تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):راستى عزّت است و نادانى ذلّت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804606537




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دنیای این روزهای ناصر تقوایی


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
دنیای این روزهای ناصر تقوایی




شوخي مي‌كند، با لحني پر از شيطنت و خنده مي‌گويد: « از مادرها بپرسيد كه چرا نسلي مثل ما نمي‌آورند. مادرها هستند كه ديگر بچه‌هايي مثل ما تربيت نمي‌كنند و تحويل جامعه نمي‌دهند. هيچ‌كس جز مادرها مقصر نيست». قبل‌تر، از او پرسيده‌ام كه وقتي امثال او در سينماي ايران نيستند و فيلمي از آنها نمي‌بينيم، چه اتفاقي مي‌افتد؟ جدي پرسيده‌ام، اما جوابم را با شوخي و خنده مي‌دهد.





روزنامه اعتماد: شوخي مي‌كند، با لحني پر از شيطنت و خنده مي‌گويد: « از مادرها بپرسيد كه چرا نسلي مثل ما نمي‌آورند. مادرها هستند كه ديگر بچه‌هايي مثل ما تربيت نمي‌كنند و تحويل جامعه نمي‌دهند. هيچ‌كس جز مادرها مقصر نيست». قبل‌تر، از او پرسيده‌ام كه وقتي امثال او در سينماي ايران نيستند و فيلمي از آنها نمي‌بينيم، چه اتفاقي مي‌افتد؟ جدي پرسيده‌ام، اما جوابم را با شوخي و خنده مي‌دهد.


 با لحن خاص خود كه هميشه همين‌طور بوده؛ تركيبي از خنده و تلخي. ناصر تقوايي، ترجيح مي‌دهد كه شوخي كند و مسووليت نسلي را كه گمشده و من در سوالم از آنها به عنوان سينماگراني كه در دهه پنجاه، شصت، هفتاد و اوايل هشتاد، فرهنگ‌ساز بودند، اسم بردم، به گردن مادرهايي بيندازد كه امثال او و بهرام بيضايي و ديگراني ديگر را تربيت نمي‌كنند.


سكوت مي‌كنم و لبخند مي‌زنم، از سكوتم مي‌فهمد كه شوخي و خنده جواب نمي‌دهد و مي‌گويد: « ما هركدام از جايي آمده بوديم، نقش‌هاي خودمان را هم انجام داديم، بدهكار هيچ‌كس هم نيستيم».


 روي «نقش‌هاي خودمان را هم انجام داديم» تاكيد مي‌گذارد، تاكيدي كه براي جمله بعدي‌اش است و اينكه بازهم اعلام كند و اصرار كه ديگر كاري انجام نمي‌دهد و سينماي ايران كه نزديك به سيزده سال است فيلمي از او نداشته، ديگر فيلم تازه‌اي از او نخواهد داشت: « براي من ديگر بس است، من كارم را انجام دادم و ديگر نمي‌خواهم كاري انجام دهم، كافي است».


باورش سخت است، اينكه باور كني ناصر تقوايي با همه حساسيت‌ها نسبت به فيلم‌سازي، با همه دقت و البته سخت‌گيري كه در سينما داشت و با همه درخواست‌ها و آرزوهايي كه هرروز از طرفدارانش مي‌شنود يا هرچند وقت يك‌بار از مدير سينمايي، نخواهد كه فيلم بسازد. اما محكم مي‌گويد: « نمي‌خواهم كاري انجام بدهم و حالا ديگر نوبت جوان‌ها است». از اين «نخواستن» مي‌پرسم و تاكيدي كه روي كلماتش دارد. از دلتنگي كه محال است سراغ فيلمسازي مثل تقوايي نيايد و جواب مي‌گيرم: « از من نبايد بپرسيد، از آنهايي كه كنترل كردند و اجازه نداند كه بسازيم بايد بپرسيم».


 حالا ديگر تاكيدي روي كلمه‌ها نيست، تقوايي بدون تاكيد و آرام‌تر از قبل مي‌گويد: « تا وقتي اوضاع اين‌طور است، فيلمسازي ما هم فايده‌اي ندارد. فيلم بسازم كه چه شود؟! بالاخره در هر دوراني آدم‌هايي مثل من هستند، آدم‌هايي كه كار مي‌كنند، ديده نمي‌شوند يا كنترل مي‌شوند و بعد مي‌گذرد تا زمان همه‌چيز را مشخص كند».


حالا ديگر لحنش گلايه‌ و كنايه دارد، گلايه‌هايي كه مشخص مي‌كند اين فيلم نساختن و تصميم 
براي هميشه، چندان هم مطلوب و مورد قبولش نيست: « هميشه همين‌طور بوده. نگاه كه كنيد، حافظ هم در دوره‌ خودش بارها و بارها مجبور شده ديوانش را بشورد و كاغذها را سفيد كند. اما گذشته و حالا ما حافظ را مي‌شناسيم و قدرش را مي‌دانيم. نسل ما هم همين است. حالا نه من فيلم مي‌سازم، نه بيضايي و... اما، زمان مشخص مي‌كند. حالا ديگر وظيفه ما نيست، وظيفه شما جوان‌هاست كه فكري به حال آينده كنيد».


حالا ديگر لحنش جدي است، آنقدر كه مي‌شود با درك و فهم اين جواب‌ها، تنها سوال و آخرين سوال را پرسيد؛ پس دلتنگي كجاست. و جواب مي‌گيرم: « دل‌تنگي نيست، كافي است ديگر».
و به اين ترتيب اين گپ و گفت كوتاه با حركت سينوسي نموداري كه از جملات شوخ و سرحال شروع مي‌شود، در نقطه عطف جدي و قاطع قرار مي‌گيرد و با آرامش به پايان مي‌رسد.






تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن