تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خانه هاى عنكبوتى كه در اتاق هاى شماست، لانه شياطين است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799456050




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرورى بر قيام غريب شاه گيلانى در عصر صفوى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرورى بر قيام غريب شاه گيلانى در عصر صفوى
مرورى بر قيام غريب شاه گيلانى در عصر صفوى مردى را كه دست و پايش را نعل كرده بودند، سوار بر الاغ به ميدانگاهى آوردند، حلقه مردم بود و چشم هايى بهت زده كه مى نگريست و ديگر هيچ، مرد خسته بود و نمى ناليد، خاطره ها را به بادى مى سپرد كه بوى زاينده رود مى داد و نگاهش را به گنبد مسجدى كه نزديكى ميدان، شكفته بود. مرد را به قفس پرندگان انداختند و مابقى صداى صفير گلوله بود و قهقاه خنده اى آشنا كه از دل تاريخ بالا مى زد انگار و خاطره اى تكرارى را زنده مى كرد: مرگ مردى مبارز و غريو شادمانى سلطانى سرمست! مرد تيرباران شد، نخستين تير را شاه خالى كرده بود و پس از او هركس كه شاه را دوست مى داشت، بايد كه تيرى خالى مى كرد، بعضى ها مى گريختند و بعضى فقط مى نگريستند و بعضى لاى زمزمه شادى شاه، هورا مى كشيدند، طولى نكشيد كه بوى مرگ و خاكستر تكرار تراژدى تلخ تاريخ، ميدانگاهى را پر كرد و لاى جمعيت در هم پيچيده، لمبر خورد. جنازه خون آلود و مشبك مرد مبارز، بر فراز ميدان آويخته شد و تا روز ها بر فراز تنهايى شهر، باقى ماند، همچون تنديسى از خشم و تنهايى مردمى كه رعيت بودند. اين فرجام قيام مردى بود كه مردم، غريب شاهش ناميده بودند و بعضى هم او را همان عادل شاه مى دانند، مردى كه از گيلان برخاسته بود و موفق شده بود فوجى از مردم ستم ديده را به زنجير آرمان گرايى خويش بكشد، همچون حلقه هايى كه به هم مى پيوندند و زنجيره اى مى سازند كه با پاره شدن رشته اش از هم مى گسلد و ديگر هيچ و ديگر سكوت و مرگ و جنازه اى كه يادگارى مى ماند بر فراز شهرى دور! قيام غريب شاه در واقع نخستين قيام حق طلبانه مردم گيلان در عصر صفوى نبود. دورى گيلان از پايتخت افسانه اى شاهان مغرور صفوى، عامل و انگيزه اى بود براى دريدن سكوت و نواختن ملودى اعتراضى خاموش در گوش زمان. گيلان در فراز و فرود تاريخى خويش هماره با مركزيت و حاكميتى كه پس پشت كوهستان حائل، فرمان مى راند و ظلم مى كرد و كله منار مى ساخت، بيگانه بودند، آنها از دوره هايى كه به باستان بازمى گردد، حاكميتى محلى و خودمدار داشتند كه اغلب آفريننده يكه تازى هاى خطر ساز بود. هرگاه هم كه اين حاكميت فرومى پاشيد و فرستاده اى از مركز به قلب شرجى گيلان مى آمد، چنان ظلم مى كرد و چنان مى تاخت كه مردم برضدش بشورند و بيرونش رانند، فرستادگان دستگاه مركزى اغلب زورگو بودند و مردم را زير فشار سنگين ستم پيشگى خويش، فراموش مى كردند، مردم گيلان و ديلم اما سال ها بود كه با مبارزه خوگر شده بودند، هرچيزى مى توانست يك تلنگر محكم باشد. هرچيزى مى توانست بلور سكوت را بشكند، سكوتى كه قاطى شده بود با صداى امواج دريا و گام هاى رهگذران در دل كوچه هايى غم زده كه به روشنايى مى انديشيدند. فئوداليسم، واقعيت محتوم ايران زمين بود و در تار و پود مردم ريشه دوانده بود. فئوداليسمى تاريخى كه مردم را اسير خود مى دانست، زمين هاشان را مى بلعيد و به بردگى شان مى گماشت... ماليات گيرانى كه از مركز مى آمدند هرگز صداى ضجه تنهايى مردم را نمى شنيدند. پيش از اين صفويان ناچار بودند اداره گيلان را پس هر شورش و نارضايتى اى، به حكمرانى محلى بسپارند اما هر حكمرانى غوطه ور در روياى روزهاى طلايى گيلان، داعيه خودمدارى و استقلال در سر مى پروراند و باز شورشى ديگر كليد مى خورد. آخرين حلقه اين زنجيره، به خان احمد خان گيلانى مى رسد. با شورش خان احمد خان گيلانى در واپسين سال هاى سده دهم هجرى قمرى، شاه عباس صفوى، توانست اين شورش را بخواباند و خان احمد را به گريز وادارد۱، اين خان احمد خان قبلاً هم در مبارزه اى با حاكميت و در زمان شاه طهماسب، به دستور شاه دستگير شده و در زندان قهقهه، به حبس افكنده شده بود به هر حال با شكست و فرارى دادن او حكومت محلى و معترض گيلان پس از سال ها مبارزه، برافتاد و شاه سرمست توانست مغرورانه، آن ايالت را به «خاصه» تبديل كند و اداره آن را به دست وزيرى بسپارد كه خود تعيين مى كند. اين در واقع بخشى از سياست تمركز گرايانه شاه نوخاسته بود براى سر و سامان دادن به مملكتى گره خورده. فئوداليسم دولتى از همين جا دوباره كليد مى خورد. اين اولين سكانس زور مدارى دستگاه سراسيمه حاكميت نبود اين رشته سر دراز داشت.•آغاز قيامشاه جمشيد يكى از بازماندگان حكمرانى كهنسال گيلان، لاى همين تغيير و تحولات تدريجى، به قتل مى رسد. او يادگار خود مدارى مردم است و بازمانده اى كه آن گذشته طلايى و آن آرزوى گمشده را زنده مى كند! وقتى مردم دريافتند كه شاه جمشيد قربانى ستم قرا بهادر و كامران ميرزاى فرستاده از مركز شده است، در لاك اندوهى تاريخى و تكرارشونده فرو رفتند. خشم، همچون اپيدمى هولناكى شهر را درمى نوردد. شايد دليل اين خشم همگانى به باز سازى خاطره شكوهى باز مى گشت كه از دوران حكمرانى جمشيد در ذهن مردم جامانده بود، آتش زير خاكستر آيا به همين زودى شكفته خواهد شد؟ دكتر جهانبخش ثواقب در مقاله اى كه به همين موضوع اختصاص دارد، درباره سياست ناموفق شاه عباس مى نويسد:« شاه عباس براى تحكيم قدرت دولت مركزى، اگرچه توانست قيام هاى محلى را به شدت فرو نشاند و حكومت محلى گيلان را براندازد، ليكن تحركاتى كه همچنان درميان بزرگان محلى براى بيرون رفتن از يوغ صفويه و به دست آوردن حكمروايى در گيلان وجود داشت، به كلى از ميان نرفت. در واقع قدرت و تسلط شاه عباس در طول زمامدارى كه با درايت و كفايت توام بود، اگرچه مانع از تسلط مجدد حكام و امراى محلى به قدرت شد، ليكن نتوانست اين روحيه را از آنان سلب نمايد، لذا پس از مرگ وى و مقارن جلوس شاه صفى بر تخت سلطنت، دولت صفوى با قيام هايى از جانب مردم روبه رو شد كه قيام مردم گيلان در سال ۱۰۳۸ ه.ق از اين نمونه است.» اين قيام تاريخى را مردى هدايت مى كرد كه در تاريخ به غريب شاه يا عادل شاه معروف و ماندگار شده است.۲ قبل از اين كه غريب شاه به پا خيزد، قيام هاى پراكنده اى در گيلان سر و شكل گرفته بود، ازجمله قيامى كه به رهبرى بو سعيد نامى در لاهيجان، شكل گرفت و همچنين شورشى به رهبرى كار كياعلى حمزه كه همگى زير سم ستوران قزلباشان فدايى شاه، به شكست گره خورده بودند. ريشه اين شورش هاى پياپى به يكدستى و يكپارچگى جامعه در اين مقطع حساس بازمى گشت. با فروپاشى حاكميت محلى، هر دو طبقه عامه مردم و خواصى كه وابسته به سلاله حكمرانى ديرينه سال گيلان بودند، به انديشه انتقام افتاده بودند. آنها گرچه در هدف و مقصود يكى نبودند، اما در واقع هر دو به مبارزه مى انديشيدند و در نتيجه به بازوى محكمى براى كوبيدن مشتى سنگين به قصر سلطنت صفوى، تبديل شده بودند. خواص به روياى از دست رفته حاكميتى دوباره مى انديشيد و عوام براى رهايى از يوغ استبداد و ماليات هاى سنگين و زور و اجحاف فزاينده تحصيلداران و ماموران دولتى، به راهى فرار، راهى ميان بر براى خلاص شدن از فشار و درد و ظلم! فرمان شاه عباس نيز مبنى بر انحصار ابريشم كه مهم ترين كالاى مردم اين منطقه بود، بر بحران ها و نارضايتى ها دامن زد و در واقع مزيد بر علت شد. مردم به يك ناجى مى انديشيدند. به ويژه اين انديشه در زمانه اى كه محوريت آن با مهدى گرايى بود توجيه منطقى ترى پيدا مى كرد. آن رهاننده كجا است تا اين پرده هاى ضخيم تنهايى و رنج را بدرد؟! اين پرسشى بود مولود زمانه اى تصوف زده و غمگين. خيزش غريب شاه يك جرقه بود، جرقه اى كه مى توانست انبار باروت خشم مردمى را به آتش بكشاند. شعله هاى اين آتش از كرانه هاى درياى مواج خزر تا قلب ايران، پايتخت شاه، ريشه دواند! لابد به همين دليل است كه مورخان روسى اين قيام را يكى از بزرگ ترين قيام هاى مردمى در قرن يازدهم هجرى قمرى، لقب داده اند. شاه صفى بايد ضربه حركت نابخردانه جد خود را مى خورد سياست شديد تمركز گرايى شاه عباس و تلاش مضاعفش براى فرو خوابانيدن شورش هاى معترضانه به هر بهايى، و به ويژه سياست اقتصادى شتابزده او در خاصه كردن ولايات، تنها در كوتاه مدت جواب مى داد. اكنون زمان آن رسيده بود كه نظام و حاكميت صفوى، تاوان اين شتاب زدگى ها را پس دهد. صداى نقاره در رشت و ديگر شهر ها نويد شورشى تازه را مى داد. لشگر عادل شاه به هرجا قدم مى نهاد نواى نقاره سكوت را مى دريد. سر جان ملكم شورش تاريخى و گسترده غريب شاه را اين گونه خلاصه وار روايت مى كند: «اهالى گيلان ياغى شده طغيان آغاز نهادند و شاه صفى بدان ملك رفته طاغيان را بر انداخت.» اما واقعيت اين است كه ماجرا به اين سادگى و اختصار نبود. اين قيام در درجه اول همراه بود با غارت و تاراج اموال بزرگان و كلانتران شهر كه مدت ها بود حق مردم را مكيده بودند محمود پاينده در اثرى كه در همين زمينه نوشته است، اين عمل را يك نشانه مى خواند و مى نويسد: «تاريخ نويسان در مورد گستردگى دامنه شورش و در مورد غارت خانه هاى اشراف و اعيان و كلانتران وحدت نظر دارند و اين مى رساند كه در گام هاى نخست، همه همراهان غريب شاه، زحمتكشان و كشاورزان زندگى پرور و بزرگ زادگان در به در بودند.»• روياى فراموش شدهنيرو هاى شورشى در نخستين گام ها موفق شدند رشت و سپس فومن را به تصرف خود درآورند. شورشيان همچون رودخانه اى خروشان و سيلى جهنده، شهر ها را زير پا مى گذاشتند و به پيش مى تاختند. انگار عنان و افسار خشم تاريخى مردم گم شده بود و قيامى لگام گسيخته از پى خود آفريده بود. اما اين سيل خروشان بالاخره يك جا لگام خواهد خورد و متوقف خواهد شد. ساروخان طالش حاكم آستارا، از سوى دولت مركزى رسالت يافت كه شورش را در اولين فرصت بخواباند. نبرد تاريخى اى كه در محل كوچصفهان از توابع رشت بين دو گروه رخ داد، مهر پايانى بود بر شورشى مردمى اما بى هدف! دربار انگار كه شاخ غول را شكسته باشد، در شادى مستانه اى غرق شد، معروف است كه قبل از اجراى اعدام شورشى قهرمان، در عمارت عالى قاپو جشن بزرگى ترتيب داده شد. مردمى كه در ميدانگاهى جمع شده بودند و گوش سپرده بودند به نواى شادى برخاسته از قصر، هيچ يك انگار نمى دانستند، مردى كه پالهنگ و زنجير بر دست ها و دوش خود دارد، و سوار بر الاغ در شهر گردانده مى شود كيست! تنها صداى شاه بود كه مردم را به فكر فرو برد، شاه بعد از باد غرورى كه به غبغب انداخت، رو به مرد شورشى گفت: «در سرزمين گيلان كه خاكش مرطوب و نرم است بدون نعل راه مى رفتى، ولى در اينجا كه زمين سفت است بايد تو را نعل كنند كه بتوانى راه بروى.» اين مرد تنهاى غمگين كيست، از كجا آمده است؟ چه كرده است و چرا شكنجه اش مى دهند؟ اينها همه پرسش هايى بود كه در خالى ذهن مردم تماشاچى، دفن مى شدند براى هميشه، بى پاسخ! در ميان اين فوج بهت زده مردم، مرد بيگانه اى هم ايستاده بود به نام اولئاريوس او بعد ها در سفرنامه اش از اين رويداد تلخ، به عنوان واقعه اى تكان دهنده ياد كرد. براى بيگانه هراسان، باور اين داستان بسيار دشوار بود شاه گيلان كه از بازماندگان يك دودمان شاهى اصيل در لاهيجان بود، همچون حيوانى بى ارزش و پست، پشت صداى جيغ زنان فاحشه و بدكاران، كه گردش حلقه زده بودند، با وضعى رقت انگيز در پايتخت گردانده شد و به بدترين و دردناك ترين شكلى به قتل رسيد. سفرنامه نويس مى رفت كه از هم پاشيدگى و بى تدبيرى شاهى را در دل تاريخ ماندگار كند كه هيچ راهى جز اين براى خاموش كردن مخالفان خويش نمى شناخت و مگر نه اين است كه اين اخلاق و پيشه همه شاهان بود؟ سلسله پر جبروت صفويه در همين روز ها و پشت اين فرياد هاى پوشالى شادى، روزهاى تباهى و خاموشى خود را مى ديد؛ كابوسى كه در آينده اى نزديك گريبان اصفهان را گرفت.«پس از فرو خوابيدن قيام غريب شاه اطرافيان او همه به فجيع ترين وضعى كشته شدند. حسب الامر شاه صفى اهالى گيلان (كه در منطقه ميان مازندران و گسكر سكونت داشتند) به كلى خلع سلاح شدند و حتى شمشيرها و تير و كمان و زوبين را از آنها گرفتند و فقط داسى كه براى درو كردن و بريدن چوب به كار مى رفت، براى آنان باقى گذاشتند.»۳ اما رد پاى شورش در دل و ذهن مردم، باقى ماند و چه بسا موجى پرشور تر در تاريخ آفريد. مورخان رسمى و دربارى مجبور بودند از غريب شاه با عناوين زننده ياد كنند اما شايد در پس زمينه خاكسترى ذهن خود او را به خاطر شجاعت بى مانندش مى ستودند. آيا به راستى شورشيان تحت فرمان مرد تنها، جمعى از شوريده بختان سفيه گيلانى۴ بودند يا نمايندگانى از دل توده اى خشمگين و خسته؟پى‏نوشت‏ها: ۱- ريشه اين دشمنى شاه با خان احمد خان به چند دليل گره خورده بود ازجمله اين كه در سال سوم سلطنت شاه عباش مردى به نام محمد شريف خان چاووشلو از طايفه استاجلوها براى فرار از خشم شاه به گيلان گريخت. خان احمد از تحويل دادن ياغى خوددارى كرد و همزمان براى مبارزه با شاه عباس از عثمانى و روسيه كمك طلبيد كه نتيجه نداد.۲- نام اصلى او كالنجار سلطان بود.۳- نقل از مقاله دكتر جهانبخش ثواقب.۴- تعبير يكى از مورخان دربارى.منابع:مقاله زمينه ها و عوامل شكل گيرى قيام غريب شاه گيلانى- نشريه دانشكده ادبيات دانشگاه شيراز - دكتر جهانبخش ثواقب. قيام غريب شاه گيلانى مشهور به عادل شاه در دوره صفويه- محمود پاينده- انتشارات سحر- چاپ اول- تهران- ۱۳۵۷.تاريخ عالم آراى عباسى- اسكندر بيك منشى- به اهتمام ايرج افشار- انتشارات اميركبير- جلد سوم. تاريخ گيلان- عبدالفتاح فومنى گيلانى- تصحيح عطا الله تدين- كتابفروشى فروغى- تهران- ۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن