واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - شاید هیچ فیلمسازی را نیابید که تا این حد در آثارش ادای احترام به کارگردانان محبوبش دیده شود، تا جایی که بیشتر فیلمهایش به فیلمسازان بزرگ تقدیم شده است. نزهت بادی: فیلم هفته پیش «زندگی دوگانه ورونیکا» ساخته کریستف کیشلوفسکی بود که به درستی حدس زده بودید. این هفته میخواهیم سراغ فیلمسازی برویم که وقتی از او میپرسیدند زندگی را انتخاب میکند یا سینما، بدون هیچ تردیدی سینما را انتخاب میکرد. درواقع برای او سینما یک حرفه نبود، بلکه مهمترین چیزی بود که او میتوانست همه زندگیش را وقف آن کند. از این رو شاید بتوان فیلمهایش را ثمره معاشقهاش با سینما دانست. بیجهت نیست که گدار به عنوان یار دیرینش دلیل مرگ زودهنگام او را فکر کردن و عشق ورزیدن مفرط به سینما میدانست. اگرچه او یکی از تاثیرگذارترین منتقدان مجله کایه دو سینما و پایهگذاران موج نوی فرانسه است، اما ما بیش از هر چیزی شیفته علاقه دیوانهوار و ستایش آمیزش نسبت به سینما هستیم. درواقع او بود که به ما آموخت میتوان شور و وجد حاصل از لذت فیلم دیدن را با تحلیل نکتهبینانه و دقیق آن درهم آمیخت. به همین دلیل شاید هیچ فیلمسازی را نیابید که تا این حد در آثارش ادای احترام به کارگردانان محبوبش دیده شود، تا جایی که بیشتر فیلمهایش به فیلمسازان بزرگی که از آنان به عنوان نیاکان و اجداد سینمایی خود یاد میکرد تقدیم شده است. حالا دیگر سالهاست که ما سینمادوستان وقتی میخواهیم حقانیت علاقهمان به فیلمساز خاصی را اثبات کنیم به جملات و نقل قولهای او متوسل میشویم. اگر موافقید صحنه برگزیدهمان را از یکی از فیلمهای اولیهاش انتخاب کنیم، همان فیلمی که به شدت نزد فیلمبازها اثری نوستالژیک به حساب میآید و من فکر میکنم مهمترین دلیلش این است که بلندپروازیها، دلمشغولیها و رویاهای زمان خاصی از زندگی را به یادمان میآورد. منظورم آن دورهای است که سوداهای بزرگ و فکرهای تازه در سر داشتیم و مدام درباره آینده نقشه میکشیدیم و از برنامههایمان با هم حرف میزدیم. حتما قبول دارید که بهترین تجربههایمان از هنر، فلسفه، ادبیات و عشق را در همین دوران به دست آوردیم. میخواهم شما را به صحنهای ارجاع دهم که اسکار ورنر و هانری سر، دو رفیق پر تب و تاب فیلممان بعد از دیدن چند اسلاید از یک مجسمه یکدفعه به سرشان میزند که برای دیدن آن مجسمه از نزدیک به مکان اصلی آن بروند و بعد مسیر طولانی را پشت سر میگذرانند و وقتی به آنجا میرسند، ساعتها بدون اینکه با هم حرفی بزنند محو تماشای آن میشوند. انگار که در این دنیا هیچ کار مهمتری وجود ندارد. به نظر من که ندارد و اصلا همین دیوانهبازیهاست که میتواند میل به ادامه زندگی را در ما بیدار نگه دارد وگرنه بقیه مسائل زندگی که یک مشت چیزهای کسلکننده و تکراری است. اگر دقت کنید میتوانید بسیاری از مولفههای مشترک فیلمساز عزیزمان را که یکی از شخصیترین سینماگران نسل خود بود در همین فیلم بیابید، مثل ترکیب پارادوکسیکالی که با پرداختی عبوس و تلخ، اما شاعرانه از یک ماجرای عشقی ناکام به دست میآید، اجرای فیالبداهه داستان که احساس میکنید فیلمنامه جلوی چشمان شما در حال نوشتن است و سبک بصری مبتنی بر ترکیببندیهای ناآراسته، دکوپاژ و تدوین پر جنب و جوش و فوران ناگهانی طنز یا خشونت. حالا نوبت شماست که بازیمان را ادامه دهید، پس فقط به حدس زدن نام فیلم اکتفا نکنید و درباره حس و حالتان نسبت به فیلم هم برایم بنویسید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]