واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: فردا نالههاي عاشقانه خاموش ميشود خبرگزاري فارس: فردا سالگرد شهادت مظلومانه همپيمان سجدههاي طولاني، اشكهاي ريزان، مناجاتهاي فراوان و نالههاي عاشقانه در زندانهاي تاريك، امام موسي كاظم (ع) است. به گزارش فارس، 1247 سال از شهادت موسي بن جعفر (ع) كه پس از سالها تحمل رنج در زندانهاي هارونالرشيد در 55 سالگي حضرت رقم خورد، ميگذرد، اما شيعيان آن حضرت پس از قرنها از شهادت آن امام مظلوم در كاظمين گردهم ميآيند و به نوحهسرايي و عزاداري ميپردازند؛ چنانكه كاظمين نيز پس از شهادت امام موسي كاظم (ع) و با گردهمايي سوگواران آن حضرت پديد آمده است. تولد و امامت موسي بن جعفر (ع) -------------------------------------- تولد امام روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجري در «ابواء» اتفاق افتاد و دوران امامت امام هفتم با سالهاي آخر خلافت منصور عباسي و در دوره خلافت هادي و سيزده سال از دوران خلافت هارون مقارن بود كه سختترين دوران عمر آن حضرت است. امام موسي كاظم (ع) از حدود 21 سالگي بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد؛ در حالي كه 35 سال داشت. امام كاظم (ع) داراي قامتي معتدل بود، صورتش نوراني و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود. در وصف او گفته ميشود كه بدن شريفش از زيادي عبادت ضعيف شد، ولي همچنان روحي قوي و قلبي تابناك داشت، چرا كه به تصديق همه مورخان، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است. موسي بن جعفر (ع) از عبادت و سختكوشي به عبد صالح معروف و در سخاوت و بخشندگي مانند نياكان بزرگوار خود بود. از حضرت روايت شده است كه فرمود: پدرم پيوسته مرا به سخاوت و كرم سفارش ميكرد. همچنين امام موسي كاظم (ع) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان و هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود و پنهان و آشكار به آنها كمك ميكرد. برخي از فقراي مدينه او را شناخته بودند، اما بعضي، پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد به كرم و بزرگوارياش پي بردند و آن وجود عزيز را شناختند. امام كاظم (ع) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادي داشت و قرآن را با صدايي حزين و خوش تلاوت ميكرد؛ آنچنان كه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد ميآمدند و از روي شوق ميگريستند. البته بدخواهاني بودند كه آن حضرت و اجداد گرامياش را حتي رودررو بد ميگفتند و سخناني دور از ادب به زبان ميراندند، اما آن حضرت با بردباري و شكيبايي با آنها روبرو ميشد و حتي گاهي با احسان آنها را هدايت ميكرد. لقب «كاظم» از همين جا پيدا شد، چرا كه كاظم يعني نگهدارنده و فروخورنده خشم. اين رفتار در برابر كسي يا كساني بوده كه از راه جهالت و ناداني يا به تحريك دشمنان به اين كارهاي زشت و دور از ادب دست ميزدند. رفتار حكيمانه و صبورانه آن حضرت (ع) كم كم، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت (ع) را روشن ساخت، اما آنجا كه پاي گفتن حق در برابر خليفه ستمگري پيش ميآمد، امام كاظم (ع) ميفرمود: قل الحق و لو كان فيه هلاكك يعني حق را بگو، اگرچه آن حقگويي موجب هلاك تو باشد. از ابوحنيفه نقل شده است كه گفت: او را در كودكي ديدم و از او پرسشهايي كردم. چنان پاسخ داد كه گويي از سرچشمه ولايت سيراب شده است. محمد بن نعمان نيز ميگويد: موسي بن جعفر (ع) را دريايي بيپايان ديدم كه ميجوشيد و ميخروشيد و بذرهاي دانش به هر سو ميپراكند. مكاتبي در برابر مكتب جعفري -------------------------------- امام كاظم (ع) كه به نشر انديشههاي پدرش، حضرت صادق (ع) و مرام او در مكتب جعفري ميپرداخت، خيلي زود با روشهاي ستمگرانه خلفاي عباسي روبرو شد. آنان هميشه درصدد نابودي بنيهاشم بودند تا اولاد علي (ع) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست، تعليم و ارشاد كنار زنند و دست آنها را از كارهاي كشور اسلامي كوتاه كنند. آنها براي اجراي اين مقصود پليد كارهاي زيادي مرتكب شدند، اما بدترين و سخيفترين اقدام آنها اين بود كه چندتن از شاگردان مكتب جعفري را تشويق كردند تا مكاتبي در برابر مكتب جعفري ايجاد كنند و به حمايتشان پرداختند. بدين طريق مذاهب ديگر، هركدام با راه و روش خاص فقهي پايهريزي شد. حكومتهاي وقت و بعد از آن براي دستيابي به قدرت از اين مذاهب پشتيباني كرده و اختلاف آنها را مايه موفقيت و پيشرفت خود ميدانستهاند. در سالهاي آخر خلافت منصور دوانيقي كه مصادف با نخستين سالهاي امامت حضرت موسي بن جعفر (ع) بود بسياري از سادات ـ كه از عالمان و شجاعان و متقيان و حقطلبان اهل بيت پيامبر (ص) بودند و با امامان نسبت نزديك داشتند ـ شهيد شدند. اين بزرگان براي دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهي از منكر به پا ميخاستند و سرانجام با اهداي جان خويش به جوهر اصلي تعاليم اسلام جان ميدادند و جانهاي خفته را بيدار ميكردند. سركوب شيعيان در حكومت عباسيان ---------------------------------------- در سالهاي حكومت عباسيان، سادات، شيعيان و پيروان ائمه اطهار (ع) بدترين روزگاران را تجربه كردند كه از جمله آن، ماجراي «فخ» در زمان هادي عباسي است. حسين بن علي بن عابد از فرزندان حضرت امام حسن (ع) كه از بزرگان علماي مدينه و رئيس قوم بود، به ياري عدهاي از سادات و شيعيان در برابر بيدادگري عبدالعزيز عمري كه مسلط بر مدينه شده بود، قيام كرد و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادي از مخالفان را كشت. سرانجام دشمنان، اين سادات شجاع را در تنگناي محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عدهاي را نيز اسير كردند. بدنهايي كه در بيابان ماند، طعمه درندگان صحرا شد. رفتار سركوبگرانه عباسيان به اينجا ختم نميشود. اين خلفا صدها سيد را زنده زنده زير ديوارها و ميان ستونها گچ گرفتند و صدها تن را نيز در تاريكي زندانها حبس كردند و به قتل رساندند. جالب آنكه همه اين جنايتها را زيرپوشش اسلام و به منظور فروخواباندن فتنه انجام ميدادند. تصميم به تبعيد ---------------- امام كاظم (ع) به روشني ميديد كه خلفاي ستمگر در پي تباه كردن و از بين بردن اصول اسلامي و انسانياند و هر روز دستشان به خون صدها انسان بيگناه آلوده ميشود. او بيآنكه بيمي به دل راه دهد، به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگي ميكرد و از گردآوري و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياي آنان غفلت نداشت. آن زمان كه امام (ع) در مدينه بود، هارون كساني را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و كنار خانه امام (ع) ميگذرد، وي را آگاه كنند، چرا كه از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام (ع) سخت بيمناك بود. از طرفي، بسياري از كارگزاران حكومت عباسي از شيعيان و دوستداران اهل بيت (ع) بودند و دستورات امام كاظم را پيگيري ميكردند. يكي از اين افراد، علي بن يقطين صدراعظم دولت عباسي بود و به دستورات حضرت عمل ميكردند. سخنچينان از علي بن يقطين نزد هارون سخن گفته و بدگويي كرده بودند، اما امام (ع) به وي دستور فرمود با تقيه در دستگاه هارون بماند و به كمك شيعيان و هواخواهان آل علي (ع) و تزويج مذهب و پيشرفت كار اصحاب حق، همچنان پاي فشارد. سرانجام بدگوييهايي كه اطرافيان از امام كاظم (ع) كردند در وجود هارون كارگر افتاد و در سفري كه در سال 179 هـ.ق به حج رفت، بيش از پيش به عظمت معنوي امام (ع) و احترام خاصي كه مردم براي امام موسي الكاظم (ع) قائل بودند، پي برد. هارون سخت از اين جهت، نگران شد. وقتي به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اكرم (ص) را زيارت كرد، تصميم بر جلب و دستگيري امام (ع) يعني فرزند پيامبر را گرفت. هارون در زيارت قبر رسول خدا از وي به خاطر دستگيري فرزند گرامياش عذرخواهي كرد، اما اين اقدام خود را رفع فتنه از اسلام قلمداد كرد. او در برابر حرم شريف نبوي گفت: يا رسولاللّه! از تو پوزش ميخواهم كه موسي بن جعفر (ع) را به زندان ميافكنم، زيرا او ميخواهد امت تو را برهم زند و خونشان را بريزد. او كه تفرعن و خودخواهي از صفات اصلياش بود و ادعا داشت كه هرجا آفتاب بتابد، سرزمين و قلمرو اوست، دستور داد چند كجاوه با كجاوه امام (ع) بستند و بعضي را نابهنگام و از راههاي ديگر بردند تا مردم ندانند كه امام (ع) را به كجا و با كدام كسان بردهاند و يأس بر مردم چيره شود و به نبودن رهبر حقيقي خود خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام (ع) بيخبر بمانند. اين كارها نشان دهنده بيم و هراس دستگاه از امام (ع) و ياراني بود كه گمان ميكردند هميشه امام (ع) آماده خدمت دارد. هارون ميترسيد اين ياران باوفا در چنين هنگامي شمشيرها را بردارند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين بود كه با خارج كردن دو كجاوه از دو دروازه شهر، اين امكان را از طرفداران آن حضرت گرفت و كار تبعيد امام (ع) را فريبكارانه و با احتياط انجام داد. عوامفريبي پس از شهادت امام --------------------------------- هارون ابتدا دستور داد امام هفتم (ع) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسي بن جعفر بن منصور كه حاكم بصره بود، نوشت، يك سال حضرت امام كاظم (ع) را زنداني كند. پس از يك سال والي بصره را به قتل امام (ع) مأمور كرد، اما او از انجام دادن اين قتل عذر خواست. هارون، امام را به بغداد منتقل كرد و به فضل بن ربيع سپرد. مدتي هم حضرت كاظم (ع) در زندان فضل بود. در اين مدت و در اين زندان، امام (ع) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند مشغول بود تا اينكه هارون، فضل را مأمور قتل امام (ع) كرد، اما وي نيز از اين كار كناره جست. چند سال امام (ع) از اين زندان به آن زندان انتقال مييافت كه طول مدت حبس آن حضرت را بين 4 تا 14 سال نوشتهاند. او در زندانهاي تاريك و سياهچالهاي وحشتناك، به راز و نياز ميپرداخت و خداوند متعال را بر اين توفيق سپاس ميگزاشت. عاقب آن امام در سال 183 هجري در سن 55 سالگي به دست مردي ستمكار به نام سندي بن شاهك و به دستور هارون مسموم و شهيد شد. هارون پس از شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسي بن جعفر (ع) مسموم نشده، بلكه به مرگ طبيعي از دنيا رفته است. چون آن حضرت وفات يافت، سندي بن شاهك، جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببينند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در بابالتبن از مقابر قريش دفن كردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا كرد و مورد توجه واقع شد؛ به گونهاي كه شهر كاظمين از آن روز بنا شد و روي به آبادي گذاشت. انتهاي پيام/ح
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 507]