامصادق(ع)به شهادت رسيد. آغاز شد. آن حضرت در اين دوران با چهارخليفه سفاك به مقابله پرداخت: منصور دوانيقى، مهدى عباسى، هادى و هارونالرشيد خلفاى جلادبنى عباس در اين عصر بودند. سيره امام كاظم(ع)نشان مىدهد آنجا كه بحث دفاع از دين مطرحاست امام تا مرز شهادت پيش مىرود و ذرهاى سياسىكارى و تساهل وسازش در وجود مباركش پيدا نمىشود. امام از دو سلاح تقيه و زندانبراى دفاع از دين استفاده مىكند و در جاهايى كه مبسوطاليد باشدبه ترويج و اقامه احكام دين مىپردازد. آنچه به عنوان مدارا وتساهل در زندگى امام كاظم(ع)رخ داده است، به زندگى شخصى و گذشتو ايثار آن حضرت مربوط است. نمونههاى زير گوشهاى از برخوردقاطع امام كاظم(ع)در جهت عزت و صلابت دينى، اقامه عدل و برپايىحدود الهى است. الف- صلابت امام كاظم(علیه السلام) 1- امام كاظم(ع)و قيام فخ قيام و نهضت فخ كه در نتيجه ستم بسيار دستگاه خلافتبهعلويان و شيعيان رخ داد. با روش پيشواى هفتم بىارتباط نبود; زيرا آن حضرت نه تنها از آغاز تا تشكيل نهضت از آن اطلاع داشتبلكه با رهبر آن(حسين شهيد فخ)نيز در تماس و ارتباط بود. امامهنگامى كه احساس كرد حسين در تصميم خود براى مبارزه با دستگاهستم پيشه استوار است، به او فرمود: «گرچه شهيد خواهى شد ولىباز درجهاد و پيكار كوشا باش. اين گروه(عباسيان)مردمى پليد وبدكارند كه اظهار ايمان مىكنند ولى در باطن ايمان و اعتقادىندارند. من دراين راه پاداش شما را از خداى بزرگ مىخواهم.» 17 هادى عباسى كه مىدانست قيام فخ بدون مشورت و چراغ سبز امامكاظم(ع)صورت نگرفته است، امام را به قتل تهديد كرد و گفت: بهخدا سوگند، حسين به دستور موسى بن جعفر بر ضد من قيام و از اوپيروى كرده; زيرا پيشواى اين خاندان، كسى جز موسى بن جعفرنيست. خدا مرابكشد، اگر او را زنده بگذارم 18 2- صلابت در اجراى حدود يكى از ويژگيهاى مهم حكومت اسلامى، اجراى حدود بدون هيچ ملاحظهو مسامحه است. اگر در نظامى حدود براى توده مردم كه دستشانبه جايى نمىرسد. به شديدترينوجه جارى شود ولى وقتى نوبتبه دانه درشتها مىرسد، هزار و يكحيله براى تخفيف مجازات آنان به كار رود، آن نظام از اسلام دورشده است. امام كاظم(ع)در مورد اجراى حدود مىفرمايد: منفعتاقامه حد براى خداوند در روى زمين از بارش چهل روز باران بيشتراست. و اين كه در قرآن آمده است: (يحيى الارض بعد موتها)خداوندزمين مرده را زنده مىكند. منظور زنده كردن به وسيله قطراتباران نيست، بلكه منظور اين است كه خداوند مردانى را در روىزمين بر مىگزيند تا عدالت را بر پا دارند و با اقامه عدل زمينرا زنده كنند. 19اسحاق بن عمار مىگويد: از امام موسى بن جعفر(ع)در موردچگونگى و كيفيت اجراى حد بر شخص زناكار پرسيدم; فرمود: شديدترين نوع تازيانه بر او زده شود. 203- ممنوعيتبازى با مقدسات امام موسى بن جعفر(ع)مىفرمايد: اگر كسى نزد حاكم فاسقى برودو براى اين كه دنيايش آباد شود، آياتى از قرآن را برايشبخواند، به خاطر هر حرفى كه از دهانش خارج مىشود، دهبار لعنتمىگردد.214- عدم سازش بر سر اصول روزى هارون الرشيد به امام موسى بن جعفر(ع)عرض كرد: مىخواهمفدك را به تو برگردانم. امام فرمود: من فدك را نمىخواهم مگر باحدود آن. هارون گفت: حدود آن رامشخص كن. امام فرمود: اگر حدودشرا بگويم آن را به من نخواهى داد. هارون اصرار كرد و گفت; فدكرا با حدودش به امام خواهد بخشيد. امام فرمود: حد اول فدك، عدناست. هارون باشنيدن اين جمله درهم كشيده شد. امام فرمود: حددوم آن سمرقند و حد سوم آن آفريقا و حد چهارم آن نواحى درياىخزر و ارمنستان است. هارون الرشيد در حالى كه به شدت عصبانىشده بود، گفت: با اين حال چيزى براى ما باقى نمىماند. امامفرمود: من از اول گفتم: اگر فدك را بخواهم با حدود آن است و توآن را به ما نخواهى داد. 22اين حديث نشان مىدهد كه قضيه فدك رمز حكومت عدل است و امامبا بيان اين مطلب بر حكومتبنىعباس خط بطلان كشيد. 5- اقتدار دينى در يكى از سالها، هارون الرشيد براى انجام اعمال حجبه مكهرفت. اطرافيان خليفه مسجدالحرام را خلوت كرده، مانع طوافديگران شدند. در اين هنگام، امام موسى بن جعفر(ع)در كسوت مردىكه لباس اعراب بيابانى را به تن داشت، وارد شد و بدون توجه بهامر و نهى اطرافيان خليفه به طواف پرداخت و فرمود: اينجا مكانىاست كه خداوند بين همه مردم از خليفه و غير خليفه تساوى برقراركرده است. جالب توجه اين كه امام در طواف جلوتر از هارون قرارگرفت و هارون شتسر امام طواف به جاى آورد. هنگام استلامحجرالاسود نيز امام قبل از هارون حجر را استلام كرد. بعد از تمامشدن اعمال، هارون كه امام را نمىشناخت. گفت: اين اعرابى رابياوريد تا علت كارهايش را بازگو كند. وقتى به امام عرض كردند; هارون او را خواسته است. امام فرمود: من با او كارى ندارم. اگراو كار دارد، پيش من بيايد. 236- مبارزه با كاخ نشينى روزى امام كاظم(ع)وارد يكى از كاخهاى هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره كرده و با نخوت وتكبر پرسيد: اين قصراز آن كيست؟(هدف او از اين كار آن بود كه شكوه و قدرت خود رابه رخ امام بكشد.)حضرت بدون آن كه كوچكترين اهميتى به كاخ پرزرق و برق او دهد، با كمال صراحت فرمود: اين خانه، خانه فاسقاناست; همان كسانى كه خداوند در باره آنان مىفرمايد: «به زودىكسانى را كه در زمين به ناحق كبر مىورزند و هرگاه آيات الهى راببينند، ايمان نمىآورند و اگر راه رشد و كمال را ببينند، آن رادر پيش نمىگيرند; ولى هرگاه راه گمراهى را ببينند، آن را طىمىكنند، از آيات منصرف خواهم كرد; زيرا آنان آيات ما را تكذيبكرده، از آن غفلت ورزيدهاند.» هارون الرشيد از اين پاسخ سختناراحتشد و در حالى كه خشم خود را به سختى پنهان مىكرد باالتهاب پرسيد: پس اين خانه از آن كيست؟ امام بىدرنگ فرمود: اينخانه ملك شيعيان و پيروان مااست، ولى ديگران آن را بازور تصاحبكردهاند. اين خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلىاش گرفتهشده است و هر وقتبتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت. 24 7- مبارزه با عوامفريبى هارون يكى از شگردهاى تبليغاتى دستگاه خلافت، مساله انتساب هارونبه خاندان رسالتبود و شخص هارون بر اين مساله بسيار تكيهمىكرد. او روزى وارد مدينه شد و سمت قبر پيامبر اكرم(ص)رهسپارگرديد. هنگامى كه به حرم رسيد و انبوه جمعيت را ديد، رو به قبرپيامبر كرد و گفت: درود بر تو اى پيامبر خدا، درود برتو اىپسرعمو. او اين كلمات را با صداى بلند گفت تا مردم بدانندخليفه پسرعموى پيامبر است. در اين هنگام امام هفتم(ع)كه در آنجمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزديك قبر پيامبر رفتو باصداى بلند فرمود: درود بر تو اى پيامبرخدا(ص)، درود برتواى پدر. هارون از اين سخن سخت ناراحتشد، رنگ صورتش تغيير يافتو بىاختيار گفت: واقعا اين افتخار است. 25 هارون نه تنها كوشش مىكرد انتساب خويش به مقام رسالت را بهرخ مردم بكشد، بلكه به وسايلى مىخواست پيامبرزادگى اينپيشوايان بزرگ را نيز انكار كند. او روزى به امام كاظم(ع)گفت: شما چگونه ادعا مىكنيد فرزند پيامبريد در حالى كه فرزندانعلى(ع)هستيد; زيرا هركس به جد پدرى خود منسوب مىشود، نه جدمادرى!؟ امام كاظم(ع)در پاسخ آيهاى را تلاوت فرمود كه خداوندضمن آن مىفرمايد: «... و از نژاد ابراهيم، داوود، سليمان،ايوب، زكريا، يحيى، عيسى و الياس را كه همگى از نيكان وشايستگانند. هدايت كرديم.» آنگاه فرمود: در اين آيه، عيسى ازفرزندان پيامبران پيشين شمرده شده است در صورتى كه او پدرنداشت وتنها از طريق مادرش مريم نسبتش به پيامبران مىرسيد. پسبه حكم اين آيه، فرزندان دخترى نيز فرزند شمرده مىشوند. ما نيزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا(س)فرزند پيامبريم. 26در مناظره مشابه ديگرى، امام در پاسخ به اين پرسش كه چرا شماخود را فرزندان رسول خدا(ص)مىناميد؟ فرمود: اى هارون! اگرپيامبر زنده شود و دختر تو را براى خود خواستگارى كند، آيادخترت را به پيامبر تزويج مىكنى؟ هارون گفت: نه تنها تزويجمىكنم بلكه با اين وصلتبه تمام عرب و عجم افتخار مىكنم. امام فرمود: ولى اين قضيه در مورد من صادق نيست. نهپيامبر(ص)دختر مرا خواستگارى مىكند و نه من دخترم را به اوتزويج مىكنم; زيرا من از نسل اويم و اين ازدواج حرام است; ولىتو از نسل پيامبر نيستى. 27 8- نتيجه توهين به مقام ولايتهارون از ساحرى خواست وقتى امام كاظم(ع)كنار سفره غذا نشست،كارى كند اهل مجلس به ايشان بخندند و امام كوچك شود. وقتى سفرهحاضر شد خادم امام(ع)دستبرد كه نان را بردارد و نزد امامبگذارد، نان پريد و هارون و اهل مجلس خنديدند. در اين لحظه،امام به تمثال شيرى كه بر پردهاى در اتاق نقاشى شده بود، اشارهكرده وفرمود: اى شير خدا، دشمن خدا را بگير. تمثال به صورت شيرواقعى در آمده و ساحر را پاره پاره كرد و بلعيد. هارون واطرافيانش از ديدن اين صحنه از هوش رفتند. چون بههوش آمدند،هارون عرض كرد: كارى كنيد تا ساحر زنده شود. امام فرمود: اگرعصاى موسى آنچه بلعيده بود، برگرداند، اين تمثال شير نيز چنينخواهد كرد. 28در اين قضيه اهميت جايگاه امامت و ولايتبه خوبى روشن مىشود; زيرا امام در اين مجلس به عنوان رهبرى و امامت تشيع مورد اهانتقرار گرفت نه به عنوان شخص. به همين جهت نيز با قاطعيتبهمقابله پرداخت. 9- امام و مبارزه با ترويج افكار باطل هشام بن سالم مىگويد: من و ابوجعفر(مؤمن طاق)بعد از وفاتامام صادق(ع)در مدينه بوديم; مردم مىگفتند: بعد از امامصادق(ع)، عبدالله امام است، زيرا او پسر بزرگ است. ما برعبدالله وارد شديم، ديديم مردم گرد او جمع شدهاند. ما چنان كهقبلا از پدرش مىپرسيديم، در مورد زكات و مقدار آن از اوپرسيديم، گفت: در دويست درهم، پنج درهم و در صد درهم، دو و نيمدرهم. گفتيم: حتى مرجئه هم چنين حرفى نزده است، درحالى كهحيران بوديم از نزد او بيرون آمديم. من و ابوجعفر در كوچههاىمدينه سرگردان بوديم و نمىدانستيم كجا برويم و از چه كسىبپرسيم. با خود گفتيم: آيا به سوى مرجئه رويم يا به سوى قدريهيا زيديه يامعتزله و يا خوارج؟ در درياى اين افكار غوطهوربوديم كه پيرمردى به من اشاره كرد تا همراهش بروم. با نگرانىاز اين كه مبادا اين پيرمرد از اعوان و انصار دستگاه خلافتباشد، به دنبالش راه افتادم. پيرمرد مرا به خانه موسى بنجعفر(ع)هدايت كرد. حضرت خطاب به من فرمود: به سوى من بيا نه بهسوى مرجئه و نه قدريه و نه زيديه و نه معتزله و نه خوارج، بهسوى من. 2910- امام كاظم و مبارزه با لهو ولعب علامه حلى در كتاب «منهاج الكرامه» آورده است كه روزى امامموسى بن جعفر(علیه السلام) از درخانه بشرحافى در بغداد مىگذشت، صداى سازو آواز و غنا و نى و رقص از خانه بشر بلند بود. در اين هنگامكنيزكى از خانه بيرون آمد تا خاكروبه بيرون بريزد. حضرت به اوفرمود: آيا صاحب اين خانه آزاد استيابنده؟ كنيزك گفت: آزاداست. امام فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولايش مىترسيد. كنيزك چون برگشت، بشر علت دير آمدنش را پرسيد. كنيز حكايت رابازگفت. بشر با پاى برهنه بيرون دويد، خود را به حضرت رسانده،عذر خواست و به دست آن حضرت توبه كرد. بعد از آن هرگز كفشنپوشيد و هميشه پا برهنه راه مىرفت. 3011- امام و مبارزه با خرافات ابن شهرآشوب مىگويد: منصور دوانيقى در يكى از روزهاى نوروزاز امام دعوت كرد تا به مناسبت عيد نوروز در مجلس شركت كند. امام فرمود: من در اخبارى كه از جدم رسول خدا(ص)وارد شده، سندىبراى اين عيد نيافتم. اين عيد، سنت فارسيان است و اسلام آن رامحو كرده است. پناه مىبرم برخدا از آن كه احياكنم چيزى را كهاسلام محو كرده باشد. 31ب- نمونههايى از مداراى امام موسىبنجعفر(علیه السلام) در مورد مداراى معصومان عليهم السلام با مخالفان، به ويژهكسانى كه از روى نادانى و جهالتبه آنان اسائه ادب مىكردند،روايات متعددى رسيده است. در مورد امام كاظم(ع)نيز نگاهى بهصفات او، همين مطلب را ثابت مىكند. او را «كاظم» مىگويند،زيرا در باره مسايل شخصى از كسى خشمگين نشد. در تاريخ آمده استكه يكى از مخالفان امام را بسيار مىآزرد و حتى به ايشان دشناممىداد. صبر ياران امام به سر آمد و به ايشان عرض كردند: اجازهدهيد او را به سزاى عملش برسانيم. امام از اين كار نهى كردندونشانى آن مرد را پرسيده، سوار بر مركبى شد و به سوى مزرعه وىدر خارج از مدينه رهسپار گرديد. به محض اين كه مركب امام واردمزرعه شد، آن شخص شروع به فحاشى كرد كه چرا وارد مزرعه منشدهاى؟ امام(ع)فرمود: ارزش مزرعهات چقدر است و اميددارى امسال چهمقدار سود ببرى؟ گفت: روى هم دويست اشرفى. امام سيصد اشرفى به او داد و باروى گشاده چند كلمهاى با او صحبت كرد. آن شخص از رفتار زشتخويش پشيمان شد و از امام عذر خواست. روز بعد آن شخص را درمسجد نشسته يافتند. چون چشمش به امام افتاد، عرض كرد: «اللهاعلم حيثيجعل رسالته» 32خدا مىداند رسالتخود را كجا و نزد چه كسى قرار دهد. 33امام و حفظ آبروى ديگران يكى از نزديكان امام(ع)نقل مىكند: شبى امام مشغول استراحتبود كه ناگاه بلند شده، به سرعت از اتاق بيرون رفت. من دنبالشحركت كر�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]
صفحات پیشنهادی
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام)
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام)-جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون فضايل امام ...
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام)-جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: راسخون فضايل امام ...
پاسخ به موقع امام کاظم علیه السلام
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام)-جستاری درفضائل وسيره امام کاظم ... موقع احسان دويست دينار تا سيصد دينار احسان مىكرد، كيسههاى احسان موسىبن ...
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام)-جستاری درفضائل وسيره امام کاظم ... موقع احسان دويست دينار تا سيصد دينار احسان مىكرد، كيسههاى احسان موسىبن ...
ویژه نامه ولادت امام کاظم علیه السلام
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) شيخ مفيد رضوان الله عليه فرموده: ابوالحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) عابدترين و فقيهترين اهل زمانش بود، از همه ...
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) شيخ مفيد رضوان الله عليه فرموده: ابوالحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) عابدترين و فقيهترين اهل زمانش بود، از همه ...
پاداش زیارت امام حسین علیه السلام
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ... او همان است كه زيارت وارث و دعاى علقمه و زيارت رجبيه امام حسين صلوات الله عليه را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده ...
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ... او همان است كه زيارت وارث و دعاى علقمه و زيارت رجبيه امام حسين صلوات الله عليه را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده ...
پاسخ امام حسین علیه السلام به نامه مردى از اهل كوفه
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) تهیه کننده: سید امیرحسین ... از محاسنش جارى مىشد، از همه مردم بيشتر به خانوادهاش و ارحامش مىرسيد، به فقراء اهل .
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) تهیه کننده: سید امیرحسین ... از محاسنش جارى مىشد، از همه مردم بيشتر به خانوادهاش و ارحامش مىرسيد، به فقراء اهل .
نگاهى به زندگى امام موسى کاظم علیه السلام
نگاهى به زندگى امام موسى کاظم علیه السلام-نگاهى به زندگى امام موسى کاظم علیه السلام طلوع خورشید از تبار نور القاب ... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
نگاهى به زندگى امام موسى کاظم علیه السلام-نگاهى به زندگى امام موسى کاظم علیه السلام طلوع خورشید از تبار نور القاب ... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
امام کاظم (ع)؛ حافظ اسلام
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) مردم از او بسيار روايت نقل كردهاند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، .... سپس امام (علیه السلام) ...
جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) مردم از او بسيار روايت نقل كردهاند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، .... سپس امام (علیه السلام) ...
اشعار ولادت امام کاظم(علیه السلام)
اشعار ولادت امام کاظم(علیه السلام)-اشعار ولادت امام کاظم(علیه السلام) تهیه کننده:سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: ... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
اشعار ولادت امام کاظم(علیه السلام)-اشعار ولادت امام کاظم(علیه السلام) تهیه کننده:سید امیرحسین کامرانی رادمنبع: ... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
اخلاق و رفتار امام کاظم (علیه السلام)
اخلاق و رفتار امام کاظم (علیه السلام)-اخلاق و رفتار امام کاظم (علیه السلام) نويسنده: عقيقى بخشايشى عبادت و نيايش ... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
اخلاق و رفتار امام کاظم (علیه السلام)-اخلاق و رفتار امام کاظم (علیه السلام) نويسنده: عقيقى بخشايشى عبادت و نيايش ... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
بخشى از اخلاق ، صفات و كرامات امام كاظم عليه السلام
گفتند: به كشتزارش رفته است ، امام عليه السلام از شهر بيرون شد، سوار بر الاغش به مزرعه او رفت ، مرد عمرى فرياد ..... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
گفتند: به كشتزارش رفته است ، امام عليه السلام از شهر بيرون شد، سوار بر الاغش به مزرعه او رفت ، مرد عمرى فرياد ..... جستاری درفضائل وسيره امام کاظم (علیه السلام) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها