واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سیره ی جناب شیخ رجبعلی خیاط(رحمت الله علیه)(4) رهنمودهای خصوصیيكی از ويژگیهای برجسته استاد و مربی كامل، در سير و سلوك به سوی خداوند سبحان آن است كه رهنمودهای تربيتی او بر اساس نيازهای سالك در مراحل مختلف سلوك است، و اين اقدام در جلسههای عمومی و در حضور ديگران امكانپذير نيست.پزشك هر قدر متخصص و با تجربه باشد، نمیتواند بيمارهايی را كه به او مراجعه میكنند با يك نسخه و يك دارو، درمان كند. هر بيماری برای درمان، نياز به دارويی خاص دارد. حتی ممكن است در مورد دونفر كه هر دو به يك بيماری مبتلا هستند به دلايلی دو نوع دارو تجويز شود. درمان بيماریهای «جان» نيز همين گونه است.استاد اخلاق در واقع طبيب جان انسان است، او در صورتی میتواند بيماریهای اخلاقی را درمان كند كه اولاً بداند ريشه اصلی بيماری چيست؟ و ثانياً داروی مناسب درد را در اختيار داشته باشد.پيامبران بزرگ الهی (ع) كه مربيان اصلی تربيت جانها هستند، به طور عموم از اين خصوصيت برخوردار بودند، و نه تنها نيازهای عمومی جامعه بشری را در زمينههای مختلف تشخيص میدادند، بلكه از نيازهای خصوصی هر يك از افراد امت خود نيز آگاهی كامل داشتند.امام علی عليه السلام درباره اين خصوصيت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله میفرمود:« او طبيبی بود كه با دانش پزشكی خود گردش میكرد و به سراغ بيماران میرفت، داروها و لوازم پزشكی او از هر جهت آماده بود. و در موارد نياز مورد بهره برداری قرار میگرفت و جانهايی را كه به بيماری كوری، كری و گنگی گرفتار بودند را شفا میبخشيد، او با دارويش در جستجوی خانههای غفلت و جايگاههايی حيرت بود. »عالمان ربانی كه جانشينان حقيقی پيامبران و اوصيای آنان هستند نيز از اين ويژگی برخوردارند، آنها كه به گفته اميرالمؤمنين عليهالسلام:« هجم بهم العلم علی حقيقة البصيرة و با شروا روح اليقين؛علم براساس بينش حقيقی به آنها روی كرده و روح يقين را يافتهاند. »البته همان گونه كه در كلام امام عليهالسلام آمده است:« اولئك و الله الأقلون عدداً، والآعظمون عندالله قدراً؛تعداد آن علمای ربانی، كه نزد خداوند متعال از بزرگترين منزلتها برخوردارند، بسيار اندك است... »اهميت مربی كاملاز مرحوم آيت الله ميرزا علی قاضی- رضوان الله تعالی عليه- نقل شده كه فرمودند: « اهم آن چه در اين راه لازم است، استاد خبير و از هوا بيرون آمده و انسان كامل است، چنان چه كسی كه طالب راه و سلوك طريق خدا باشد، برای پيدا كردن استاد اين راه، اگر نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذارد تا پيدا نمايد، ارزش دارد. كسی كه به استاد رسيد، نصف راه را طی كردهاست.»بررسی رهنمودهای خصوصی شيخ به شاگردانش نشان میدهد كه او در اثر مبارزه با نفس، اخلاص و امدادهای الهی، به مرتبهای از كمالات معنوی رسيده بود كه میتوانست دردهای روحی و نقاط كور و مشكل زايی را كه در زندگی ديگران پيش میآيد تشخيص دهد و با نسخهای مناسب، آنها را درمان كند. اين واقعيت برای هر كس كه با زندگی شيخ آشناست، يك امر روشن و بديهی است.گناه و مصايب زندگیجناب شيخ با بصيرت الهی و ديده برزخی، ارتباط كارهای ناشايست و گرفتاریهای زندگی را میديد و با بيان آن، گره از مشكلات و مصايب مردم باز میكرد و با بهره گيری از اين روش سازندگی، آنان را در جهت كمالات انسانی هدايت مینمود.نسيه داده میشود حتی به شمايكی از فرزندان شيخ میگويد: روزی مرحوم مرشد چلويی معروف خدمت جناب شيخ رسيد و از كسادی بازارش گله كرد و گفت: داداش! اين چه وضعی است كه ما گرفتار آن شديم؟ دير زمانی وضع ما خيلی خوب بود روزی سه چهار ديگ چلو میفروختيم و مشتریها فراوان بودند، اما يكباره اوضاع زير و رو شده مشتریها يكی يكی پس رفتند، كارها از سكه افتاده، و اكنون روزی يك ديگ هم مصرف نمیشود ...؟شيخ تأملی كرد و فرمود: « تقصير خودت است كه مشتریها را رد میكنی »!مرشد گفت: من كسی را رد نكردم، حتی از بچهها هم پذيرايی میكنم و نصف كباب به آنها میدهم.شيخ فرمود:« آن سيد چه كسی بود كه سه روز غذای نسيه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بيرون كردی؟! »مرشد سراسيمه از نزد شيخ بيرون آمد و شتابان در پی آن سيد راه افتاد، او را يافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلويی بر در مغازهاش نصب كرد و روی آن نوشت:« نسيه داده میشود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »!!آزردن كودكيكی از شاگردان بزرگوار شيخ گفت: فرزند دو سالهام - كه اكنون حدود چهل سال دارد - در منزل ادرار كرده بود و ماردش چنان او را زد كه نزديك بود نفس بچه بند بيايد. خانم پس از يك ساعت تب كرد، تب شديدی كه به پزشك مراجعه كرديم و در شرايط اقتصادی آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلكه شديدتر شد. مجدداً به پزشك مراجعه كرديم و اين بار چهل تومان بابت هزينه درمان پرداخت كرديم كه در آن روزگار برايم سنگين بود.باری، شب هنگام جناب شيخ را در ماشين سوار كردم تا به جلسه برويم همسرم نيز در ماشين بود، جناب شيخ كه سوار شد، اشاره به خانم كردم و گفتم: والده بچههاست، تب كرده، دكتر هم برديم ولی تب او قطع نمیشود.شيخ نگاهی كرد و خطاب به همسرم فرمود:« بچه را كه آن طور نمیزنند، استغفار كن، از بچه دلجويی كن و چيزی برايش بخر، خوب میشود. »چنين كرديم تب او قطع شد!.آزردن شوهريكی از شاگردان شيخ نقل میكند: زنی بود كه شوهرش سيد و از دوستان جناب شيخ بود، او خيلی شوهر را اذيت میكرد. پس از چندی آن زن فوت كرد، هنگام دفنش جناب شيخ حضور داشت. بعد میفرمودند:« روح اين زن جدل میكند كه: خوب! مردم كه مردم چطور شده!. موقعی كه خواستند او را دفن كنند اعمالش به شكل سگ درنده سياهی شد، همين كه خانم فهميد كه اين سگ بايد با او دفن شود، متوجه شد كه چه بلايی در مسير زندگی بر سر خود آورده، شروع كرد به التماس و التجاء و نعره زدن! ديدم كه خيلی ناراحت است لذا از اين سّيد خواهش كردم كه حلالش كند، او هم به خاطر من حلالش كرد، سگ رفت و او را دفن كردند! »نارضايتی خواهريكی از فرزندان شيخ نقل میكند: مهندسی بود بساز و بفروش، يكصد دستگاه ساختمان ساخته بود، ولی به دليل بدهكاری زياد، شرايط اقتصادی بدی داشت، حكم جلبش را گرفته بودند. به منزل پدرم آمد و گفت نمیتوانم به خانهام بروم، خود را پنهان میكنم تا كسی مرا نبيند.شيخ با يك توجه فرمود: « برو خواهرت را راضی كن »!مهندس گفت: خواهرم راضی است،شيخ فرمود: « نه! »مهندسی تأملی كرد و گفت: بله وقتی پدرم از دنيا رفت ارثيهای به ما رسيد، هزار و پانصد تومان سهم او میشد، يادم آمد كه ندادهام. رفت و برگشت و گفت: پنج هزار تومان دادم به خواهرم و رضايتش را گرفتم.پدرم سكوت كرد و پس از توجهی فرمود:« میگويد: هنوز راضی نشده ... خواهرت خانه دارد؟ »مهندس گفت: نه، اجاره نشين است.فرمود:« برو يكی از بهترين خانههايی را كه ساختهای را به نامش كن و به او بده بعد بيا ببينم چكار میشود كرد. »مهندس گفت: جناب شيخ ما دو شريك هستيم چگونه میتوانم؟شيخ فرمود:« بيش از اين عقلم نمی رسد، چون اين بنده خدا هنوز راضی نشده است. »بالاخره آن شخص رفت و يكی از آن خانهها را به نام خواهرش كرد و اثاثيه او را در آن خانه گذاشت و برگشت.شيخ فرمود: « حالا درست شد. »فردای همان روز سه تا از آن خانهها را فروخت و از گرفتاری نجات پيدا كرد.نارضايتی مادرحكم اعدام چند نفر از جمله جوانی صادر شده بود، بستگان او نزد شيخ میروند و با التماس چارهای میجويند، شيخ میگويد:« گرفتار مادرش است. »نزد مادر وی رفتند، مادر گفت: هر چه دعا میكنم بی نتيجه است.گفتند: جناب شيخ فرموده: « شما از او دلگير هستيد ».گفت: درست است پسرم تازه ازدواج كرده بود، روزی پس از صرف غذا سفره را جمع كردم و ظرفها را در سينی گذاشتم، به عروسم دادم تا به آشپزخانه ببرد، پسرم سينی را از دست او گرفت و به من گفت: برای شما كنيز نياوردهام!سرانجام مادر رضايت داد و برای رهايی فرزندش دعا كرد. روز بعد اعلام كردند: اشتباه شده، و آن جوان آزاد شد.آزردن كارمنددر منزل يكی از ارادتمندان شيخ، چند نفر از اداره دارايی خدمت ايشان میرسند. يكی از آنها اظهار میدارد كه بدنم مبتلا به خارش شده و خوب نمیشود؟شيخ پس از توجهی فرمود:« زن علويهای را اذيت كردهای. »آن شخص گفت: آخر اينها آمدهاند پشت ميز نشستهاند بافتنی میبافند، تا حرفی هم به آنها میزنيم گريه میكنند!معلوم شد كه آن زن علويه در اداره آنها شاغل بوده و او با گفتار خود آن زن را آزرده است.شيخ فرمود:« تا او راضی نشود، بدن شما بهبود نمیيابد. »مشابه اين داستان را يكی ديگر از شاگردان شيخ نقل كردهاست. او میگويد: در حياط منزل يكی از دوستان در حضور شيخ نشسته بوديم. يك صاحب منصب دولتی هم كه در جلسه شيخ شركت میكرد نشسته بود. او كه به دليل بيماری پايش را دراز كرده بود رو به شيخ كرد و گفت: جناب شيخ! من مدتی است به اين پا درد مبتلا شدهام سه سال است هر كاری میكنم نتيجه ندارد و داروها كار ساز نيست؟شيخ مطابق شيوه هميشگی از حاضران خواست يك سوره حمد بخوانند، آنگاه توجهی كرد و فرمود:« اين درد پای شما از آن روز پيدا شد كه زن ماشين نويسی را به دليل اين كه نامه را بد ماشين كردهاست توبیخ كردی و سر او داد زدی، او زنی علويه بود، دلش شكست و گريه كرد. اكنون بايد بروی و او را پيدا كنی و از او دلجويی كنی تا پايت درمان شود. »آن مرد گفت: راست میگويی، آن خانم ماشيننويس اداره بود كه من سرش داد كشيدم و اشكهايش درآمدغصب حق پيرزنيكی از شاگردان شيخ كه پس از صرف غذايی، حال معنوی خود را از دست میدهد، از شيخ ياری میخواهد، شيخ ميفرمايد:« ن كبابی كه خوردهای، فلان تاجر پولش را داده كه حق پيرزنی را غصب كردهاست. »اهانت به ديگران (دشنام)يكی از شاگردان شيخ میگويد: يك روز با جناب شيخ و چند نفر در كوچه امامزاده يحيی در حال عبور بوديم كه يك دوچرخه سوار با يك عابر پياده برخورد كرد، عابر به دوچرخه سوار اهانت كرد و گفت: «خر!»جناب شيخ گفت:« بلافاصله باطن خودش تبديل به خر شد »!!يكی ديگر از شاگردان از ايشان نقل میكند كه فرمود:« روزی از جلوی بازار عبور میكردم و ديدم يك گاری اسبی در حال حركت بود و شخصی هم افسار يابويی كه گاری را میكشيد در دست داشت. ناگهان عابری از جلوی گاری گذشت، گاريچی داد زد: يابو! ديدم گاريچی نيز تبديل به يابو شد، و افسار دو تا شد!! »بیرحمی به حيواندر اسلام بیرحمی حتی نسبت به حيوانات نكوهش شدهاست. مسلمان حق ندارد حيوانی را بيازارد و يا حتی به آن ناسزا بگويد! و از اين رو پيامبر اكر (ص) در حديثی میفرمايد:« لو غفر لكم ما تأتون إلي البهائم لغفر لكم كثيراً؛اگر ستمی كه بر حيوانات میكنيد بر شما بخشيده شود بسياری از گناهان شما بخشوده شدهاست. »با اين كه كشتن حيوانات حلال گوشت برای مصرف، از نظر اسلام جايز است در عين حال ذبح آنها آدابی دارد، كه تا حد ممكن، حيوان كمتر رنج ببيند. يكی از آداب ذبح اين است كه نبايد حيوان را در برابر چشم حيوانی مانند او سر بريد.چنان كه امام علی (ع) فرمود:« لاتذبح الشاه عند الشاه و لا الجزور عند الجزور و هو ينظر إليه؛گوسفند را نزد گوسفند و شتر را نزد شتر ذبح نكن در حالی كه به او مینگرد. »بنابر اين سر بريدن بچه حيوانات نزد مادرشان به شدت نكوهيده و حاکی از نهايت سنگدلی و بیرحمی است، و آثار ويرانگری بر زندگی انجام دهنده آن خواهد داشت.يكی از شاگردان شيخ نقل میكند: سلاخی نزد جناب شيخ آمد و عرض كرد: بچهام در حال مردن است، چه كنم؟شيخ فرمود:« بچه گاوی را جلوی مادرش سربريدهای. »سلاخ التماس كرد بلكه برای او كاری انجام دهد.شيخ فرمود:« نمیشود، میگويد: بچهام را سر بريده، بچهاش بايد بميرد »!منبع:کتاب کيميای محبت
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 608]