محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854897023
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) نويسنده:جيمز هوورمترجم:سيد مرتضى مفيد نژادمنبع:رسالت/6322 اشاره : اين مقاله ابتدا به عنوان نوشتارى در جلسه گفتگوى ميان مسيحيان شاخه منونى )Mennonite( شمال آمريکا و شيعيان ايرانى با موضوع وحى که در روزهاى 15 و 16 فوريه سال 2004 ميلادى توسط موسسه آموزش و تحقيقات امام خمينى قم برگزار شد، ارائه گرديد. جيمز رايمر )James Reimer( از مرکز الهيات منونى تورنتو کانادا در نظر دارد تمام جزئيات اين جلسه را در زمان مقتضى به چاپ برساند. نويسنده به دنبال توضيح اين است که چطور مىشود دشواريها در راه تفاهم متقابل ميان معتقدات مسيحى و اسلامى به خدا را تا شيوههاى متفاوت رهيافت به آموزههاى الهى در اين عرصه، رديابى کرد. هوور نشان مىدهد که مسلمانان و مسيحيان به رغم اعتقادات متفاوتى که به خدا دارند، ممکن است در تلاشهاى خود براى درک و پرستش خدائى واحد، به تعدادى از معيارهاى ساختارى يکسان قائل باشند.اما هرچند اين تلاش براى تقريب و ايجاد يک فهم مشترک ميان مسيحيان و مسلمانان گام مثبتى به نظر مى رسد اما توجيهات نويسنده قادر نيست ايرادات انحرافى در مشکله تثليث را بپوشاند . در نهايت بايد تاکيد کرد هر چند برخى موضوعات مطروحه در اين مقاله به هيچ وجه مبتنى بر منويات روزنامه نيست اما مى تواند گام خوبى در آغاز گفتگوها بين اسلام و مسيحيت تلقى شود .مقدمه(2)شايد بتوان گفت که اعتقاد به خدا يکى از دشوارترين موضوعات در گفتگوى ميان مسيحيان و مسلمانان است. اعتقاد مسحيان به تثليث، يا يگانگى ثلاثه خدا، معمولا از نظر مسلمانان غيرمنطقى و ناحق است، در حالى که اعتقاد مسلمان به توحيد در نظر بسيارى از مسيحيان ناقص مىنمايد، چون شامل مسيح نمىشود.اختلاف نظرات ميان مسلمانان و مسيحيان در باره خدا اغلب منجر به بنبستى از عدم تفاهم و درماندگى دوطرف مىشود.در اين نوشتار، من ريشههاى اين درماندگى را در طرق متفاوت تلقى مکاتب اسلامى و مسيحى از وحى الهى در موضوعات مربوط به معتقدات الهياتى و بعد از آن در محتواهاى متمايز آموزههاى اين دو دين جستجو مىکنم.بويژه اينکه در ادامه خواهيم ديد که معتقدات مسيحى به تثليث به واسطه استدلال غيرمستقيم به ظهور خدا و اقدامات نجات بخش او در عيسى مسيح بروز مىکند، در حالى که فقه اسلامى معمولا اعتقاد به خدا را از حقايق قائم به ذات و مطلق استنتاج کرده و بعد تائيد اين اعتقاد را در آموزههاى قرآنى مىيابد.به رغم اين تفاوتها، مسيحيان و مسلمانان در اعتقادى محکم به وحدانيت خدا اتفاق نظر دارند. با توجه به اين موضوع، من همچنين در اين نوشتار بررسى خواهم کرد که يگانگى خدا در معتقدات مسيحى و اسلامى چه معنايى داشته و به تعدادى از شباهتهاى ساختارى ميان آن دو اشاره خواهم کرد.اين کار اقدامى در راستاى الهيات تطبيقى بوده و اميدوارم باعث شود مسيحيان و مسلمانان با استفاده از آن به درکى عميقتر هم درباره شباهتها و هم درباره تفاوتها ميان اعتقادات خود به خدا نايل شوند.همانطور که در جريان اين بحث آشکار خواهد شد، دغدغه من بهطور اخص اين است که منطق اعتقاد تثليثى را با توجه به مخالفت مسلمانان با آن، ، روشن سازم. من اين بحث را ابتدا با توضيحى در باره اعتقاد اسلامى به توحيد آغاز و سپس در ادامه به تعبير مسيحيان از تثليث خواهم پرداخت.اعتقاد اسلامى به توحيدهم در مکتب شيعى و هم در مکتب سنى دين اسلام، چهار سطح يا جنبه از توحيد يافت مىشود. توضيحات من درباره اين سطوح برگرفته و تا حدودى بسط يافته از بررسى اجمالى توحيد در فقه کلامى عالم شيعى مرتضى مطهرى (وفات: 1979) است که اخيرا به انگليسى ترجمه شده است.(3)مطهرى اولين جنبه يا سطح از توحيد را توحيد ذاتى معرفى مىکند، يعنى يگانگى خدا در ذات. اين بدان معنا است که ذات خدا ساده است، مرکب نيست و فرع ندارد. براى اثبات توحيد ذاتي، اين استدلال منطقى صورت مىگيرد که نمىشود خدا داراى اجزاء باشد چون در آن صورت به عاملى نياز خواهد بود که آن اجزاء در کنار هم قرار گيرند. توحيد ذاتي، به علاوه موضوع سادگى خدا به اين اشاره دارد که ذات خدا و صفات او با صفات مخلوقات قابل مقايسه نيست و هيچ شباهتى با آنها ندارد. اعتقاد مذکور علاوه بر بحثهاى منطقي، با اين آيه قرآن هم پشتيبانى مىگردد که: هيچ چيز مانند او نيست (قرآن: سوره 42 آيه 11) مطهرى اظهار مىدارد که تمام مسلمانان اين سطح از توحيد يعنى توحيد ذاتى را متفقا قبول دارند.به گفته مطهري، سطح دوم توحيد، توحيد صفاتى است يعنى يگانگى صفات خدا از جمله در حيات، علم، قدرت، گويايى و شنوايى و غيره. ماهيت صفات خدا در مکتب اسلامى محل بحث بوده است. علماى معتزله چنان با مربوط دانستن صفات خدا به ذات او به سادگى و يگانگى عددى خدا قائلند که مخالفانشان آنها را متهم مىکنند که اصلا صفات خدا را قبول ندارند. به عبارت ديگر، پيروان معتزله صفات خدا را چيزى بيش از نامهاى مختلف براى يک ذات الهى واحد نمىدانند. از سوى ديگر، علماى اشعرى تائيد مىکنند که خدا صفات واقعى و ابدى و ازلى دارد. اما، اين نظر يک تکثر ماهوى در بحث بر سر وجود خدا وارد مىکند. صفات واقعى و جاودانى خدا چطور در سادگى ذات او مىگنجد؟ پاسخ سنتى اشعريون اين است که صفات خدا عين خدا نيست و با اين حال چيزى جز خدا نيست. پس، مثلا صفت قدرت خدا عين خدا نيست، ولى با اين وجود قدرت خدا چيزى جز خدا نيست. اين نظريه جواب منطقىاى براى مسئله مذکور به دست نمىدهد. بلکه به سادگى مىتوان گفت براى آنچه که مىتوان راجع به خدا گفت مرزهاى گفتارى وضع کرده و اين سوال را بى پاسخ مىگذارد که: صفات خدا چطور در ذات خدا وجود دارد؟فيلسوف ابن سينا (ابوعلى سينا، وفات 1037/428) رهيافتى حدودا متفاوت از اين درباره توحيد صفاتى ارائه مىکند، گرچه اين رهيافت تا حدودى به نظرات مطهرى نزديک است. از نظر ابن سينا صفات خدا لزوما با ذات او همزيستى دارد به نحوى که ذات خدا بى آنکه به سادگى مطلق خدا لطمه بزند، نمايانگر صفات مختلف است. (به اعتقاد وي) ما به هنگام سخن گفتن از خدا، به سادگى نمىتوانيم خدا را بدون صفاتش فرض کنيم يا برعکس نمىتوانيم صفات خدا را بدون خدا در نظر بگيريم. (يعني) اين دو از هم جدايى ناپذيرند. مطهرى اشاعره را متهم مىکند که با اعتقادشان به صفات واقعى خدا، توحيد صفاتى را نقض مىکنند و در اينجا به نظر مىرسد به موضع ابن سينا نزديک مىشود. او اظهار مىدارد: “[صفات الهي] عين ذات است، بدين معنا که ذات الهى به گونه است که صفات اساس آن است، يا به گونه است که نمايانگر اين صفات است.” (4)سطح سوم توحيد، توحيد افعالى است، يعنى بىهمتايى افعال خدا. در نظر اشعريون، اين توحيد، بدان معنا است که خدا تنها فاعل و خالق جهان هستى است. خدا در کار خلق موجودات شريک ندارد، و همه چيز را او تعيين و مقدر مىکند تا حدى که انسان هيچ اختيارى ندارد. هر چند اشاعره با سخن گفتن از کسب اعمال بشرى به دنبال ثبوت مسئوليت انسان هستند، اما از نظر آنها انسانها عامل و يا خالق رفتار خود نيستند. بر خلاف اشعرى ها، پيروان معتزله اظهار مىدارند که انسانها در واقع خالق اعمال خود هستند. از آنجا که انسانها خالق اعمال خود هستند، مىشود آنها را به خاطر انجام اعمال بدشان باز خواست کرد و خدا هم قرار است انسانها را به خاطر اعمال بدشان مجازات کند. اما از نظر اشعريون خدا تابع استانداردهاى بشرى قضاى کيفرى نيست. آنها مىگويند اعتقاد معتزله، حق اختصاصى و انحصارى خدا براى خلقت را نقض کرده و آنرا رد مىکنند. در اينجا مطهرى بر عليه معتزله از اشاعره جانبدارى مىکند. اما، او همچنين آزادى (عمل) بشر را تائيد مىکند، اما به مفهومى همجهت با اراده تام و غالب خدا، و وابستگى کامل انسان به خدا براى وجود خود. احتمالا او عامل بشرى را نوعى عليت ثانوى قلمداد مىکند. اين احتمال با ديد فلسفى کلى وى سازگارى دارد. اکنون به سطح چهارم توحيد مىرسيم. اين سطح، توحيد عبادى نام دارد.يعنى عبادت مختص خدا است. هيچ چيز را نبايد بندگى و پرستش کرد الا خالق يگانه و بىهمتا را. پرستش موجودات ديگر قرار دادن شريک براى خدا و شرک است. اصلاح طلبان مسلمان که خواستار رهيافت اسلامى مشترکى براى زندگى برگرفته از يگانگى خداى واحد هستند بر اين سطح از توحيد تاکيد دارند. مطهرى اظهار مىدارد که مسلمانان در اين سطح از توحيد با هم اتفاق نظر دارند، گرچه خاطرنشان مىسازد که وهابيون بسيارى از اعتقادات مشترک اسلامي، مانند استعانت از پيامبران و امامان را رد مىکنند. به عبارت ديگر تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که پرستش بايد فقط مختص خدا باشد اما بر سر اينکه برخى کارها اين وظيفه را نقض کرده و يا به انجام مىرساند با هم اختلاف نظر دارند.استنتاج اعتقاد به توحيد از حقايق جهانى و مسلمقبل از اينکه به اعتقاد مسيحيان به خدا بپردازيم، ذکر اين نکته حائز اهميت است که مسلمانان معمولا اعتقاد به خدا را به طور استقرايى و يا به روش تجربى از وحى الهى در قرآن و يا سنت پيامبر استنتاج نمىکنند. بلکه به اعتقادات اساسى خود يک بنيان جهانى مىدهند، يعنى اساس در چيزى که براى تمام انسانها مشترک است. مثلا، فلسفه اسلامي، مانند آنى که من نزد ابنسينا يافتم، با سنتهاى فلسفى يونانى اواخر دوره باستان مشابهت داشته و وجود، يگانگى و صفات خدا و همچنين لزوم وجود پيامبران را از اصول متافيزيکى استنتاج مىکند. به علاوه بسيارى از مسلمانان فطرت بشر را زمينه همان معتقدات اساسى اسلامى مىدانند. (رجوع کنيد به قرآن، سوره 30، آيه 30)قفه کلامى اسلامى نيز به دنبال اساس قرار دادن بنيانى جهانى است. در کلام اسلامى کار مانند يک فقه طبيعى شروع مىشود که وجود خدا، يگانگى خدا، صفات خدا و نياز بشر به پيامبران را از مشخصههاى مسلم عالم نتيجه مىگيرد. بعد اعتقاداتى که از اين طريق حاصل شده بخشى از بدنه الهياتى مىشود که “عقليات” نام دارد، يعنى چيزهايى که غير از وحى به طور منطقى شناخته شده هستند. محتواى عقليات با مکاشفه اختلاف اساسى ندارد، و درواقع ما در قرآن و سنت پيامبر تاکيد قوىاى بر روى لزوم وجود پيامبران و يگانگى و صفات خدا مىيابيم. اما با اين وجود، استدلال آوردن از طبيعت جهان، اساسى کافى براى شناخت اين اعتقادات بوده و باعث مىشود ما به نياز خود به پيامبران و سنت نازل شدهاى (نقل) که آوردهاند پى ببريم. پس اين سنت نازل شده عقليات را تائيد کرده و در مورد ماموريت پيامبران و حيات پس از مرگ که در باره نمىتوان به گونه ديگرى استباط کرد، اطلاعاتى موکول به تاريخ به دست مىدهد. (5) البته همه مسلمانان جاسازى کردن وحى قرآنى در چارچوب الهيات منطق گرا را قبول ندارند. اهل سنت به طور مشخص مستثنى هستند و صوفيانى چون ابنعربى براى نيل به شناخت خدا نقش بارزى به طريقت عرفانى و قوه تخيل (خيال) قايل هستند.بعلاوه مسلمانان معمولا قبول دارند که صفات بشرى خدا که در قرآن آمده را فقط مىتوان از طريق وحى شناخت. اينها شامل “جلوس” (استوي) خدا بر عرش (قرآن: سوره 20 آيه 5، سوره 25 آيه 59) و “ دو دست” خدا (قرآن، سوره 38 آيه 75) مىشود. بنابراين در تفکر اسلامى ميان آنچه که منطقى است از يک سو و آنچه که وحى و الهام شده از سوى ديگر کشمکش وجود دارد. من فکر مىکنم ايرادى ندارد اگر بگوييم بيشتر مسلمانان معتقدند که اعتقاد به وجود، يگانگى و صفات خدا و نياز بشر به پيامبران بايد جداى از تجربه عرفانى يا مکاشفه ويژهاى که در کتابهاى نازل شده، به پيامبران خدا عطا شده، بايد براى انسانهاى منطقى (هم) روشن و آشکار باشد.مشکلات مسلمانان با اعتقاد مسحيان به تثليثاز همين منظر است که مسيحيان مىتوانند درک مشکلات مسلمانان با اعتقاد به تثليث را آغاز کنند. براى مسلمانان، با داشتن (چنين) پيش زمينهاى از بنيان منطق گرايانه توحيد، تصور چيز ديگرى که از تثليث وقيحتر، غيرمنطقىتر و توجيهناپذيرتر باشد دشوار است. (يعني) چطور مىشود که خدا هم يکى باشد هم سه تا؟ با توجه به اين مسلمانان عموما اينگونه نتيجهگيرى مىکنند که حتما در جريان تاريخ، دين مسيحيت تحريف شده است. (از نظر آنان) دين عيسى يکتاپرستى خالص بوده، اما پيروان او اين دين را با آئين چند خدايى يونانى مخلوط کردهاند. توجيه اغلب اينگونه ادامه مىيابد که در سال 325 ميلادى رهبران اوليه کليسا(ى مسيحي) همدست با حکومت روم، در شوراى نايسيه - Nicea( شهرى باستانى در شمال شرقى آسياى صغير در حدود ترکيه امروزي- م) از قدرت خود سوء استفاده کرده و اعتقاد به تثليث را به کليساى از همه جا بىخبر تحميل کردند.(6 ) اينگونه توجيهات تاريخى در مورد اينکه چطوردستگاه کليساى اوايل مسيحيت از يکتاپرستى خالص منحرف شد و به جزمانديشى تثليث افتاد در منطق گرايى غربى نيز نظايرى دارد که از زمان روشنگرى به اين سو بسيار هم رايج شده است. به علاوه، طى دو قرن اخير برخى جريانات در الهيات مسيحى نتوانستهاند بپذيرند که تثليث براى زندگى مسيحى عواقب دارد و معروف است که يک عالم الهيات پروتستانى آلمانى به نام فريدريش شلايرماخر (فوت: 1834) اين اعتقاد را در حد ضميمهاى به الهيات خودش تنزل داده است. حتى اگر برخى از مسيحيان هنوز نمىتوانند متوجه اين نکته بشوند، حياتى به نظر مىرسد که سوال کنيم پس چرا تثليث به عنوان اعتقاد مسيحى تدوام يافته است؟ ما به اندازه کافى براى اين امر دلايل تاريخى و حتى اجتماعى و روانى آوردهايم. اما به نظر من منصفانهترين کار در خودشناسى مسيحى اين است که منطق فقهى موجود در پشت اين اعتقاد جستجو شود. ولى قبل از اينکه اين کار را بکنيم، نگاهى به محکوميت ظاهرى تثليث در قرآن هم آموزنده است. قرآن به وضوح وحدانيت خدا را بيان مىکند (قرآن: سوره 112 آيه اول) و شامل آياتى بر عليه اين اعتقاد مسيحى است. آيهاى در سوره پنجم قرآن، سهگانهاى را که شامل خدا، عيسى و مادر او مريم است را نفى مىکند: “آنگاه خداوند خواهد گفت، اى عيسى بن مريم! آيا تو به خلق گفتي: مرا و مادرم را به مانند دو خدا در کنار خداوند پرستش کنيد؟” (قرآن: سوره 5 آيه 116) مسيحيان در جواب اظهار مىدارند آنچه که قرآن در اينجا به آن مىپردازد اعتقاد سابقه دار مسيحيان به تثليث پدر، پسر و روحالقدس نيست و اينکه برخى از مسلمانان اين را مىدانند.احتمالا از اين هم بدتر براى مسيحيان، آياتى قرآنى است که تکذيب مىکنند عيسى پسر خدا است و به ما مىگويند خدا را سه تا نخوانيم. مثلا در سوره چهارم، مىيابيم:”اى اهل کتاب ... همانا مسيح، عيسى پسر مريم، پيامبر خدا و کلمه اوست... نگوييد [خدا] سه است. [ازاين گفته] بازايستيد! که براى شما بهتر است. جز اين نيست که الله خداى يکتاست، پاک و منزه است از اينکه او را فرزندى باشد.” (قرآن: سوره 4 آيه 171 همچنين رجوع کنيد به سوره 2 آيه 116، سوره 5 آيه 72 سوره، 5 آيه 75، سوره 5 آيه 116، سوره 9 آيه 30) مسيحيان معمولا پسر خدا بودن عيسى را به شيوه دنيوىاى که مسلمانان اغلب تصور مىکنند درک نمىکنند بلکه اين عنوان، استعارهاى است که به عمق رابطه در درون خداى يکتا اشاره دارد. مسيحيان به راحتى با رد چند خدايى در قرآن هم عقيدهاند، و بىدرنگ قبول مىکنند که ما نبايد از سه خدا سخن بگوييم. نکته مهم در اينجا اين است که قرائت مسيحيان از قرآن لزوما رد اعتقاد مسيحى به تثليث نيست. ميسيحان در دفاع از ديدگاه خود مىخواهند از قرائتهاى بازتعبيرى مسلمانان از کتب [الهي] طفره بروند. همانطورى که در بالا گفته شد، مسيحيان استدلال مىآورند که قرآن مستقيما به اعتقاد اصيل تثليثى نمىپردازد و اينکه اصطلاحات جنجال برانگيزى مانند فرزندى [خدا] را بايد متفاوت از تعبير هميشگى مسلمانان فهميد. اين استراتژىها ارزش آنرا دارند که به خاطرشان هم مسيحيان و هم مسلمانان را مجبور کنيم به سوى درک پالايش شده ترى از کتب [الهي] بروند. اما بازتعبير کتب [الهي] هم نمىتواند آنچه را که مشکل بنيادى مسلمانان است پاسخ بدهد، يعنى اين مسئله منطقى که چطور مىشود خداى يکتا به صورت پدر، پسر و روحالقدس سه تا باشد؟ مع هذا، اين واقعيت که مسيحيان عميقا درگير استخراج و تفسير معانى کتب مقدس در موضوعات الهياتى هستند مىتواند سرنخ به مسلمانان بدهد که علت اختلافاتشان با مسيحيان بر سر اعتقاد به خدا در کجا است.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]
صفحات پیشنهادی
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول)
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) نويسنده:جيمز هوورمترجم:سيد مرتضى مفيد نژادمنبع:رسالت/6322 اشاره : اين مقاله ابتدا به عنوان نوشتارى در جلسه گفتگوى ميان ...
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) نويسنده:جيمز هوورمترجم:سيد مرتضى مفيد نژادمنبع:رسالت/6322 اشاره : اين مقاله ابتدا به عنوان نوشتارى در جلسه گفتگوى ميان ...
مسيحيت وحل مشکل تثليث(قسمت دوم)
مسيحيت وحل مشکل تثليث(قسمت دوم) نويسنده:جيمز هوور مترجم:سيدمرتضى مفيد نژادمنبع:روزنامه رسالت – شماره 6324 بخش اول مقاله جيمز هوور که تلاشى براى تقريب ...
مسيحيت وحل مشکل تثليث(قسمت دوم) نويسنده:جيمز هوور مترجم:سيدمرتضى مفيد نژادمنبع:روزنامه رسالت – شماره 6324 بخش اول مقاله جيمز هوور که تلاشى براى تقريب ...
احتمال بروز اختلاف میان پدر و پسر بر سر قدرت
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) اختلاف نظرات ميان مسلمانان و مسيحيان در باره خدا اغلب منجر به بنبستى از عدم تفاهم و ... به واسطه استدلال غيرمستقيم به ظهور ...
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) اختلاف نظرات ميان مسلمانان و مسيحيان در باره خدا اغلب منجر به بنبستى از عدم تفاهم و ... به واسطه استدلال غيرمستقيم به ظهور ...
ترجمه در همه جا مشكلات خودش را دارد
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) جيمز رايمر )James Reimer( از مرکز الهيات منونى تورنتو کانادا در نظر دارد تمام ... عالم شيعى مرتضى مطهرى (وفات: 1979) است که ...
مسيحيت وحل مشکل تثليث (قسمت اول) جيمز رايمر )James Reimer( از مرکز الهيات منونى تورنتو کانادا در نظر دارد تمام ... عالم شيعى مرتضى مطهرى (وفات: 1979) است که ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها