تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813226043




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رویاهایمان را خفه نکنیم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفت‌و‌گو با افسانه چهره‌آزاد، بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما
رویاهایمان را خفه نکنیم

تاریخ انتشار : سه شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 03:00 | شماره خبر : 1973187825848603208 تعداد بازدید: 0
پ پ









افسانه چهره‌آزاد اگرچه هنوز هم به‌عنوان نوه زنده‌یاد رقیه چهره‌آزاد ـ همان بازیگر دوست‌داشتنی فیلم مادر ـ شناخته می‌شود، اما از همان ابتدای حضورش توانسته فارغ از شهرت خانوادگی و منتسب بودنش به بازیگری پیشکسوت و قابل احترام، با استعداد ذاتی و احتمالا ارثی خود، گلیمش را از آب بیرون بکشد و خودی نشان دهد.


بازیگری که حکایت حضور مشروطش در کلاس‌های استاد تئاتر ـ حمید سمندریان ـ خواندنی است. چهره‌آزاد را با نقش‌آفرینی‌های خوبش در نمایش «پنجره‌ها»، فیلم «بوتیک» و سریال «وضعیت سفید» به یاد می‌آوریم. ضمن این‌که زندگی مشترک و موفقش با شاهرخ فروتنیان ـ بازیگر و طراح صحنه و لباس سینما ـ هم باعث شده او و همسرش جزو زوج‌های شناخته شده عرصه هنر باشند. گفت‌و‌گوی ما با او به بهانه حضور اخیرش در نمایش «در سوگ کاظم اشتری» انجام شده است. اثری که پس از سال‌ها دوری از تئاتر، دوباره او را به صحنه نمایش کشانده است. شما هم از خیل دانش‌آموخته‌های مرحوم حمید سمندریان هستید. به نظرم شروع خوبی است اگر گفت‌و‌گو را با یادی از ایشان شروع کنیم. درست است که آقای سمندریان دیگر در میان ما نیستند، اما روح و هنرشان برای همیشه در تئاتر روان و جاری است. بسیاری از بزرگان و چهره‌های شناخته شده امروز دنیای بازیگری دست‌کم در مقطعی شاگرد آقای سمندریان بودند. همه ما احساس خوبی داریم که چنین مرد بزرگی استادمان بوده است. آقای سمندریان در دو سالی که شاگرد ایشان بودید، نکته خاصی درباره بازی شما می‌گفتند، انگیزه می‌دادند یا با برخوردی سختگیرانه شما را ناامید می‌کردند؟ اجازه بدهید ماجرای ورودم به کلاس‌های ایشان را تعریف کنم. سال 67 بود که زنده‌یاد نادر ابراهیمی مرا به‌عنوان نوه خانم رقیه چهره‌آزاد به استاد معرفی کرد، اما ظرفیت کلاس آقای سمندریان پر شده بود و ایشان کسی را قبول نمی‌کرد. یک روز به دیدن آقای سمندریان در اداره تئاتر رفتم. ایشان به من گفت می‌دانی ظرفیت کلاس‌هایم پرشده و دیگر امکان‌پذیرش کسی وجود ندارد، اما یک فرصت به تو می‌دهم تا شانس خودت را برای ورود به کلاس امتحان کنی، اصلا هم کاری به این ندارم که نوه خانم چهره‌آزاد هستی یا نادر ابراهیمی تو را معرفی کرده. اگر کاری را که می‌گویم با موفقیت انجام دهی، به صورت مشروط پذیرفته می‌شوی. به این ترتیب که تو را با دیگر بچه‌های کلاس همراه می‌کنم، اما اگر همان اوایل کار ببینم این کاره نیستی، عذرت را خواهم خواست. وقتی با شرط استاد موافقت کردم، ایشان از من خواست تست بازیگری بدهم؛ گفت فکر کن خواب بدی دیدی و یهو از خواب می‌پری، آن خواب را با همان حالتی که دیدی برایم تعریف کن. من هم همین کار را کردم. بعد بلافاصله به من گفت حالا تصور کن خواب خوبی دیدی و آن خواب را برایم تعریف کن. یعنی در کمتر از چند لحظه باید 2 حس کاملا متضاد را بازی می‌کردم. شما نمی‌دانید قلب من در آن لحظات با چه سرعتی می‌زد. سختی و هیجان این کار به این خاطر بود که استاد همان لحظه آن را از من خواسته و این‌طور نبود که فرصتی برای تمرین بدهد. من تست دوم را هم با موفقیت انجام دادم و بعد از آن بود که استاد مرا به صورت شاگرد مشروط خود پذیرفت و من وارد کلاس‌های بازیگری شدم. کمی هم از وضعیت کلاس‌های بازیگری در آن موقع بگویید. آن زمان شرایط کلاس‌های بازیگری خیلی سخت بود و با شرایط الان قابل مقایسه نبود. آن موقع ما 80 شاگرد ـ 40 دختر و 40 پسر ـ بودیم که جای مناسب و مشخصی برای برگزاری کلاس‌ها نداشتیم و مدام میان اداره تئاتر، سنگلج و تالار هنر سرگردان بودیم. گاهی نگران این بودم که اگر روزی جایی برای این کلاس‌ها نباشد، من چه کار کنم. حتی به این فکر کرده بودم که همه را به خانه خودم دعوت کنم! چون نمی‌خواستم به هیچ قیمتی کلاس‌های استاد را از دست بدهم. بجز شما هنرجویان دیگری هم بودند که امروز چهره شناخته‌شده‌ای باشند؟ بله ، برخی همدوره‌ای‌هایم امروز چهره‌های شناخته شده‌ای در عرصه بازیگری هستند که آقای فریبرز عرب‌نیا از آن جمله‌اند. به هر حال خدا را شکر شرایط طوری پیش رفت که من به‌عنوان شاگرد مشروط توانستم خودم را ثابت کنم. خود استاد زمانی به من امیدواری داد و گفت معلوم شد که واقعا در این زمینه استعداد داری. اولین کار حرفه‌ای‌تان در تئاتر بود یا سینما؟ سال 70 بود که همزمان بازی در نقش اول یک کار سینمایی و حضور در یک نمایش به من پیشنهاد شد. من هم با استاد سمندریان مشورت کردم که ایشان پرسید خودت کدام را ترجیح می‌دهی که من جواب دادم تئاتر. بعد آقای سمندریان گفت تصمیم درستی گرفته‌ای. واقعا هم حسم به من می‌گفت که برای شروعی خوب و جدی، تئاتر را انتخاب کنم. ضمن این‌که در نمایش «پیروزی در شیکاگو» به کارگردانی داوود رشیدی، بازیگرانی همچون مهدی هاشمی، فریماه فرجامی و سیروس ابراهیم‌زاده بازی می‌کردند که حتی اسمشان تنم را می‌لرزاند. خوشبختانه این کار، نمایش موفقی هم شد و اولین تئاتر موزیکال پس از انقلاب لقب گرفت و 3 ماه در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه بود. خدا رحمت کند آقای بابک بیات، آهنگساز این کار را که چه موسیقی زیبایی برای آن ساخت. آقای علیرضا عصار هم در این نمایش، نوازنده پیانو بود. حرفم این است که اولین قدم یک شاگرد مشروط شده، بازی در یک نمایش حرفه‌ای بود. من از استاد سمندریان خواهش کردم شب اول اجرا بیاید و نمایش را ببیند. ایشان هم آمد و در اولین جلسه کلاس‌هایشان پس از دیدن این نمایش، مرا صدا زد و به بچه‌های کلاس گفت، افسانه چهره‌آزاد شاگرد مشروط من بود که توانست خودش را در بازیگری تثبیت کند. من او را با شرط و شروط در کلاس‌ها پذیرفتم و کاری هم به خویشاوندی‌اش با خانم رقیه چهره‌آزاد نداشتم. خلاصه آقای سمندریان آن روز خیلی از من تعریف کرد و حس خوبی به من داد که دیگر شاگرد مشروط نبودم. چه خوب است که عاقبت همه شاگردهای مشروط، مثل شما باشد! (می‌خندد) بله، البته مشروط بودن من واقعا هم لازم بود و باید ثابت می‌کردم در بازیگری چند مرد حلاج هستم. باوجود موفقیت نمایش پیروزی در شیکاگو و علاقه‌تان به حضور روی صحنه، چرا به بازی در تئاتر ادامه ندادید و در این سال‌ها به نظرم فقط در نمایش «پنجره‌ها» به کارگردانی فرهاد آئیش (84) حضور داشتید؟ من تئاتر را از بچگی دوست داشتم. یادم است 6، 7 سالم که بود همیشه در پشت صحنه کارهای مامان جون (مادربزرگم، رقیه چهره‌آزاد) حضور داشتم. یکی از بهترین خاطرات کودکی‌ام، حضور در پشت صحنه نمایش «روسری قرمز» بود که مامان جون و مرحوم هادی اسلامی و زنده‌یاد خسرو شکیبایی در آن بازی می‌کردند. بنابراین حس و تعلق خاطر عجیبی به تئاتر داشته و دارم و همیشه معتقد بودم حضورم در تئاتر، حتما باید در یک کار خاص و ویژه باشد. من سال 70 اولین حضور حرفه‌ای‌ام در تئاتر با نمایش پیروزی در شیکاگو را تجربه کردم و بعد از آن سال‌ها کار تئاتر نکردم تا سال 80 که در نمایش دیوان تئاترال به نویسندگی و کارگردانی مرحوم محمود استاد محمد بازی کردم. کاری که بازیگرانی چون اکبر عبدی، آزیتا لاچینی، سیامک انصاری، لیلی رشیدی و نگار جواهریان در آن بازی می‌کردند. پس از آن با خانم منیژه محامدی در نمایش «دشمنان جامعه سالم» به‌عنوان بازیگر همکاری کردم. بعدتر و سال 84 هم در نمایش آقای آئیش به نام پنجره‌ها بازی کردم که بازیگرانی مثل آقای علی نصیریان و همسرم، شاهرخ فروتنیان هم در آن حضور داشتند، اما بعد از این نمایش، باوجود میل و علاقه‌ام به حضور در تئاتر، با پیشنهادهای خوبی روبه‌رو نبودم یا نقش‌های پیشنهادی را دوست نداشتم یا نمایشنامه‌ها را یا شرایط دیگر کار را. البته در این سال‌ها متنی از آقای احمد سلیمانی به دستم رسید به اسم «یک کلیک کوچولو». من این متن را دوست داشتم و بازی در آن را قبول کردم. در یک اپیزود من و آقای مهران احمدی بازی می‌کردیم، در یک اپیزود خانم آزاده صمدی و آقای علیرضا محمدی بازی می‌کردند، در اپیزود دیگر هم خانم آناهیتا همتی بازی می‌کرد با آقای دیگری که الان اسمشان در خاطرم نیست. چون من و آقای احمدی هر دو سر کار سریال بودیم، مدت یک ماه از ساعت 8 تا 11 شب برای این نمایش تمرین می‌کردیم. شما حساب کنید من از 6 صبح تا 6 عصر در افسریه سر سریال آقای راما قویدل بودم و بعد از آن در اوج ترافیک باید خودم را به فلکه دوم صادقیه برای تمرین می‌رساندم. شما ببینید من چه عشقی به تئاتر داشتم که این شرایط سخت را تحمل می‌کردم، اما کار در بازبینی رد شد و همه امیدهایمان را برای اجرا از بین برد و آن همه رنج و تلاش دود شد و به هوا رفت. یک لحظه فکر کنید چه حسی به آدم دست می‌دهد. سوالم از مسئولان تئاتر این است که اصلا چرا کاری را اول تصویب می‌کنید که بعد ردش کنید؟ البته این کار در نهایت در تابستان سال گذشته روی صحنه رفت، اما چون آن زمان هلند بودم، نتوانستم گروه را همراهی کنم. البته واقعیتش این است که پس از آن هر کار تئاتری به من پیشنهاد شد، شرایطی نداشت که مرا مجاب به حضور روی صحنه کند. تئاتر کار بسیار سختی است و تو باید همه تمرکز، وقت و انرژی ات را خرج کار کنی. تئاتر خیلی با تلویزیون و سینما فرق می‌کند و حس بسیار غریبی دارد. پس شما قائل به تفاوت مدیوم‌ها هستید؟ بله، کاملا. شما در کار تئاتر باید حست را در یک زمان مشخص و ممتد حفظ کنی. البته بحث حفظ تداوم حسی در کارهای تصویر هم سختی‌های خودش را دارد، اما تئاتر به دلیل زنده بودن، خطرات و سختی‌های بیشتری دارد و آنقدر باید تمرین کنی که روی صحنه اشتباهی نداشته باشی. بنابراین نقش و متن و شرایط یک نمایش باید ارزش این خطرپذیری را داشته باشد. ضمن این‌که تئاتر اصلا شرایط مالی خوبی هم ندارد که بازیگر روی آن حساب باز کند. تا الان هم صبر کرده بودم تا این‌که آقای سامان پورسلیمانی کارگردان جوان تئاتر، نمایشنامه «در سوگ کاظم اشتری» نوشته خانم سپیده خسروجاه را برای من فرستاد. من هم متن را خواندم و احساس کردم بسیار دوستش دارم. بخصوص دیالوگ‌های کار را که به گمانم حتی یک کلمه‌اش بدون فکر نوشته نشده است. حالا و در زمان اجرا از حضور در این نمایش رضایت دارید؟ کاملا. باتوجه به ایده جذاب اولیه ـ قصه یک کارگردان سینمای تجاری که خودش را در یک تصادف ساختگی به مردن می‌زند ـ توقع بیشتری از نمایش داریم که برآورده نمی‌شود. به نظر می‌آید کار به دلیل ظرفیت قصه، می‌توانست بیشتر از این کمدی باشد. بله می‌توانست، اما ما یکسری از مولفه‌هایی را که می‌توانست موجب پررنگ‌تر شدن کمدی کار شود، نداشتیم. به عبارت دیگر، آن جنس از کمدی به یک نگاه و شرایط دیگری احتیاج داشت. تا جایی که می‌دانم، خانم‌ها لیلا بوشهری و سمیرا حسینی، هیچ‌کدام تاکنون کار طنز و کمدی نکرده‌اند. البته من خودم همه نوع نقشی را تجربه کرده‌ام و نقش کمدی هم در کارنامه‌ام دارم، چون دوست دارم خودم را در نقش‌های مختلف محک بزنم. آقای وحید نفر هم قبلا در نقش‌های کمدی بازی کرده‌اند و اصلا وقتی وارد صحنه می‌شوند، لحظات کمدی کار بیشتر می‌شود، اما درکل به نظرم همین میزان از کمدی در این نمایش هم جواب داده است و من از کار با بازیگران خوب این نمایش لذت می‌برم. ضمن این‌که حتما اتخاذ این شیوه برای اجرا به تصمیم و انتخاب آقای پورسلیمانی برمی‌گردد و شاید اصلا نخواسته کمدی کار را غلیظ‌تر کند. نکته جالب این‌که شما در این نمایش نقش زنی به نام مهین را بازی می‌کنید که دل خوشی از دست همسر بی‌وفایش کاظم اشتری ندارد و به نوعی بازیچه او می‌شود و تا مدت‌ها پا روی استعداد و هنرش می‌گذارد، اما در زندگی واقعی خوشبختانه با شاهرخ فروتنیان زندگی موفقی دارید. خوشبختانه برخلاف قصه این نمایش، من و همسرم در زندگی واقعی به حقیقت فردی و هنری همدیگر بها می‌دهیم. اصلا اگر آقای فروتنیان اجازه نمی‌داد و نمی‌خواست، مگر می‌توانستم وارد بازیگری شوم؟ چون من پس از ازدواج با ایشان وارد بازیگری شدم. برای همین بازی در نقشی که این همه با من فاصله داشت، چالش خوبی برایم بود. نمایش در سوگ کاظم اشتری و به ویژه نقش مهین به ما می‌گوید که رویاهایمان را خفه نکنیم. در عوض با آنها زندگی کنیم و به آنها بها دهیم، چون همین رویاهاست که ما را به موفقیت می‌رساند. علی رستگار ‌/‌ گروه فرهنگ و هنر


تاریخ انتشار : سه شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 03:00 | شماره خبر : 1973187825848603208 تعداد بازدید: 0





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 158]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن