تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804367386
![نمایش مجدد: سنگر تکانی نوروزی در جبهههای دیروزی! refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
سنگر تکانی نوروزی در جبهههای دیروزی!
واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
![سنگر تکانی نوروزی در جبهههای دیروزی! سنگر تکانی نوروزی در جبهههای دیروزی!](http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/styles/node_thumb_4/public/content/images/story/94-12/25/farhangnews_189609-539669-1458018216.jpg?itok=6VKzT4yA)
سنگر تکانی نوروزی در جبهههای دیروزی! بدتر از من بلایی بود که سر رضا آوردند. او دیگر جوراب پایش نبود. یک تکه خرج اشتعالی توپ لای انگشتان پایش گذاشتند و با یک کبریت، کاری کردند که طفلکی کم مانده بود با سرعت 100 کیلومتر در ساعت بهجای تانکر آب، برود طرف عراقی ها.
به گزارش فرهنگ نیوز، حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی که در شبکه های اجتماعی منتشر کرد، نوشت:
سنّت شده بود. هیچ کاریش نمیشد کرد. ولی از همه جالب تر این بود که در یک محور جبهه، هر کدام از نیروها متعلق به شهر و شهرستانی خاص بودند. تعدادی از آمل و بابل، چندتایی از کرمانشاه، دو سه تایی هم که ما بودیم، از تهران.
اصلاً احتیاج نبود به تقویم نگاه کنی؛ نسیم خوشی که در کانال ها و شیارها میدوید، حکایت از بهار داشت. پرندههای خوش الحانی که بر روی تخته سنگ ها، میان سبزههای نورَس میپریدند و آواز سر میدادند، خبر از نو شدن سال داشتند.
![](http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/94-12/25/farhangnews_189609-539668-1458018216.jpg)
خیلی قشنگ بود. ناخواسته سر وصدای خمپاره و تیراندازی هم کم میشد. انگار عراقی ها هم به "سال نوی شمسی" اعتقاد داشتند!
رسم "خانه تکانی" از آن برنامههای جالب سال نو بود که من یکی ـ درتهران که بودم ـ همواره از آن میگریختم. هر چه مادرم میگفت به او کمک کنم و فرش و پردهها و... را بشویم، به بهانهای از خانه میزدم بیرون. چهارده ـ پانزده سال که بیشتر سن نداشتم، همیشه احساسم این بود که پدر و مادر، صاحب خانه هستند و من اولادشان، پس وظیفه اصلی خانه تکانی با آنهاست.
از عید هم فقط آجیل خوردن، خود را با شیرینی خفه کردن و بازی با بچههای فامیل را بلد بودیم. دست آخر هم عیدی گرفتن از همه شیرین تر بود. چیزی که هنوز نرفته به خانه فامیل، به پدرمان میگفتیم که زود بلند شوبرویم، و همه برای گرفتن عیدی بود.
ولی جبهه دیگر این حرف ها را نداشت. با وجودی که سن و سالی نداشتیم، خودمان شده بودیم صاحب خانه. گودالی کوچک در سینه سخت کوه های سنگی گیلانغرب کنده بودیم؛ اطراف آن را با کیسه گونی های پر ازخاک محصور کرده و ورقهای فلزی نقش سقف را بازی میکرد. چند کیسهگونی و مقداری خاک نیز حکم بتون آرمه و آسفالت بام را داشتند. یک لایه کلفت مشما که بر روی آنها میکشیدیم، پشت بام سه چهار متری کاملا ایزوگام میشد.
باید خانه تکانی هم میکردیم. کسی دستور نمیداد، خودمان میدانستیم. هر چند که همه جبههها، نظافت سنگر برایشان حکم اجباری پیدا کرده بود، ولی خانه تکانی سال نو فرق میکرد. بهانهای بود که شکل و شمایل سنگر را هم بفهمی نفهمی عوض کنیم. اگر جا داشت کف سنگر را بیشتر گود میکردیم تا از دو لا رفتن کمرمان درد نگیرد. در دیواره سنگی هم جایی به عنوان طاقچه میکندیم و مهر نماز و قرآن ها را آن جا قرار میدادیم. اینطوری مجبور نبودیم موقع خوابیدن، مثل ماهی کنسرو به همدیگر بچسبیم.
پتوها را از کف نم گرفته سنگر بیرون میبردیم. رودخانهای که آن سویتپه بود، با آب گرمش، تنمان را صفا میداد و پتوها را میشستیم. از صبح تا غروب کسی داخل سنگر نمیشد. فقط یک نفر آن جا را جارو میکشید و منتظر میماندیم تا نم آن خشک شود.
پر کردن سوراخ موش ها یک وظیفه مهم بود. نه گچ داشتیم، نه سیمان. مجبور بودیم یک تکه سنگ با لبههای تیز، در دهانه ورودی لانه شان فرو کنیم ولی آنها هم بیکار نمینشستند، پاتک میزدند و در کمتر از یکی دو روز، از جایی دیگر که اصلاً احتمالش را نمیدادیم، کانال میزدند و راه خروج پیدا میکردند.
![](http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/94-12/25/farhangnews_189609-539669-1458018216.jpg)
این جور مواقع کار و کاسبی تله موش های چوبی کوچک که جزو واجبات هر سنگر بود، سکه بود. یک گوشه از اتاق بزرگ تدارکات محور در شهرگیلانغرب، مملو بود از این تله موش ها. بعضیها آکبند بودند و بعضیها قسمتی از بدن موش ها بر دیواره شان به چشم میخورد! همه آنها بوی خاصی میدادند. هر چه که بودند، دست کمی از عراقی ها نداشتند و دشمن محسوب میشدند. کاسه و بشقابها از دستشان امان نداشت. اگر تنبلی میکردی و ظرف غذا را نمیشستی، نیمههای شب با صداهای شلپ شلپ بیدارمیشدی و میدیدی موش ها با زبان خود کاسهها را برق انداختهاند!
"پاتک" زدنشان هم کم از عراقی ها نداشت. نصف شب فریادت به هوا میرفت. یکی انگشت پایت را گاز میگرفت، یکی دستت را و یکی میپرید توی صورتت. بگذریم زیاد موش بازی در آوردیم!
سنگر که تمیز میشد، حال و هوای دیگری داشت. فقط شانس آوردیم که پنجرههای 40*30 سانتی متر هیچ شیشهای نداشتند که مجبور باشی به دستور مادرت آنها را برق بیندازی! یک تکه گونی زمخت بهتر از هزار نوع شیشه نقش بازی میکرد. فقط کافی بود آن را بالا بزنی تا کلی نسیم به داخلسنگر هجوم بیاورد و وجودت را صفا بخشد.
من یکی حال و حوصله سال تحویل را نداشتم. برخلاف دوران کودکی، رفتم و گوشه سنگر خوابیدم. یکی از بچهها کتری بزرگ را که صبح، کلی با زحمت با خاک و گونی شسته بود بلکه کمی از سیاهی آن کاسته شود، روی والور گذاشت که بوی تند نفت آن و شعله زردش، حال همه راگرفته بود ولی چه میشد کرد؟!
در عالم خواب، خود را داخل سنگر دیدم، درست در لحظه تحویل سال، خواب بودم یا بیدار نمیدانم. فقط یادم است یک باره دیدم کف پایم شعله ور شده و میسوزد. سریع از خواب پریدم. دیدم غلام بود. از بچههای تبریز. سر شب بهم تذکر داد که اگر موقع تحویل سال بخوابم، بدجوریبیدارم خواهد کرد، ولی باور نمیکردم این جوری! فندک نفتی خود را زیر جورابم گرفته و در نتیجه جورابی را که کلی به آن دل بسته بودم که تا آخردوره سه ماهه ماموریت با خود داشته باشم، آتش گرفت و پای بنده هم بعله!
بدتر از من بلایی بود که سر رضا آوردند. او دیگر جوراب پایش نبود. یک تکه خرج اشتعالی توپ لای انگشتان پایش گذاشتند و با یک کبریت، کاری کردند که طفلکی کم مانده بود با سرعت 100 کیلومتر در ساعت بهجای تانکر آب، برود طرف عراقی ها.
با همه اینها، کسی اخم نمیکرد. همه میخندیدند. حتی مجروحین بازی.از خنده بچهها خندهام گرفت. حق داشتند. باید برمی خاستم و پس ازخواندن دعای تحویل سال، آیهای از قرآن را میخواندیم و سپس روییکدیگر را میبوسیدیم و فرارسیدن سال نو را تبریک میگفتیم. اینها که سنّت بدی نبود.
چهارشنبه سوری با آن همه بدی اش، کلی تیر و آر. پی. جی طرف عراقی ها زدیم که بیچارهها هول برشان داشت که نکند ما قصد حمله داریم. مگر خود من نبودم که پتویی سیاه روی سرم انداختم و درحالی که با قاشق به پشت کاسه میزدم، جلوی سنگر بچهها رفتم و مثلاً سنّت "قاشق زنی" را احیا کردم؟ از شانس بدم، برادر "کاظم نوروزی" ـ مسئول محور ـ در سنگر بچهها بود و پتو را که زد کنار، کلی کنف شدم و بچهها از خدا خواسته، زدند زیر خنده. حسین که یک مشت فشنگ ریخته بود توی کاسهام، پرید و کاسه را از دستم قاپید و دررفت.
صبح روز بعد، هوا طراوت خاصی داشت. انگار یک شبه همه گیاهان سبز شدند. تپهها پر شده بودند از پروانههای بازیگوشی که بی توجه به جنگ و این حرف ها، میان گل های سفید تازه شکفته چرخ میخوردند و دنبال همدیگر میپریدند. عطر شبنم، سبزههای خیس خورده، بوی تند باروت نم کشیده که از خمپاره تازه منفجر شده بلند بود، شامهها را پر میکرد.
عید دیدنی و رفتن به سنگر بچهها، لباس هایی که شسته و زیر پتوی کف سنگر اتو خورده بودند و اگر کسی "عطر شاه عبدالعظیمی" داشت به همه میزد، حکایت از اولین روز سال نو داشت. داخل هر سنگر عکس زیبایی از امام آذین شده و به دیواره آویخته بود. تصویری شاد و خندان از امام. دیده بوسی، صلوات، ذکر حدیث و تلاوت چند آیه از قرآن؛ سرانجام بستههای کوچکی که تدارکات فرستاده بود، فضای جبهه را عیدی میکرد. نامه بچههای کوچک که از کیلومترها آن طرف تر از جبهه، از شهرهای مختلف آمده بود. کودکان و نوجوانان خوش سلیقه، کارت های تبریک نقاشی شده، مقداری شکلات و آجیل، یک خودکار، یک دفترچه سفید، و نامهای گذاشته و فرستاده بودند.
"برادر عزیز رزمنده سلام... من چون سنم به حدی نبود که به جبهه بیایم این عیدی را از پول خودم برای شما تهیه کردم و فرستادم امیدوارم در صفحه اول دفترچه، پاسخ نامهام را بنویسی و برایم بفرستی و مرا خوشحال کنی که یک رزمنده هدیهام را پذیرفته است ...
برادر کوچک تو ..."
![](http://farhangnews.ir/email.jpg)
94/12/25 - 08:33 - 2016-3-15 08:33:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]
صفحات پیشنهادی
امروز هم سنگرسازان بیسنگر را دریابیم
دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰ ۴۹ جهاد سازندگی نهادی انقلابی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 27 خرداد 58 به فرمان امام خمینی ره برای رسیدگی به مناطق محروم و دورافتاده ایران تأسیس شد به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه لرستان امام خمینی ره رهبر انقلاب اسلامسنگرهای اقتصادی را لیبرالها اشغال کردهاند
سنگرهای اقتصادی را لیبرالها اشغال کردهاند بسياري از سنگرهاي اقتصادي ما با تفکر ليبراليسم اشغال شده و نسبت آن با اقتصاد مقاومتي مانند جن و بسمالله است اين مطلب را علي شمخاني دبير شوراي عالي امنيت ملي روز گذشته در همايش اقتصاد مقاومتي عنوان کرد به گزارش تسنيم شمخاني سخنان خوسنگربان سابق منچستریونایتد بار دیگر درون دروازه می ایستد
بانک ورزش -ادوین فان در سار که مدت هاست اعلام بازنشستگی کرده دوباره درون دروازه خواهد ایستاد به گزارش بانک ورزش دروازه بان هلندی کسی است که هنوز مهار پنالتی نیکولا آنلکا در رقابت های اروپایی سال 2008 توسط او که منجر به قهرمانی یونایتد شد فراموش نشده است او اما قرار است این آخرغار سنگریز علویجه | معرفی جاذبه های گردشگری ایران
از پلیس راه اصفهان – قم که وارد جاده دهق – علویجه شوید پس از پشت سر گذاشتن 27 کیلومتر به جاده ای خاکی می رسید که اختصاص به مخابرات دارد و پس از 2 کیلومتر گذر در این جاده به غار سنگریز غار علویجه در کوهی که به همین نام مشهور است خواهید رسید این غار از جمله غارهایمسجد سنگر و پایگاه فرهنگی در مقابل نفوذ دشمن است
به گزارش خبرگزاری بسیج از خلخال سرهنگ پاسدار مصطفی کریمی در مراسم جشنواره تجلیل از برترین های حلقه شجره طیبه صالحین شهرستان خلخال در محل مجتمع فرهنگی ارشاد خلخال گفت مسجد سنگر و پایگا ه فرهنگی در مقابل نفوذ دشمن عنوان و گفت در هشت سال دفاع مقدس رزمندگان با تعالیم رزمی و آموزشیاشغال سنگرهای اقتصادی با تفکرلیبرالیسم
اشغال سنگرهای اقتصادی با تفکرلیبرالیسم دبیر شورای عالی امنیت ملی گفت بسیاری از سنگرهای اقتصادی ما با تفکر لیبرالیسم اشغال شده و نسبت آن با اقتصاد مقاومتی مانند جن و بسمالله است به گزارش فرهنگ نیوز علی شمخانی صبح امروز در همایش اقتصاد مقاومتی اظهار داشت در روزهای آغاز جنگ براهمایش مسجد سنگر اسلام و انقلاب
همایش مسجد سنگر اسلام و انقلاب همایش مسجد سنگر اسلام و انقلاب بعدازظهر امروز سه شنبه با حضور حجت الاسلام سید محمود علوی وزیر اطلاعات در سالن سازمان حج و زیارت برگزار شد سبحان بیرانوند ۱۳۹۴-۱۲-۱۸ ۱۹ ۳۸ برچسبها تجلیل از نفرات برگزیده علوی وزیر اطلاعات همایش مسجد سنگر اسلام و انقلعکس / رزمندگان اصفهانی در حال ساخت سنگر
شهیدخبر شهیدنیوز تصویری از ساخت سنگر توسط رزمندگان اصفهانی در دوران دفاع مقدس برای مقابله با رژیم بعثی در شبکه های اجتماعی انتشار یافت ب دفاع پرسچهارشنبه ۱۹اسفند۱۳۹۴ادوین فن در سار برمی گردد؛ سنگربان هلندی در لیگ آماتوری بازی خواهد کرد
طرفداری-فینال لیگ قهرمانان سال 2011 برای بارسلونا فراموش نشدنی است و البته یک نفر از تیم بازنده آن فینال هم هست که آن بازی را هرگز فراموش نمی کند به نقل از Goal ادوین فن در سار قرار است در 45 سالگی یک بار دیگر و برای یک بازی به زمین سبز برگردد فن در سار بعد از آن فینالفوتبالسنگرهای اقتصادی ما با تفکر لیبرالیسم اشغال شده و نسبت آن با اقتصاد مقاومتی مانند جن و بسمالله است
سنگرهای اقتصادی ما با تفکر لیبرالیسم اشغال شده و نسبت آن با اقتصاد مقاومتی مانند جن و بسمالله است دبیر شورای عالی امنیت ملی گفت بسیاری از سنگرهای اقتصادی ما با تفکر لیبرالیسم اشغال شده و نسبت آن با اقتصاد مقاومتی مانند جن و بسمالله است جوان آنلاين علی شمخانی صبح امروز در هما-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها