تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799557202




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان اصغرتاته بخور


واضح آرشیو وب فارسی:پویش: در خبرها خواندیم ۶۰ کارمند که زمین خواری می کرده اند دستگیر شده اند. متأسفانه ما هرچی خبر را خواندیم متوجه نشدیم کارفرماها نیز دستگیر شده اند یا نه. خاطره: ما ١٦ تا بچه بودیم توی محله. از همه شلوغ تر هم، پسر همسایه ما به اسم اصغرتاته بخور بود که از همه بچه های محل بزرگ تر و گنده تر بود. به اصغرتاته بخور هم به این دلیل می گفتند تاته بخور که اگر شروع به خوردن چیزی می کرد تا تهش را درنمی آورد ول نمی کرد. برایش هم کاسه ماست و دیگ نذری فرقی نداشت. تا ته می خورد. خلاصه قصه این بود که اصغرتاته بخور رئیس ما بچه ها بود و ما یک طورهایی کارمندش بودیم و او کارفرما. مثلا می گفت بچه ها بزنید شیشه های خونه اون پیرزنه رو بیارید پایین. ما هم می آوردیم پایین. یا می گفت همه با هم و به اشاره او، زنگ همه خانه های کوچه را بزنیم و سریع در برویم. ما هم می زدیم و در می رفتیم. اما قضیه اینجاست که هربار یکی از ما بچه ها گیر می افتاد و یکی از افراد محله مچ ما را می گرفت و کتکش را ما می خوردیم. اصغرتاته بخور چی کار می کرد؟ در آن لحظه پاش را می زد به دیوار و توی جیبش دنبال چیزی می گشت. یک بار یادم است ما داشتیم با قلم مو به دستگیره در خانه ها چسب می مالیدیم که یکهو بابای ما در را باز کرد و مچ ما را گرفت. ما زدیم زیر گریه که «اووووئه اوووووئه... من نبودم... من نبودم... من یک کارمند ساده بیشتر نیستم... کارفرمای ما اون اصغرتاته بخور است...». بابای ما ناغافل کشیده را گذاشت زیر گوش ما. ما گفتیم «اووووئه... اوووووئه... چرا من رو می زنی؟ من کارمند ساده ای بیش نمی باشم... چرا من رو می زنی؟»بابای ما گفت: به دو دلیل. اول اینکه اصغرتاته بخور از همه شما بزرگ تر است و من می زنم زیر گوش تو که از همه کوچک تری تا حساب کار دست او بیاید. (یعنی مای ضعیف را می زد که اوی قوی بترسد؟ نباید برعکس باشد؟ ما هیچ وقت متوجه این موضوع نشدیم).دلیل دوم هم اینکه اصغرتاته بخور کجاست؟ من که نمی بینم. همین. این خاطره یکهو یادمان آمد و اصلا منظور خاصی نداشتیم. آچارکشی را چه به درافتادن با اصغرتاته بخور؟ روزنامه شرق/ در سرویس طنز سایت پویش، هر روز جدید ترین مطالب طنز و کاریکاتور را ببینید.


یکشنبه ، ۱۱بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پویش]
[مشاهده در: www.puyesh.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن