تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص): طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است. خداوند جويندگان دانش را دوست دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798490786




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سینمای ترور در ایران و جهان / بخش 2 می‌کشم پس هستم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سینمای ترور در ایران و جهان / بخش 2
می‌کشم پس هستم
اگر واژه‌ی ترور را به معنای وحشت بگیریم و فیلم‌های این نوع سینما را تبارسنجی نماییم، می‌توانیم ردپای آن را از نخستین روزهای سینما و در همان فیلم‌های صامت پیدا کنیم. فیلم‌هایی که بعداً ژانر سینمای هراس را به‌ وجود آوردند.

خبرگزاری فارس: می‌کشم پس هستم



به گزارش خبرگزاری فارس - سعید مستغاثی، در سال 1950 فیلمی در سینماهای آمریکا اکران شد که در آن یک بیگانه‌ی غیرآمریکایی بیماری طاعون را در شهر نیواورلئان شیوع می‌دهد و توسط یک گنگستر سابقه‌دار به نام «بلاکی» و هم‌دستش «فیچ» به قتل می‌رسد، درحالی‌که خود بلاکی مبتلا به طاعون شده و مانند یک بمب مخرب رواج ویروس در شهر می‌چرخد. در این‌جا پلیسی به نام «سروان وارن» و دکتری به نام «کلیتن رید» که متوجه طاعون شده‌اند به همراه فیچ برای یافتن بلاکی و قرنطینه کردن وی تلاش می‌کنند. این فیلم که «وحشت در خیابان‌ها» نام داشت توسط «الیا کازان»، فیلم‌ساز معروف آمریکایی ساخته شد که در همان سال‌ها در جریان مک‌کارتیسم، بسیاری از همکارانش را لو داده بود. فیلمی که می‌تواند به‌طور کامل پدیده‌ی ترور و وحشت از نگاه هالیوود را در جامعه‌ی آمریکایی معنی نماید؛ یک بیگانه ویروسی مرگبار را در جامعه‌ی آمریکا سرایت داده است، یک گنگستر او را به قتل می‌رساند و حالا به‌عنوان ضدقهرمان در معرض خطر است.   نکته‌ی جالب این است که این فیلم در آستانه‌ی یکی از تروریستی‌ترین وقایع تاریخ آمریکا و جهان یعنی مک‌کارتیسم به نمایش درآمد که بسیاری از آزادی‌خواهان و فیلم‌سازان و هنرمندان آمریکایی را به بهانه‌ی مخالفت با سیستم سرمایه‌داری ایالات متحده، پای میز محاکمه کشاند، به زندان انداخت و یا از آمریکا تبعید کرد. فیلم‌سازانی مانند «چارلی چاپلین»، «مارتین ریت»، «درک بوگارد» و... . کازان، فیلم‌سازی بود که خود در جریان مک‌کارتیسم، با ژنرال مستبد و دیکتاتور آمریکایی همکاری بسیاری داشت به گونه‌ای که حتی سال‌ها بعد وقتی می‌خواستند از کازان در مراسم اسکار تقدیر کنند، عملکرد او در جریان مک‌کارتیسم فراموش نشده بود و برخی فیلم‌سازان در سالن کداک تئاتر به این تقدیر اعتراض داشتند.   اولین فیلم تروریستی تاریخ سینما قتل، کشتن، ایجاد وحشت، غارت و دزدی و راهزنی (که همه‌ی این واژه‌ها می‌تواند به معنای ترور باشد) در سینمای غرب و به‌ویژه هالیوود، یکی از محوری‌ترین دستمایه‌های دراماتیک بوده و هست و در بیشتر ژانرهای سینما نیز اعم از وسترن، گنگستری، ملودرام، کمدی، علمی-افسانه‌ای، هراس، انیمیشن و... ظاهر شده است. از سویی سینمای غرب، بر اساس اسطوره‌های یونان باستان و متون کلاسیک (که آن‌ها را اسلاف خود می‌دانند) همان 36 وضعیت نمایشی معروف را برای خود قائل است (همان 36 وضعیت نمایشی که «ژرژ پولتی» آن را به رشته‌ی تحریر درآورده و امروزه از متون ثابت اغلب دانشکده‌های هنرهای نمایشی در سراسر دنیا و متأسفانه کشور ماست). از این 36 وضعیت نمایشی، حدود 20 وضعیت به‌طور مستقیم و 9 وضعیت به‌طور غیرمستقیم به قتل و خشونت و راهزنی (یعنی مجموعه‌ای که می‌تواند عنوان تروریسم به خود بگیرد) ارتباط دارد. از سوی دیگر، بنیاد جامعه‌ی غرب –به‌ویژه آمریکا- بر مبنای خشونت شکل گرفته؛ از همان زمان که فاتحان قاره‌‌ی نو با نسل‌کُشی بومیان و سرخپوستان سعی کردند تا حاکمیت خود را بر این قاره تحقق بخشند و سرزمین آن‌ها را تیول مشتی دزد دریایی و غارتگر اقیانوس‌ها گردانند تا برقراری برده‌داری به قیمت کشتار و بی‌خانمانی بیش از 200 میلیون سیاهپوست از جنگ‌های خشونت‌بار شمال و جنوب و تا لحظه لحظه‌ی تاریخ این امپراتوری سلطه که سرشار از جنایت و خشونت است و به انحاء مختلف در سینمایش نیز نمود و بروز پیدا کرده است. فاتحان قاره‌ی ‌نو، پس از نسل‌کشی بومیان و سرخپوستان، بر سر زمین و آب و طلا به جان هم افتادند و فردی و گروهی به قتل و غارت و کشتار هم‌نوعان خود برآمدند، به حقوق و قلمرو و شخصیت یکدیگر تجاوز کردند و این تجاوز و غارت و ستمکاری به صورت یک نوع سبک ‌زندگی در غرب درآمد و از همین رو بود که آن سرزمین را «غرب وحشی وحشی» نامیدند. در واقع خشونت و تروریسم را می‌توان در رگ و پی و بند بند و سلول سلول جامعه‌ی غرب صلیبی/صهیونی یافت. در این غرب وحشی وحشی، افرادی با عنوان وسترنر حکم می‌راندند که خود را ورای هر قانون و قاعده و اصولی فرض می‌کردند و اگر قانونی هم وضع می‌شد، قانون من‌درآوردی همان وسترنرها بود. در واقع می‌توان اولین تروریست‌های عصر جدید را همین وسترنرها دانست. از همین روی، نخستین فیلم تروریستی تاریخ سینما، اولین فیلم وسترن این تاریخ یعنی اثر معروف «ادوین اس پورتر» در سال 1902 به نام «سرقت بزرگ قطار» است که در آن گروهی راهزن با ایجاد وحشت و ترور، دست به سرقت قطاری می‌زنند. ماجرایی واقعی که یک سال قبل از ساخت فیلم، توسط «رابرت لیروی پارکر» و «هری لنگ» در غرب آمریکا اتفاق افتاده بود. آن دو بعدها به نام‌های «بوچ کاسیدی» و «ساندنس کید» معروف شدند. «جرج روی هیل» نیز در سال 1969 فیلمی درباره‌ی این دو راهزن ساخت به نام «بوچ کاسیدی و ساندنس کید» با بازی «رابرت رد فورد» و «پل نیومن». در حالی که پیش و پس از آن هم، ده‌ها فیلم درباره‌ی دو راهزن فوق ساخته شده بود. در واقع بوچ کاسیدی و ساندنس کید، اولین تروریست‌های تاریخ هستند که بر پرده‌ی سینما نقش بسته و تصویر مثبت و دلنشینی از اعمال آن‌ها به نمایش درمی‌آید. راهزنی و سرقت و کشتار و ایجاد وحشت در قطارها و دلیجان‌ها و بانک‌ها، همگی در عرف جامعه‌شناسی اعمالی تروریستی محسوب می‌شوند و در طول تاریخ، همواره کسانی که به این اعمال دست یازیده‌اند، تروریست خوانده شده و نکوهش شده‌اند. اما وقتی این تروریست‌ها در شکل و شمایل وسترنر و کابوی و اسطوره‌های فرهنگ آمریکایی قرار می‌گیرند، رنگ و بوی قهرمان می‌یابند و به‌صورت مثبت بر پرده‌ی سینما نقش می‌بندند. فیلم سرقت بزرگ قطار را می‌توان سرآغاز ژانر وسترن به شمار آورد؛ ژانری که از دیرپاترین ژانرهای سینمایی محسوب می‌شود. داستان این فیلم از رایج‌ترین قصه‌های فیلم‌های وسترن در طی سالیان دراز قرار گرفت. همواره بانک‌ها، قطارها یا دلیجان‌هایی با پول یا اشیاء گران ‌قیمت یا افراد معروف مورد هجوم یاغیان و دزدان و راهزنان و در واقع تروریست‌ها قرار می‌گرفت و همین موضوع، دستمایه‌ی قصه‌های متفاوت و مختلف واقع می‌شد.   وسترن؛ نخستین پرده‌ی نمایش تروریسم ‌درواقع می‌توان ژانر وسترن را اولین و مهم‌ترین گونه‌ی سینمایی دانست که در آن ترور و تروریسم نمایش داده شده و البته در شکل و شمایلی دوست ‌داشتنی و دلپذیر به مخاطب القاء می‌شود. ژانری که اصیل‌ترین ژانر آمریکایی سینما به شمار می‌رود، درواقع بنیاد تاریخ سینما بر مبنای ترور و وحشت و کشتار گذاشته شده که محبوب‌ترین قهرمان‌هایش، مشتی تروریست هستند که جز قتل و غارت و انتقام یا ایجاد رعب و وحشت، منشاء عمل دیگری نبودند. تماشاگران قدیمی سینما، حتماً بسیاری از نام‌های این وسترنرها را به خاطر دارند. قهرمان (وسترنر، کابوی یا به‌قول آن روزها آرتیسته که در واقع تروریتی بیش نبود) بر پرده سینما چنان غوغایی به راه می‌انداخت که همه را علاقه‌مند و شیفته‌ی خود می‌ساخت، تا جایی که طرفدارانشان سال‌ها با فیلم‌ها و داستان‌ها و خاطرات آن‌ها زندگی می‌کردند؛ وسترنرهایی مانند «بیلی دِکید»، «ریچارد دیکس»، «جوزی ولز»، «جسی جیمز»، «فرانک جیمز»، «دانیل بون»، «رینگو کید» و... . یاغیان و راهزنان، محبوب‌ترین قهرمانان وسترن محسوب می‌شدند. Out low (خارج از قانون یا یاغی) بهترین عنوانی بود که در فیلم‌های وسترن یافت می‌شد و حتی چندین فیلم با همین عنوان تولید شد که معروف‌ترین آن‌ها ساخته‌ی «هاوارد هیوز» و «هاوارد هاکس» در سال 1943 بود. آن‌ها هفت‌تیرکش‌های حرفه‌ای بودند که حتی برای محافظت از شهر و بانک و یا شکار یاغیان دیگر به استخدام درمی‌آمدند، مزد می‌گرفتند و وظیفه‌ی قتل و ترور را به عهده می‌گرفتند. مثلاً «کید شیلین» یا «تیم استران» (با بازی لی ماروین) در فیلم «کت بالو» (الیوت سیلورستاین، 1965) هفت‌تیرکشی حرفه‌ای است که به استخدام دختر یک مزرعه‌دار درآمد تا انتقام قتل پدرش را بگیرد. چنین ماجرایی در فیلم‌های متعدد دیگری نیز تکرار شده که معروف‌ترین آن‌ها، «شهامت واقعی» است. فیلمی که یک بار در سال 1969 توسط «هنری هاتاوی» جلوی دوربین رفت و یک بار هم در سال 2010 توسط برادران «کوئن». در این فیلم، یک هفت‌تیرکش حرفه‌ای به نام «روستر کاگبرن» به استخدام دختر نوجوانی درمی‌آید تا انتقام خون پدرش را بگیرد. در فیلم هنری هاتاوی، «جان وین» نقش روستر کاگبرن را بازی کرده است که به خاطر آن، تنها اسکار دوران بازیگری‌اش را نیز دریافت نمود. البته برخی از این هفت‌تیرکش‌ها گاهی نقشی دو جانبه می‌یافتند و از هر دو طرف ماجرا پول می‌گرفتند و دست آخر، کسی را می‌کشتند که پول کمتری می‌داد! مثل کاراکتر «بد» در فیلم «خوب، بد، زشت» (سرجئو لئونه، 1961) که وقتی رفت تا دستمزدش را از کسی که برای قتلی استخدامش کرده بود، بگیرد، پس از دریافت پول او را کشت، چون طرف دیگر قرارداد، پول بیشتری داده بود! نکته‌ی قابل تأمل این‌که در فیلم خوب، بد، زشت، حتی کاراکتری که عنوان «خوب» را دارد و قهرمان فیلم و به‌اصطلاح آرتیسته به شمار می‌رود (با بازی کلینت ایستوود)، همدست کاراکتر «زشت» است (که به قتل و غارت می‌پرداخت و قراردادش با «زشت» این بود که در مقابل دریافت سهمی از سرقت‌های او، وقتی دستگیر شد و پای چوبه‌ی دار رفت، طناب دارش را با گلوله بزند و نجاتش بدهد!) یعنی درواقع کاراکتر مثبت فیلم هم، خود یک تروریست تمام عیار به شمار می‌آید! در فیلم «حرفه‌ای‌ها» (ریچارد بروکس، 1966) نیز 4 اجیر شده (برت لنکستر، وودی استراد، رابرت رایان و لی ماروین) که برای بازگرداندن همسر ظاهراً دزدیده شده‌ی یک مزرعه‌دار، لشکرکشی می‌کنند، وقتی متوجه می‌شوند که خود آن زن با عشق دومش گریخته، احساساتی شده و در مقابل همان مزرعه‌دار می‌ایستند! حتی آنان که بعدها خود به‌اصطلاح مرد قانون شدند و نخستین قانون‌گذاران غرب وحشیِ وحشی به شمار آمدند، زمانی راهزن و یاغی بوده‌اند و حتی در زمان قانون‌مداریشان هم بنا بر مصالح خود و آنان که هزینه‌هایشان را تأمین می‌کردند، حکم صادر می‌نمودند. نمونه‌ی معروفش قاضی «روی‌بین» بود که دو فیلم «وسترنر» (ویلیام وایلر، 1940) و «زندگی و دوران قاضی روی‌بین» (جان هیوستن، 1972)، مهم‌ترین آثاری بودند که در سینمای آمریکا درباره‌ی این شخصیت تاریخی ساخته شدند. روی‌بین، در ابتدا یک گاو دزد بود اما بعد در تگزاس قاضی خودخوانده‌ای شد و با ایجاد رعب و وحشت و قتل و کشتار مخالفین خود، قانون خود را بر آن منطقه حاکم ساخت. بر اساس همان قانون خودنوشته، بسیاری از املاک مردم را تصاحب کرد و بسیاری را نیز به چوبه‌ی دار سپرد. حتی برخی وسترنرها که به استخدام قانون درمی‌آمدند تا به‌اصطلاح قانون را در مورد یاغیان اجرا نمایند، خود سابقه‌ای مملو از شرارت و خشونت و قتل و ترور داشتند. برای مثال «پاتریک فلوید» یا همان «پت گارت» معروف که با کشتن «ویلیام بانی» یا همان بیلی دِکید مشهور شد، یکی از یاغیان و آدم‌کشان نیومکزیکو بود و از همه جذاب‌تر، «جان اچ هالیدی» یا همان داک هالیدی بود که همواره او را در کنار یکی از قهرمانان اسطوره‌ای آمریکا یعنی «وایات ارپ» به خاطر داریم که در جدال معروف اوکی کرال شرکت داشت. داک هالیدی که خود یک پزشک بود، پس از کشتن دو سیاه‌پوست در سال 1870 به دالاس گریخت و در آن‌جا مقیم قمارخانه‌ها شد. با کشتن فرد دیگری که او را در قمار به تقلب متهم کرده بود به جاکز بورو فرار کرد و در آن‌جا نیز سربازی را به قتل رساند و باز هم متواری شد و این بار به دنور رفت که در آن‌جا هم نزاع و آشوب به راه انداخت و در نتیجه راهی تومبستون شد و با وایات ارپ آشنا شد. ملاحظه می‌فرمایید که داک هالیدی حداقل تا قبل از دیدار با وایات ارپ، یک تروریست به تمام معنا بوده ولی فیلم‌های متعددی (حدود 55 فیلم و سریال و یک بازی کامپیوتری) که درباره‌ی او و وایات ارپ ساخته شد، همگی از وی تصویر مثبت و شخصیتی قانون‌مدار و انسانی به نمایش گذارده‌اند؛ از فیلم «قانونی برای تومبستون» ساخته‌ی «دبلیو بی ایسون» و «باک جونز» در سال 1937 و «کلمانتین عزیزم» ساخته‌ی «جان فورد» در سال 1946 گرفته تا «جدال در اوکی کرال» ساخته‌ی «جان استرجس» در سال 1957 که «کرک داگلاس» نقش داک هالیدی را بازی می‌کرد و تا فیلم‌هایی مانند «وایات ارپ» (لارنس کاسدان، 1944) و «تومبستون» (جرج پی کاسماتوس، 1993) و تا فیلم «وقتی خدای توفان می‌راند» ساخته‌ی «مایکل پریس» که قرار است اواخر همین امسال به اکران عمومی درآید. کار تروریست‌های وسترنر در سینمای آمریکا به آن‌جا رسید که در فیلم‌ها می‌کشتند تا فقط کشته باشند و از این کشتارهای پی‌در‌پی به تعبیر برخی منتقدان، بعضی فیلم‌سازان صحنه‌های به‌اصطلاح شاعرانه هم در می‌آوردند! همانند «سام پکین‌پا» در فیلم «دار و دسته‌ی وحشی» یا «این گروه خشن» که در سال 1969 ماجرای گروهی هفت‌تیرکش و ششلول بند حرفه‌ای را روایت می‌کرد که برای هریک از عملیات خود، قتل و کشتار فراوان با سر و صدای زیاد به راه می‌انداختند، چه در هنگام سرقت بانک و چه وقتی به یک ژنرال یاغی مکزیکی کمک می‌کردند. این نوع کشتار در سال‌های بعد، فیلم‌های سادیستیکی را در سینمای آمریکا به دنبال آورد که تماشاگرانش برای گروه‌ها یا زوج‌های یاغی که دیوانه‌وار به قتل و غارت می‌پرداختند در سالن‌های سینما سوت می‌زدند و هورا می‌کشیدند؛ کسانی مثل «بانی پارکر» و «کلاید بارو» در فیلمی به کارگردانی «آرتور پن» در سال 1967 به نام «بانی و کلاید» که «الیور استون» مشابه آن را با نام «قاتلین بالفطره» در شکل و شمایلی دیوانه‌وارتر در سال 1994 بر پرده‌ی سینماها برد. در این فیلم زوجی به نام‌های میکی و مالوری، عملیات دیوانه‌وار ترور و ایجاد وحشت را انجام می‌دادند. در واقع این زوج‌ها ادامه پدیده‌ای بودند که از همین سینمای وسترن و یاغی‌ها و عصیانگران سر برآورده بودند و به‌اصطلاح به آن‌ها «ضد قهرمان» می‌گفتند. پس از مدتی این ضد قهرمان‌ها در سینمای غرب و آمریکا به صورت یک اسطوره مطرح شد. ضد قهرمانان، یعنی آن‌ها که قانون می‌شکستند و قواعد را بیشتر به‌هم می‌ریختند و قلدرتر بودند (مثلاً در هفت‌تیرکشی سریع‌تر یا در درگیری‌ها، بزن‌بهادرتر بودند) محبوبیت بیشتری یافتند و هنگامی این محبوبیت بیشتر شد که این درگیری‌ها به خودویرانگری یا خودکشی ناگزیر می‌انجامید. به این معنا، آن‌ها که عمری در جوامع مختلف ترس و وحشت ایجاد کرده بودند و انسان‌های بسیاری را کشته بودند، در یک حرکت سامسون‌وار، خود را در معرض گلوله قرار می‌دادند زندگی خویش به اتمام می‌رساندند اولین کاراکترهای این جریان، همان وسترنرهای قانون‌شکن بودند. کاراکترهایی مانند بیلی دِکید که مثلاً در «تیرانداز چپ دست»، دست به ویرانگری زد و با هفت‌تیر خالی خود را در معرض گلوله‌های جایزه‌ بگیرانش قرار داد و چنین وانمود کرد که اسلحه‌اش پر است، یا «آلن دلون» در فیلم «سامورایی» ساخته-ی «ژان پی‌یر ملویل» که همین سرنوشت را داشت. اخیرتر از آن، «ژان رنو» در فیلم «لئون» یا «حرفه‌ای» ساخته‌ی «لوک بسون» در سال 1994 که البته در این فیلم ضدِ قهرمان یا همان لئون که قاچاقچیان بزرگ و جنایتکاران را می‌کشت، به خاطر نجات جان دختر نوجوانی که خانواده‌اش را از دست داده بود، خود را قربانی کرد. در واقع از همان سال‌های اولیه‌ی سینما، با سری فیلم‌های «برانکو بیلی» و «تام میکس» و تولد سینمای وسترن، تروریست‌ها قهرمانان ناجی بشر معرفی شدند. در چنین شرایطی بود که سینمای ترور در قلب سینمای جهان -که بخش اعظم آن از هالیوود تأمین می‌شد- به‌ وجود آمد و تا همین امروز از مهم‌ترین و اصلی‌ترین ژانرهای سینمایی به‌شمار می‌رود. در یکی از صحنه‌های فیلم «زین‌های شعله‌ور» در سال 1974، «مل بروکس» مجموعه‌ای از قهرمانان این سینما را در هجو سینمای وسترن یک ‌جا جمع کرده است؛ در صحنه‌ای که کلانتر قلابی شهر برای مقابله با مهاجمین افرادش را خبر می‌کند، فریاد می‌زند: همه‌ی راهزنان، دزدان، غارتگران، باج‌گیرها، بانک‌زن‌ها، قاتلین، مزدورها، جنایتکارها، احمق‌ها، شرورها، بد سابقه‌ها، قاچاقچی‌ها، الواط‌ها، اسب دزدها و... بیایند برای کمک! به نظر می‌رسد در این صحنه، همه‌ی خصوصیات وسترنرها بیان شده است و آیا این خصوصیات همان ویژگی‌های تروریست‌ها نیست؟   سینمای گنگستری؛ ترویست‌های رسمی اگر تروریسم کابوی‌ها و وسترنرها در اجتماعات غیرشهری شکل گرفت و رشد کرد و یاغیان وسترنر، از ناکجاآباد می‌آمدند و به ناکجاآباد می‌رفتند، دومین گروه از فیلم‌هایی تروریستی تاریخ سینما، بی‌پروا انواع و اقسام تروریسم شهری را در جوامع دهه‌ی 30 آمریکا به نمایش گذاشتند و به ژانر گنگستری معروف شدند. گروه‌های تروریستی که به‌طور رسمی در شهرهایی مانند شیکاگو و نیویورک و... برای خود دم و دستگاه عریض و طویلی درست می‌کردند، باج می‌گرفتند، مواد مخدر و مشروبات الکلی قاچاق می‌کردند، با گرفتن پول، به عنوان آدم‌کش قراردادی استخدام می‌شدند و بر سر قلمروها و انحصارات قاچاق با گروه‌های مشابه درگیری پیدا می‌کردند. ایجاد وحشت و قتل و غارت و به آتش کشیدن اماکن و مراکز عمومی و کشتار مردم بی‌گناه، کمترین اعمال تروریستی بود که این گروه‌های مافیایی انجام می‌دادند و سینمای هالیوود یکی از اصلی‌ترین ژانرهای سینمایی و گروهی از قوی‌ترین آثار خود را به همین تروریست‌های جدید و شهرنشین اختصاص داد. فیلم‌هایی مانند «دشمن مردم» (ویلیام ولمن)، «سزار کوچک» (مروین لروی) و «صورت زخمی» (هاوارد هاکس) که همگی در اوایل دهه‌ی 30 ساخته شدند و به نمایش درآمدند، نخستین آثار این ژانر به شمار می‌آیند. شخصیت‌های اصلی این فیلم‌ها اگرچه هریک بی‌رحم و خشن و سنگدل بودند و حتی نزدیک‌ترین افرادشان را هم از دم تیغ می‌گذراندند اما به گونه‌ای بر پرده‌ی سینما به تصویر کشیده می‌شدند که به‌شدت جلب نظر کرده و به عنوان نمادی از قدرت و شجاعت و عظمت به تماشاگر القاء می‌گردیدند. از همین روی تروریست‌ها برای مخاطب به صورت کاراکترهایی سمپاتیک درآمدند که حتی مرگشان ترحم برانگیز جلوه می‌کرد. مثلاً در سکانس آخر فیلم «صورت زخمی» که تونی لامونته به محاصره‌ی پلیس درمی‌آ‌ید، پس از همه‌ی جنایاتی که انجام داده، وقتی هدف رگبار گلوله‌های پلیس قرار می‌گیرد، صحنه‌ها و نماها به شکلی چیده می‌شوند که احساس ترحم تماشاگر را بر‌‌می‌انگیزد. به این ترتیب، حتی بی‌رحم‌ترین تروریست‌های تاریخ سینما نیز برای تماشاگران آن دوست داشتنی تصویر شدند. در سال‌های بعد نیز ساخت این گونه فیلم‌ها ادامه یافت و تعدادی از شاخص‌ترین آثار تاریخ سینما، نمایشگاه چهره‌های مثبت از این تروریست‌های رسمی شدند. از جمله سه‌گانه‌ی «پدر خوانده»، برگرفته از رمان «ماریو پوزو» و ساخته‌ی «فرانسیس فورد کوپولا» که در سال‌های 1972 و 1974 و 1990 ساخته شدند و جوایز متعددی را نصیب سازندگان کردند. فیلم‌هایی که سال‌ها هم از سوی منتقدان و فیلم‌سازان و نشریات، به عنوان برترین فیلم‌های تاریخ سینما شناخته شدند. در همین راستا، حتی تعدادی اثر کمدی هم جلوی دوربین رفت و شمایل دلچسبی از تروریست‌های گنگستر در اذهان باقی گذاشت؛برای مثال می‌توان به فیلم «جیبی پر از معجزه» یا «معجزه‌ی سیب» آخرین ساخته‌ی «فرانک کاپرا» در سال 1961 اشاره کرد که در آن «گلن فورد» در نقش یکی از رؤسای گنگسترهای شهر، آدم خیّر و مهربان و انسان دوستی نشان داده شد که برای بر ملا نشدن دروغ مصلحتی یک پیرزن سیب فروش به دخترش، ناگزیر از اجرای یک نمایش دروغین گردید. سینمای گنگستری هنوز هم از تولیدات مهم هالیوود به‌شمار می‌آید که برخی سال‌های اخیر جایزه‌ی اسکار را نیز از آن خود کرده که از آخرینِ آن‌ها می‌توان به فیلم «مردگان» در سال 2007 اشاره کرد که بالأخره پس از سال‌ها، اسکار بهترین کارگردانی را نصیب «مارتین اسکورسیزی» کرد.   سینمای هراس؛ شمایل عریانی از ترور و وحشت اگر واژه‌ی ترور  را به معنای وحشت بگیریم و فیلم‌های این نوع سینما را تبارسنجی نماییم، می‌توانیم ردپای آن را از نخستین روزهای سینما و در همان فیلم‌های صامت پیدا کنیم. فیلم‌هایی که بعداً یکی از ژانرهای اصلی سینمای غرب به نام سینمای هراس یا وحشت  را به‌ وجود آوردند. در این فیلم‌ها معمولاً موجودی ناشناخته از فضایی غریب به زندگی شخصیت‌های ماجرا می‌آید یا، موجوداتی ماورایی، عناصر خبیث و شریر، تکنولوژی از کنترل خارج شده و یا عصیان طبیعت، مایه‌ی ایجاد وحشت و ترس و سپس کشتار و نابودی می‌گردند. از اولین دسته‌ی این آثار می‌توان به فیلم «نوسفراتو؛ یک سمفونی وحشت» (فریدریش ویلهلم مورنا، 1921) اشاره کرد؛ ماجرای خون‌آشامی که زندگی جاوید دارد و با خوردن خون انسان‌ها، ضمن تبدیل آن‌ها به خون‌آشام زندگی خود را استمرار می‌بخشد. فیلم «گولم» (پال واگنر، 1919) نیز داستان مجسمه‌ای گِلی و غول‌آسا است که برای حفاظت از کشتار قوم یهود به وجود آمده اما از کنترل خارج شده و علیه سازنده‌اش عصیان کرده است. فیلم «مرگ خسته» (فریتس لانگ، 1921) نیز حکایتی را از ملک‌الموت روایت می‌کند و مایه‌ی تداوم این ژانر سینمایی در هالیوود و دیگر مراکز فیلم‌سازی غرب است. از فیلم‌هایی نظیر سری فیلم‌های «دراکولا» (دنباله‌ای بر فیلم نوسفراتو) گرفته -که یکی از آخرین و معروف‌ترین آن‌ها، فیلمی بود که «فرانسیس فورد کوپولا» در سال 1992 تحت عنوان «دراکولای برام استوکر» ساخت- تا سری فیلم فرانکشتاین (به عنوان دنباله‌ای بر فیلم گولم) -که یکی از تازه‌ترین آن‌ها را «کنت برانا» در سال 1994 با عنوان «فرانکشتاین مری شلی» جلوی دوربین برد- و بالأخره دنباله‌ی فیلم «مرگ خسته» به فیلم‌هایی مانند «دیگران» ساخته «آلخاندرو آمنابار» در سال 2001 رسید که این دفعه زندگان بودند که ارواح مردگان را می‌ترساندند! در فیلم‌هایی مانند «دفتر دکتر کالیگاری» (روبرت وینه، 1920) و سری فیلم‌های «دکتر مابوزه» (فریتس لانگ) نیز وحشت در فضایی روان‌پریش و دیوانه‌وار ایجاد وحشت می‌شد. این نوع وحشت روان‌پریشانه در سال‌های بعد نیز ادامه یافت که معروف‌ترین آن‌ها را می‌توان در فیلم‌هایی مانند «روانی» (آلفرد هیچکاک، 1960)، «کریدور شوک» (ساموئل فولر، 1963) و سکوت بره‌ها (جاناتان دمی، 1990) مشاهده کرد. اما سینمای وحشت در انواع و اقسام دیگر نیز ظهور و بروز پیدا کرد، از قتل‌های سریالی و قاتلین سریالی گرفته (که آغاز آن با فیلم «ام» ساخته‌ی فریتس لانگ در سال 1931 بود) تا آن‌هایی که با مشمئز کننده‌ترین روش‌ها، قربانیان خود را سلاخی می‌کردند؛ فیلم‌هایی مانند: «کشتار اره برقی تگزاس»، «تب کلبه»، مجموعه فیلم‌های «اره» و «کینه»، سری فیلم‌های «زامبی» (که از دیرباز در تاریخ سینما به شکل‌های مختلف اعم آدم‌های گِلی‌ها و ویروس‌های وحشتناک حضور دارند)، سری فیلم‌های «مرده‌ی شریر» (کلبه‌ی وحشت)، «شیطان» و بالأخره آثاری مثل «28 روز» و «28 هفته» و بعد «شیطان ساکن»... داستان زامبی‌ها تا جایی پیش رفت که حتی در فیلم «آبراهام لینکلن علیه زامبی‌ها»، رئیس‌جمهور فقید ایالات متحده را هم به جنگ با این موجودات چندش‌آور کشاندند! و بعد در فیلم «جنگ جهانی زد»، تنها اورشلیم و اسراییل است که از شر زامبی‌ها مصون است! بخشی از فیلم‌های موسوم به سینمای علمی-افسانه‌ای را هم می‌توان در ژانر وحشت دسته‌بندی کرد؛ به-ویژه آثاری که شخصیت‌های اصلی آن‌ها با موجودات وحشتناک فضایی مواجه شده‌اند و به نوعی در دام آن‌ها اسیر می‌شوند. فیلم‌هایی مانند مجموعه‌ی «بیگانه»، «سیاره‌ی ممنوع» و «پرومتئوس» از همین دسته به حساب می‌آیند.   تروریسم آشکار و بی‌پرده اما گروه چهارم از فیلم‌های سینمای غرب که مایه‌ی تروریستی دارد، همان آثاری هستند که به گونه‌ای واضح و آشکار و با همان تعریف رایج، تروریست‌ها را به تصویر می‌کشند اما لقب تروریست به آن‌ها نمی‌دهند و یا آن‌ها را «تروریست خوب» می‌نامند! یعنی افرادی که با اسلحه و کمین و طرح و برنامه اقدام به ترور اشخاص می‌نمایند اما گویا اشخاصی را که به قتل می‌رسانند، همگی خبیث و شریر و بدذات هستند و این تروریست‌ها در واقع به عنوان قهرمانان بشریت، دنیا را از وجود آن موجودات شریر پاک می‌کنند! این مورد نیز در سینمای آمریکا سابقه‌ای دیرین دارد. می‌توان سابقه‌ی این نوع تروریسم را در نوعی از تروریسم دولتی جستجو کرد؛ تروریسمی که معمولاً با اعزام جاسوسان و مأمورین اطلاعاتی-امنیتی در طول سال‌های جنگ دوم و به‌ویژه جنگ سرد صورت می-گرفت. این نوع جاسوسان و مأمورین، معمولاً مأموریت‌های خود را بسیار پنهان و مخفیانه انجام می‌دادند و دست به ترور شخصیت‌های مؤثرِ جبهه‌ی مقابل می‌زدند. البته توجیه این نوع ترور نیز همواره حفظ منافع ملی آن کشوری بوده که جاسوس و مأمور یاد شده را برای عملیات ترور اعزام کرده است.در بیشتر این آثار نیز کشور یاد شده، انگلیس، آمریکا، روسیه یا آلمان نازی بوده است. از معروف‌ترین و پرمخاطب‌ترین فیلم‌های این دسته مجموعه آثاری بود که به ماجراهای مأمور 007 «جیمز باند» می‌پرداخت و تروریستی حرفه‌ای را در قالب قهرمانی محبوب در چشم مخاطب می‌نشاند. این شخصیت اگرچه مأمور سرویس‌های جاسوسی انگلیس یعنی MI6 بود و حتی داستان اصلی و شخصیتش نیز توسط نویسنده‌ا‌ی انگلیسی به نام «یان فلیمینگ» به ‌وجود آمد، اما بیشتر فیلم‌های جیمز باند با بازیگران مختلف از «شون کانری» گرفته تا «راجر مور»، «جرج لازنبی»، «پیرس برازنان» و بالاخره «دانیل کریگ»، توسط فیلم‌سازان و کمپانی‌های آمریکایی ساخته شده است. جیمز باند در قالب یک مأمور اطلاعاتی عملیاتی بریتانیا با سلاح‌های مجهز و مخفی به کشورهای مختلف می‌رفت و به بهانه‌ی حفظ منافع امپراتوری و به نام ملکه‌ی انگلیس، دست به ترور و جنایت می‌زد. اما این اعمال جنایت‌کارانه با صحنه‌پردازی‌های چشم‌گیر، شوخی و لودگی و صحنه‌های مبتذل، آن‌چنان عادی به تصویر کشیده می‌شود که گویا این نوع ترور، بیش از یک بازی سرگرم‌ کننده نیست (و واقعاً هم که از نظر غربیان، تروریسم دولتی آن‌ها به جز یک بازی سرگرم ‌کننده نیست. چنان‌که سال‌ها بعد در 2001، «تونی اسکات» فیلمی درباره‌ی دو جاسوس عملیاتی ساخت که سال‌ها در ویتنام، بیروت و برلین دست به ترور و انفجار و کشتار می‌زدند و آن را «جاسوس بازی» نامید!) مجموعه‌ی فیلم‌های جیمز باند از «گلد فینگر» در اوایل دهه 60 تا «اسکای فال» در اوایل دومین دهه از قرن بیست و یکم، همچنان در حال تولید است و فیلم‌سازان مختلف از «گای هامیلتون» تا «مارک فورستر»، کارگردانی آن را تجربه کرده‌اند و همه نیز از این شخصیت، کاراکتری کلیشه‌ای (با اندکی تفاوت در هر فیلم) نمایش داده‌اند، اما در فیلم آخر یعنی اسکای فال است که بالاخره نشان داده می‌شود، سرکرده‌ی گروهی از تروریست‌های جنایتکار دنیا، خود یکی از مأمورین سابق MI6 بوده که اینک با جیمز باند و رئیسش مشکل پیدا کرده است! اما در فیلم‌های تروریستی جاسوسی، جیمز باند تنها نماند و جاسوس‌ها و تروریست‌های دیگری نیز از فیلم‌های دیگر سر برآوردند. از «لمی کوشن» فرانسوی (با بازی ادی کنستانتین) گرفته تا «هری پالمر» (با بازی مایکل کین) و «مت هلم» (با بازی دین مارتین). در همین راستا سریال‌هایی نیز ساخته شد که دارای نسخه‌ی سینمایی نیز بودند. معروف‌ترین اثر این دسته «مأموریت غیر ممکن» محصول دهه‌ی 1960 است که در ایران با نام «بالاتر از خطر» پخش شد و بعداً در دهه‌ی 1990 و دهه‌ی 2000، چند فیلم از همان سریال ساخته شد و «تام کروز» نقش اصلی آن یعنی شخصیت جیم را بازی می‌کرد. تروریسم دولتی در سال 2005 توسط «استیون اسپیلبرگ» یهودی به اسراییل رسید و عملیات تروریستی صهیونیست‌ها پس از المپیک مونیخ 1972 کشیده شد. این فیلم با نام «مونیخ»، برای نخستین بار تروریسم دولتی اسراییل را به رخ کشید اما به همین بهانه و در آن فیلم، فلسطینی‌های مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته، همسان و هم‌شأن با صهیونیست‌های اشغالگر و تروریست نمایانده شدند!   تروریست‌های جعلی اما آخرین تروریست‌هایی (به زعم فیلم‌سازان غربی) که در کادر دوربین سینمای غرب و به‌ویژه آمریکا قرار گرفتند، تنها گروهی بودند که در این فیلم‌ها و از سوی سازندگان آن‌ها لقب تروریست گرفتند و عملیات آن‌ها به‌صورت ترور، کشتار، تخریب و ایجاد وحشت نمایانده شد. اما آنان تنها گروهی بودند که حقیقتاً تروریست نبودند و صرفاً از آن ‌رو که به لحاظ تاریخی، همواره مخالف سیاست‌های سلطه‌گرانه‌ی غرب صلیبی/صهیونی بوده‌اند، تروریست خوانده شدند. آن‌ها مسلمانانی بودند که از دیرباز در سینمای غرب با چهره‌‌ی خبیث، شرور، دزد، ابله و عقب‌ افتاده نمایش داده شده بودند. این سینما در ابتدا آن‌ها را به مضحکه و مسخره گرفته بود اما بعداً به‌عنوان شیطانی‌ترین و پلیدترین موجودات عالم به‌ نمایش در آمدند. از نخستین فیلم‌های تاریخ سینما در همین راستا تا اثرهای اخیرتر، نمونه‌های زیر قابل توجه‌اند: «رقص هفت زن محجبه» ساخته‌ی «توماس آلوا ادیسون» (همان مخترع بزرگ!) در سال 1897 (دو سال پس از تولد سینما)، «عرب مسخره» ساخته‌ی «ژرژ ملی یس» (یکی از پدران سینما) در همان سال، فیلم «آواز مؤذن» ساخته‌ی «فیلیکس مگیش» در سال 1902، «شیخ» ساخته‌ی «جرج ملفورد» در 1921، «پسر شیخ» ساخته‌ی «جرج فیتس موریس» محصول 1926 (که نقش شیخ را در هر دو فیلم «رودلف والنتینو» بازی می‌کرد)، «مراکش» اثر «جوزف فن اشترنبرگ» در سال 1930 و فیلم «شاهزاده‌ی پارس» به کارگردانی مایک نویل در سال 2010. از اولین سال‌های تولید فیلم در هالیوود، ضمن تمسخر جامعه‌ی شرقی، اسلام به عنوان دینی که در مشرق زمین رایج است مورد هجمه بوده و به‌تدریج این نگاه ایدئولوژیک‌تر و پررنگ‌تر شده است. نمونه‌ی آن فیلم «ال‌سید» ساخته‌ی «آنتونی مان» در سال 1961 است که در آن چهره‌ای خونریز و خون‌آشام از اعراب مسلمان مقیم آندلس به نمایش درآمده (مسلمانانی که به نوشته‌ی کتب مختلف مورخین غربی مانند ویل دورانت و جرج سارتون، بنیان‌های تمدن را به اروپای وحشی و بربر قرون وسطی بردند.) در حالی که اروپاییان را افرادی متمدن و دیندار، معرفی می‌کرد که برای حفاظت از شرف اروپایی خود با مسلمانان می‌جنگیدند. پرفسور «جک شاهین» استاد دانشگاه «ایلینویز» در فیلم مستندی به نام «حلقه‌ی فیلم‌های عرب بد» در این باره می‌گوید: «...برای 30 سال است من دیده‌ام که به‌ویژه ما فیلم‌سازان، اعراب (مسلمانان) را بر روی پرده‌ی سینما به تصویر کشیده‌ایم. در کتاب اخیر من یعنی حلقه‌ی فیلم‌های عرب بد، نشان می‌دهم که چگونه هالیوود، مردمی خاص را بدنام می‌کند. من بیش از 1000 فیلم را با دقت تماشا کرده‌ام، فیلم‌هایی از اولین روزهای گمنامی هالیوود تا امروز که هالیوود به موفق‌ترین صنعت سینمایی تبدیل شده است و سعی کردم موضوعی را روشن کنم که به نظر می‌رسد خیلی از ما آن را نمی‌بینیم یعنی ارائه‌ی الگوی ثابت خطرناک از عرب‌های (مسلمانان) منفور. افرادی کلیشه‌ای که از تمام هم‌نوعان خود دزدی می‌کنند. تمامی جنبه‌های فرهنگی ما، عرب (مسلمان) را به‌عنوان موجودی پست معرفی می‌کند و این صفت را نه به عنوان انحرافی اخلاقی بلکه به مثابه‌ی یک استعداد طبیعی آن‌ها مطرح می‌سازند! ما چند تصویر برنامه‌ریزی شده گرفته‌ایم و مرتباً آن را تکرار می‌کنیم. مهم نیست در پادوک کنتاکی زندگی می‌کنیم یا در وود ریور ایلینویز، همه‌ی ما همین اطلاعات یکسان را دریافت می‌کنیم! با صدای الله یا اذان، بمبی منفجر می‌شود و شهری به هم می‌ریزد! ما افسانه‌شناسی می‌دانیم، افسانه‌شناسی یعنی تصاویر هالیوود از عرب‌ها (مسلمانان)...» اما نخستین نمایش چهره‌ی شیطانی و تروریستی از اسلام را می‌توان در فیلم «جن‌گیر» ساخته‌ی مشهور «ویلیام فریدکین» دید؛ فیلم با صدای اذان در عراق شروع می‌شود و از آن‌جا و با همین صدا، شیطانی همراه با یک مجسمه‌ی کوچک یا توتم به آمریکا و شهر جرج تاون می‌رود و در روح دختر جوانی حلول می‌کند تا از همان زمان این تئوری در ذهن آمریکاییان جا بیفتد که اگر در خود سرزمین‌های اسلامی با شیاطین شرقی درگیر نشویم، آن‌ها در همین آمریکا و در شهرهایمان به سراغ خانواده‌هایمان خواهند آمد! پس از آن و به‌ویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، صراحت آشکارتری در لحن هالیوود نسبت به مسلمانان به وجود آمد و هیولاهای دهه‌ی 70 و 80 بدل به تروریست‌های مسلمانی شدند که نابودی جوامع غربی را نشانه رفته بودند. «دروغ‌های حقیقی» ساخته‌ی «جیمز کامرون» از جمله‌ی همین آثار بود. این نگاه بعد از سال 2000 رویکردی آخرالزمانی به خود گرفت و در فیلم‌های بسیاری، نبرد نهایی اسلام و غرب به تصویر کشیده شد. حتی در دوره‌ی اخیر رجعتی به آثار تاریخی به وجود آمده و موضوعاتی که در دهه‌های گذشته در لفافه مطرح می‌شد، اکنون به صورتی صریح مطرح می‌گردد. روند اسلام‌ستیزی هالیوود و سایر رسانه‌های ایالات متحده به‌ویژه در دهه‌ی اخیر آن‌چنان شدت یافته که گویا به قول معروف‌ «خان هم فهمیده!» به‌طوری‌ که «برژینسکی» مشاور امنیت ملی «جیمی کارتر» (رئیس‌جمهور اسبق آمریکا) در 25 مارس 2007، در بخشی از مقاله‌ی مفصلش تحت عنوان «ایجاد وحشت به‌وسیله‌ی جنگ با ترور»  که با تیتر «این پارانویا را متوقف کنید» معروف گردید در روزنامه‌‌ی «واشنگتن پست» و در اعتراض به این موج ضد اسلامی نوشت: «اثر عمومی برنامه‌ها و فیلم‌هایی که در آن تروریست‌ها با چهره‌های «ریش‌دار» به‌ عنوان کانون افراد شرور نمایش داده می‌شوند، تقویت احساس خطری ناشناخته و مخفی است که می‌گوید به نحو رو به افزایشی زندگی آمریکایی‌ها را تهدید می‌کنند. صنعت فیلم‌سازی نیز در این خصوص اقدام کرده است. در سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌ها، شخصیت‌های اهریمنی با قیافه و چهره‌های عربی (اسلامی) نشان داده می‌شوند که گاهی با وضعیت ظاهری مذهبی، برجسته می‌گردند، با این کار از اضطراب و نگرانی افکار عمومی بهره‌برداری می-کنند و ترس از اسلام را برمی‌انگیزند. کلیشه‌ی صورت‌های اعراب (مسلمان‌ها) به‌ویژه در کاریکاتورهای روزنامه‌ها، به نحو غم‌انگیزی یادآور تبلیغات ضد یهودی نازی‌هاست. اخیراً حتی برخی سازمان‌ها و تشکل‌های دانشجویی دانشگاه‌ها درگیر چنین تبلیغی شده‌اند که ظاهراً نسبت به خطرات ارتباط میان برانگیختن نژادپرستی و انزجار مذهبی و برانگیختن جنایات بی‌سابقه‌ی هولوکاست بی‌خبرند... .» سینمایی که مسلمانان را تروریست و خشونت‌طلب نمایش می‌داد، با ورود به هزاره‌ی سوم میلادی از دو وجه مهم دیگر نیز برخوردار گردید؛ اول این‌که جنبه‌ی آخرالزمانی به خود گرفت و دوم از تفکرات آرکاییستی (باستان‌گرایی با وجه ایران منهای اسلام) برخوردار شد. در همین مسیر فیلم‌های زیر را می‌توان مثال زد. فیلم‌هایی مانند «Crossing Over» (2009) ساخته‌ی «وین کریمر» و محصول «فرانک مارشال» برای کمپانی واینشتاین، «سنگسار ثریا.م» (سیروس نورسته، 2008)، پرسپولیس (مرجان ساتراپی، 2007) که «کاتلین کندی» صهیونیست آن را تهیه کرده بود، «آرگو» (بن افلک، 2012) و سریال «سرزمین مادری» نیز از همین دسته هستند. در همه‌ی آن‌ها یک نکته‌ی مشترک به نظر می‌آید؛ این‌که قوانین و اعتقادات و باورهای اسلامی باعث تحمیل نگاه تروریستی به ایرانیان شده است. بر همین اساس می‌توان گفت که در واقع قضیه‌ی ایران‌‌هراسی اخیر در آثار سینمای هالیوود، دلیل ندارد جز اسلامی بودن ایران و این‌که امروز این سرزمین به عنوان ام‌القری جهان اسلام قلمداد می‌شود؛ آن‌چه که در مستند «ایرانیوم» (الکس ترایمن، 2010) به وضوح و روشنی در قاب دوربین قرار می‌گیرد. این فیلم مستند که توسط مؤسسه‌ی صهیونیستی کلاریون و با حمایت نئومحافظه‌کاران آمریکایی (همان اوانجلیست‌ها یا مسیحیان صهیونیست) تولید شده، در یازده اپیزود (به نام‌های: یک انقلاب، یک جمهوری اسلامی، سی سال ترور، یک رژیم بی‌رحم، افزایش قدرت، ایران هسته‌ای، دنیا در معرض تهدید، فشار دادن دکمه، سی سال شکست، متوقف کردن نظام و انقلابی جدید) تمامی اتهامات بی‌پایه‌ای را بازخوانی کرده که غرب و آمریکا طی 32 سال پس از پیروزی انقلاب علیه ایران تکرار نموده‌ و بر اساس یک سری تبلیغات روانی، ایران را مسئول همه‌ی فجایع و حوادث سه دهه‌ی اخیر در خاورمیانه معرفی کرده است. اتهاماتی مانند حمایت از تروریسم، تقویت گروه‌های تروریستی در لبنان و فلسطین، طراحی برنامه‌ی هسته‌ای بر ضد کشورهای منطقه و علیه صلح جهانی، شرکت در بمب‌گذاری‌های سال‌های پیشین علیه نیروهای آمریکایی در لبنان و ...که همه این‌ها باعث می‌شود تا ایران را به عنوان تهدیدگر صلح جهانی به شمار آورده و تنها راه مقابله با این تهدید را حمله‌ی نظامی بدانند! اما نکته‌ی مهم این‌جاست که در مستند ایرانیوم که در آن صهیونیست‌هایی مانند «جان بولتون»، «مایکل لدین»، «جیمز وولزی» و «کنت تیمرمن» به عنوان کارشناس اظهار نظر می‌کنند، دلیل همه‌ی اتهامات یاد شده را حاکمیت ایدئولوژی اسلام بر ایران می‌دانند. از نظر سازندگان فیلم ایرانیوم در واقع انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به عنوان دشمن اصلی کانون‌های صهیونی است که ایران را (همان ایرانی که زمانی به عنوان ژاندارم منطقه‌ی خاورمیانه و در حد یک نوکر برنامه‌هایشان را عملی می‌ساخت) اینک از حیطه‌ی قدرتشان خارج کرده و به صورت پایگاهی برای آزادی‌خواهان و استقلال‌طلبان و همه‌ی مخالفان سلطه‌گری آن‌ها (به تعبیر آنان پایگاه تروریسم) درآورده است. از سال 2001 به بعد که آثار ضد اسلامی و اسلام ‌هراسانه در انواع و اقسام فیلم‌های سینمای غرب، بیشتر در قالب همان دو جریان اصلی سینمای آخرالزمانی و سینمای جنگ و اشغال مطرح شدند، بیش از همیشه مسلمانان را شکنجه‌گر و تروریست نشان دادند؛ فیلم‌هایی مانند «قلمرو» (پیتر برگ، 2007)، «مجموعه‌ی دروغ‌ها» (ریدلی اسکات، 2008)، «سیریانا» (استیون گیگن، 2005)، «محفظه‌ی رنج» (کاترین بیگلو، 2009) و «ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه‌ی بلورین» (استیون اسپیلبرگ، 2008) که در آن حکایت 12 مجسمه به تصویر کشیده می‌شد که یکی از آن‌ها سر ندارد (همان جمجمه‌ی بلورین) و اگر آن سر بر روی پیکرش قرار بگیرد، بیدار می‌شود و شرایط آخرالزمانی شکل می‌گیرد. قابل ذکر است که مجموعه‌ی فیلم‌های ایندیانا جونز درباره‌ی یک استاد باستان‌شناس جنگجو (با بازی هریسون فورد) بیش از سایر فیلم‌ها اعراب مسلمان را خشونت‌طلب و تروریست نشان می‌دهد. یکی از تعیین‌ کننده‌ترین آثار سینمای ترویست نمای ضد اسلامی اخیر، فیلم «غیر قابل تصور» ساخته‌ی «گرگور جردن» در سال 2010 است که در آن هرگونه جنایت و شکنجه و فشار اعم از مثله کردن و کشتن زنان و کودکان و انواع و اقسام حیوانی‌ترین شکنجه‌های بدنی و روحی علیه مسلمانان جایز و واجب نشان داده شده و خواسته‌های به‌حق آن‌ها در قالب درخواست‌های یک تروریست سنگدل تصویر گردیده است. در واقع با فیلم غیر قابل تصور تمامی پرده‌های حقوق‌ بشری و انسان ‌دوستی غرب صلیبی/صهیونی در برابر مسلمانان به کنار رفت و آن‌ها را همان گونه که در متن معروف به «پروتکل‌های زعمای صهیون» نوشته‌اند، در حد گوییم (حیوان) محسوب نمودند و هر نوع عمل ضد انسانی بر علیه این گوییم‌ها را مباح به شمار آوردند. این تروریست‌نمایی حتی به فیلم‌های فلسطینی نیز وارد شد، فیلم «اینک بهشت» ساخته‌ی «هانی ابواسد» که در سال 2005 جایزه‌ی اسکار نیز دریافت کرد، ماجرای فلسطینیانی است که به دلیل سال‌ها تحمل تحقیر اسراییلی‌ها، اینک دست به اقدامات تروریستی انتحاری می‌زنند! می‌توان این نوع پنجم فیلم‌های تروریستی را در سینمای غرب، که بیش از سایر انواع، آن را با عناوین و صحنه‌های خاص، تروریستی جلوه داد‌ه‌اند، درواقع جعلی‌ترین گونه‌ی این نوع سینما دانست. چراکه اگر در گروه‌ها و دسته‌های قبلی، تروریست‌های واقعی در نقش‌ها و چهره‌های انسانی و مثبت جلوه می‌کردند، در این فیلم‌ها، یکی از مظلوم‌ترین امت‌های تاریخ که همواره مورد ظلم و ستم و در معرض هجوم تروریست‌ها قرار داشته‌اند -یعنی مسلمانان را- تروریست نمایاندند و دروغ بزرگ و مهیبی به تاریخ تحویل دادند. آن‌ها تمامی اعمال و رفتارهای غیرانسانی و ددمنشانه‌ای را که خودشان در طول تاریخ مرتکب شده‌اند (و مهر آزادی‌خواهی و دموکراسی‌ طلبی بر آن زدند)، به این قوم مظلوم چسبانده‌اند. اما آن‌که غربال در دست دارد از پس کاروان می‌آید. آنان‌ که قضاوت خواهند کرد، ملت‌های آگاه و بصیر هستند چنان‌که امروز نیز قضاوت تاریخی با ملت‌های بینا و فهیم است نه این خناسان پلشت و بدطینت که تاریخ نابودی محتومشان را سند زده و این سنت خداوند است و سنت خداوند را هیچ تغییر و تبدیلی نیست. منبع: مجله نقد سینما انتهای پیام /ج

94/06/07 - 14:03





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن