واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: خودت را دوست بدار اما خودشيفته نباش!
ما خيلي مهم هستيم. همه ما مهم هستيم. مگر نه اينكه خدا در آفرينش ما سنگ تمام گذاشته است؟
نویسنده : ليلا جعفري
پس ما خيلي مهم هستيم. ولي گاهي بايد از همين «ما»ي خيلي مهم بگذريم. يعني فداكاري كنيم. گاهي بايد اين «ما» بگذرد تا ماي بزرگتري حفظ شود. اين ماي بزرگتر يعني تمام هستي. اگر اين را قبول نداريد شايد وقتش رسيده تا به افكار و انديشههايي كه در سر داريد كمي فكر كنيد. چند روز پيش فيلمي از يكي از شبكههاي تلويزيوني پخش شد كه در آن پدري قلب خود را به فرزند بيمارش كه از ناحيه قلب رنج ميبرد، هديه كرد. اين پدر خودش را دوست داشت، ارزش خودش را هم ميدانست اما اين را هم خوب ميدانست كه بايد براي فرزندش كاري كند. او ميخواست هر كاري را كه از دستش برميآمد براي فرزندش انجام بدهد. حالا اينكه تصميمش در اينباره ممكن است با برخي عقايد سازگار نباشد مدنظر اين نوشته نيست اما نفس اين كار كه فداكاري است براي ما مهم است. ما چقدر ميتوانيم خودمان را به جاي آن فرد يا نظاير او بگذاريم؟ نيروي لطيف و قوي حيات فداكاري كار آساني نيست. شايد خيلي از ما نتوانيم درعمل درباره هيچ چيز فداكاري داشته باشيم. چون انجام دادنش كار هر كسي نيست. هر كسي نميتواند از خود فداكاري نشان دهد چون نيروي لازم براي اين كار را همه ما نميتوانيم در درون خود ذخيره كنيم. فداكاري نيروي خيلي بزرگي نياز دارد. آدمهايي از پس اين كار برميآيند كه در زندگي روزمره خود نيروي حياتشان را با كارهاي بيهوده و نادرست به هدر نميدهند. شايد براي همين هم است كه آدمهايي كه در طول تاريخ فداكاريهاي بزرگي انجام دادهاند زندگي درستي هم داشتهاند. هر كدام از ما با يك جستوجوي كوچك در اينترنت يا منابع ديگر ميتوانيم اين را ببينيم. خيلي از افرادي كه در جنگها از خودگذشتگي كردهاند نمونه خوبي براي اين موضوع هستند. خوشبختانه زندگينامه زيادي از اين افراد در جهان منتشر شده و مردم به راحتي به آنها دسترسي دارند. به طور مثال در حمله عراق به كشور ايران، بيش از سه دهه گذشته، رزمندگان ايراني، فداكاريهاي زيادي از خود نشان دادهاند كه حداقل به بخشي از آنها پرداخته شده و در اختيار جهان قرار گرفته است. اگر به زندگينامه اين افراد نگاه كنيم، متوجه زندگي درست و معمولاً خدايي آنها ميشويم. خود من رماني را به نام «زندگي در بلورهاي نمك» كه برگرفته از كارهاي مهم اميرخلبان دكتر والي اويسي است نوشتهام. هرچند اين كتاب به بهانه فداكاريها و رفتارهاي مهم نظامي وي نوشته شده، اما در يك قصه اجتماعي آن را قرار دادهام. براي همين به راحتي ميتوان برخوردها و رفتارهاي او را در زندگي شخصي و امروزي ديد. او در بين ما زندگي ميكند و صاحب همسر و فرزند است. جالب اينكه نوه هم دارد و ساكن پايتخت كشورمان است. او مثل من و شما يك شهروند است، اما توانسته يك شهروند تأثيرگذار باشد. همين تأثيرگذاري نيروي بزرگي به او ميدهد كه باعث فداكاريهاي بزرگي در او شده است. اين سخن يك پيام تبليغاتي نيست، بلكه بيان يك نمونه براي ماست. تنها يكي از فداكاريهاي او را براي سرافرازي ايران نقل ميكنم. در حادثهاي حدود 20سال پيش (تاريخ دقيق را به خاطر ندارم) وي به همراه خلبان ديگري براي انجام كاري با يك فروند هواپيماي جنگي در آسمان پرواز ميكردهاند كه هواپيما دچار آتشگرفتگي ميشود. وي تا سرحد مرگ مقاومت ميكند، هواپيما را رها نميكند و در واقع ايجكت را انجام نميدهد. در حالي كه تنها چند ثانيه با آتش گرفتن چرخ هواپيما و درنتيجه انفجار موتور فاصله داشته، هواپيما را به سلامت روي زمين مينشاند. خودش ميگويد در شرايطي كه خريد يك فروند هواپيما در شرايط تحريم تقريباً غيرممكن يا با ميلياردها ريال تاوان براي كشور همراه بود نميتوانستم بيتفاوت از كنار اين قضيه بگذرم و نجات جان خودم را به اين خسارت سنگين، ترجيح دهم. فداكاري او آنقدر بزرگ بود كه رهبر انقلاب هم در مراسمي از وي تقدير كرد. فداكاري شهامت ميخواهد فداكاري شهامت ميخواهد. نميشود خود را بيشتر دوست داشت و فداكاري هم كرد. شايد در عمق اين رفتار مهم و انساني، يك راز نهفته باشد؛ تنها خودت را نخواهي، در حاليكه خودت را دوستداري. كساني كه اين راز را دريافتهاند، شايد بيآنكه متوجه باشند، به زندگي نگاه جمعي دارند و نه فردي. در واقع ديگران را براي خودشان نميخواهند، خودشان را براي ديگران ميخواهند. به عبارتي خود را براي تأثير مثبت گذاشتن در هستي ميخواهند نه اينكه هستي را براي خدمتكردن به خودشان. وقتي شخصي چه آگاهانه و چه ناآگاهانه بر اين هستي تاثير ميگذارد، ميشود گفت كه نيروي مثبت زيادي را صرف و نيروي لطيفتر و مثبتتري را دريافت ميكند. اين نيروي لطيفتر بخشي از آن ذخاير دروني يك فرد است كه در مواقع ضروري به او شهامت لازم را ميدهد. درست است كه همه ما خلبان نيستيم و ممكن است كارهاي اسم و رسمداري نداشته باشيم، اما در همان حيطه كاري و زندگي خودمان ميتوانيم بزرگترين تأثيرها را بگذاريم. مثل ماجراي معروف پير پالاندوز كه به خاطر ايمان قلبي قوياش به پروردگار و قدرت بيهمتاي او، جان يك كودك را تنها با يك دعاي كوچك نجات داد. اگر به دور و بر خودمان هم نگاه كنيم از اينجور آدمها ميبينيم. مثلاً مادري كه به خاطر داشتن زمان كافي براي تربيت صحيح فرزندش از يكسري از مشاغل مورد علاقه و تماموقت صرفنظر ميكند يا سختيهاي ديگري را به جان ميخرد تا فرد خوب و تأثيرگذاري را وارد جامعه كند. مغازهداري كه هر روز صبح پيش از فكر كردن به سود و پول حاصل از فروش، به اين فكر ميكند كه چه ميفروشد و چه چيزي را به دست مردم ميدهد. اين مغازهدار در واقع به تأثير كار خود بهتر فكر ميكند تا به پولي كه به دست ميآورد هرچند شايد به طور ناآگاهانه اين كار را انجام بدهد. بنابراين همه ما وقتي ميتوانيم تأثيرگذار باشيم پس توانايي فداكار بودن را هم داريم. همين كه خودخواه نباشيم، يعني فداكار هستيم. يعني همان كه «تنها خودت را نخواهي، درحاليكه خودت را دوستداري». در واقع يعني خودخواه نبودن. ترس گريبان آدم را ميگيرد! گاهي ترسها گريبان آدم را ميگيرد. مغازهدار از ترس عقب افتادن اجاره مغازه به آنچه ميفروشد فكر نميكند و فقط به بهدستآوردن سود فكر ميكند. يا خلبان در مواقع خطر از ترس اينكه نكند چتر نجات به موقع و درست عمل نكند يا اينكه نكند كسي قدر كارش را نداند و... به محض ديدن شعلهاي كوچك از آتش روي بال، هواپيما را رها كرده و ايجكت ميكند. پس ترس ميتواند مانع بزرگي براي خوب بودن ما باشد. مادر به خاطر ترس از كم آوردن مخارج زندگي فرزند را تنها در خانه رها كند و به سرنوشت فرزندش توجه نكند. شايد يكي از ويژگيهاي مهمي كه افراد فداكار دارند، نداشتن ترسهاست و درواقع اعتقاد و باور قلبي به كمك پروردگار. همين دور بودن از ترس و اعتماد به نيروي بينظير پروردگار چنان نيروي لطيف و قوي را بر دل آدم جاري ميكند كه ميتواند با اينكه خودش را دوست دارد اما خودش را نپرستد و خودخواه نباشد. بدون شك همه ما تأثيرگذارتر از اين خواهيم بود كه فعلاً هستيم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]