تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عقل راهنمايى مى  كند و نجات مى  دهد و نادانى گمراه مى  كند و نابود مى  گرداند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820534054




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مگر شما نبودید که نامه نوشتید و فرزند پیامبر را سوی خود خواندید؟


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: با کاروان حسینی تا اربعین
مگر شما نبودید که نامه نوشتید و فرزند پیامبر را سوی خود خواندید؟

هفتم محرم


شناسهٔ خبر: 2946070 - چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۴
هنر > سینمای ایران

در روزشمار وقایع حسینی روزی اشراف کوفه سپاهیان امام حسین (ع) را به بستن آب تهدید می کنند و عابس یکی از یاران بیان می کند که این کوفیان بودند که به فرزند پیامبر نامه نوشتند و او را به کوفه خواندند. خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت می‌کند و امروز هفتم محرم، سی یکمین یادداشت وی را می‌خوانید: هفتم محرم «اشراف، سربازان را به کنار فرات گماردند و بتاخت سوی خیمه گاه آمدند. به خیمه گاه که رسیدند، اسب گرداندند و عمرو بن حجاج فریاد کرد. گفت: از امروز آب بی‏اب! شبث بن ربعی گفت: راهی پیش رو ندارید جز بیعت با یزید. و ابن اشعث گفت: به دستور ابن زیاد آب را برویتان بستیم شاید سر عقل بیایید. کاروانیان با شمشیرهای آخته، برابر آنان به صف شدند. مسلم بن عوسجه گفت: کجا رفت آن الفاظ پُرفریب، سرسبزی باغ ها و رسیدن میوه‏ ها و جوشیدن چشمه ها؟ عمرو بن حجاج جواب داد: داستان از این حرف ‏ها گذشته، فکری به حال خودتان کنید. عابس گفت: اشراف کوفه! مگر شما نبودید که نامه نوشتید و فرزند پیامبر را سوی خود خواندید؟ قحط آب است یا قحط معرفت؟ شبث بن ربعی گفت: حرف تنها که قیمت ندارد. حبیب بر آنان نهیب زد: فریب شیطان را نخورید، مگر شما چند سال دیگر زنده می‏ مانید؟ ابن اشعث گفت: ما با حسین سر جنگ داریم مگر آنکه با یزید بیعت کند. بُریر گفت: سرنوشت‏تان را به باطل گره نزنید. پدران‏تان هم بیعت‏ شکنی کردند که سال‏ ها درمانده شدند. شما به پدران‏تان اقتدا نکنید. عباس، سواره از بلندای تپه قد کشید و با لحظه ای تامل از تپه سرازیر شد. شبث بن ربعی سر اسب گرداند و رو به دیگران کرد. گفت: برویم. اشراف سوی اردوگاه تاختند و زهیر قدمی پیش گذاشت. و فریاد زد: حق این سوی میدان است.  و سپس آرام با خود گفت: چرا این را نمی فهمید.»









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 208]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن