واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: پروفسور مقابل کلاس فلسفه خود ايستاد و چند شي روي ميز گذاشت. وقتي کلاس شروع شد، بدون هيچ کلمهاي، يک شيشه بسيار بزرگ سس مايونز رو برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد. بعد از شاگردان خود پرسيد که آيا اين ظرف پر است؟ و همه موافقت کردند. در وبلاگ "مديريت يادگيري" به نشاني http://kachooi.blogspot.com در ادامه نقل شده است: سپس پروفسور ظرفي از سنگريزه برداشت و آنها رو به داخل شيشه ريخت و شيشه رو به آرامي تکان داد. سنگريزهها در بين مناطق باز بين توپهاي گلف قرار گرفتند. و سپس دوباره از دانشجويان پرسيد که آيا ظرف پر است؟ و باز همگي موافقت کردند.بعد دوباره پروفسور ظرفي از ماسه را برداشت و داخل شيشه ريخت؛ و خوب البته، ماسهها همه جاهاي خالي رو پر کردند. او يکبار ديگر از پرسيد که آيا ظرف پر است و دانشجويان يکصدا گفتند: "بله".بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زير ميز برداشت و روي همه محتويات داخل شيشه خالي کرد. "در حقيقت دارم جاهاي خالي بين ماسهها رو پر ميکنم! "همه دانشجويان خنديدند.در حالي که صداي خنده فرو مينشست، پروفسور گفت: "حالا من ميخوام که متوجه اين مطلب بشين که اين شيشه نمايي از زندگي شماست، توپهاي گلف مهمترين چيزها در زندگي شما هستند – خدايتان، خانوادهتان، فرزندانتان، سلامتيتان، دوستانتان و مهمترين علايقتان- چيزهايي که اگر همه چيزهاي ديگر از بين بروند ولي اينها بمانند، باز زندگيتان پاي برجا خواهد بود.سنگريزهها ساير چيزهاي قابل اهميت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشينتان. ماسهها هم ساير چيزها هستند- مسايل خيلي ساده."پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسهها رو در ظرف قرار بديد، ديگر جايي براي سنگريزهها و توپهاي گلف باقي نميمونه، درست عين زندگيتان. اگر شما همه زمان و انرژيتان رو روي چيزهاي ساده و پيش پا افتاده صرف کنين، ديگر جايي و زماني براي مسايلي که برايتان اهميت داره باقي نميمونه. به چيزهايي که براي شاد بودنتان اهميت داره توجه زيادي کنين، با فرزندانتان بازي کنين، زماني رو براي چکآپ پزشکي بذارين. با دوستان و اطرافيانتان به بيرون برويد و با اونها خوش بگذرونين.هميشه زمان براي تميز کردن خانه و تعمير خرابيها هست. هميشه در دسترس باشيد.اول مواظب توپهاي گلف باشيد، چيزهايي که واقعاً برايتان اهميت دارند، موارد داراي اهميت رو مشخص کنيد. بقيه چيزها همون ماسهها هستند."يکي از دانشجويان دستش را بلند کرد و پرسيد: پس دو فنجان قهوه چه معني داشتند؟پروفسور لبخند زد و گفت: "خوشحالم که پرسيدي. اين فقط براي اين بود که به شما نشون بدم که مهم نيست که زندگيتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، هميشه در اون جايي براي دو فنجان قهوه براي صرف با يک دوست هست!" انتهاي پيام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]