واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشتی از یحیی یثربی؛
بهار در همه فرهنگها موردتوجه بوده است/ نوروز؛ نه خرافه و نه بدعت
شناسهٔ خبر: 3573110 - یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۳
دین و اندیشه > اندیشمندان
بهار در همه فرهنگها مورد توجه بوده و شادمانیهای وداع سرما و زمستان و استقبال از بهار و رویش، یک شادمانی فطری برای انسانهاست که در عرفان و ادبیات فارسی هم رسوخ پیداکرده است. به گزارش خبرنگار مهر، به مناسبت فرارسیدن عید نوروز، یادداشتی از یحیی یثربی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی از نظرتان می گذرد؛ امروزه، نوروز در دنیا به عنوان جشن ملی ایرانیان به رسمیت شناخته است. این مراسم ریشه در سنت آباء و اجدادی ما دارد. از سالهای پیش از انقلاب همیشه این بحثها بود که آیا نوروز عید اسلامی است، عدهای میگفتند این مراسم خرافه است و برگزاری آن صحیح نیست. باید توجه داشت خرافه چیزی است که در باور مردم جای بگیرد، بدون این که هیچ زیربنای عقلانی و استدلالی داشته باشد. بدعت هم چیزی است که سنتها را زیرپا میگذارد. درحالی که، نوروز و تمام مراسم و آداب آن، نه خرافه است و نه بدعت و نه هیچگونه خطری برای اعتقادات اسلامی مسلمانان دارد. کسی که آتش روشن میکند یا سیزده بدر به دامن طبیعت میرود هیچ به این فکر نمیکند که آئین زرتشتی را اجرا میکند، بلکه رنگ و آب اسلامی هم به این مراسم داده می شود. مردم فقط به فکر شادیهای دستهجمعی هستند، همانطور که عزاداریهای دستهجمعی برپا میکنند. میشود این شبهه را ایجاد کرد که نوروز یک خرافه است، ولی باید گفت یک خرافه فکری نیست. اگر هم خرافه به شمار آید، یک خرافه احتیاطی است؛ یعنی مثل رمالی و فالگیری و تعبیر خواب و دعانویسی برای مردم هیچ ضرری ندارد، بلکه ابزاری برای شادیهای عمومی و ملی است. بهار در همه فرهنگها مورد توجه بوده و شادمانیهای وداع سرما و زمستان و استقبال از بهار و رویش، یک شادمانی فطری برای انسانهاست که در عرفان و ادبیات فارسی هم رسوخ پیداکرده و شاعران زیادی به آن پرداختهاند. بهار آنقدر با طراوت است که ما پیروزی انقلاب در زمستان را به عنوان بهار انقلاب و رمضان را به عنوان بهار قرآن یاد میکنیم و انقلابهای مردم عرب منطق هم به ربیعالعربی تشبیه شده است. در پایان به خاطره کوتاهی از دوران کودکی ام اشاره می کنم. من متولد روستای چراغ تپه هستم که در شمال شهر کنونی تکاب در آذربایجان غربی قرار داشته و ناحیه ای است سرسبز و خنک. معبد اصلی ساسانیان، یعنی آتشکده آذرگشسب در نزدیکی این روستا قرار دارد که هم اکنون با نام تخت سلیمان شناخته می شود و از آثار دیدنی استان آذربایجان غربی است. من متولد سال ۱۳۲۱ هستم و روستای ما تا سال ۱۳۴۲ یا ۱۳۴۳ مدرسه نداشت. بچه ها در مکتبخانه درس می خواندند. میرزای مکتب که بچه ها را درس می داد، درآمد چندانی نداشت. اما، از فرصت های مناسب برای کسب درآمد استفاده می کرد، از جمله هر شاگردی که قرآن را ختم می کرد، او را با آیین ویژه ای با دست های بسته به خانه پدرش می بردیم و از پدر چیزی برای میرزای مکتب می گرفتیم. از چند خشت قند گرفته تا یک بره، هرکس به نسبت توان خود چیزی می داد. یکی دیگر از این فرصت ها وقتی بود که زنی نوزاد پسر به دنیا می آورد. ما شاگردان مکتب، به دم خانه آن شخص رفته و اشعاری را با مضمون تبریک تولد بچه می خواندیم و چیزی می گرفتیم و به میرزا تحویل می دادیم. البته، میرزا هم در برابر این کارها یک بعد از ظهر را به ما مرخصی می داد تا بازی کنیم. فرصت دیگر نوروز بود. میرزا برای بچه هایی که وضع خوبی داشتند، نوروزنامه می نوشت که عبارت بود از یکی دو دایره در یک ورق بزرگ که آن را با پرگاری که از چوب می تراشیدند، رسم می کرد و سپس آن دایره را با همان پرگار به چندین بیضی تقسیم می کرد. این بیضی ها را رنگ های مختلف زده و با خط خود اشعاری در وصف نوروز و بهار در بالا و پایین این دایره ها می نوشت. بچه ها آن را به خانه برده و چیزی از والدینشان گرفته و به عنوان عیدی به میرزا می دادند. میرزا این کار را برای بچه های فقیر انجام نمی داد، زیرا والدین آن ها چیزی نداشته تا به او بدهند و شرمنده می شدند. اما در این میان بچه های فقیر هم تحقیر می شدند، چون نوروزنامه نداشتند. من که حدود شش یا هفت سالم بود و جزء این بچه های فقیر بودم، پرگاری همانند پرگار میرزا از چوب درست کردم و دیدم چه راحت می توانم دایره بکشم و برای اولین بار با دست خود یک دایره رسم کردم و با کمی تمرین توانستم آن خانه های بیض شکل را هم تا حدودی رسم کنم. شب در خانه از روی نوروزنامه کودک همسایه اشعاری را روی آن نوشتم. فردا آن را در دست گرفته و به مکتب رفتم. وقتی میرزا آن را دید خیلی خوشحال شد و به تشویق من پرداخت. آن گاه به من گفت از این ها چندتای دیگر درست کن و پیش از رسیدن نوروز به من بده تا آن را به بچه های دیگر بدهم. من این کار را کردم، اما او خودش آن ها را به بچه ها نداد، بلکه از من خواست خودم این کار را بکنم. آن روز نفهمیدم چرا، ولی بعدها فهمیدم که میرزا نمی خواست خانواده بچه ها از ندادن عیدی به وی خجالت بکشند. انشاءالله سال نو و بهار زیبا برای همه انسان ها، مخصوصا برای ایرانیان خوش ذوق و خوش سلیقه مبارک باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]