تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819586985




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

استراتژی عراق در افغانستان قابل اجرا نیست


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آسیای میانه و قفقاز  - محمدرضا بهرامی،سفیر سابق کشورمان در افغانستان هفته گذشته مهمان کافه خبر بود و در یک گفتگوی تقریبا دو ساعته به بررسی وضعیت فعلی این کشور پرداخت که بخش اول این گفتگو را می خوانید. تاکید بر نظامی گری و تقویت بنیه دفاعی بومی افغانستان و تلاش برای مذاکره با بدنه طالبان میانه رو در افغانستان استراتژی های اصلی ژنرال پترائوس است. فرمانده جدید نیروهای آمریکایی در افغانستان به شدت به حمله گسترده ناتو به قندهار اصرار دارد و به همین دلیل هفته گذشته دیدار از این منطقه را که پایگاه اصلی طالبان در این کشور است بازدید کرد و با  با فرماندهان انگلیسی نیز در این باره رایزنی کرد. پترائوس در این دیدار با فرماندهان ارشد نیروهای انگلیسی درباره راهبردهای جدید جنگ در مقابل طالبان با این فرماندهان رایزنی کرد. با این همه بر سر حمله ناتو به قندهار اختلاف نظر شدیدی میان کرزی و پترائوس وجود دارد که مانع از تحقق این حمله تا کنون شده است. رئیس جمهور افغانستان با طرح پترائوس برای کمک گرفتن از روستائیان مناطق مختلف قندهار برای جنگ علیه طالبان مخالف است. دیوید پترائوس که دو هفته پیش رسما جایگزین مک کریستال شد اکنون فرماندهی نزدیک به 140 هزار تن از نظامیان ارتش آمریکا و ناتو در افغانستان را به دست دارد.  محمدرضا بهرامی،سفیر سابق کشورمان در افغانستان هفته گذشته مهمان کافه خبر بود و در یک گفتگوی تقریبا دو ساعته به بررسی وضعیت فعلی این کشور پرداخت که بخش اول این گفتگو را می خوانید. کرزی مخالف حمله ناتو به قندهار است اما پترائوس به شدت از آن حمایت می کند. این اختلاف نظر به کجامی انجامد؟موضوع آغاز عملیات نظامی نیروهای آمریکایی و ناتو علیه نیروهای شورشیان در استان قندهار افغانستان از مدتها پیش مطرح بوده اما دائما ‌بنا به دلائلی که خیلی درباره آن شفاف هم صحبت نشده ،به تعویق افتاده است.آخرین سفری که کرزی به استان قندهار داشت،‌به بزرگان آنجا قول داد که حتما این عملیات با هماهنگی‌ با آنها آغاز شود . اما در واقع نگرانی‌های موجود در دو حوزه بسیار قابل توجه است. اولا، به دلیل افزایش تلفات غیرنظامیان در منطقه که ممکن است در این عملیات‌ها اتفاق بیفتد و دوم اینکه به نظر می‌رسد این عملیات به گونه‌ای به گفتگو‌ها و مذاکرات سیاسی میان دولت و گروههای شورشی پیوند خورده باشد و در واقع این عملیات می‌تواند این روند را با تهدیدی جدی مواجه کند.  این دو عامل را می‌توان از دلایل اصلی به تعوق افتادن عملیات قندهار دانست.اما استنباط و ارزیابی من اینست که در قندهار پیروزی قابل تعریف نیست. نمی‌توان تعریف مشخصی از پیروزی در استان قندهار ارائه داد ،به این دلیل که یک جبهه متمرکز و به لحاظ جغرافیایی پیوسته برخورد وجود ندارد که بتوان از آن طریق به پیروزی دست یافت.در جنگ نامتقارنی که نیروهای شورشی علیه نیروهای ناتو در جنگ افغانستان آغاز کرده‌اند، پیروزی به شکلی مشخص و تعریف شده نمی‌تواند وجود داشته باشد.اما شکست کاملا مشهود است، دلیلش نیز اینست که در صورت افزایش ناامنی و عملیاتهای انتحاری و بمب‌های کنار جاده‌ای و ترور، مبین بازگشت عوامل ناامنی به قندهار خواهد بود. با این حساب شما معتقدید که عملیات قندهار مایه شکست نیروهای ناتو خواهد شد؟سوای از این می خواهم بگویم عملیات قندهار دو پیامد کاملا منفی خواهد داشت: اول آنکه عملیات قندهار مکانیسم تعامل میان دولت و گروههای شورشی را با چالش مواجه می‌کند، به عبارتی به همان میزانی که بر نظامی‌گری تأکید شود به همان میزان گروههای شورشی برخلاف جهت جذب در دولت از تعامل فاصله می‌گیرند و خصوصا اگر عملیات نظامی نتواند دستاورد قابل ملاحظه‌ای داشته باشد-که به نظر می‌رسد همین‌طور نیز باشد-گروههای شورشی تصور می‌کنند که یک قدم دیگر به پیروزی نزدیک شده‌اند و لذا دلیلی برای تعامل با طرف مقابل در خود نمی‌بینند. پیامد دوم عملیات قندهار اینست که اگر این ارزیابی که ارائه دادم محقق شود(عدم تعریف پیروزی و مشاهده شکست)عملیات قندهار سرعت واگرایی در میان کشورهای عضو ناتو را افزایش می‌دهد. همانطور که می‌دانید ناتو در حال حاضر دارای اختلاف‌نظرهای زیادی است. یعنی از همان اوایل سال 2001 زمان ورود نیروهای ایساف و 2003 نیروهای ناتو به افغانستان،بخش قابل توجهی از کشورهای عضو ناتو حاضر نشدند به مناطق بحرانی جنوب و شرق افغانستان بروند و در مناطق دیگر ماندند. و علیرغم اینکه بسیاری از کشورها از جمله هلند، لهستان و کانادا برای مبارزه مستقیم با گروههای شورشی سعی و تلاش کردند، اما به نتیجه‌ای نرسیدند و در نهایت کانادا و هلند اعلام کردند که نیروهای خود را تا سال 2011 از افغانستان خارج می‌کنند و لهستان نیز اعلام کرده است که تا سال 2013 افغانستان را ترک می‌کند..بنابراین واگرایی در میان کشورهای عضو ناتو مسئله‌ای است که می‌تواند یکی دیگر از پیامدهای عملیات‌ قندهار باشد که باید مورد توجه قرار گیرد. لذا به اعتقاد من همانطور که تعویض مک‌کریستال می‌تواند نقطه آغازی برای آمریکایی‌هایی در راستای تغییر سیاست خود از تأکید بر نظامی‌گری به سمت دیگری باشد،عملیات قندهار نیز به این روند کمک می‌کند.لذا شخصا اصلا ارزیابی روشنی نسبت به موفقیت عملیات قندهار و نیروهای غربی در حوزه قندهار ندارم. براین اساس می توان گفت که تعویض مک‌کریستال در جهت افزایش نظامی‌گری باشد؟خیر،به اعتقاد من تعویض مک‌کریستال در کوتاه‌مدت همین هدفی است که شما به آن اشاره کردید.اما در میان‌مدت به معنای عبور از نظامی‌گری است.به عبارت روشن‌تر شاهد آنیم که شرایط کنونی به نوعی خود را به آمریکایی‌ها تحمیل می‌کند.من تعویض مک کریستال را از دو جنبه مورد بررسی قرار می‌دهم: اول آنکه سیاسیون برای اولین بار فرصتی پیدا کردند که در پرونده افغانستان که فقط در دست پنتاگون بود، خود را وارد کنند. مثل چه کسانی؟ اشخاصی مثل هالبروک (نماینده ویژه ایالات متحده امریکا برای افغانستان وپاکستان)،آیکن‌بری(سفیر آمریکا در افغانستان) و یا بخشی از وزارت خارجه آمریکا که چندان نظر مساعدی به توسعه نظامی‌گری مد نظر پترائوس و مک‌کریستال در افغانستان ندارند. نکته دوم آنکه من پترائوس و مک‌‌کریستال را چندان جدا از هم نمی بینم. سیاستهایی که مک‌کریستال طی یکسال و اندی در افغانستان داشت،بدان معنا نیست که  در فضایی جدای از دیدگاههای پترائوس اتفاق افتاده باشد. یعنی شما مخالف این ایده هستید که پترائوس بیشتر بر نظامی‌گیری تأکید دارد و مک‌‌کریستال ادعا می‌کرد آمده تا نیروهای ناتو را تشویق به کاهش سیاست‌های نظامی و اتخاذ راهکارهای فرهنگی کند و سعی می‌کرد جنگ را کاهش دهد؟ اجازه بدهید میان آرزوها و واقعیت‌ها خط تمایز در نظر بگیریم.در عالم آرزوها می‌توان خیلی فراتر رفت در حالیکه در حوزه عمل هیچیک از آنها به تحقق نمی‌پیوندد. اما مک‌کریستال گفته بود این استراتژی اوست نه آرزوی او.تنها وجه موفقیت‌آمیز استراتژی مک‌کریستال،‌ کاهش تلفات غیرنظامیان بود،‌در حالیکه در حوزه نظامی هیچ موفقیت چشمگیر دیگری نداشت که بتوان به عنوان برگ برنده از آن نام برد،.نه در حوزه کاهش ناامنی‌ها،هم به لحاظ حجم و هم به لحاظ وسعت جغرافیایی و همچنین افزایش توانمندی‌های نیروهای نظامی افغانستان در هیچیک از این موارد موفقیتی بدست نیاورد.یعنی علیرغم همه تبلیغاتی که در خصوص موفقیت‌های مک‌کریستال و پترائوس در عراق می‌شد،همه آن تجربیات نتوانست در حوزه افغانستان پیاده شود.  آیا همین مسئله نمی‌تواند موید این امر باشد،که با آمدن پترائوس وجه نظامی غلبه پیدا خواهد کرد؟من جواب شما را با یک سوالی می دهم. آیا پترائوس می‌خواهد کاری بیش از مک‌کریستال انجام دهد؟ در اولین قدم پترائوس طرح شوراهای بیداری را که از قبل هم مطرح بود و در عراق نیز نیروهای ائتلاف را به نتایج امیدوار‌کننده‌ای رسانده بود،تصمیم داشت در افغانستان پیاده کند. اما اولین مانع در مقابل اجرای این طرح شخص رییس‌جمهور کرزی بود. مخالفت کرزی هم بی راه نبود چرا که اصولا این تجربه‌ای است که طی سی سال گذشته به دفعات در افغانستان اتفاق افتاده است و کمتر دولتی در افغانستان روی کار آمده که از این سیاست،یعنی همان میلیشیاسازی (شبه نظامی سازی) بتواند دستاوردی در حوزه تأمین امنیت داشته باشد.در واقع این روند برقراری نظمی خاص که می‌تواند در قالب ارتش، پلیس و نیروهای امنیتی ایجاد شود،فاصله گرفته و به سمت تولید نیروهای شبه‌نظامی می‌رود که خودشان می‌توانند مولد ناآرامی‌ باشند کمااینکه در گذشته هم همین‌طور بوده است. آیا نمی‌توان  به این شبه نظامی ها در آینده نظم داد؟خیر، میلشیاسازی از روستا به روستا متفاوت است و به هیچ‌وجه از نظم ،سازمان‌دهی و چهارچوب خاص برخوردار نیست.این نقصی است که اجرای طرح  شوراهای بیداری در افغانستان، با آن مواجه خواهد بود. برای اینکه در گذشته نیز با آن مواجه بوده است.تفکر میلشیاسازی در حکومتهای کمونیستی در افغانستان خیلی گسترش پیدا کرد ولی اصلا موفق نبود. نیروهای میلشیا هم با نیروهای مجاهدین در ارتباط بودند و هم با نیروهای دولت. یعنی نیروهای مجاهدین از مناطق تحت نفوذ میلیشیا عبور می‌کردند و کار خودشان را انجام‌ می‌دادند و میلشیا هم از طریق دولت نیازهای خود را تأمین می‌کردند. بنابراین اگر این ایده برای مقابله با گروههای شورشی در افغانستان مورد استفاده قرار گیرد، بر این اعتقادم که نمی‌تواند موفقیتی کسب کند.کمااینکه تجربه نیز همین مسئله را ثابت کرده و عکس‌العمل شخص کرزی نیز همین خواهد بود.عکس‌العمل شخص کرزی در مقابل پیشنهاد پترائوس نشان ‌می‌دهد که پترائوس در اولین گام در عملی کردن این طرح با چالشهای زیادی روبرو خواهد شد. بنابراین شما در اختلافاتی که میان کرزی و پترائوس درگرفته حق را به کرزی می دهید.به لحاظ فنی و تکنیکی بر این اعتقادم که این پروژه پترائوس موفقیتی نخواهد داشت. شاید کرزی نیز بر همین اساس با آن مخالفت می کند.اینکه دولت افغانستان واقعا چه ملاحظاتی دارد، نمی توانم اظهارنظر صریحی داشته باشم،اما تجربیات فنی نشان می دهد که این شیوه مناسبی برای کنترل ناامنی‌ها در افغانستان نیست و این پروژه در میان‌مدت به توسعه ناامنی در افغانستان کمک خواهد کرد. ایجاد اشتغال برای طالبان و جذب آنها در این مشاغل و در نهایت باقی ماندن تعداد اندکی از نیروهای نظامی که با عملیات نظامی قابل سرکوب هستند،از جمله راهکارهای پترائوس برای افغانستان است که در نظر اول بسیار معقول و مثبت به نظر می‌رسد، بنابراین مشکل کار کجاست؟این ها همه آروزست و در حد یک آرزو باقی می‌ماند و می‌توان تبلور آن را در اجلاس لندن مشاهده کرد. در اجلاس لندن، جامعه بین‌الملل تعهد کرد که 40 میلیون دلار برای جذب بدنه نیروهای شورشی به افغانستان کمک کند. آیا این تعهد محقق شد؟استراتژی مک‌کریستال این بود:تصرف کن،‌بساز،تحویل بده. اما آیا برنامه‌هایی که پترائوس به آن اشاره دارد، چیزی غیر از این است؟ سیاست مک‌کریستال و پترائوس دقیقا در این حوزه یکی است و نمی‌توان گفت که برنامه تازه‌ای است.من شخصا نقطه بارز و آشکاری در سیاستهای پترائوس نمی بینم. پترائوس و مک‌‌کریستال هر دو در یک جهت فکری حرکت می‌کردند. راهکار چیست؟من اعتقاد دارم که شرایط در افغانستان با بن‌بست مواجه شده است و این مسئله‌ای نیست که در حال حاضر به آن رسیده باشند.به نظر من افسران ارشد ناتو نیز این حقیقت را باور دارند. شاهد بارز این ادعا اظهارات فرمانده ارتش انگلستان است که به تازگی اعلام کرده است زمان مناسبی برای گفتگوهای سیاسی میان گروههاست. چنین اظهاراتی از سوی یک فرمانده نظامی که مدت 9 سال در افغانستان حضور داشته و زمانی فرمانده نیروهای ناتو حائز اهمیت است. تأکید یک نظامی بر گفتگوهای سیاسی به معنای آنست که ناتو راه‌حلی به جز مذاکره با نیروهای شورشی پیش روی خود نمی بیند. وقتی یک نظامی از مذاکره سخن به میان آورد،‌به معنای اینست که او نمی‌تواند از طریق نظامی به نتیجه برسد. بنابراین نظامی‌های ارشد ناتو به این نتیجه رسیده‌اند که نظامی‌گری دیگر نمی‌تواند راهکار خروج از بحران باشد.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن