محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832887344
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) نويسنده: پروین کاظم زاده بلا از ديدگاه مولانا در مثنوي معنوي از نظر مولانا، جهان، جهان ابتلاست و دائم گرفتار كسر و انكسار و ترميم و تعمير است. بشر نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست و چون گويي در خم چوگان تقدير به راست و چپ روان است. هر لحظه گرفتار ابتلايي است و هر آن، اسير دام و دانهاي است. (49) در ديدگاه وي نيز بلا، وسيله آزمودن خاص خداوند است براي بندگانش. (50) ابتلا و امتحان مختص به آدمي است، به جهت آنكه داراي اراده و اختيار است و آزمايش براي كمال آدمي، امري است لازم. (51) مولوي در مورد فلسفه بلاها ميگويد: بهر آنست اين رياضت وين جفا تـا برآرد كوره از نقره جفا (52) بهر آنست امتحان نيك و بـد تا بجوشد بر سر آرد زر، زبد (53) وي معتقد است كه گوهر اصلي انسان در امتحانات هويدا ميشود و امتحانات مختلف، با اشياء گوناگون، براي تمييز حق از باطل است. (54) از نظر مولوي بلا و امتحان از رحمت حق تعالي است: رحمتي دان امتحان تلــخ را نقمتي دان ملك مرو و بلخ را (55) مولوي همچنين معتقد است كه: امتحان از جايي است كه اختيار باشد والا امتحان معنا ندارد (56) چنانچه ميفرمايد: كامتحان را شرط باشد اختيار اختياري نبودت بياقتـــدار (57) مولانا ميفرمايد امتحانهاي الهي دائمي است: پس به هر دوري وليي قائم است تا قيامت آزمايش، دائم اســـت (58) ابتلا، طالحان را مطرود و صالحان را مقرب سازد. مولوي در اين باره ميگويد: نيست تخصيصي خداكس را بكار مانع طوع و مراد و اختــــــيار ليك چون رنجي دهد بدبخت رااو گـــــريزاند بكفران رخت را نيكبختي را چو حـق رنجي دهد رخت را نـــــزديكتر وا مينهد بد دلان از بيم جان در كـارزار كرده اسباب هزيمت اختــــيار پردلان در جنگ هم از بيم جان حمله كرده سوي صف دشمنان رستمان را ترس و غم و ابيش برد هم زترس آن بزدل اندر خويش مرد چون محك آمد بلا و بيم جان زان پديد آمد شجاع از هر جبان حاصل آن كزوسوسه هر سو گريخت از قضا هم در قضا بايد گريـخت علامه جعفري در تفسير اين ابيات ميفرمايند: خداوند به هيچ كس اختصاص معيني نداده و از اراده و اختيار هيچكس هم جلوگيري نميكند، بلكه تفاوت از آنجا ناشي ميشود كه خداوند براي بخشيدن توفيق، رنجها و ناملايماتي را براي انسانها پيش ميآورد. كسي كه كاري جز لذت پرستي ندارد، از پذيرش آن رنجها و ناملايمات بجهت كفران نعمت فرار ميكند. (59) به عقيده مولوي انسانهاي فاقد كمالات معنوي زمان ابتلا بيصبري كرده و راه كفران و ناسپاسي پيشه خود ميسازند. (60) ولي انسان نيكبخت و آماده تكامل آن رنجها را با آغوش باز استقبال ميكند. او بساط خود را جمع ميكند و به سوي درگاه الهي نزديكتر ميآورد. انسانهاي به كمال رسيده در كوران مصائب و ابتلائات به خدا نزديكتر ميشوند. وي ميافزايد: از آن رو كه ابتلا و ترس از جان به مثابه سنگ محك است، بر اثر آن دلاور از ترسو شناخته ميشود. (61) جلالالدين ميفرمايد: شيطان مدعي است كه هر موجودي در دستگاه آفرينش نقشي دارد و من در اين دستگاه نقش محك را دارم. (62) گفت ابليسش گشادي، اين عقد را من محكم قلب را و نقـــــد را امتحان شير و كلبم كرد حـــق امتحان نقد و قلبم كرد حــق (63) مولانا حتي عطاي الهي را منوط به ابتلا ميداند و از ديد او ابتلا زمينهاي است براي كسب قابليت: (64) ضمن مناظرهاي بين صوفي و قاضي، صوفي ميپرسد: اينهمه كيفيتها و حركات و سكون و اضداد چگونه از خداوندي كه از همه جهت واحد است صادر شده است؟ قاضي جواب ميدهد: (65) مرتو را هر زخم كآيد زآســــمان منتظر ميباشد خلعت بعـــد از آن كو نه آن شاه است كت سيلي زندپس نبخشد تاج و تخت مســتند جمله دنيا را پر پشه، بهـــــــا سيلي يي را رشوت بيمنتــــها گردنت زين طوق زرين جـــهان چست در دزد و زحق سيلي ستان آن قضاها كانبيا برداشتـــــــند زان بلاسرهاي خود افراشتند (66) مولوي از زبان قاضي ميگويد: اين حقيقت را بدان: براي تو هر زخمي كه از آسمان برسد، منتظر خلعتي باش كه در دنبال آن زخم، نصيبت خواهد گشت. خداي ما آن خدا نيست كه اگر سيلي به روي تو بنوازد، تاج و تختي از روي كرامت به تو عنايت نكند. گردنت را در معرض سيلي خداوندي قرار بده بواسطه همان بلاها كه بر پيامبران ميگمارد سرهاي آنها را به عالم عليين بلند ميكند. (67) از نظر مولانا در هر ابتلا حكمتي نفهته است. ايمان و اعتقاد مولوي به حكمت و رحمت و قدرت پروردگار بيانتهاست (68) ، چنانچه ميگويد: هيچ برگي در نيفتد از درخــت بيتضاد و حكم آن سلطان بخت (69) مولوي ميگويد: خداوند همواره چنان عمل ميكند كه هر چند ممكن است در نظر اول ضرر به نظر آيد، اما سرانجام به نفع آفريدگانش تمام خواهد شد: (70) نيم جان بستاند و صد جان ميدهد آنـــچ در وهمت نيايد آن دهد (71) چه بسا كه خيال بيهوده و پندار موهوم آدمي، از اشكال و صور ظاهري، او را گمراه ميسازد و بعدها انسان پي ميبرد كه حكمت خداوند، ستمي ظاهري در حق وي بوده است. (72) بس عداوتها كه آن ياري بود بس خرابيها كه معماري بود (73) مولانا در بيان رعايت ادب به هنگام نزول بلا، ادب حضرت آدم را مثال ميزند و ميفرمايد: بعد از آنكه حضرت آدم از شجره ممنوعه خورد، توبه كرد و گفت: ربنا ظلمنا انفسنا، مسئوليت كار خود را به عهده گرفت و از خداوند پوزش خواست. اين عمل او از روي ادب بود. پروردگار از آدم پرسيد: تو كه ميدانستي خطاي تو، تقدير و قضاي من بود چرا هيچ نگفتي و عذري نياوردي؟ حضرت فرمود: ترسيدم و ادب بندگي را رها نكردم. پروردگار فرمود: به پاس همين ادب، مقبول درگاه ما شدي. (74) گفت آدم كه: «ظلمنا نفسنا»اوزفعل حق نبد غافل چومابعد توبه گفتش: اي آدم نه منآفريدم در تو آن جزم و محن؟ نه كه تقدير و قضاي من بد آن؟ چون به وقت عذر كردي آن نهان؟ گفت: ترسيدم. ادب نگذاشتم گفت: من هم پاس آنت داشتم (75) لذا مولوي به زيبايي بيان ميدارد كه ادب آدم او را رهانيد و موجب نجاتش شد. حكايت ابليس و خليفه جلالالدين محمد، طي مباحثهاي كه بين ابليس و خليفه انجام ميگيرد، ادب حضرت آدم را در برابر بيادبي و غرور ابليس مثال ميزند كه چگونه حاضر نشد به آدم سجده كند و امر خدا را نافرماني كرد. (67) مولوي حكايت ميكند كه خليفه در گوشهاي از كاخ خود خوابيده بود و همه درهاي ورودي كاخ را بسته بود تا بدون مزاحمت استراحت كند. زمان نماز صبح فرا رسيد و خليفه هنوز در خواب بود. ابليس وي را در حاليكه زمان نماز صبح رو به اتمام بود، بيدار ميكند. خليفه او را ميشناسد و ميگويد تو از اينكه نماز من قضا شود ناراحت نخواهي شد راست بگو چرا مرا بيدار كردي؟ ابليس در جواب ميگويد: هر وقت نمازت قضا ميشود از سر حسرت آه ميكشي، آه تو ميسوزاند. تو را بيدار كردم كه نماز اول وقت بخواني ولي آه نكشي. (77) و در ادامه مولوي ميگويد: گــفت: «ما اول فرشته بودهايم راه طاعت را به جان پيمودهايم سالــــكان راه را محرم بديم ساكنــان عرش را همدم بديم پيشــــه اول كجا از دل رود؟ مهــر اول كي زدل بيرون شود؟ ما هم از مستان اين مي بودهايمعاشقــــان درگه وي بودهايم ناف مــــا بر مهر او ببريدهاند عشق او در جـان ما كاريدهاند ني كه ما را دست فضلش كاشته ست؟ از عدم تو ما رانه او برداشته ست؟ اي بسا ما كز وي نوازش ديدهايم در گلــــــستان رضا گرديدهايم بر سر ما دست رحـمت مينهاد چشمههاي لطف از ما ميگشاد فرقت، از قهرش اگر آبستن است بهر قدر وصل او دانستن است تا دهد جان را فراقش گوشمال جان بداند قدر ايام وصــــال چند روزي كه زپيشم رانده است چشم من در روي خوبش مانده است (78) برخي عرفا در مورد عدم سجده ابليس معتقدند كه، اين امر ابتلا بود، چه اگر امر بود، او به امر تسليم ميشد، گويي ابليس در مقابل امر به سجده آدم، خود را محك آزمايش الهي يافت. (79) ابليس به خليفه ميگويد: شرط دوستي رشك وغيرت است. قرار بود كه من سجده نكنم و مطرود شوم. من در اين بازي خود را باخته و در بلا انداختم، اما گمان مكن كه در اين بلا روزگارم تيره و تار است: (80) چون كه بر نطعش جز اين بازي نبود گفت: بازي كن، چه دانم در فزود؟ آن يكي بازي كه بد، مـــن باختم خويشتن را در بلا انداختـــــم در بلا هم ميچشم لـــــذت او مات اويم مات اويم مـــــات او از نظر مولوي هدف از ابتلا به كمال رسيدن انسان است و اگر آدمي بر سختي ابتلا شكيبايي ورزد به كمال لايق خود ميرسد. مولانا در تبيين اين مطلب حكايت كوتاه طبخ نخودها را به دست كدبانوي خانه مثال مي زند و طبق اسلوب معهود خود از سادهترين پديدهها و رويدادها، ژرفترين نكات حيات آدمي يعني سير روحاني او را به گفت آورده است: (83) كدبانويي مقداري نخود درون ديگي پرجوش ميريزد تا غذايي گوارا بپزد. نخودها با زبان حال از غلغل آب مينالند، اما آن بانو به نخودها دلداري ميدهد كه اين محنت را تحمل كنيد كه اگر بدين جوش و غليا صبر آريد خامي شما به پختگي، دگر شود و برخوان كريم آدميان نهاده شويد و بعد از هضم به مرتبه انساني ميرسيد. (84) اين زبان حال و سرگذشت انسان است. او بايد مراحل شناخت بصيرت را يكي پس از ديگري در نوردد تا مقام والاي انسان را تحقق بخشد (85) ، و جان مايه اصلي انديشه مولوي نيز مردن و شدن، ملازمه دائمي فناي في الله و بقاي باالله است. (86) در اين تمثيل نخود در هر لحظهاي كه ميجوشد، صدها خروش بر سر ديگ بر ميآورد و با كدبانو ميگويد: كه چرا آتش به من در ميزنـــي چون خريدي چون نگونم ميكني؟! (87) اما كدبانو ميگويد: اگر اين محنتها را تحمل كني، به جاي رسيدن به نعمتهاي مورد انتظار به خود منعم خواهي رسيد و در اين زمان است كه همه نعمتها بر تو رشك خواهد ورزيد. اگر دل آگاه تو از اين گفتارهاي تلخ من پرخون شود، تلخيهاي دروني تو مبدل به شيريني خواهد شد، محتويات دروني تو آنگاه مانند عسل شيرين ميشود كه سركهاي در آن بريزند. (88) مولوي ميافزايد: اي نخود ميجوش اندر ابتــلا تا نه هستي و نه خود ماند ترا (89) سالك نيز بايد چنان در ديگ پرجوش و خروش ابتلا بجوشد كه وجود موهوم او بكلي محو و فاني شود. لذا در نظر مولوي هر كس كه تحمل خود را در مقابل بلايا و مصايب از دست دهد، راهي به درگاه فاخر كمال نخواهد داشت و برعكس، تحمل شدايد، موجب كمال و رسيدن به درجات عالي خواهد بود. (90) مولانا معتقد است كه بلا و درد باعث نزديك شدن بنده به پروردگارش ميگردد چرا كه به هنگام تنهايي درمييابد كه تنها از او ميتواند ياري بخواهد: (91) بنده مينالد به حق از درد و نيــش صد شكايت ميكند از رنج خويش حق همي گويد كه آخر رنج و دردمر تو را از لابهكنان و راست كرد اين گله زآن نعمتي كن كت زنـداز در ما دور و مطرودت كــــند در حقيقت هر عدو داروي توستكيمياي نافع و دلجوي توســـت كه ازو اندر گريزي در خــــلا استعانت جويي از لطف خـــدا خداوند به بندهاش ميگويد كه درد و رنج سرانجام تو را به لابه واداشت و به راه راست هدايت كرد. تو از آن نعمتي شكايت كن كه راه تو را ميزند و تو را از ما دور ميكند و ميراند. هر دشمني در حقيقت دواي درد توست، كيمياي توست به تو سود ميرساند و دلت را به دست ميآورد زيرا كه از دست او به خلوتگاهي ميروي و از لطف الهي ياري ميطلبي. دوستان تو در حقيقت دشمنان تو هستند، زيرا كه تو را از درگاه الهي دور كرده و سرگرمت ميكنند. (92) مولانا بلا و سختي را پاككننده نفس و صيقل دهنده جان ميداند. چنانچه ميگويد: شدايد، روح را ورزش ميدهد و فلز وجود انسان را خالص و محكم ميكند. (92) همچنين بلا را موجب طهارت ميداند و تأثير آن را در پاكيزه كردن روح به داروهايي كه هنگام دباغي براي پاكيزه كردن پوست بكار ميرود، تشبيه ميكند: پوســــت از دارو بلاكش ميشود چون اديم طايفي خوش ميشود (94) ورنه تلـــــخ و تيز ماليدي درو گـــنده گشتي نــاخوش و ناپاك بو در اين تشبيه مولوي ميگويد: هرچه پوست هستي تو در معرض داروها قرار گيرد مانند پوست دباغي شده محكمتر و عاليتر ميشود. اگر داروهاي تلخي روزگاران به پوست هستي تو ماليده نميشد، ميگنديد و ناخوش و ناپاك ميماند. وجود آدمي نيز همانند پوست است كه از علايق حيات طبيعي مانند رطوبتها كه پوست را ناشايست نگه ميدارد، زشت و سنگين شده است. اين پوست طبيعي را به حال خود رها مساز و اگر خود توانايي صيقل دادن را در خود نميبيني، بگذار خداوند با مصيبتها و رنجهايي كه به تو وارد ميسازد، پوست تو را دباغي نمايد. (95) كه بلاي دوست تطهير شماست علم او بالاي تدبير شماســت (96) مولوي ميافزايد: زماني كه آدمي نتايج بلا و محنتها را كه صفاي روحي است درك كند، تلخي آن بلاها برايش شيرين ميشود، چنانكه وقتي بيمار بهبودي خود را در خوردن دواهاي تلخ ميبيند، تلخي آن دواها براي او شيرين و گواراست. (97) ادامه دارد ...منبع: ماه نامه اطلاعات حکمت و معرفت/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2151]
صفحات پیشنهادی
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3)
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) نويسنده: پروین کاظم زاده بلا از ديدگاه مولانا در مثنوي معنوي از نظر مولانا، جهان، جهان ابتلاست و دائم گرفتار كسر و انكسار و ترميم و تعمير ...
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) نويسنده: پروین کاظم زاده بلا از ديدگاه مولانا در مثنوي معنوي از نظر مولانا، جهان، جهان ابتلاست و دائم گرفتار كسر و انكسار و ترميم و تعمير ...
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(1)
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(1) نويسنده: پروین کاظم زاده بلا در ظاهر كلام، با لغاتي چون: ... (3) و هر چه بلا بر بنده قوت بيشتري پيدا كند، قربت او با حق تعالي زيادتر ...
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(1) نويسنده: پروین کاظم زاده بلا در ظاهر كلام، با لغاتي چون: ... (3) و هر چه بلا بر بنده قوت بيشتري پيدا كند، قربت او با حق تعالي زيادتر ...
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(4)
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(4) نويسنده: پروین کاظم زاده حكايت پير چنگي در حكايت پير چنگي، ... 3) در شكم گرفتاريها و مصيبتها، نيكبختيها و سعادتها نهفته است.
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(4) نويسنده: پروین کاظم زاده حكايت پير چنگي در حكايت پير چنگي، ... 3) در شكم گرفتاريها و مصيبتها، نيكبختيها و سعادتها نهفته است.
هفت شهر عشق - ویژه نامه روز بزرگداشت عطار نیشابوری
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) از نظر مولانا، جهان، جهان ابتلاست و دائم گرفتار كسر و انكسار و ترميم و تعمير است. بشر نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست و چون گويي ...
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) از نظر مولانا، جهان، جهان ابتلاست و دائم گرفتار كسر و انكسار و ترميم و تعمير است. بشر نيز از اين قاعده كلي مستثني نيست و چون گويي ...
کنترل سرعت برنامه با بیش از 80 مقاله دیگر
اسلام و گوته رابطه گوته و اسلام يوهان وولفگانگ فون گوته بلا از ديدگاه عطار و مولوي 4 عطار نیشابوری بلا از ديدگاه عطار و مولوي 3 صدای بال سیمرغ بلا از ديدگاه عطار و ...
اسلام و گوته رابطه گوته و اسلام يوهان وولفگانگ فون گوته بلا از ديدگاه عطار و مولوي 4 عطار نیشابوری بلا از ديدگاه عطار و مولوي 3 صدای بال سیمرغ بلا از ديدگاه عطار و ...
بلا و ابتلا
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) (49) در ديدگاه وي نيز بلا، وسيله آزمودن خاص خداوند است براي بندگانش. (50) ابتلا و امتحان مختص به آدمي است، به جهت آنكه داراي اراده و ...
بلا از ديدگاه عطار و مولوي(3) (49) در ديدگاه وي نيز بلا، وسيله آزمودن خاص خداوند است براي بندگانش. (50) ابتلا و امتحان مختص به آدمي است، به جهت آنكه داراي اراده و ...
جلوه هاي جلال در شعر عطار (3)
جلوه هاي جلال در شعر عطار (3) د- استغنا: اسغنا خاص حق است و بنده هرگز نتواند سخن از .... منازل سلوک برای عطار و مولوی: عطار تعب، بلا، بی مقداری سالک، سوختن در آتش، ...
جلوه هاي جلال در شعر عطار (3) د- استغنا: اسغنا خاص حق است و بنده هرگز نتواند سخن از .... منازل سلوک برای عطار و مولوی: عطار تعب، بلا، بی مقداری سالک، سوختن در آتش، ...
جلوه هاي جلال در شعر عطار (2)
جلوه هاي جلال در شعر عطار (2) بررسي مقايسه اي توصيفهاي عطار و مولوي از منازل سلوک: ... چون فرود آيي به وادي طلب پشت آيد هر زماني صد تعب صد بلا در هر نفس اينجا بود ... چاه تن بيرون شود مثنوي ،5/5-1734 در نظر مولوي طلب کاري خود نشان يافتن است (3) و ... او شکسته دل شد و بنهاد سر ديد در خواب او خَضِر را در خُضر گفت هين از ذکر چون ...
جلوه هاي جلال در شعر عطار (2) بررسي مقايسه اي توصيفهاي عطار و مولوي از منازل سلوک: ... چون فرود آيي به وادي طلب پشت آيد هر زماني صد تعب صد بلا در هر نفس اينجا بود ... چاه تن بيرون شود مثنوي ،5/5-1734 در نظر مولوي طلب کاري خود نشان يافتن است (3) و ... او شکسته دل شد و بنهاد سر ديد در خواب او خَضِر را در خُضر گفت هين از ذکر چون ...
رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (2)
رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (2)-رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (2) نويسنده:پروانه سيد الماسي با توجه به اشعار سنايي ،عطار و مولانا در مي ... شايد علت اين احتياط در آوردن نام معاويه و يزيد و خصوصاً معاويه ،آگاهي از بلا و مصيبتي .... بهترین و بدترین اتفاقات سینمادر سال 90 از نظر 3 بازیگرن زن م.
رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (2)-رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (2) نويسنده:پروانه سيد الماسي با توجه به اشعار سنايي ،عطار و مولانا در مي ... شايد علت اين احتياط در آوردن نام معاويه و يزيد و خصوصاً معاويه ،آگاهي از بلا و مصيبتي .... بهترین و بدترین اتفاقات سینمادر سال 90 از نظر 3 بازیگرن زن م.
نماد در منطق الطير عطار نيشابوري (3)
نماد در منطق الطير عطار نيشابوري (3)-نماد در منطق الطير عطار نيشابوري (3) نويسنده:علي آذرگون ... (1) شيخ عطار آدمي را -و سالک را به چشم موسيچه مي بيند . ... (14) سوزني چون ديد با عيسي بهم بخيه اي اي بر رو فکندش لاجرم (15) خر عيسي : در ادب ... جولانگه توست عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري (24) صد بلا در هر نفس آنجا بود طوطي گردون ...
نماد در منطق الطير عطار نيشابوري (3)-نماد در منطق الطير عطار نيشابوري (3) نويسنده:علي آذرگون ... (1) شيخ عطار آدمي را -و سالک را به چشم موسيچه مي بيند . ... (14) سوزني چون ديد با عيسي بهم بخيه اي اي بر رو فکندش لاجرم (15) خر عيسي : در ادب ... جولانگه توست عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري (24) صد بلا در هر نفس آنجا بود طوطي گردون ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها